بنده در یک خانواده روحانی بدنیا آمدم و مانندهمه افراد جامعه، دورانی را پشت سر گذاشتم، که ذکر ویاد آن در این بحث نمیگنجد. پدرم روحانی سرشناسو فاضلی بود، و در جریانات و مبارزات آیتالله کاشانی،با ایشان در یک سنگر مبارزه میکرد. همچنین ایشانبا حضرت امام(ره) آشنایی و دوستی داشت و شبهاییکه بچهها دور هم جمع میشدند، ایشان از مبارزاتآیتالله کاشانی و ظلم و ستم رژیم پهلوی برایمانچیزهایی میگفت و از همان دوران نوجوانی نام آقایخمینی در ذهنمان نقش بسته بود. یادم هست موقعیکه در مدرسه انشاء مینوشتم، انشاء من بوی سیاسیمیداد.
یکی از علتهایی که باعث تفکر و اندیشه در بندهشده بود، شخص پدرم بود. ایشان اولادش را وادارمیکرد که دنبال اندیشه و تفکر بروند و میدان میدادفرزند خودش را نشان بدهد، و این خود نکته مهمی بود.ایشان یک برنامهای در خانه تنظیم کرده بودند و همهبچهها را به سوی آن سوق میدادند.
از مسائل خیلی مهم، احترام به پدر و مادر و رعایتحقوق فرزندان و مشارکت در همه امور زندگی بود مثلاًگاهی اوقات ایشان بعد از صرف غذا، خود مهیا میشدجهت شستن ظرفها. البته بچهها خودشان به وظایفیکه برعهدهشان بود، عمل میکردند و اصلاً عمل، عاملتربیت بود.
در زمانی که بعضیها با خواندن دروس جدیدمخالف بودند، ایشان به ما میفرمودند که دروس جدیدرا حتماً بخوانید، با دخترها هم همینطور برخوردمیکرد و همیشه سعی داشت بچهها را با افراد اهلعلم و فضیلت و آنانی که شخصیت و چهره خداییداشتند، آشنا کند. این امر باعث میشد انسانشخصیت پیدا کند و این مهم است که یک پدر،فرزندش را با چه افرادی آشنا میکند. این را بگویم کهانگیزه اولیه، برای مبارزات سیاسی، نقش پدر و مادر درروحیه بنده بود و این باعث روشن و بیدار کردن ذهنمن بود.
نکته دوم این است، که دوران جوانی، جهش خود رادارد. جوان میخواهد، خود را نشان بدهد و از زیباییهااستفاده کند؛ لذا لباس زیبا میپوشد و میخواهد اینزیبایی را نشان بدهد و از این میتوان خوب استفادهکرد، ولی اگر خلاف این عمل شود، حتماً فرد به انحرافکشیده میشود.
نکته سوم، ارتباط ما با متن اسلام و فهم آیاتقرآن بود و این خیلی نقش داشت. به عنوان مثال آیاتیدر ارتباط با فرعون بود و فرعون کیست؟ توضیح دادهمیشد که فرعون زمان کیست و مصداقش بعد از فهمکلام توسط خود ما بود، که چه کسی فرعونه؟ و نکتهمهم اینجاست، که ذهن جوان صاف و پاک است، مثلآیینه و میتوان این آیینه را روشنتر کرد و برعکسمیتوان لکه جوهری بر روی آن ریخت و آن را سیاهکرد. این درست همان کاری بود که منافقین میکردندآخرین نکته، مسئله استاد و معلم بود، که بسیار نقشتعیین کنندهای در تربیت ما داشت. یعنی یک معلممیتواند یک کلاس 60 نفری را بیدین کند و یا اینکهبه راه راست هدایت کند و این امر موجب شد که وقتی بهقم برای تحصیل رفتم، به دنبال استادانی رفتم، که اهلدل و عرفان و مبارزه بودند.
مجموعه این قضایا دست به دست هم داد و بندهمبارزات و فعالیتهای سیاسی خود را در دبیرستان، بایک گروه سه نفره شروع کردم و چون از نظر درسی رتبهخوبی داشتم و در رشتههای فوتبال و والیبال وکوهنوردی موفق بودم، همین امر پوشش خوبی جهتامر مبارزه شده بود.
یک گروهی از بچههای خوب مذهبی در اصفهانفعالیت سیاسی میکردند، که ما وصل شدهبودیم به آنها.چون در رأس این گروه شهید بزرگوار و مظلوم دکتربهشتی بود، این نکته مثبتی برای من بود. چون ایشانبا پدر بنده دوست بودند و از این جهت به سوی اینهاگرایش داشتم.
همان طور که گفتم ما گروه سه نفره در دبیرستانصارمیه اصفهان فعالیت میکردیم. از جمله کارهایی کهانجام میدادیم، این بود که اعلامیههای حضرتامام(ره) را که توسط دوستان به دستمان رسیده بود، بایک هماهنگی، در فرصتی مناسب، صبح زود به طوریکه کسی متوجه نشود، داخل دبیرستان میشدیم و درحالی که خادم مدرسه مشغول تمیز کردن کلاسها بود، ماهم پشت سر او، کلاس به کلاس داخل میزهای بچههااعلامیه میگذاشتیم. قبل از اینکه بچهها وارد مدرسهبشوند.
باز هم با توجه به اینکه کسی متوجه نشود، ازمدرسه بیرون میرفتیم و آن روز هم دیر به مدرسهمیآمدیم و باید تنبیه دیر آمدن را که توسط مدیرمدرسه انجام میگرفت، به جان میخریدیم. زنگ اولکه بچهها به حیاط مدرسه میآمدند، ناگهان 750دانشآموز اطلاعیه به دست، توجه مدیر و ناظم مدرسهرا جلب میکردند. اینجا کار ما شروع میشد:چهچیزهای جالبی نوشته، حاج آقا روحالله کیه؟ و سعیمیکردیم توجه بچهها را به اعلامیه جلب کنیم، وموقعی که مدیر و ناظم مدرسه سعی در جمع کردناعلامیهها میکردند، میگفتیم شاید مثلاً 100اعلامیه را جمع میکردند و موقعی که بچهها به خانهمیرفتند، حدود 600 اعلامیه را با خود میبردند، و اینباعث میشد که ما، در خانهها هم نفوذ کنیم و اینخیلی برای ما جالب و شیرین بود.
یک بار قرار بود. شاه ملعون به اصفهان بیاید. مدیرمدرسه بچهها را جمع کرد تا جهت استقبال حرکتکنیم. ما هم کار خودمان را شروع کردیم و یکی یکیبچهها را فراری دادیم، بدون اینکه کسی بفهمد. وقتیرسیدیم به جایی که باید مستقر میشدیم، حدود 100نفر از بچهها مانده بودند. وقتی که شاه آمد، بجای اینکهبگوییم: «جاوید شاه» همه صدا میزدند: «چاپید شاه»و یا «جوید شاه». در این لحظه چهره مدیر مدرسهخیلی جالب و دیدنی شده بود و ما هم احساس پیروزیمیکردیم.
از کارهای دیگری که انجام میدادیم، سفارش بهگوش دادن و ساعت پخش برنامه صدای روحانیانمبارز بود که از رادیو بغداد پخش میشد، و پخش رسالهحضرت امام(ه) و شناسایی مقرهای ساواک و شهربانیبود. درست بیاد دارم، که خیلی از پاسبان میترسیدم واین برای من مشکلی شده بود، که چطور این ترس را ازخود دور کنم. سوار دوچرخهای شدم و با ترس و لرز ازکنار پاسبان گذشتم و با چندین مرتبه تکرار، این ترسرا از خود بیرون کردم و با ترفندی وارد کلانتری شدم وتمام اتاقهای آن را شناسایی کرده و نقشه را به دوستاندادم.
دیپلم ریاضی را که گرفتم، تصمیم داشتم وارددانشگاه بشوم، ولی پدرم فوت کرد و تمام بار زندگی بردوش من قرار گرفت و مسائل دیگری باعث شد کهنتوانستم به دانشگاه راه پیدا کنم و ادامه دروس طلبگیرا در پیش گرفتم. بعد از مدتی جهت ادامه تحصیل واردقم شدم، در این اثناء فعالیتهای سیاسیام به اوج خودرسید.
