يكى از ياران امام صادق(ع) به ايشان عرضه مىدارد: اين مسئلهاى كه چشم انتظارش هستيم كى خواهد
آمد؟ حضرت مىفرمايند:
«اى مهزم! آنها كه وقت تعيين كنند دروغ مىگويند، آنها كه عجله كنند هلاك مىشوند و آنها كه تسليم [امر
خداوند] باشند نجات مىيابند و به سوى ما باز مىگردند»
البته احتمالا منظور خاص حضرت به فرقه ی اسماعیلیه است . اما برداشت کلی از این حدیث
شریف این است عجله کنندگان در مساله ی ظهور و کسانی که برای ظهور وقت تعیین می کنند
در گمراهی و اشتباهی هلاکت آور بسر می برند.
قطع ارتباط كلى با امام ـ ارواحنا فداه ـ
يكى از ويژگيهاى دوران غيبت كبرا، قطع ارتباط كلى با شخص امام است; به اين معنا كه هيچ كس در
زمان غيبت كبرا نمى تواند از جاى خود برخيزد و بگويد من مى خواهم براى ديدن حضرت از خانه بيرون
روم و در فلان مكان خدمت امام برسم و مسائل و مشكلات خود را به اين طريق حل كنم. اين مطلب فقط
مخصوص نوّاب خاص حضرت كه در زمان غيبت صغرا مى زيسته اند، بوده است و بعد از آن هيچ كس
چنين ادعايى نمى تواند بنمايد. در اين باره به نامه ى شريف امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ كه به چهارمين
نائب خاص خود ابلاغ فرموده اند اشاره مى كنيم:
«اى على بن محمّد سمرى خداوند پاداش برادران ترا بواسطه ى درگذشت تو زياد نمايد، پس از 6 روز
ديگر از دنيا خواهى رفت. كارهاى خود را بانجام رسان و به كسى وصيت ننما كه جانشين تو باشد همانا
غيبت كامل تحقق يافته است و ديگر ظهورى نخواهد بود مگر پس از اجازه ى خدا آنهم بعد از مدتهاى
طولانى است كه دلها سخت مى شود و زمين پر از ستم گردد كسانى پيدا خواهند شد كه براى شيعيان ما
ادّعاى مشاهده مى كنند قبل از خروج سفيانى و صيحه ى آسمانى، اين اشخاص دروغ مى گويند و
تهمت زننده هستند حول و قوّه اى نيست مگر به وسيله ى خدا.»
البته در اينجا نكته اى قابل ذكر است كه آن مدّعيانِ مشاهده اى دروغگو هستند كه ادّعاى نيابت خاص و
ارتباط دوجانبه نمايند و اين از بيان امام ـ ارواحنا فداه ـ فهميده مى شود چرا كه در ابتداى نامه به نائب
خاص خود امر فرمودند كه ديگر به كسى وصيّت نكن و اين نيابت را به كسى انتقال مده چرا كه زمان
غيبت كبرا فرا رسيده است. و اقتضاى غيبت كبرا اين است كه كسى در ارتباط با آن حضرت نباشد. از اين
رو الف و لام در كلمه ـ المشاهدة ـ اشاره به ملاقات با اين ويژگى است; اضافه بر اين مطلب واژه ى
ـ مفتر ـ در نامه ى آن حضرت است كه همراه با كلمه ى ـ كذاب ـ گرديده و شخصى كه ادعاى تشرف
مى كند اگر دروغ گفته باشد صرفاً كذب بوده و افتراء ـ كه ادعاى واهى است ـ معنا ندارد.
وظايف مردم در دوره ى غيبت كبرا
خداوند در قرآن کريم مى فرمايد:
(أفحسبتم أنّما خلقناكم عبثاً)
«آيا گمان كرديد كه شما را بيهوده خلق كرديم.»
امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ در خطبه اى مى فرمايند:
«اى بندگان خدا بدانيد كه خدا شما را بيهوده خلق ننموده و شما را بى تكليف رها ننموده است مقدار نعمتهايى كه بر شما
ارزانى داشته مى داند و تمام احسانهايش را بسوى شما در حساب دارد (بايد عمر گرانمايه ى خود را بيهوده از دست
ندهيد و متوجه تكاليف خود باشيد).»
جاى هيچ شك و ترديدى نيست كه انسان با فطرت خدادادى خود در مى يابد كه او ساخته شده ى وجودى است كه با
علم و قدرت بى كران او را آفريده و در خلقت او هدفى داشته است; پس موظّف به انجام امورى است كه در راه رسيدن
به هدف خالق او را كمك و يارى رساند. انسان مهجور از امام زمان ـ ارواحناه فداه ـ نيز صاحب چنين فطرتى است و
همان ضمير آگاه، او را بسوى انجام وظايفى سوق مى دهد.
بشرى كه فطرت او دستخوش بازى روزگار و ملعبه ى شيطانها نشده باشد، خود را موظف به تكاليفى در زمان غيبت
مى داند; اگر چه زمان، زمان غيبت است ولى خود را رها نمى بيند و فطرتش او را چنين نهيب مى زند كه در اين زمان
نيز وظايفى تو را است; خواه نسبت به زندگى در اين زمان و يا نسبت به وجود امام زمانى كه سبب متصل بين زمين و
آسمان و واسطه فيض خالق به خلق است.
در اين بحث به قسمتى از تكاليف بندگان در رابطه ى با آن امام رئوف و زمان غيبت او اشاره مى شود; كه اميد است با
انجام آنها گامى بسوى كمال مطلق برداشته و گوهر وجودمان لايق مقام قرب گردد.
پذيرش وجود امام زمان _ارواحنا فداه_
يكى از وظايف شيعيان در زمان غيبت امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ باور داشت وجود آن حضرت بر روى اين كره ى
خاكى مى باشد. بايد از قلب باور داشت كه او هست، زنده است و بر روى همين زمينى كه قدم مى گذاريم، زندگى
مى كند و هميشه منتظر فرمان پروردگار در بيرون آمدن از جهان غيبت و قيام بر عليه جور و ستم مى باشد; البته بدين
مطلب در روايات تصريح شده كه به نمونه اى از آنها اشاره مى شود.
مرحوم صدوق در كتاب كمال الدين مى نويسد: يكى از نوادگان احمد بن اسحاق قمى كه از برجستگان و شايستگان شيعه
است، مى گويد: نامه اى از آقاى مان حضرت عسکرى ـ عليه السلام ـ به احمد بن اسحاق كه نماينده ى آن حضرت
بود رسيد كه به خط مبارك خود چنين مرقوم داشته بود:
«خداوند ما را پسرى عنايت فرموده است، اين رازيست كه بايد نزد تو بماند و از بيدادگران پوشيده داشته شود ما اين راز
بزرگ را جز به نزديكترين بستگان و شايسته ترين دوستان آشكار نكرديم، دوست داشتيم تو نيز آن را بدانى تا خدا شما را
بدان شاد گرداند، چنانچه ما بدان شاد شديم.»