در طول مبارزه، چندین بار دستگیر و بازداشتشدم. از جمله جاهایی که دستگیر شدم، جوشقان میمه،سامان شهر کرد، بروجن استان چهارمحال و بختیاری ودارون اصفهان بود. ساواک بروجن و شهرکرد،خطرناکترین ساواک در استان بودند و خیلی قوی عملمیکردند. یک بار هم موقعی که از آباده به شیراز، جهتسخنرانی در مسجد یا دانشگاه شیراز میرفتم و چونقرار بود شاه به شیراز بیاید، من را دستگیر کردند.
پس از دستگیری، اولین جایی که بنده را بردند،کمیته مشترک (شهربانی وساواک) بود. دو شکنجهگرمعروف ساواک شیراز بنام «آرمان» و «دهقان»، شروعبه بازجویی من کردند. هر دوی آنها، هم بیرحم و همدرنده بودند. هدف اینها این بود که اول حرف بگیرند،دوم روحیه را تضعیف کنند، و سوم اینکه بتوانند افراد راتسلیم خودشان بکنند و در نتیجه عامل آنها بشوند. اینشکنجه بخاطر همین بود و هر روز بنده را از زندانعادل آباد به شیراز میآوردند و هر دفعه یک چیزی کهلو رفته بود، همینطور به پروندهام اضافه میشد.
از ساعت هشت و نه شب، شکنجه شروع میشد وگاهی اوقات تا دو بعد از نصف شب ادامه پیدا میکرد.یادم هست در اولین مرحله 12 شبانه روز بنده راشکنجه کردند و اجازه یک لحظه استراحت نمیدادند.با این کار، میخواستند من را از پا در بیاورند. در اینچند روز، انواع و اقسام شکنجه بر روی من اجراء کردند.بسته شدن به تخت و زدن شلاق یا باتوم برقی، آویزانکردن از سقف، سوزاندن بدن، زدندستبند قپانی و توپفوتبال شدن بین 14 نفر شکنجهگر و با مشت و لگدپذیرایی کردن، اینها نمونه کوچکی از برخورد عمالرژیم با مبارزین بود.
خوب یادم هست به زور مرا بر روی تختی کهفنرهای آهنی داشت بستند. کف پاهایم از لبه تختبیرون بود. همه اینها برای آن بود که هر چه رامیپرسیدند، انکار میکردم و هیچگونه اطلاعاتیکسب نکرده بودند. (دهقان و آرمان) دو تن ازشکنجهگران معروف ساواک شیراز، شروع کردند به کارخود. نوبتی با کابل بر کف پاهایم که روی لبه تختبسته بود، میزدند. هر کدام خسته میشد، کار را بهدیگری واگذار میکرد. شروع کردم به شمردن ضرباتکابل: یک ـ دو ـ ... بیست... سی و پنچ... به هفتاد کهرسیدم، ناخواسته از فشار درد بیهوش شدم. لحظهاینگذشت که شوک سختی بر بدنم وارد شد. بعداً متوجهشدم که برای بهوش آوردنم، سرسیمهای مسی کابل رادر محل تورّم پاهایم فرو کردهاند. ناگهان مایعی کهفهمیدم آب نمک است، بر روی زخمهای کف پایمپاشیدند. پاهایم تا مچ باد کرده بودند و درد شدیدیوجودم را گرفته بود.
دست و پایم را که باز کردند، مجبورم کردند که رویهمان پاها راه بروم. توانش را نداشتم. چند ساواکی، بالگد بر سر و صورتم زدند. مرا از تخت بلند کردند و به راهرفتن واداشتند. درد پاها به ستون فقرات کمرم نیز فشارمیآورد. پاهای متورمم که بر روی زمین کشیدهمیشد، به دنبال خود لختههای خون و تکههایپوست را جای میگذاشت. در مرحله بعدی شکنجه، دودست را از پشت، به زور بهم میرساندند و گاهی اوقاتشکنجهگر پایش را از پشت فشار میداد که این دودست بهم نزدیک شوند، در این موقع درد شدیدی درکتفها و قفسه سینه شروع میشد. بعد دستبندی به دودست میزدند و از سقف آویزان میکردند. حالت بدیبه انسان دست میداد. چون تمام امعا و احشاء و پردهدیافراگم کش میآمد. آنهایی که چاق بودند، حدود 10الی 20 دقیقه تحمل میکردند؛ ولی من چون لاغر اندامبودم و ورزش میکردم، کمی بیشتر تحمل کردم. در اینحین، کسی فندک روشنی را زیر محاسنم گرفت و تمامصورتم سوخت و از حال رفتم. در حالی بهوش آمدم کهشخصی کتف مرا که از حالت طبیعی خارج شده بود، بهحالت اولیه خود باز گرداند.
از قضایای دیگر که در زندان عادل آباد شیرازاتفاق افتاد، این بود که یک روز بنده را آوردند و سؤالکردند قضیه صندوق چیه؟ خب این چیزی بود کهنمیشد انکار کرد. چون ما یک صندوقی داشتیم کهبچهها برای هزینههای مبارزه در آن پول میگذاشتندو این لو رفته بود، و چون بنده به عنوان مسئول صندوقبودم، باید جوابگو باشم. در مرحله اول بازجویی، با چندسؤال متوجه شدند که من حرف نمیزنم. بعد از آن،شخصی را که دارای محاسن بود و بر نهجالبلاغه مسلطبود، آوردند و شروع کرد از نهجالبلاغه گفتن. هر چهمیگفت، من هم دنباله آن را ادامه میدادم. درستیک ساعت من را نصیحت کرد. در این موقع آرمان واردشد. به او گفت: «آقای سالک سر عقل آمده.» و آرمانهم به حالتی مسخره گفت: «بارکالله آیتالله سالکآخرش قرار شد راستش را بگویی!»
گفتم: «تا حالا به شما دروغ نگفتم.» در حالی کهاعتقاد من این بود که ساواک سرتاپایش کذب است واگر هم راست بگویی باور نمیکند. چون توی فضایسرتاپا کذب تربیت شده بودنـد. بعد از این، آرماناسلحه کلتی بر روی سر من گذاشت و گفت میکشمت.چون که من همه چیز را انکار کردم، دوباره شکنجه آغازشد.
نورافکنی جلوی صورتم گذاشتند و دو بخاری در دوطرفم، و با شلاق بر بدنم میزدند. خیلی سختمیگذشت. در آن لحظات به یاد «بلال حبشی» افتادمکه در زیر شکنجه فقط میگفت: اَحد... احد و ایناستقامت مرا بیشتر میکرد. آن شب هم آنها نتوانستنداز من حرفی بگیرند.
آنها میگفتند: «حرف نمیزنی، ما هم از راهشوارد میشویم اینکه غصهای ندارد، وقتی زنت راآوردیم، معلوم میشود. که چکاره هستی؟» البته از اینهابعید نبود. چون از این موارد زیاد اتفاق میافتاد و اینهازنها را به طرز فجیعی شکنجه میکردند.
فردای آن روز مرا به سلولی دیگر بردند. آرمان واردشد و بدون مقدمه گفت: «حرف میزنی یا نه؟» من همبا همان حالتی که همیشه داشتم، گفتم: «حرفی برایگفتن ندارم و حرفهایم را زدهام» و در همین موقع گفت:«مادرت و زنت را گرفتهایم».
ناگهان لرزهای بر اندامم افتاد. انگار دنیا روی سرمخراب شده است. البته من با همسرم قبلاً صحبت کردهبودم که اگر دستگیر شدی، خودت باید مقاومت کنی وشاید کاری از دست من ساخته نباشد. بعد صدای نواریدر محوطه پیچید. صدای ضجه و شیون زنی بود. خیلیناراحت کننده و آزار دهنده بود. بیاراده شده بودم.نمیتوانستم بر خود مسلط باشم. شیطان هر لحظه وسوسهام میکرد: «بگم... نگم؟»
خدایا چکار کنم، خودت کمکم کن. در یک لحظهکمی دقت کردم، انگار صدای همسرم نبود. ولی باز همشک داشتم. آنجا بود که متوسل شدم به بی بی دو عالم،حضرت زهرا سلاماللهعلیها، و به حضرت عرض کردم ازاینجا به بعد خودت میدانی.
در همین لحظه به آرمان گفتم: «من خدایی دارم وزنم هم خدایی دارد، هر غلطی میخواهی بکن...» و بهاو توهین کردم. در این اثناء چند تایی شروع کردند بهزدن که از هوش رفتم؛ وقتی به هوش آمدم، سجده شکربجا آوردم و از اینکه سرافراز از امتحان الهی بیرونآمدم، خوشحال بودم.
البته اینها گوشه هایی از خاطرات بود که قابلگفتن بود چون خیلی چیزها و وقایع و شکنجهها بود کهشاید قابل وصف و تعریف نباشد.
منابع مقاله:
پیرامون انقلاب اسلامی، مطهری، مرتضی؛
بنابر این از نظر رهبری اینطور نبود که روز اول کسی خود را کاندیدا بکند و بعد مردم به او رأی بدهند و او را به رهبری انتخاب کنند و بدنبال آن، رهبر برای مردم تعیین خط مشی کند.واقعیت اینست که گروههای زیادی ـ از آنها که احساس مسئولیت میکنند ـ تلاش کردند که رهبری نهضت را بعهده بگیرند ولی تدریجا همه عقب رانده شدند و رهبر خود به خود انتخاب شد.شما در نظر بگیرید که چه تعداد از قشرهای مختلف، مثلا از روحانیون ـ چه از مراجع و یا غیر مراجع ـ و یا از غیر روحانیون چه گروههای اسلامی و چه غیر اسلامی، در این انقلاب شرکت داشتند.در این نهضت افراد تحصیلکرده، افراد عامی، دانشجو، کارگرها، کشاورزان، بازرگانان همه و همه شرکت داشتند ولی از میان همه این افراد مختلف، تنها یک نفر، به عنوان رهبر انتخاب شد، رهبری که همه
گروهها او را برهبری پذیرفتند.اما چرا؟ آیا بدلیل صداقت رهبر بود؟ بیشک این رهبر صداقت داشت ولی آیا صداقت منحصر بشخص امام خمینی بود و کسی دیگر صداقت نداشت؟ البته میدانیم که چنین نیست و صداقت منحصر به ایشان نبود.آیا بدلیل شجاعت رهبر بود و اینکه تنها ایشان فرد شجاعی بودند و غیر از ایشان رهبر صدیق و صادق و شجاع دیگری وجود نداشت؟ البته کسان شجاع دیگری نیز بودند.آیا به این دلیل بود که ایشان از یک نوع روشن بینی برخوردار بودند و دیگران فاقد این روشنبینی بودند؟ آیا بدلیل قاطعیت رهبر بود و دیگران فاقد قاطعیت بودند؟ میدانیم که قاطعیت منحصر به ایشان نبود.درست است که همه این مزایا باعلی درجه در ایشان جمع بود، ولی چنین نیست که این مزایا ـ لا اقل با شدت و گسترش کمتر ـ در دیگران نبود، پس چه شد که جامعه خودبخود ایشان را، و فقط ایشان را به رهبری انتخاب کرد و هیچ فرد دیگری را در کنار ایشان به رهبری نپذیرفت؟
پاسخ این سؤال برمیگردد به یک سؤال اساسی که در فلسفه تاریخ مطرح میشود و آن این است که آیا تاریخ شخصیت را میسازد و یا شخصیت تاریخ را، آیا نهضت رهبر را میسازد و یا رهبر نهضت را؟ اجمالا میدانیم که نظریه صحیح در این مورد اینست که، یک اثر متقابل میان این دو، یعنی میان نهضت و رهبر است.میباید از یک طرف یک سلسله مزایا و امتیازات در رهبر باشد و از طرف دیگر نیز خصوصیاتی در نهضت وجود داشته باشد. مجموع این شرایط است که فرد را بمقام رهبری میرساند.امام ـ خمینی به این علت رهبر بلا منازع و بلا معارض این نهضت شد که علاوه براینکه واقعا شرایط و مزایای یک رهبر در فرد ایشان جمع بود، ایشان در مسیر فکری و روحی و نیازهای مردم ایران قرار داشت.حال آن که دیگران ـ آنها که برای کسب مقام رهبری نهضت تلاش میکردند ـ به اندازه ایشان در این مسیر قرار نداشتند.
معنی این سخن این است که امام خمینی با همه مزایا و برتریهای شخصی که دارد اگر اهرمهائی که روی آنها دست میگذاشت و فشار میداد و جامعه را به حرکت درمیآورد، از نوع اهرمهائی بود که دیگران روی آن فشار میآوردند و اگر منطقی که ایشان بکار میبرد نظیر منطق دیگران بود، امکان نداشت ایشان در بحرکت درآوردن جامعه موفقیتی کسب کند (1).
اگر امام عنوان پیشوائی مذهبی و اسلامی را نمیداشت و اگر مردم ایران در عمق روحشان یک نوع آشنائی و انس و الفتی با اسلام نداشتند و اگر عشقی که مردم ما با خاندان پیامبر دارند وجود نمیداشت و اگر نبود که مردم حس کردند که این ندای پیامبر و ندای حضرت علی (ع) و یا ندای امام حسین (ع) است که از دهان این مرد بیرون میآید، محال بود نهضت و انقلابی به این وسعت در مملکت ما بوجود آید.
رمز موفقیت رهبر در این بود که مبارزه را در قالب مفاهیم اسلامی به پیش برد.ایشان با ظلم مبارزه کرد ولی مبارزه با ظلم را با معیارهای اسلامی مطرح کرد، امام از طریق القای این فکر که یک مسلمان نباید زیر بار ظلم برود، یک مسلمان نباید تن به
اختناق بدهد، یک مسلمان نباید به خود اجازه دهد که ذلیل باشد، مؤمن نباید زیر دست و فرمانبر کافر باشد (2) ، با ظلم و ستم و استعمار و استثمار مبارزه کرد، مبارزهای تحت لوای اسلام، و با معیارها و موازین اسلامی.
از جمله اقدامات اساسی این رهبر، مخالفت جدی و دامنه ـ دار با مسئله جدائی دین از سیاست بود.شاید فضل تقدم در این زمینه با سید جمال باشد.سید جمال شاید نخستین کسی بود که احساس کرد اگر بخواهد در مسلمانان جنبش و حرکتی ایجاد کند باید به آنها بفهماند که سیاست از دین جدا نیست، این بود که او این مسئله را بشدت در میان مسلمین مطرح کرد، بعدها استعمار ـ گران تلاش زیادی کردند تا در کشورهای مسلمان رابطه دین و سیاست را قطع کنند.
از جمله این تلاشها، طرح مسئله ایست بنام «علمانیت» (3) که بمعنی جدائی دین از سیاست است.بعد از سید جمال در کشور ـ های عربی و بخصوص در مصر افراد زیادی پیدا شدند که با تکیه بر قومیت و در لباس ملی گرائی، عربیزم، و پان عربیزم به تبلیغ فکر جدائی دین از سیاست پرداختند.اخیرا هم شاهد بودید که انور ـ سادات همین مسئله را باز بار دیگر مطرح کرد، انور سادات در نطقهای اخیرش بخصوص بر این نکته تأکید میکرد که دین مال مسجد است و باید کار خود را در آنجا انجام دهد، مذهب اصولا نباید کاری به مسائل سیاسی داشته باشد.