و نيز در همان كتاب نقل مى كند: گروهى كه چهل نفر بوده و از دوستداران خاندان وحى بودند، مى گويند: براى ديدار
حضرت عسكرى ـ عليه السلام ـ به بيت رفيع امامت شتافتيم، پس از ورود و تبادل سخنان عادى، حضرت عسكرى ـ عليه
السلام ـ فرزند گرانمايه اش حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ را در خانه خويش به ما نشان داد و فرمود:
«اين پيشواى راستين شما پس از من و جانشين من در ميان شماست، از او فرمانبردارى كنيد و پس از من در دين پراكنده
نشويد، كه نابود خواهيد شد و آگاه باشيد كه شما پس از اين او را به طور آشكار در جامعه ى خود نمى بينيد.»
البته وجود امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ از بديهيات مكتب تشيع است كه منكر وجود او خارج از مذهب خواهد بود. ليكن
ما از باب تيمّن به كلام معصوم اين دو نمونه را ذكر نموديم، اگر چه روايات مهدى آل محمد ـ عليهم السلام ـ نزد شيعه و
سنى به تواتر مى رسد. از اين رو به دوستان آن حضرت عرض مى كنيم كه اعتقاد به وجود آنحضرت امرى خطير و راه
ورود به عالم نور است چرا كه او ريسمان متصل به خداوند و باب حاجت به سوى اوست.
در اين باره امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ مى فرمايند:
«شناخت نورانيت من همان معرفت اللّه است و معرفت اللّه شناخت من به نورانيت است.»
البته در صدد بيان معارف نيستيم، بلكه تنها به روايتى از ميان انبوه احاديث اين بخش اشاره مى كنيم تا ارزش تحصيل
معرفت امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ اندكى معلوم شود.
از رسول گرامى اسلام ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ نقل شده است كه درباره ى شناخت امام معصوم زمان چنين
فرموده اند:
«هر كس بميرد و امام زمان خود را نشناسد، چون مردم زمان جاهليت بر كفر مرده است.»
قابل توجه آن است كه اين روايت از معدود رواياتى است كه سنى و شيعه بر آن اتفاق داشته و در حد تواتر آن رانقل
كرده اند.
در گذشته های بسیار دور فومی یکتا پرست به نام « بنی اسرائیل » وجود داشت که پیامبران بسیاری از آن فوم برخاسته بودند . خداوند این فوم را برگزیده و از نعمت بر خواردار کرده بود . قرآن مجید این حقیقت را به تکرار یاد آوری کرده است از آن جمله :
یا بنی اسرائیل اذکرو نعمتی التّی أنعمت علیکم و انّی فضلَّتکم علی عالمین
بدیهی است که از دیدگا ه اسلام برتری آن قوم مربوط به امور معنوی بوده است. در آن روزگاران پیامبران وافراد صالح بسیاری در بنی اسرائیل ووجود داشته اند و فرمان روایان دادگری مانند طالوت ، داوود و سلیان بر آنان حکم می راندند.
در آن زمان پیامبران در مراسمی مقداری روغن بر سر پادشاهان می ریختند و با دست خود مسح می کشیدند . بر اثر این کار آن پادشاه ماشیخ ( مسیح) خوانده می شد و اطاعت از او بر همگان واجب بود.
واژه فارسی « مسیحا» از کلمه ی ماشیخ ( با توجه با تلفظ لاتین آن Massiah ) ساخته شده است. همان طور که گفتیم این واژه دز اصل لقب پادشاهان بنی اسرائیل بود ، ولی در زمانهای بعدی به پادشاه آرمانی یهود اطلاق شد .
حدود شش قرن پیش از میلاد پادشاه ستمگری به نام بختنصر از بابل ، پایتخت عراق آن روزگار به فلسطین یورش برد و دولت بنی اسرائیل را منقرض کرد . وی جمعی از بنی اسرائیل را کشت و جمع کثیری را به بابل کوچ داد . بر اثر این حاد ثه – که نقطه ی عطفی در در تاریخ بنی اسرا ئیل است این امید پدید آمد که خدا یک رهبر رهایی بخش از خاندان داوود می فرستد تا ماشیخ بنی اسرائیل باشد وروزگار خوش فدیم را برگرداند . در کتای اشیعا در این باره می خوانیم :
نهالی از تنه یسی ( پدر داوود ) بیرون آمده ، شاخه ای از ریشه هایش خواد شکفت و روح خداوند براو فرار خوا هد گرفت . یعنی روح حکمت و فهم و روح مشورت و قوت و روج معرفتو ترس از خداوند و خوشی او در ترس خداوند خواهد بود و موافق رؤیت چشم خود داوری نخواد کرد و بر وفق سمع گوشهایش تنبیه نخواد نمود ، بلکه مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین حکم خواهد نمود . و جهان را به عصای دهان خویش زده ، شریران را به نفخه ی لیهای خود خواهد کشت. و کمربند عدلش عدالت خواهد بود وکمر بند میانش امانت . و گرگ با بره سکونت خواهد داشتو پلنگ بز غاله خواهد خوابید وگوشاله و شیر و پر واری با هم و طفل کوچک آنها را خواهد راند . و گاه با خرس خواهد چرید و بچه های آنها با هم خواهند خوابید. و شیر مثل گاو کاه خواهد خورد . و طفل شیر خواره بر سوارخ مار بازی خواهد کرد. و طفل از شیر باز داشته شده دست خود را بر خانه ی افعی خواهد گذاشت . و در تمامی کوه مقدس من ظرر و فسادی نخواهند کرد ؛ زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود ، مثل آبهایی که دریا را می پوشاند.
یهودیان آرمان مسیحا را توسع داده ، مسائلی به آن افزودند و گفتند که در دوران مسیحا برکات طبیعت افزایش می یابد. آنان چیزهایی را برای دوران مسیحا تخیل می کردند که حتی در عصر درخشان سلیمان و داوود نیز وجود نداشت . مثلا ً معتقد شدند که ابر و باد ومه و خورشید وفلک به نفع بنی اسرائیل رفتار تازه ای خواند داشتو رمین نا ناهی پخته و لباس های دو خته تولید خواهد کرد. این آرمانها در کتابهای فراوانی ثبت شد و با این کار ادبیات مکاشفه پدید آمد که کتاب دانیال در عهد عتیق نمونه از آن است .