در جامعه ما نیز این مسائل زیاد مطرح شده بود بطوریکه مردم تقریبا آن را پذیرفته بودند، اما همه دیدیم که وقتی از زبان یک مرجع تقلید، از زبان کسی که مردم، با وسواس کوشش میکنند تا کوچکترین آداب مذهبی خود را با دستورهای او منطبق بکنند، در کمال صراحت بیان شد که دین از سیاست جدا نیست و به مردم خطاب شد که اگر از سیاست کشور دوری کردهاید، در واقع از دین دوری کردهاید، مردم چگونه به جنب و جوش افتادند و بنوعی بسیج عمومی اقدام کردند .و یا در نظر بگیرید که مسئله آزادی و آزادی خواهی در جامعه با شدت مطرح بود، با این حال چندان تأثیری در حال مردم نداشت.ولی وقتی همین مسئله از زبان رهبر مطرح شد، یعنی کسی که رهبر دینی و مذهبی است، مردم برای اولین بار دریافتند که آزادی یک موضوع صرفا سیاسی نیست، بلکه بالاتر از آن یک موضوع اسلامی است و این نکته روشن شد که یک نفر مسلمان باید آزاد زیست کند و باید آزادیخواه باشد.
در چند سال اخیر مسائلی در ایران بوجود آمد که از جنبه ـ های اقتصادی و سیاسی اهمیت چندانی نداشت، ولی از جنبه مذهبی آنهم از نظر شعائر مذهبی مهم بود و خود این مسائل در اوج دادن به نهضت نقش مؤثری داشتند.مثلا یکی از اشتباهات بسیار بزرگ عوامل رژیم این بود که بدلیل غرور فوق العادهای که برایشان حاصل شده بود در اواخر سال 55 تصمیم گرفتند که تاریخ هجری را به تاریخ به اصطلاح شاهنشاهی تبدیل کنند.اینکه تاریخ هجری باشد یا شاهنشاهی، از نظر اقتصادی و سیاسی تأثیر چندانی در حال مردم نداشت.ولی همین مسئله بشدت عواطف مذهبی مردم را جریحهدار کرد و وسیله خوبی برای کوبیدن رژیم بدست رهبر داد.رهبر بلافاصله با طرح این شعار که چنین عملی دشمنی با پیغمبر و دشمنی با اسلام است و معادل است با قتل عام هزاران نفر از عزیزان این مردم، موفق شد در مردم عصیان ایجاد کند و از تحریک وجدان اسلامی آنها به بهترین نحو در جهت پیشبرد نهضت بهرهبرداری نماید.
بنابراین با بررسی مسئله رهبری و کیفیت و نحوه آن، و با در نظر گرفتن اینکه مردم در میان افراد زیادی که صلاحیت رهبری داشتند کدام رهبر را انتخاب کردند (4) و با بررسی و تحلیل مسیری که این رهبر طی کرد و اهرمهائی که روی آنها تکیه نمود و منطقی که به کاربرد، به این نتیجه روشن و آشکار میرسیم که نهضت ما واقعا یک نهضت اسلامی بوده است.با آنکه نهضت از سوئی خواهان عدالت بود و از سوئی دیگر در جستجوی آزادی و استقلال، ولی عدالت را در سایه اسلام میخواست و استقلال و آزادی را در پرتو اسلام جستجو میکرد، و به عبارت بهتر نهضت ما همه چیز را با رنگ و بوی اسلامی طلب میکرد این، همان جهت مورد خواست و میل ملت بود. (5)
پینوشتها:
1ـ ...مثلا اگر مسئله وارد کردن تضادهای طبقاتی در خود آگاهیمردم و یا مفاهیمی نظیر آزادیخواهی و عدالت طلبی با معیارهای مکاتب شرقو غرب از طرف ایشان عرضه میگردید، بازتابی در جامعه ما نمیداشت.حالآنکه ایشان همین مفاهیم را با معیارهای اسلامی و با استفاده از فرهنگبارور اسلامی به جامعه عرضه کرد و جامعه نیز با حسن تلقی با آنها برخورد نمود .
2ـ لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا (نساء ـ 141)
خدا هرگز برای کافران نسبت به اهل ایمان راه تسلط باز نخواهد نمود.
3ـ این کلمه ترجمه لغت«~ Secularism ~»است.
4ـ و به خصوص باید توجه داشت که این رهبر زوری نداشت تا بخواهد خود را بر مردم تحمیل کند و کسی نیز او را منصوب نکرد و او خود را کاندیدا نکرده بود، بلکه انتخابش بطور طبیعی و خودبخود صورت گرفت.
5ـ یک نمونه ذکر کنم، دوستی دارم که در تمام زندگیش همواره در حال مبارزه با رژیم بوده است و در این زمینه از بذل جان و مال واقعا دریغ نداشته.او بدلیل روحیه خاصش، نسبت به مجاهدین که آنها هم موضعی مخالف رژیم داشتند، علاقه و گرایش عجیبی داشت.بعد از اینکه جریان به اصطلاح اپورتونیستی سازمان مجاهدین پیش آمد، من به شدت نگران حالاین دوستم شدم.با خودم فکر کردم نکند که وقتی با این جریان برخوردمیکند بگوید اینکه اینها آمدهاند و مارکسیست شدهاند، مسئله مهمی نیست چون فعلا باید مبارزه کرد و مسئله مهم مبارزه است .اما بعد در جلسهای که با او ملاقات کردم و نظرش را درباره مارکسیست شدن سازمان سؤال کردم، در جوابم جملهای گفت که هرگز فراموش نمیکنم.گفت حقیقت این است که ما عدالت را هم در سایه خدا میخواهیم اگر بنا باشد عدالت باشد اما از نامخدا اثری نباشد.ما از چنین عدالتی بیزاریم.با چنین روحیههائی بود که ملت ما موفق به بر پا کردن قیامی با این عظمت شد.
شراره شعله های انقلاب خاطرات سرلشکر بسیجی دکتر سیدحسن فیروزآبادی/رئیس ستاد کل نیروهای مسلح
شهادت حاج آقا مصطفی:
شهریور هزار و سیصد و پنجاه و شش، نور چشم امام و بهترین شاگرد تربیت یافته مکتب امام، حضرت حاج آقا مصطفی به شهادت رسید. این شهادت مثل یک بمب روشنایی بخش و تحرک آفرین در سراسر ایران انفجار نوری ایجاد کرد که همه قلب ها را روشن کرد و تلاطمی که به وجود آورد، انقلاب اسلامی را پایه گذاری کرد. شهادت حاج آقا مصطفی با شکل کاملاشبهه انگیزی که داشت بلافاصله به رژیم نسبت داده شد و همه ملت ایران در غم امام سوگوار شدند و در خیانت رژیم و استعمار، شبهه نکردند. مبارزه آغاز شد، قلب ها به تپش افتاد. حرف های امام در رحلت آقامصطفی که “الخیر فی ماوقع” و اشاره به الطاف خفیه الهی و اطمینان امام نسبت به تحمل مصیبت سنگین موجب ایمان و اعتقاد قلبی ملت ایران و استحکامش نسبت به امام عزیز شد. مجالسی برای حاج آقا مصطفی در جای جای ایران برگزار شد. مردم در این مجالس شرکت کردند. راجع به مفاسد رژیم صحبت کردند. سخنان حضرت امام در شهادت حاج آقا مصطفی را تجزیه و تحلیل کردند و نهضت آغاز شد؛ “نهضت عظیم انقلاب اسلامی”.
خداوند، مرحوم حاج آقا مصطفی را در جوار پدر بزرگوارش آن مرد صالح بزرگ تاریخ، حضرت امام رضوان الله تعالی علیه از برکات و تفضلاتش در دارالسلام در کنار حضرت رسول(ص) و اهل بیت(علیهم السلام) و اولیا بهره مند فرماید.
چهره همه چیز در کشور تغییر کرد. در اتاق عمل بیمارستان مهر هم فقط سخن از مبارزات مردمی و انقلاب ملت بود. البته آنهایی که سابقه های گذشته را داشتند، سابقه توده ای داشتند و یا سابقه مبارزات اروپایی داشتند حرف ها و نظراتی ابراز کردند اما نظرات مردمی مبنی بر اینکه نهضت آغاز شده است، این نهضت به پیروزی خواهد رسید و شاه سرنگون خواهد شد، به وسعت در دل مردم جای خودش را باز کرد. هر روز صدای شعارهای جدیدی از کوچه و خیابان و در بین مردم به گوش می رسید. در مسافرت هایی که به نقاط مختلف کشور می شد بر در و دیوار شهرها و بر در و دیوار آب انبارها، مساجد، کاروانسراهای قدیمی، آثار باستانی و هر گوشه و کناری شعارهای انقلابی و شعارهای مبارزاتی و شعارهای دعوت به حق، شعارهای مبارزه با ظلم و ستم، چشم را نوازش می داد. شهادت حاج آقا مصطفی خمینی آنچنان التهابی در کشور ایجاد کرد و آنچنان نام مبارک امام با قوت وقدرت در سراسر کشور در بین اقشار مختلف ملت مطرح شد که رژیم به وحشت افتاد و پایه های لرزان حکومتش را که بر قدرت پلنگ کاغذی بنا کرده بود، در حال لرزیدن و آتش گرفتن دید.
مقاله اهانت آمیز
بنابراین وقتی یکی از پلیدترین دشمنان امام(ره) مقاله ای در روزنامه نوشت و اهانت کرد، اهانت روزنامه اطلاعات آن روز باعث خروش خشمگینانه و متکی به ایمان و حرکت مجاهدگونه و جهادگونه طلاب عزیز و جوانان عزیز قم شد. آنچنان قوی بر رژیم شوریدند که رژیم با دستپاچگی تعدادی از فرزندان ملت را به خاک و خون کشید. شهادت شهدای قم، انقلاب و نهال انقلاب را آبیاری کرد. در سراسر کشور، مردم برای چهلم شهدای قم مجلس گرفتند و اعلامیه های حضرت امام بود که هر روز چشم ها و دل ها را نوازش می داد ومردم را برای انقلاب آماده و آماده تر می کرد. در چهلم شهدای قم، مردم تبریز بر کاخ استبدادی نظام شوریدند و مردم تبریز راه شهدای قم را ادامه دادند و پرچم مبارزه را بالاتر بردند و در اهتزاز قرار دادند و پس از آن اصفهان، تهران، مشهد و...
گرایش ملت به دین
منظور از ذکر این وقایع فقط ذکر وقایع انقلاب نیست. به خاطر اینکه این وقایع انقلاب به طور دقیق و حساب شده در جای خودش نوشته و ثبت شده و در خاطره ها موجود است و در کتاب ها و نوشته ها در دسترس مردم می باشد. آن چیزی را که من می خواستم در این بخش از مطالبم به شما عرضه کنم چرخش جریانات فکری و اندیشه ها و زنده شدن قلب ها و آغاز مبارزه و گام های برداشته شده توسط ملت شریف ایران به سمت ولایت امام خمینی(ره) و ائمه طاهرین(ع) و رسول الله(ص) و خدای متعال بود.
اخبار بسیار زیبا، شیرین و دل انگیز انقلاب از شهرهای مختلف آورده شد. اخبار بسیار زیبایی از شهرستان ها و مسافرین شنیده می شد و شبکه اطلاع رسانی مردمی به سرعت اطلاعیه های حضرت امام(ره) و مراجع تقلید آن زمان و علمای بزرگ را به دست مردم می رساند و اخبار صحیح را به آنان می رساند و شایعه و توطئه های ساواک و رژیم را خنثی می کرد. به هرحال آنچه بعد از رحلت حاج آقا مصطفی در ایران پیش آمد، ایران و چهره ایران را زیر و رو کرد. چهره غرب زده مستهجن، بی تفاوت، دنیادوست و خودپرست را به جامعه ای خداپرست، حق جو، مبارز، فداکار، صادق و مردم دوست تبدیل کرد و محبت، مهربانی و رفاقت را در بین مردم ایران به شدت گسترش داد و تقویت کرد.
سفر به قم
در تعطیلات نوروز آن سال موفق شدم به همراه همسر و فرزندانم مسافرت کنم. در مسیر سفر از شهرهای مختلف خصوصا تهران و قم عبور کردم. چهلم شهدای تبریزدر قم برگزار می شد. در مدرسه خان نمایشگاه بسیار زیبایی از کاریکاتورهای شاه برپا شده بود. طلاب و جوانان مبارز قمی در کوچه و خیابان و در خیابان های اطراف حرم رودرروی مامورین نقاب دار مسلح به “سپر و باتوم” و سلاح گرم رژیم ایستاده بودند.
آن روز وقتی برای استماع سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین رضوانی به مسجد اعظم مشرف شدیم، مامورین رژیم تعداد زیادی گاز اشک آور از قسمت درب کنار رودخانه مسجداعظم به داخل مسجد پرتاب کردند. من و بچه ها بارها در معرض گازهای شیمیایی رژیم قرار گرفتیم اما در مسجد ماندیم و بیانات ایشان را استماع کردیم. ایشان با شجاعت تمام، به خوبی نهضت را تشریح کرد. امام را معرفی نمود و ما بهره کافی بردیم. خدا بحق محمد و آل محمد مزد شایسته و اجر کافی به ایشان عنایت بفرماید.
بعد از زیارت، برای دیدن نمایشگاه کاریکاتورهای شاه در مدرسه خان به آنجا رفتیم. در مسیر از جلوی صدها نیروی گارد مسلح که آماده حمله بودند، گذشتیم. آنها بین مدرسه خان ومدرسه فیضیه صف بسته بودند. نمایشگاه مدرسه خان بسیار زیبا بود. کاریکاتورها بی نظیر بودند. چهره های مختلف شاه را آنچنان که شایسته آن بود و آنچنان که نتیجه اعمال او بود و آنچنان که محصول اعتقادات او بود ترسیم کرده بودند و روی ستون های اطراف مدرسه و داخل ایوان و رواق ها به صورتی زیبا نصب کرده بودند. اما مامورین در چند متری درب مدرسه با تمامی سلاح ها و تجهیزات، خودشان را آماده حمله به مدرسه نشان می دادند برای اینکه مردم وارد مدرسه نشوند. ما موفق شدیم از این نمایشگاه بازدید کنیم، به ما خوشبختانه آسیبی نرسید. این سفر و این توفیق زیارت حرم اهل بیت علیهم السلام در قم و زیارت مولای ما حضرت فاطمه معصومه(س) برکات زیادی از ادراک امام و انقلاب برای من و خانواده به دنبال داشت. آنچه که من در مورد پیروزی انقلاب می شنیدم، برایم قطعیت پیدا کرد. از یکی از دوستان اهل قم بعدها شنیدم که آن روز بعد از خروج مردم از مراسم، کتک مفصلی از نیروهای گارد شاه که از صبح تا عصر دندان به هم فشرده بودند خورده اند.
منابع:
روزنامه رسالت > شماره 6363 21/11/86 > صفحه 19
عاشورا، خاستگاه انقلاب اسلامی ایران
منابع :
فصلنامه حکومت اسلامی ، شماره 27، شیرودی ، مرتضی؛
صفحه: 1
در مقام تحلیل انقلاب اسلامی ایران، یک رویکرد، آن را ملهم از نهضتحسینی و مکتب عاشورایی میداند و در همین بستر با بررسی عوامل اصلی محدثه انقلاب، آنها را عوامل مبقیه انقلاب نیز دانسته، بر حفظ و استمرار آنها پای میفشارد .
نویسنده در این مقاله با مفروض گرفتن تاثیر پذیری انقلاب اسلامی ایران از نهضت امام حسین (ع) به دنبال نشان دادن نوع تاثیرگذاری عاشورا بر انقلاب اسلامی و تداوم آن است و در این راستا عناصر رهبری، مکتب و ملت را در هر دو حرکتبا معرفی شخصیت رهبران جبهههای حق و باطل به بحث میگذارد .