به نظر گروهی از دانشمندان خاستگاه این عقیده دین زرتشت است . زرتشتیان معتقدند دور جهان دوارده هزار سال است که به چند مقطع تقسیم می شود و در هزاره آخر موعود آن دین که سوشیان خوانده میشود در واپسین هزاره بر خواهد خواست . پژوهشگران معتقدند که عقیده ی زرتشتیان به دین یهود سرایت کرد و اعتقاد به قیام ماشیخ را پدبد آورد. مادر بخش دیگری از این اثر عقیده ی یهودیا ن را در این باب به تفصیل شرح داده ایم
مدعیانی مسیحای یهود
شور و التهاب انتظار موعود آخر الزمان در تاریخ پر فراز ونشیب یهودیت ونشیب یهودیت و مسیحیت موج می زند . یهودیان در تاریخ سیاه خود هر گونه خواری و شکنجه را به این امید هموار می کرند که روزی ماشیخ بیاید و آنها را از این گرداب ذلت برهاند ، بر جهان سروری دهد ، به گونه ای که همهی مردنم جهان در برابر یهودیان خضوع کنند
از آن روزگاران باستان تا عصد حاضر صد ها تن بر خاستند و نغمه ی مسیحایی سر دادند ، چند صباحی ساده دلان بنی اسرائیل را مجذوب خود نمودند و بلاهای جانکاهی بر بلاهای آن قوم افزودند . ممثلا چند قرن پس از میلاد مسیح ، یک دلباخته ی پرشور به نام موسی در جزیره ی «کرت» بر پا خواست ، خود را مسیحا خواند وتمام جوامع یهودی جزیره ار که در آن زمان یکی از مراکز مهم یهودیت بود مجذوب خود کرد . وی گفت می خواهم یک ر.ز شما را از دریای مدیترانه عبور دهم و به فلسطین ببرم ودر آنجا دولت نسیحایی تشکیل دهم . یهودیان کسب و کار خود را رها کردند و جریان زندگی آنها به عمر پر التهابی تبدیل شد مبنی بر این که موسی جدید با خشک کردند دریا آنان را به سرزمین موعود راهنمایی خواهد کرد . ایشان در مورد رسالت و قدرت او آنچنان یقین داشتند که همهی امئال خود را به او تقدیم کردند و مرد ، زن وبچه به دنبال او به سوی در یا راه افتادند . وی بر صخره ای که مشرف به دریا بود ایستاد به مریدان خود خود فرمان داد که به دریا بروند و مطمئن باشند که دریا شکافته خواهد شد . نتیجه ی این امر کاملا مشخص است . گروهی غرق شدند و گروهی را دریا نوردان نجات دادند.. مدعیان مسیحایی در فرنهای متوالی مشکلات زیادی را برای یهودیان ایجاد کردند و گاهی فرقه هایی را به وجود آوردند که تا زمان ما باقی مانده است . مانند فرقه ی « دونمه» در ترکیه که از شبتای صبی نام دارترین مسیحای دروغین ( متوفای ۱۶۷۶ م.) به یاد گار مانده است.
موعود و صهیونیست
در عصر ما نیز که یهو دیان صهیونیست ، خود بر پای خواسته و اب اشغال فلسظین در صدد بر آمده اند حقارت همیشگی قوم یهود را بر افکنند ، چیزی از تب و تاب ظهور کم نشده است و یهودیان در انتظار مسیحا لحظه شماری می کنند . حدود صد سال پیش متفکران یهود گفتند : قوم ما این همه سال در انتظار مسیحا خواری ها را بر خود هموار کرد ولی از وی خبری نیا مد .دیگر انتظارمان سر امد و کاسه ی صترمان لبریز شد . جا دارد که خود برای پایان دادن به وضع موجود بر خیزیم . آنان مکتب صهیونیسم را تا سیس کردند و گفتند باید خودمان فلسطین را بگیریم . عموم یهودیان می گفتند این درست نیست زیرا طبق باورهای دینی ، تنها مسیحا می تواند به چنین کاری اقدام کند
صهیونیستها گفتند ما برای قیام مسیحا پایگاهی در فلسطین درست می کنیم . قانع نمودن قومی که قرنها در خیالات واهی بوده اند کاری مشکل بود . اما آنان با صبر وحوصله ی فراوان برای این کار تبلیغ کردند و مهاجرانی را به فلسطین بردند و پنجاه سال پیش دولت غاصب اسرلئیل را در اراضی اشغالی بنیان نهادند .البته هنوز هم اقلیتی ناچیز از یهودیان بر اثر دلبستگی شدید به امید های قدیم تشکیل دولت صهیونیستی را مخالف آرمان مسیحایی می دانند و پیوسته با آن مخالفت کرده و می گویند باید همچنان سنت انتظار را ادامه داد
سرانجام سواد ، اعظم یهودیت صهیونیسم را از جان و دل پذیرفته اند و آنرا راه گشای عصر مسیحا دانسته اند . از این رو، صهیونیستها ی غاصب فلسطین علاوه بر دعاهای مسیحایی مرسوم ، در پایان مراسم سالگرد بنیان گزاری رژیم غاصب پس از دمیدن در شیپور عبادت ، این گونه دعا می خوانند :
اراده ی خداوند . خدای ما چنین باد که به لطف او ما شاهد سپیده دم آزادی باشیم و نفخ صور مسیحایی گوش مارا نوازش دهد
كلمه آخرالزمان به بخشى از زمان گفته مىشود كه نسبتبه كل زمان اين دنيا بخش پايانى و نهايى آن محسوب مىشود. به عبارت ديگر ادوار زمانى به دو بخش تقسيم مىشود كه به بخش دوم آن آخرالزمان گفته مىشود و آغاز اين بخش دوم ظهور حضرت رسول اعظم اسلام (ص) است كه مطلع آن بعثت آن حضرت است
امام مهدى(ع) در كلام امام حسين(ع
)
وجود مقدس حضرت بقيةاللهالاعظم ، اروحنالهالفداء، در معارف به عنوان «خونخواه كشته كربلا» (1) شناخته شده و شيعيان همراهى با آن امام منصور براى گرفتن انتقام خون حسين(ع) و يارانش را يكى از آرزوهاى بزرگ خود مىدانند، (2) تا جايى كه در هر عاشورا به يكديگر اينگونه سر سلامتى مىدهند
:1.
نسب مهدى(ع)2.
عدالتگسترى مهدى(ع)3.
صابران در غيبت مهدى(ع)4.
خصال مهدى(ع)
1. ر. ك: قمى ، شيخ عباس ، مفاتيح الجنان ، دعاى ندبه ، اصل عبارتى كه در دعاى مزبور آمده چنين است: «اين الطالب بدم المقتول بكربلاء»
2. ر. ك: همان ، زيارت امام حسين(ع) در روز عاشورا. در بخشى از زيارت يادشده چنين آمده است: «فاسئلالله الذى اكرم مقامك و اكرمنى ان يرزقنى طلب ثارك مع امام منصور من اهل بيت محمد:»
3. همان جا
4. القندوزى، سليمان بن ابراهيم ، ينابيع المودة ، نجف ، مكتبةالحيدرية، 1411 ق ، ص 590 ، به نقل از: موسوعة كلماتالامام الحسين(ع)، قم ، دارالمعروف ، 1415 ق ، ص659 ، ح 688 .
5. حسينى ترمذى ، محمد صالح ، مناقب مرتضوى ، ص139 ، به نقل از: قرشى،على اكبر، اتفاق در مهدى موعود7، ص 35
6.الشيخالصدوق،ابوجعفرمحمدبنعلىبنالحسين، كمالالدين و تمامالنعمة، تهران، دارالكتب الاسلامية،1359 ق، ج 1 ، ص317 ، ح 4; به نقل از موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 661، ح693 .
7. همان ، ج 1، ص257 ، به نقل از: حكيمى، محمد ، عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام، قم ، دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم ، 1374 ، صص36-35.
8 . همان ، ج 1، ص317 ، به نقل از موسوعة كلماتالامامالحسين، صص666- 655، ح703.
9. الكلينى ، محمدبنيعقوب، الكافى ، ج 8 ، ص37، به نقل از حكيمى،محمد، همان، ص293 .
10. در برخى از تفاسير كلمه «والعصر» به وجود حضرت مهدى(ع) تفسير شده است.
11. علماليقين ، ج 2 ، ص793 ، به نقل از موسوعة كلمات الامام الحسين(ع) ، صص669- 668، ح 710 .
مساله مهدويت و فطرت انسان
نمونههاي ذيل، بخشي از نيازها و گرايشهاي متعدد فطري انسانهاست، كه همه آنها اشاره به يك حقيقت واحد دارند ، و آن اينكه آدميان بر اساس فطرت خود جامعه ايدهآلي را ميطلبند، تا در آن، عموم ابناء بشر به راحتي در كنار يكديگر ، يكدل و يك زبان، بر مبناي اصول اخلاقي زندگي نمايند، و رهبري را جستجو ميكنند تا در سايه راهبري و دادگريش ، تباهي از چهره جهان براي هميشه پاك شده و مردم از پرتو هدايتش به سرمنزل وحدت و كمال برسند.
کمال پرستي
خوي كمال پرستي انسان، پيوسته به دنبال رتبهاي و منزلتي افزونتر است . تمام تلاشهاي انسان، براي كسب معرفت و ثروت ، قدرت و شهرت، بصيرت و سعادت،از فطرت كمال پرستي او سرچشمه گرفته است." ويل دورانت"فيلسوف معاصرميگويد: " كشش به سوي مدينه فاضله وكمال مطلوب،درخون ماست و ما را راحت نميگذارد؛ مگر آنكه از رشد و حركت بازمانيم ."
گرايش به وحدت
طبيعت انسان ، همواره وحدتگرا و وحدت دوست بوده است. از آنجا كه دنياي پس از ظهور منجي، وحدت و همبستگي جامعه بشري را در بالاترين شكل ممكن دارد، عموم آدميان در هر زمان و هر مكان خواستار چنين روزگاري بوده اند ، چنانكه " مهاتما گاندي " چنين ميگويد:
"اگر اين جهان نتواند روزي به صورت جهاني واحد درآيد، هيچ ميل ندارم در آن زندگي كنم ."
عدالت خواهي
زشتي ظلم و ستم، و زيبايي عدل و داد، با سرشت پاك آدميان آميخته است.فطرت انسان روزگاري را مي جويد که حق و عدالت حاکم شود و جور و خيانت محکوم گردد.درعين حال،اوضاع کنوني جهان،آينده روشني را براي اهل آن ترسيم نمي کند،به همين دليل در نوشته برنده جايزه نوبل ادبيات (1987) نويسنده بزرگ روس"يوزف برودسکي"در مقاله اي که اوضاع دهه ي آخر قرن حاضر را پيشگويي و ترسيم کرده مي خوانيم:
«به نظر نميرسد كه طي دهه آينده ، جامعه به چيزي بيش از آنچه هست ، مبدل شود. بهترين چيزي كه ميتوان به آن اميدوار بود، اين است كه كمتر از امروز ناعادلانه باشد».
نياز به امنيت
نياز به امان و آرامش براي حيات بهتر و پردوام ، يكي از حاجات فطري ، بلكه حقوق طبيعي هر موجود زنده و به ويژه انسان به شمار ميآيد.
نياز به اميد
مصلحين و انديشمندان جوامع بشري ، در جستجوي راهي كه پيامآور آيندهاي روشن و نويدبخش باشد، آرزوهاي خويش را در جوامعي ايدهآل مجسم ساخته اند ؛ ولي متأسفانه تمامي آنها جز طرحهايي غيرعملي و رؤيايي بيش نبودهاند. جوامع تشكيل شده از سوي گروهي ديگر چون سازمان ملل و شوراي امنيت و سازمان ع ف و بينالمللي و صدها گروه و دسته ديگر كه با اهداف خيرخواهانه و عقل پسندانه ، آغاز به كار نمودهاند ، نيز در عمل همچون طبل تو خالي بودهاند . و هرگز نتوانستهاند مرحمي بر زخمهاي بشريت قرار دهند و بالاخره در تأمين امنيت و آسايش ناتوان ماندهاند.
واقعيت اين است كه عليرغم عدم موفقيت بشر در جامعه ايدهآل، از روزگاران كهن داستان ظهور مصلح، در آخرالزمان، اصلي اساسي بوده است و پيشينيان بشر، پيوسته آن را به ياد ميآوردهاند.
اصولاً فتوريسم يعني اعتقاد به دوره خرالزمان، و انتظار ظهور منجي عقيدهايست كه در كيشهاي آسماني به مثابه يك اصل مسلم، قبول شده است.
تمامي اديان آسماني بر اين مسئله متفق هستند كه در آخرين دورههاي تاريخ بشريت، در حاليكه جهان مملو از ظلم و جور شده است، موعودي خواهد آمد و نظام جهان را بر اساس پرستش و عبادت خداي يگانه بر مبناي عدل و داد و دوستي برپا خواهد نمود.
پيروان اديان الهي از آنجا كه تمامي وعدههاي الهي را محقق ميدانند ، چشم انتظار اويند . همان كس كه بر اساس آنچه گذشت؛ فطرت تمامي آدميان او را ميطلبند.
بررسي جنبه هاي ولادت امام عصر (عج)
برخي از محققان اهل سنت، در نقد كلام ابن خلدون كه در احاديث مربوط به مهدي موعود شك و ترديد نموده، گفته است: مسئله، مسئلة يك حديث و دو حديث نيست، بلكه احاديث مربوط به مهدي موعود مجموعهاي از احاديث و آثار، و حدود هشتاد روايت مي باشد كه صدها راوي يا بيشتر آنها را نقل كرده اند. با اين حال، چگونه مي توان اين مجموعه بزرگ از احاديث را رد كرد؟! اگر چنين كار جايز باشد، اساس شريعت هم قابل ترديد خواهد بود.
گذشته از كتابهاي معتبر حديث و تاريخ و علماي اهل سنت كه احاديث مربوط به مهدي موعود را نقل كرده اند، عدهاي ديگر از علماي اهل سنت، كتابهاي مستقلي در اين موضوع تأليف كرده اند.(1)
1.برخي از اين کتابها شامل موارد زير مي باشد:
الف. ابونعيم اصفهاني (م 430هـ.ق) كتاب «مناقب المهدي».
ب.جلال الدين سيوطي، دو كتاب «العرف الوردي في اخبار المهدي» و «علامات المهدي».
ج. ابن حجر عسقلاني، كتاب «القول المختصر في علامات مهدي».
د. ملاعلي متقي هندي، مؤلف كتاب «كنز العمال»، «تلخيص البيان في اخبار مهدي آخرالزمان».
هـ. ملاعلي قاري هندي، كتاب «المشرب الوردي في اخبار المهدي».
و. حافظ ابوعبدالله گنجي شافعي، كتاب «البيان في اخبار صاحبالزمان».