مقاله حاضر میکوشد، به این سؤالات پاسخ دهد:
1 . آیا عاشورا بر انقلاب اسلامی تاثیر گذاشته است؟
2 . اگر عاشورا بر انقلاب اسلامی تاثیر داشته در چه زمینهها و به چه صورتی بوده است؟
3 . آیا عاشورا، همانگونه که در پیدایش و پیروزی انقلاب اسلامی تاثیر گذاشت، قادر استبر تداوم آن نیز تاثیر بگذارد؟ نیل به این مقصود و هدف، چگونه و از طریق پیمودن چه راههایی امکان مییابد؟
مقدمه
اگر چه تاثیرگذاری عاشورا بر انقلاب اسلامی و تداوم آن، از نظر نگارنده مسلم و بدیهی است، به همین دلیل، آن را به عنوان مفروض برگزیده است، اما به جهت آن که بر خوانندگان نیز این قطع و یقین حاصل شود، دو دلیل در اثبات آن اقامه میکنیم:
دلیل اول - امام خمینی (ره) به شکلهای مختلف بر چنین تاثیری اشاره کردهاند . بهعنوان مثال:
«حجت ما برای این مبارزهای که بین مسلمین و ... این دستگاه فاسد است، حجت ما در جواز و لزوم این عمل ... عمل سیدالشهدا (ع) است ... حجتمان براین است که اگر چنانچه این مبارزه را ادامه بدهیم و صدهزار از ما کشته بشود برای رفع ظلم ... برای اینکه دست آنها را از این مملکت اسلامی کوتاه کنیم، ارزش دارد . حجتمان هم کار حضرت امیر (ع)، و سیدالشهداست .» (1) گمان نکنید که اگر این مجالس عزا نبود و اگر این دستجات سینهزنی و نوحه سرایی نبود، 15 خرداد پیش میآمد (2)... تمام این وحدت کلمهای که مبدا پیروزی ما شد، برای خاطر این مجالس عزا و این مجالس سوگواری و این مجالس تبلیغ و ترویج اسلام شد ... اگر قیام سیدالشهدا سلام الله علیه نبود، امروز هم ما نمیتوانستیم پیروز شویم . (3)... انقلاباسلامی ایران پرتوی از عاشورا و انقلاب عظیم الهی آن است . (4)... کربلا را زنده نگه دارید و نام مبارک حضرت سیدالشهدا را زنده نگه دارید که با زنده بودن او اسلام زنده نگه داشته میشود . (5)
دلیل دوم - بیشتر منابعی که زمینههای زایش عاشورا و انقلاباسلامی را کاویدهاند، به مشترکات فراوان این دو اشاره دارند، از جمله:
الف . در باره عاشورا، برخی نوشتهاند:
فرهنگ و تعالیم عاشورا دارای زمینههایی است که نمونههایی از آن عبارتند از: 1 . فرهنگ شهادت، 2 . فرهنگ مبارزه مستمر حق با باطل، 3 . فرهنگ طاغوت ستیزی و طاغوت زدایی، 4 . اصل پیروی از رضای خدا و مصالح مسلمین، 5 . فرهنگ پیشگیری از جرم و فساد قبل از وقوع آن، 6 . فرهنگ نظارت عمومی و امر به معروف و نهی از منکر . (6)
ب . دیدگاه امام خمینی (ره) در باره انگیزههای قیام امامحسین (ع) عبارت است: 1 . عمل به تکلیف الهی، 2 . تشکیل حکومت اسلامی، 3 . نشر اسلام و بقای آن، 4 . امر به معروف و نهی از منکر، 5 . نجات اسلام از خطر تحریف، 6 . اصلاح امت و جامعه اسلامی، 7 . ظلم ستیزی و عدالتخواهی (7).
ج . در باره انقلاباسلامی . برخی عوامل پیدایش انقلاباسلامی را به این شرح توضیح دادهاند: 1 . مذهب، 2 . سلطه بیگانگان، 3 . رهبری حضرت امام خمینی (ره)، 4 . شعار جدایی دین از سیاست، 5 . اسلام زدایی نظام حاکم، 6 . بیگانه بودن نظام حاکم با مردم، 7 . تحقیر شخصیت انسانی مردم، 8 . وحدت و یکپارچگی ملت . (8)
د . برخی زمینههای انقلاب را به این شرح بر میشمارند: 1 . ایجاد نارضایتی عمیق در مردم از شرایط حاکم، 2 . وجود رهبری و ساختارهای اجتماعی و سیاسی بسیجگر، 3 . گسترش روحیهانقلابی و مشارکت مردمی، 4 . گسترش و پذیرش اندیشه حکومت اسلامی، 5 . مبارزه خشونتبار مردم با دولت . (9)
بنابراین، شناخت و تبیین عوامل مؤثر در شکلگیری انقلاباسلامی، بدون توجه به نقش و تاثیر نهضتبزرگ امامحسین (ع)، شناختی ناقص و به دور از واقع است . (10)
البته، اجمالی که از تاثیر عاشورا بر انقلاباسلامی سخن گفتیم، برای درک عمیق این تاثیر، نارساست، ثانیا بدون قالب بندی و پراکنده است . از این رو، مقاله تلاش خواهد کرد تاثیر عاشورا در پیدایش انقلاباسلامی را در سه قالب: رهبری، ایدئولوژی (اسلام) و مردم نشان دهد، زیرا بیشتر منابع مربوط به انقلاب اسلامی، این سه عامل را تنها عوامل زادن انقلاباسلامی و تداوم آن بیان میکنند:
1 . «پیروزی انقلاباسلامی، بطلان بسیاری از نظریهها را به اثبات رساند و ثابت کرد نباید هر پدیدهای را در لابراتور تجربی آزمایش کرد . پیداست این همه، جز از طریق امدادهای الهی و فرهنگ غنی اسلام و رهبری خردمندانه امام خمینی و فداکاریهای ملتسلحشور و اتحاد و همدلی همه اقشار ملت امکانپذیر نبود .» (11)
2 . «عامل اصلی که موجب بروز و پیروزی انقلاباسلامی گردیده است، عامل اسلام زدایی شاه بوده است ... مسلما غیر از این عامل، باید عامل وحدت بخش و حرکت آفرین رهبری دینی و مرجعیت والا مقامی نظیر امام خمینی را نباید به باد فراموشی سپرد ... بنابراین، مهمترین عوامل بروز و پیروزی انقلاب را باید در دو مفهوم کلی دید:
الف . روح اسلام خواهی و خداخواهی مردم (امت)
ب . رهبری دینی مورد قبول عامه مردم (امام) .» (12)
3 . «امام به عنوان وصل میان مردم و اسلام، با درس از نهضت عاشورا، محتوای سیاسی - انقلابی اسلام را بدان بازگرداند . همان گونه که مکتب اسلام، رهبری امام و حضور مردم، سه عامل اصلی محدثه انقلاب به حساب میآیند، همین سه عامل به عنوان عوامل مبقیه انقلاب نیز محسوب میگردند .» (13)
رهبری
در راس قیام عاشورا، امامحسین (ع) و در فراز انقلاب اسلامی، امام خمینی (ره) قرار داشت . یزید بن معاویه و محمدرضا پهلوی در سوی دیگر این دو نهضتبودند .
1 . حسین بن علی (ع)
امام خود را این گونه معرفی میکند:
«ما دودمان پیامبریم و به عهدهداری این امر (حکومت) و ولایتبر شما، از دیگرانی که به ناحق مدعی آنند و میان شما به ستم و تجاوز حکومت میکنند، سزاوار تریم» . (14)
حسین (ع) خطاب به ولید، هنگامی که از او خواستبا یزید بیعت کند، فرمود:
«ما خاندان نبوت و معدن رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان و نزول رحمتایم . خداوند به ما آغاز کرده و به ما ختم نموده است .» (15)
امام در اعتراض به سخنان معاویه در مدینه که فضایل یزید را برمیشمارد، فرمود: «کسی را وانهادهای که از نظر پدر و مادر و صفات شخصی از یزید بهتر است!» معاویه گفت: گویا خودت را میگویی؟! حضرت فرمود: آری .» (16)
در جای دیگر فرمود:
به خدا قسم! من به خلافتشایستهترم، پدرم بهتر از پدر یزید است، جدم برتر از جد اوست، مادرم بهتر از مادر اوست و خودم بهتر از اویم .» (17)
2 . یزید بن معاویه
امامحسین (ع) در نامهای به معاویه نوشت:
«جوانی را به ولایت امر مردم تعیین کردهای که شراب میخورد و با سگ، بازی میکند! به امانتخود خیانت کرده و مردم را تباه ساختهای . چگونه یک شرابخوار را به تولیت امور امت محمد (ص) میگماری؟! شرابخوار که امین بر یک درهم نیست، چگونه نسبتبه امت امین باشد؟!» (18) «یزید، خودش گواه رای اوست . او برای همان کارهایی که مشغول است مثل بازی با سگها، کبوتربازی، نوازندگی و عیاشی، بهتر است . بیش از این بار ستم بر دوش مکش .» (19)
یزید در سه سال پادشاهی، سه جنایت فجیع مرتکب شد:
اول، در 61هجری، امامحسین (ع) و خاندان عصمت و طهارت و یاران او را به شهادت رساند .