ز. شيخ يوسف بن يحيي بن علي مقدسي شافعي، كتاب «عقد الدرر في اخبار المهدي المنتظر».
ح. شيخ مرعي بن يوسف مقدسي، كتابهاي «فوائد الفكر في الامام المنتظر» و «مرآة الفكر في المهدي المنتظر».
ط. حماد بن يعقوب رواحبي، كتاب «اخبار المهدي».
اعتقاد اهل سنت به وجود امام زمان(عج)
وجود امام زمان(عج) مورد اتفاق همة شيعيان است، ولي اهل سنت در اين مورد دو دستهاند:
1. گروهي از آنان كه اكثريت را تشكيل مي دهند، بر آنند كه امام زمان فعلا موجود نيست و قبل از قيامت به دنيا خواهد آمد.
2. جمعي ديگر در اين مسئله با شيعه هم عقيده اند.
اختلاف نظر ديگري كه در مورد امام زمان(عج) وجود دارد، اين است كه از نظر شيعه و عدهاي از علماي اهل سنت ، آن حضرت از فرزندان امام حسين (عليه السلام) است، ولي عدهاي ديگر از علماي اهل سنت او را از فرزندان امام حسن ( عليه السلام ) دانسته اند.
منشأ اين اختلاف آن است كه در منابع حديث اهل سنت در اينباره دو حديث نقل شده است، ولي حديثي كه او را از اولاد امام حسين ـ عليه السلام ـ مي داند، مشهورتر است. با اين حال ، برخي از علماي شيعه و اهل سنت، وجوهي را براي توجيه حديث ديگر نقل كرده اند.
دلايل وجود امام زمان(عج)
به طور كلي از دو طريق مي توان وجود امام زمان(عج) را اثبات كرد:
1. طريق عقلي:
دليل عقلي بر لزوم وجود امام معصوم، بر وجود امام زمان(عج) دلالت مي كند؛ زيرا دليل عقلي مزبور اختصاص به زمان ويژه اي ندارد ، بلكه از زمان رحلت پيغمبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) تا قيامت را شامل مي شود، چرا كه مفاد آن بيانگر اين است كه تا وقتي تكليف هست و مكلفاني هستند كه از خطا و اشتباه مصون نيستند، بايد امام و پيشوايي معصوم وجود داشته باشد.
به عبارت ديگر: آفرينش بدون وجود انسان كامل، تفسير صحيح و خردپسندي ندارد، و به منزله كالبد بدون روح است. و انسان كامل به مثابه قلب و روح آدميان و گهواره حيات انسان، يعني زمين است. از اين رو، در روايات آمده است: اگر حجت خدا وجود نداشته باشد، زمين، اهل خود را در كام خود فرو مي كشد.(1)
امام علي ( عليه السلام ) نيز فرمودند: «زمين هرگز از حجت خدا خالي نخواهد ماند. و حجت الهي يا ظاهر است و مشهور ، و يا خائف است و مستور، تا حجت ها و بينات الهي باطل نگردد.».(2)
2. طريق نقلي:
سه راه قابل تقرير است:
الف. رواياي نبوي
اين طريق خود از چنانكه در گذشته يادآور شديم، در روايات نبوي( صلّي الله عليه و آله ) امامان دوازده گانه به روشني و به نام معرفي شده اند، كه آخرين آنان هم نام با پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ملقب به مهدي و حجت و قائم و فرزند بلاواسطه امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ است، پيش از اين، دو نمونه از اين روايات را نقل كرديم.
روشن است كه اين روايات بر وجود حضرت مهدي(عج) دلالت مي كنند.
ب. شواهد تاريخي
گزارشهايي كه ولادت آن حضرت و ايام كودكي او را نقل كرده، و از كساني ياد كرده اند كه در منزل امام حسن عسكري ( عليه السلام ) فرزندش مهدي(عج) را ملاقات نمودهاند، در كتابهاي شيعه ، امري مسلم و بديهي است. به نقل پارهاي از اقوال علماي اهل سنت در اين زمينه بسنده مي كنيم:
1. ابن صباغ مالكي ميگويد: «ابو محمد الحسن (امام عسكري (عليه السلام )) «فرزندي به نام حجت و قائم منتظر را بر جاي گذاشت. او ولادت فرزندش را پوشيده و
1.لَوْ بقيت الارض بغير امام، لَساخَتْ، (امام صادق ـ عليه السلام ـ )
2.لو ان الامام رفع من الارض ساعةً لَماجَتْ باهلها كما يموج البحر باهله (امام باقر ـ عليه السلام )
امر او را مستور مي داشت، چرا كه شرايط زمان او بسيار سخت بود و از جانب سلطان بر او بيمناك بود».
2. خواجه محمد پارسا در كتاب «فصل الخطاب» نگاشته است: «يكي از ائمة اهل بيت، ابومحمدحسن عسكري است كه در روز جمعه ششم ربيع الاول سال 231 هجري به دنيا آمد، و شش سال پس از پدرش زنده ماند، و فرزندي جز ابوالقاسم كه قائم و حجت و مهدي و صاحبالزمان ناميده مي شود ، باقي نگذاشت، تولد او نيمة ماه شعبان سال 255 هجري اتفاق افتاد و مادرش امولدي بود كه «نرجس» ناميده ميشد. او به هنگام شهادت پدرش، پنج سال داشت و تاكنون مخفي است». سپس حكايت حكيمه، عمه امام حسن عسكري را در شرح ولادت امام زمان(عج) نقل كرده است.(1)
3. ابن حجر هيثمي شافعي ، در كتاب «الصواعق المحرقه» نوشته است : «از ابومحمدحسن عسكري، غير از ابوالقاسم الحجة فرزندي باقي نماند. او در وقت وفات پدرش پنج ساله بود، لكن خدا حكمت را به او آموخت. دليل اينكه او «القائم المنتظر» ناميده مي شود، اين است كه مستور و غايب است.»(2)
4. حافظ سليمان حنفي ميگويد: «خبر معلوم نزد محققان و موثقان اين است كه ولادت قائم ـ عليه السلام ـ در شب پانزدهم ماه شعبان سال 255 در شهر سامرا واقع شده است».(3)
ج. حكايتهاي ملاقات با امام زمان(عج) در ايام غيبت:
اولاً: در زمان غيبت صغري، نمايندگان چهارگانه امام(عج) به محضر آن حضرت شرفياب مي شدند.
ثانياً: در طول غيبت آن حضرت شمار زيادي از خواص شيعه به درك محضر شريف او
توفيق يافته اند، هر چند بسياري از آنان در لحظه ملاقات از اين حقيقت غفلت داشته
1.ينابع المودة، ص 451.
2.همان مدرك، ص 452.
3.همان مدرك
و پس از آن، از طريق شواهد روشن به آن واقع گرديده اند . شرح اين ملاقاتها در كتابهاي تاريخ و عقايد بيان شده است.(1)
غيبت صغري و كبري
زمان غيبت امام عصر(عج) از بدو ولادت او آغاز شد، و زماني كه پدر بزرگوارش امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ در قيد حيات بود، عده اي از شيعيان در مواقع مختلف به ديدار او نائل آمدند تا مبادا در وجود او دچار شك و ترديد شوند، ولي پس از وفات امام حسن عسكري ( عليه السلام ) امام عصر(عج) همانگونه كه از چشم دشمنانش غايب بود، از چشم شيعيان ـ به جز نواب اربعه و بعضي از خواص شيعه از چشم عموم شيعيان غايب گرديد. اين مدت را كه حدود هفتاد سال به طول انجاميد (260ـ329) غيبت صغري مي نامند.