دوم، در 63 هجری، به مدینه حمله کرد و به مدت سه روز، یاران وی مردم شهر را کشتند; اموال آنان را به غارت بردند و زنانشان را غاصبانه به ملک خود درآوردند .
سوم، در 64 هجری، به بهانه سرکوبی عبدالله بن زبیر که در خانه خدا پناه گرفته بود، به مکه حمله برد و خانه خدا را با منجنیق به سنگ و آتش بست .
3 . امام خمینی (ره) (20)
مقام معظم رهبری در معرفی حضرت امام (ع) فرمود:
«امامخمینی (ره) آن چنان بزرگ بود که در میان بزرگان و رهبران جهان و تاریخ، به جز انبیا و اولیای معصومین (ع) به دشواری میتوان کسی را با این ابعاد و با این خصوصیات تصور کرد ... آن بزرگوار، قدرت ایمان را با عمل صالح، اراده پولادین را با همتبلند، شجاعت اخلاقی را با حزم و حکمت، صراحت لهجه و بیان را با صدق و متانت، صفای معنوی و روحانی را با هوشمندی و کیاست، تقوا و ورع را با سرعت و قاطعیت، ابهت و صلابت رهبری را با رقت و عطوفت و خلاصه بسی خصال نفیس و کمیاب را که مجموعه آن در قرنها و قرنها به ندرت ممکن است در انسان بزرگی جمع شود، همه و همه را با هم داشت . الحق شخصیت آن عزیز یگانه، شخصیتی دست نیافتنی و جایگاه والای انسانی او جایگاهی دور از تصور و اساطیر گونه بود .» (21)
ایشان در جای دیگر فرمود:
«او عبد صالح و بنده خاضع خدا و نیایشگر نیمه شبها و روح بزرگ زمان ما بود . او الگوی کامل یک مسلمان و نمونه بارز یک رهبر اسلامی بود . او به اسلام عزت بخشید و پرچم قرآن را در جهان به اهتزاز در آورد و ملت ایران را از اسارت بیگانگان نجات داد و به آنان غرور و شخصیت و خودباوری بخشید و او صلای استقلال و آزادگی را در سراسر جهان سرداد و امید را در دلهای ملل تحتستم جهان زنده کرد . (22)
... امام خمینی (قدس سره) پدر مهربان، معلم دلسوز، مرشد حکیم، دیدهبان همیشه بیدار، طبیب درد و درمان شناس، سروش رحمتخدا بر امت، یادگار انبیا و اولیا در زمین بود ... امام خمینی (قدس سره) یک حقیقت همیشه زنده است . راه او، راه ما; هدف او، هدف ما و رهنمود او، مشعل فروزنده ما است .» (23)
4 . محمد رضا پهلوی
یکی از نویسندگان مینویسد: «شاه فردی بود که آن قدر از اموال این ملتبیچاره را به حسابهای شخصی خود در بانکهای خارج واریز کرد که طبق آمار منتشره در سالهای پس از پیروزی انقلاباسلامی، سود خالص سرمایه گذاریهای شاه در دنیا در هر دقیقه بیش از شصت هزار دلار و سود سالانه او بالغ بر سه میلیارد دلار بوده است .» (24)
از خیانتهای بزرگ شاه به ملت ایران، جشن تاجگذاری بود که از بیستم مهر تا بیستم آبان 1346 برگزار شد . بخشی از هزینههای این جشن عبارت بود از: تاج شاه با 3380 قطعه الماس، 50 قطعه زمرد و 368 حبه مروارید به وزن دوکیلو و هشتاد گرم و از نظر قیمت، غیر قابل تخمین .
تاج همسر شاه با 1646 قطعه الماس و تعداد مشابهی از جواهرات دیگر و طلا به قیمت تخمینی چهارده میلیون دلار .
پیراهن همسر شاه مزین به چهل هزار الماس . وان حمام بلورین 75هزار دلار و هزینه درشکه مخصوص 150 هزار دلار . (25)
امام خمینی (ره) بیش از هر کس، به امامحسین (ع) شبیه بود و محمدرضا پهلوی به یزید بن معاویه . و این مقایسه که از سوی روحانیت و مردم صورت میگرفت، از عوامل بروز و پیروزی انقلاب اسلامی به شمار میرود . برای تایید این سخن، میتوان به بخشی از یک سند از مجموعه اسناد منتشره شده سفارت آمریکا استناد کرد:
روحانیون مسلمان کشور از جمله جسورترین منتقدین شاه به حساب میآیند . در یکی از بحثهای مرسوم احساسی، شاه را با یزید که مسؤول قتل امامحسین [ع] در قرن هفتم بود مقایسه مینمایند . این رویداد تاریخی شیعه، هسته اصلی اسلام مرسوم در ایران بود و هر ساله در صدها نقطه از کشور با برپایی نمایشهای دراماتیک نحوه قتل امامحسین (ع) و خانوادهاش را در اذهان زنده میکنند . (26)
چرا چنین مقایسهای به پیروزی انقلاباسلامی مدد رساند؟ به آن دلیل که، حاصل این مقایسه آن بود که در یک سو امام نور و در سوی دیگر امام شر را میدیدند . به بیان دیگر، در امام عادل زمان، صفاتی را مییافتند که به اسلام واقعی نزدیکتر بود و از اینرو، وی را حسین زمان و شایسته دفاع میدیدند . بخشی از این صفات را مرور میکنیم:
1 . تکلیف گرایی
وقتی دو نفر از سوی والی مکه برای امامحسین (ع) امان نامه آوردند تا از ادامه سفر بازش دارند، فرمود:
«درخواب، پیامبر خدا را دیدم . به چیزی فرمان یافتم که در پی آن خواهم رفت، به زیانم باشد یا به سودم .» (27)
زمانیکه فرزدق از اوضاع نامطمئن کوفه گزارش داد، امام فرمود:
«اگر قضای الهی بر همان چه که دوست میداریم، نازل شود، خدا را بر نعمتهایش سپاس میگوییم ... و اگر تقدیر الهی میان ما و آن چه امیدداریم، مانع شد، پس کسی که نیتش حق و درونش تقوا باشد، از حق تجاوز نکرده است .» (28)
امامخمینی (ره) هم در این باره فرمود:
«حضرت سیدالشهدا تکلیف برای خودش دانستند که بروند و کشته بشوند و محو کنند آثارمعاویه و پسرش را .» (29)
امامخمینی (ره) با درک پیام عاشورا، در سراسر زندگی سیاسی اجتماعی خویش بر معیار تکلیف عمل کرد و حرکت نمود و عقیده داشت:
«همه ما مامور به ادای تکلیف و وظیفهایم، نه مامور [به] نتیجه .» (30)
به هنگام پذیرش قطعنامه 598 فرمود:
«شما را میشناسم، شما هم مرا میشناسید . در شرایط کنونی آن چه موجب امر [قبولی قطع نامه] شد تکلیف الهیام بود .» (31)
2 . قاطعیت و شجاعت
ایمان راسخ به ادایتکلیف، شجاعت و قاطعیت میآفریند . به این دلیل، امامحسین (ع) پس از برخورد با سپاه حر فرمود:
«شان و موقعیت من، موقعیت کسی نیست که از مرگ بهراسد .» (32)
در جایی دیگر فرمود:
«نه دست ذلتبه اینان میدهم و نهچون بردگان فرار یا اقرار میکنم .» (33)
تعبیر امامخمینی (ره) از شجاعت و قاطعیت امامحسین (ع) این بود که «ماه محرم، ماه حماسه و شجاعت و فداکاری آغاز شد، ماهی که خون بر شمشیر پیروز شد . (34) »
امام با درس گرفتن از عاشورا فرمود:
«من به تمام دنیا با قاطعیت اعلام میکنم که اگر جهان خواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل همه دنیای آنان خواهیم ایستاد و تا نابودی تمام آنان از پای نخواهیم نشست .» (35)
بنابراین جای شگفتی نیست که بفرماید:
«والله من به عمرم نترسیدم .» (36)
3 . اتکال به خدا
امامحسین (ع) در پاسخ به سخنان ضحاک بن عبدالله مشرقی، مبنی بر آمادگی کوفیان برای جنگ با سیدالشهدا فرمود:
«حسبی الله و نعم الوکیل; خدا برای من بس است و او خوب پشتیبان و تکیه گاهی است .» (37)
حسین بن علی (ع) در صبح عاشورا با آغاز حمله دشمن، در نیایش به درگاه خدا، اتکال و اعتماد به پروردگار در گرفتاری و پیشامدهای سخت را ضروری دانست و خدا را به عنوان عامل پشتگرمی و اطمینان نفس و نیروی حمایتگر و پشتیبان خویش خواند . (38) امامخمینی (ره) نیز به پیروی از جدش با اتکای بر قدرت لایزال الهی به تنهایی و با دستخالی قیام کرد و به نتیجه رسید و در طول دوران انقلاب هیچگاه مایوس نگشت .