از آن پس، غيبت كبري آغاز شده و تاكنون ادامه يافته و پايان آن معلوم نيست. در اين زمان، نيابت خاصه پايان يافته و دوران نيابت عامه است، يعني فقهاي عادل و پرهيزگار نواب عام امام زمان(عج) در امر رهبري جامعه و بيان احكام الهي مي باشند.
نواب خاصه چه کساني هستند؟
نايبان خاص امام زمان(عج) در دوره غيبت صغري عبارتند از:
1. عثمان بن سعيد
او قبل ازاين سمت، وكالت و نيابت از جانب امام هادي و امام حسن عسكري ـ عليهما السلام ـ را نيز برعهده داشت و بسيار مورد احترام و اعتماد آن بزرگواران بود، تا آنجا كه در حق او فرموده اند: «هرچه او بگويد مورد قبول ماست».(2)
2. محمدبن عثمان، فرزند نايب نخست
وي نيز وكالت و نيابت امام عسكري ( عليه السلام ) را برعهده داشت، و توسط آن
1.بحارالانوار علامه مجلسي،ج 52، النجم الثاقب ميرزا حسين نوري طبرسي، منتهي الآمال شيخ عباس قمي و كتب ديگر رجوع شود.
2.بحار الانوار، ج 51، ص .344
حضرت به وكالت و نيابت خاص امام عصر(عج) برگزيده شد. و در سال 304 هـ.ق وفات نمود.(1)
3. حسنبن روح نوبختي
وي فردي جليل القدر بود و به فرمان امام عصر(عج) و توسط محمدبن عثمان به نيابت خاصه از جانب وليعصر(عج) برگزيده شد ، و در سال 326هـ.ق از دنيا رفت: مدت سفارت و نيابت او 23 سال بود . ابوسهل نوبختي كه از متكلمان برجسته شيعه است ، درباره صلابت و استواري او گفته است: «اگر دشمنان بدن او را با مقراض قطعه قطعه ميكردند، هرگز آنان را از مكان امام زمان(عج) آگاه نمي ساخت».(2)
4. عليبن محمد سمري
او از برجستگان و خواص شيعه بود و به امر حضرت وليعصر(عج) و توسط حسين بن روح به نيابت خاصه منصوب گرديد. مدت نيابت او سه سال بود و در سال 329 هـ.ق به سراي باقي شتافت.
چند روز قبل از مرگ وي، از ناحيه مقدس وليعصر(عج) توقيعي صادر شد كه در آن، از وفات علي بن محمد سمري پس از شش روز خبر داده شده و يادآوري شده بود كه پس از مرگ وي دوره نيابت فاصله پايان مي پذيرد، و غيبت كبري شروع خواهد شد و تا روزي كه خدا بخواهد ادامه خواهد يافت. روايات درباره غيبت كبري و طول غيبت امام عصر(عج) بسيار است.
شيخ صدوق در روايتي از امام علي ( عليه السلام ) نقل كرده است كه فرمود: «براي قائم ما غيبت طولاني است، در آن ايام شيعه سراسيمه او را مي جويند، ولي وي را نمي يابند. هر كس در آن زمان بر ايمان خود استوار بماند و از طولاني شدن غيبت دلگير و بيتاب نگردد، روز قيامت با من خواهد بود».
چرا دو غيبت؟
از آنجا كه چنين غيبت طولاني بدون مقدمه و آمادگي قبلي چه بسا شيعه را دچار
1. بحار الانوار، ج 51، ص 347.
2. بحار الانوار، ج 51، ص 359.
شك و ترديد در وجود امام عصر(عج) مي ساخت، ائمة طاهرين ( عليهم السلام ) اولاً: پيش از آن، را خاطر نشان كرده اند تا شيعيان قبل از وقوع چنين حادثة عظيمي از آن آگاه باشند.
ثانياً: از زمان امام هادي و عسكري ـ عليهما السلام ـ عملاً مسئلة غيبت امام معصوم به آزمايش گذاشته شد. چنانكه مسعودي در كتاب «اثبات الوصيه» مي نويسد: «روايت شده است كه امام ابوالحسن هادي ( عليه السلام ) از شيعيان خود، به جز خواص شيعه ـ پنهان مي شد، و امام عسكري ـ عليه السلام ـ حتي با خواص شيعه نيز از پشت پرده سخن مي گفت مگر در اوقاتي كه ملاقاتهاي عمومي بود. فلسفة اين كار آن بود كه شيعه را با غيبت امام زمان(عج) آشنا سازد».
از اينجا مي توان به فلسفة غيبت صغري نيز پي برد. كه همانا آماده ساختن شيعه براي غيبت طولاني امام عصر(عج) بوده است.
كيفيت غيبت
درباره چگونگي غيبت امام عصر(عج) دو نظريه مطرح است:
1. امام عصر(عج) در ميان مردم حضور دارد، ولي آنان جسم او را نمي بينند، اين نظريه از برخي احاديث نيز استفاده مي شود. چنان كه ريانبن صلت روايت مي كند كه امام رضا ( عليه السلام ) فرمود:
«لَا يُري جِسْمُهُ وَ لَا يُسمّي بِاسْمِهِ»
«جسم او ديده نمي شود، و نام او برده نمي شود.»
هم چنين از امام صادق ـ عليه السلام ـ روايت شده كه فرمود:
«يَغيبُ عَنْكُمْ شَخْصُهُ وَ لَا يَحِلٌ لَكُمْ تَسْمِيَتُهُ»
«جسم او از شما پنهان مي شود و ذكر نام او براي شما جايز نيست.»
و در حديث ديگر فرموده است:
«يَفْقَدُ النّاسُ اِمَامَهُمْ فَيَشْهَدُ المَوْسِمِ فَيراهُمُ وَ لَا يَرَوْنَهُ»
«مردم امام خود را نمي يابند . با اين حال، او در مراسم حج شركت مي كند و مردم را مي بيند، ولي آنان او را نمي بينند.»
بنابراين نظريه، در مواردي كه امام مصلحت مي بيند ، به اذن خداوند افرادي مي تواند وجود امام ـ عليه السلام ـ را مشاهده كنند.
2. امام عصر(عج) در ميان مردم حضور دارد و به صورت عادي زندگي مي كند، ولي آنان او را نمي شناسند، اگر چه وجود او را مي بينند ، اين نظريه نيز از برخي روايات استفاده مي شود.
شيخ طوسي(ره) از محمدبن عثمان دومين نايب خاص امام عصر(عج) روايت كرده كه او گفته است: به خدا سوگند صاحب اين امر (وليعصر(عج)) در موسن (ايام حج) در هر سال حاضر مي شود و مردم را مي بيند و آنان را مي شناسد، و مردم نيز او را مي بينند، ولي نمي شناسند. اين وجه در توقيعي از امام عصر(عج) نيز بيان شده است.
از محمد بن عثمان درباره علت تحريم بردن نام امام عصر(عج) سؤال شد، در پاسخ گفت: هرگاه نام او برده شود، دشمنان به جستجوي او برمي آيند. اگر مردم وجود امام را نبينند، بردن نام او دشمنان را بر وجود او آگاه نمي سازد، ولي اگر او را ببينند، در اين صورت ذكر نام او سبب شناسايي او خواهد شد.
به نظر ميرسد ميان اين دو نظريه چندان منافاتي وجود ندارد ، و نيز ممكن است با توجه به شرايط و مصالح مختلف، غيبت امام زمان(عج) به هر دو صورت تحقق پذيرفته باشد و نيز تحقق پذيرد.
اثبات وجود حضرت مهدي
جو حاكم در دوران حكومتهاى بنىاميه و بنى عباس و نظير آنها سبب گرديد كه بسيارى از حقايق اسلامى به دست فراموشى سپرده شود و در ميان مسلمانان ترويج نشود و در مقابل بسيارى از چيزها كه در مسير سياست آنها قرار مىگرفتبه وجود آمد و تبليغ شد. نظير مساله جبر، خلق قرآن و امثال آنها.
جلالالدين عبدالرحمان سيوطى در حالات «يزيدبن عبدالملك بن مروان» كه بعد از «عمر بن عبدالعزيز» به حكومت رسيد مىنويسد: او چون خلافت را به دست گرفت، گفت: مانند عمربن عبدالعزيز رفتار كنيد، اطرافيان او چهل نفر شيخ (عالم دربارى) را پيش او حاضر كردند و همه آنها شهادت دادند كه بر خلفا حساب و عذابى نيست! و او بعد از چهل روز از خلافتش (از عدالت و تقوا به ظلم و بىبندو بارى) برگشت .
«زمانى كه منصور عباسى از مالك بن انس امام مذهب مالكى خواست كتاب «موطا» را بنويسد تا مردم را بر فقه او وادار نمايد، با او شرط كرد كه بايد در كتابت از على بن ابىطالب(ع) حديثى نقل ننمايى! و نيز به او گفت: از «شواذ بن مسعود» و «شدائد بن عمر» و رخصتهاى «ابن عباس» اجتناب كن » به هر حال در اثر جريانهاى اشاره شده و انزواى امامان: و شهادت، تبعيد و زندانى شدن آنها و مخالفت صد درصد خلفا با مطرح شدن اهلبيت(ع) سبب گرديد كه مساله مهدويت در ميان برادران اهل سنت به دست فراموشى سپرده شود و اين مقدار كه در كتابها نقل شده و محفوظ مانده از كرامات بلكه از معجزات است كه خداوند خواسته است حجت بر همه اهل اسلام تمام شود. امروز كه وضع زمان عوض شده اميد است دانشمندان اسلامى اين حقايق را ترويج كرده و وظيفه الهى خويش را در رابطه با اين حقيقت ادا نمايند.
به عبارت ديگر:
اهل سنت نيز مانند شيعه مىگويند: مهدى موعود(ع) فرزند نهم امام حسين و فرزند چهارم امام رضا و فرزند بلافصل امام حسن عسكرى(ع) است و در سال 255 هجرى در شهر سامرا از مادرى به نام نرجس متولد شده است و در آخرالزمان ظهور كرده و حكومت جهانى واحدى تشكيل خواهد داد.
برادران اهل سنت در رابطه با مهدى موعود مىگويند : ما به مهدى نوعى عقيده داريم. به عبارت ديگر ما منكر موعود نيستيم . احاديثى كه از رسول خدا(ص)درباره او صادر شده مورد قبول ماست ولى مىگوئيم، او هنوز متولد نشده و معلوم نيست چه كسى است اما در آينده متولد مىشود و بعد از برزگ شدن قيام مىكند و حكومت جهانى واحد تشكيل مىدهد. او از نسل فاطمه واز فرزندان حسين (ع)است.
مثلا شبراوى شافعى در الاتحاف مىگويد:«شيعه عقيده دارد مهدى موعود كه احاديث صحيحه در رابطه با او وارد شده ، همان پسر حسن عسكرى خالص است و در آخرالزمان ظهور خواهد كرد ولى صحيح آن است كه او هنوز متولد نشده و در آينده متولد شده و بزرگ مىشود واو از اشراف آل البيت الكريم است.»
«ابن ابى الحديد» در شرح نهج البلاغه ذيل خطبه16 مىگويد:
«اكثر محدثين عقيده دارند مهدى موعود از نسل فاطمه(ع) است و اصحاب ما معتزله آن را انكار ندارند و در كتب خود به ذكر او تصريح كرده اند و شيوخ مابه او اعتراف كرده اند. فقط فرق آن است كه او به عقيده ما هنوز متولد نشده و بعدا متولد خواهد گرديد.
ناگفته نماند كه: اهل سنت بر اين گفته خود دليلى از احاديث يا آيات نياورده اند. فقط شهرتى است كه در ميان ايشان به وجود آمده است و اين از نتايج منزوى شدن اهل بيت(ع) و برگشتن خلافت اسلامى از آنهاست . وانگهى احاديث منقوله در كتب اهل سنت عينا عقيده شعيه را مىرساند و در آن احاديث مىخوانيم كه: مهدى موعود(ع) دوازدهمين امام از ائمه دوازدهگانه و نهمين فرزند امام حسين(ع) و چهارمين فزرند امام رضا(ع) و فرزند بلافصل امام حسن عسكرى(ع) است.
و نيز روايات اهل سنت مىگويند كه آن حضرت در سال 255 هجرى در نيمه شعبان در شهر سامرا از مادرى به نام نرجس به دنيا آمده است. بنابراين شيعه و اهل سنت در مهدى موعود شكى ندارند و هر دو عقيده به مهدى شخصى دارند. منتها، دورانهاى تاريك و انزواى اهل بيت و عصر حكومت سياه بنىاميه و بنىعباس مانع از آن شد كه اهل سنت چيزى را كه در كتابهاى خود نوشته و نقل كرده اند در ميان خود شهرت بدهند و مانند شيعه منتظر آمدن مهدى شخصى(ع) باشند.
ما اينك بعضى از دلايلى را كه دلالت بر مهدى شخصى دارند از كتب برادران اهل سنت نقل كرده و درباره آنها توضيح مىدهيم:
1- محمد صالح حسينى ترمذى حنفى از سلمان فارسى نقل كرده مىگويد:
«دخلت على النبى (ص) فاذاالحسين على فخذه و هو يقبل عينيه و فاه و يقول: انتسيد ابن سيدانت امام ابن امام، نت حجةابن حجة ابوحجج تسعة من صلبك تا سعهم قائمهم.»
«يعنى داخل محضر رسول خدا(ص) شدم ناگاه ديدم كه حسين(ع) بر روى زانوى آن حضرت است. حضرت چشمها و دهان حسين را مىبوسيد و مىفرمود: تو آقايى فرزند آقايى، تو امامى، پسر امامى، تو حجتى فرزند حجتى. پدر نه نفر حجتى از صلب تو كه نهم آنها قائم آنهاست.
اين حديث شريف صريح است در اينكه مهدى موعود(ع) نهمين فرزند امام حسين(ع) است على هذا متولد هم شده است. بنابراين حديث نمىشود گفت معلوم نيست مهدى چه كسى است و هنوز متولد نشده است.
2- «ابوالمويد موفق خوارزمى حنفى» (متوفاى 568) آن را با كمى تفاوت از «سليم بن قيس» از «سلمان محمدى» چنين نقل مىكند:
«قال دخلت على النبى(ص) واذاالحسين على فخذه و هو يقبل عينيه و يلثم فاه و يقول انك سيدابن سيدابوسادة انك امام ابن امام ابوائمة، انك حجة ابن حجة ابوحجج تسعة من صلبك تاسعهم قائمهم.
«مهدى موعود(ع) در كلام رسول خدا(ص) به احسن وجه تعيين شده و آن نهمين فرزند امام حسين(ع) است.»
3 خوارزمى به دو سند از سلمان فارسى و امام سجاد(ع) از پدرش امام حسين(ع) نقل كرده كه چنين است:
«عن على بن الحسين عن ابيه الحسين بن على: دخلت على جدى رسول الله(ص) فاجلسنى على فخذه و قال لى: ان الله اختار من صلبك يا حسين تسعة ائمة تاسعهم قائمهم و كلهم فىالفضل و المنزلة عندالله سواء»
«امام مىفرمايد: به محضر جدم رسول الله(ص) داخل شدم مرا روى زانوى خويش نشانيد و فرمود خداوند از صلب تو نه نفر امام اختيار كرده كه نهم آنها قائم آنهاست و همه در فضيلت و مقام پيش خداوند يكسانند».
بنابراين مهدى(ع) يك مهدى معين و نهمين فرزند امام حسين(ع) است.
شيخ سليمان حنفى در در فصل دهم از كتاب «ينابيع الموده» تحت عنوان «المودة العاشرة فى عدد الائمه و ان المهدى منهم» حديث مبارك فوق را که سلمان فارسى از رسول الله(ص) نقل كرده است را در خود گنجانده است.
پس بنابر آنچه ما به دست آورده ايم حديث فوق در كتابهاى «مقتل خوارزمى» در «ارجح المطالب» «مناقب مرتضوى» ، «مودة ذوىالقربى» و «ينابيع المودة» نقل شده است و دلالت بر مهدى شخصى دارد يعنى مهدى موعود(ع) فرزند نهم امام حسين(ع) است.
4- حموئى جوينى شافعى از عبدالله بن عباس نقل كرده كه گفت:
«سمعت رسول الله(ص) يقول انا و على و الحسن و الحسين و تسعة من ولدالحسين مطهرون معصومون»
«شنيدم كه حضرت مىفرمود من ، على ، حسن ، حسين ، و نه نفر از فرزندان حسين همه پاك شده از طرف خدا و معصوم هستيم».
از اين حديث نيز روشن مىشود كه مهدى موعود(ع) فرزند نهم امام حسين(ع) است و اگر بگويند چه مانعى دارد كه فرزند امام حسين باشد ولى بعدا در آخرالزمان متولد شود؟! مىگوئيم به قرينه روايات گذشته و روايات آينده ، نه نفر پشت سر منظورند. يعنى امام دوازدهم فرزند نهم امام حسين(ع) است.
5 - شبراوى شافعى مصرى (متوفاى 1172) در كتاب «الاتحاف بحبالاشراف» وابن صباغ مالكى در «فصول المهمة» نقل مىكنند كه: دعبل بن على خزاعى مىگويد: چون به محضر حضرت رضا(ع) رسيدم و در ضمن قصيده خود اين دو شعر را خواندم كه:
«خروج امام لا محالة خارج يقوم على اسم الله و البركات يميز فينا كل حق و باطل و يجزى على النعماء النقمات»
حضرت رضا(ع) با گريه سرش را بلند كرد و فرمود: اى دعبل! در اين دو شعر جبرئيل به زبان تو سخن گفته است آيا مىدانى آن امام كدام است كه قيام مىكند؟ گفتم: نمىدانم، فقط شنيدهام كه امامى از شما اهل بيت قيام كرده زمين را پر از عدل خواهد كرد.
«فقال: يا دعبل الامام بعدى محمد ابنى و بعده على ابنه و بعده ابنه الحسن و بعد الحسن ابنه الحجةالقائم المنتظر فى غيبة المطاع فى ظهوره و لو لم يبق منالدنيا الايوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يخرج فيملاء الارض عدلا كما ملئت جورا».
«اى دعبل! امام بعد از من پسرم محمد و بعد از او پسر اوست و بعد از او حسن و بعد از حسن پسرش حجت قائم منتظر است. در غيبت مورد اطاعت خواهد بود و در وقت ظهورش اگر از عمر دنيا نماند مگر يك روز ، خدا آن روز را بلند خواهد كرد تا خروج نموده و زمين را پر از عدل و داد گرداند همانطور كه از ظلم پر شده باشد.»
6- شيخ الاسلام حموئى جوينى شافعى در فرائد السمطين از حسين بن خالد نقل كرده كه [امام] علىبن موسىالرضا(ع) فرمود كسى كه ورع ندارد، دين ندارد و كسى كه تقيه ندارد ايمان ندارد و «ان اكرمكم عندالله اتقيكم» يعنى عمل كننده تر به تقيه. گفته شد يابن رسول الله تا كى تقيه كنيم؟ فرمود: تا روز وقت معلوم و آن روز خروج قائم ماست هر كسى تا قبل از خروج قائم تقيه را ترك كند از مانيست .
«فقيل له يابن رسول الله و من القائم منكم اهل البيت؟ قال: الرابع من ولدى ابن سيدة الاماء يطهر الله به الارض من كل جور و يقدسها من كل ظلم و هوالذى يشك الناس فى ولادته و هو صاحب الغيبة قبل خروجه فاذا خرج اشرقت الارض بنوره»
«گفته شد يابن رسول الله كداميك از شما اهل بيت، قائم است؟ فرمود: فرزند چهارم من ، پسر خانم كنيزان . خداوند به وسيله او زمين را از هر ظلم پاك و از هر ستم خالى مىگرداند. او همانست كه مردم در ولايت وى شك كنند و او صاحب غيبت است و چون خروج كند زمين بانورش روشن مىگردد.»
او همانست كه زمين براى وى پيچيده شود و براى وى سايه اى نباشد و او همان است كه منادى درباره وى از آسمان ندا مىكند. ندايى كه خدا آن را به گوش همه اهل زمين مىرساند. منادى مىگويد:بدانيد حجت خدا در نزد كعبه ظهور كرده تابع او شويد كه حق در او و با اوست و آن است قول خداى عزوجل كه مىفرمايد:
«ان نشا ننزل عليهم منالسماء آية فظلت اعناقهم لها خاضعين»
اين حديث مانند حديث سابق دلالت بر مهدى معين دارد.