این صفات و صفات متعدد دیگر نشان میدهد یک عامل جاودانگی قیام عاشورا و به تاثیر از آن، عامل پیروزی انقلاباسلامی در بعد رهبری الهی آن دو بود .
اسلام
دین اسلام و مذهب تشیع از عوامل انقلاب حسینی (ع) و انقلاب خمینی (ره) بودند . اسلامی که امامحسین (ع) و امامخمینی (ره) منادی آن بودند، با اسلام اموی، زبیری و امریکایی تفاوت داشت . اسلام بنیامیه و اسلام عبدالله بن زبیر و اسلام آمریکایی، هیچگاه قادر به انقلاب و جاودانه شدن نبودهاند . باید اثبات کرد اسلام امامحسین و امامخمینی یکسان و با اسلام دیگران متفاوت بود:
«حرکت امام نه تنها موج جدید بازگشتبه اسلام را که در میان اقشار تحصیل کرده و دانشجویی پا گرفته بود، در ابعاد گستردهای تقویت نمود، بلکه در رابطه مذهب و سیاست و مذهب و حکومت داران تغییرات تاریخی پدید آورد (39)... [ایشان] در ظرف دو دهه توانستند چهره نوینی از اسلام بسازند . چهرهای مترقی، انقلابی، مبارز . چهرهای که از خود هم حکومت و سیاست داشت و هم اقتصاد و آیین کشورداری . اسلامی که به خفقان، دیکتاتوری و استبداد پایان میداد و به جای آن آزادی، حرمت اندیشه و تامین حقوق اجتماعی انسانها را جایگزین میساخت . اسلامی که به نفوذ ابرقدرتها در ایران پایان میداد و به جای آن ایرانی مستقل و متکی به خود میساخت . اسلامی که فساد مالی و حکومتی رژیم را از بین میبرد و به جای آن نظام امین و مردمی با کارگزارانی صدیق و مؤمن بر پا مینمود . در یک کلام، این اسلام احیا شده همه آن چیزی بود که رژیم شاه نبود و همه آن چیزهایی را پدید میآورد که رژیم شاه نخواسته یا نتوانسته بود پدید بیاورد . با چنین تصویری بود که اسلام توانسته بود بر قلوب طیف گستردهای از اقشار و طبقات مختلف جامعه ایران [تاثیر بگذارد] ... با چنین تصویری از ... اسلام توانست میلیونها نفر را در اعتراض و خالفتبا رژیم شاه به حرکت درآورد .» (40)
امامحسین (ع) در نامهای به مردم بصره مینویسد:
«شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت میکنم، زیرا در شرایطی قرار گرفتهایم که دیگر سنت پیامبر از میان رفته و جای آن بدعت قرار گرفته است . (41) »
نیز در جای دیگر فرمود:
«من برای تفریح و تفرج و استکبار و خود بزرگبینی، نیز برای فساد و خرابی و ظلم و ستم و بیدادگری قیام نکردم، بلکه خروج من برای اصلاح امت جدم محمد صلی الله علیه و آله است . میخواهم امر به معروف و نهی از منکر نمایم و به سیره و سنت جدم و آیین و روش پدرم علی بن ابی طالب علیه السلام رفتار کنم .» (42)
سخنان امام (ع) نیز نشان میدهد او منادی اسلامی است که با اسلام یزید فرق میکند . همچنان که اسلامی که امام منادی آن بود، همان اسلام حسینی و مخالف اسلام پهلوی بود . اسلام امام حسین (ع) و اسلام امام خمینی (ره) چه تفاوتهایی با اسلام یزیدی و اسلام پهلوی داشت؟ به برخی از تفاوتها اشاره میکنیم:
1 . تقیه
تقیه ریشه در قرآن و سنت دارد . در قرآن میخوانیم:
«مؤمنان، به جای مؤمنان، کافران را به دوستی نگیرند . هر که چنین کند، پیوندی با خدا ندارد، مگر آن که از آنها ترسی داشته باشد .» (43)
در سیره پیامبر آمده است: زمانی که عمار با چشمان گریان، نزد پیامبر (ص) آمد و از اینکه خدایان مشرکان را ستایش کرده، شرمسار بود، پیامبر کاری را که برای حفظ جانش انجام داده بود، تایید کرد . (44) اما این حکم قطعی برای همه زمانها و مکانها نیست . به همین دلیل، امامحسین (ع) تقیه را در آن مقطع حرام کرد . از این رو روز هشتم ذی الحجه 60هجری، با تبدیل حج تمتع به عمره تصمیم به قیام علنی علیه یزید گرفت و عزم خروج به سوی کوفه کرد . افراد مختلف از دوست و دشمن ایشان را از این کار منع کردند و به همراهی با جماعت فرا خواندند ولی امام پیشنهاد همه را رد کرد و در پاسخ نمایندگان والی مکه فرمود:
«لی عملی و لکم عملکم انتم بریئون مما اعمل و انا بری مما تعملون; عمل من برای من و عمل شما برای خودتان است . شما از کار من بیزارید و من از کارهای شما بیزارم .» (45)
امام خمینی (ره) پس از حادثه حمله دژخیمان شاه به مدرسه فیضیه در 1342 در تلگرافی به آیات عظام تهران نوشت:
«اینان با شعار شاه دوستی به مقدسات مذهبی اهانت میکنند . شاه دوستی یعنی غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، تجاوز به مراکز علم و دانش . شاه دوستی یعنی ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانههای اسلام، محو آثار اسلامیت . شاه دوستی یعنی تجاوز به احکام اسلام و تبدیل احکام قرآن کریم . شاه دوستی یعنی کوبیدن روحانیت و اضمحلال آثار رسالت . حضرات آقایان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است . قرآن و مذهب در مخاطره است . با این احتمال، تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب، ولو بلغ ما بلغ .» (46)
افشاگری امام خمینی که متاثر از افشاگری حسینی (ع) بود، در آگاهی بخشیدن به مردم و فروپاشی رژیم شاه تاثیر فراوان گذاشت . از شمار این افشاگریهای شجاعانه، سخنرانی معظمله علیه کاپیتولاسیون است که به تبعید امام (ره) به ترکیه و عراق انجامید .
2 . بدعتستیزی
حضرت رسول اکرم (ص) فرمود:
«هر بدعتی که پس از من پدید آید و ایمان را مورد خطر و هجوم و نیرنگ قرار دهد، ولیی از دودمان من عهدهدار آن است که از ایمان دفاع کند و با الهام الهی زبان بگشاید و حق را علنی و روشن سازد و نیرنگ مکاران را باز گرداند .» (47)
از این رو امامحسین (ع) در نامهای به بزرگان بصره نوشت:
«شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش دعوت میکنم . همانا سنت مرده و بدعت زنده شده است .» (48)
آن روی دیگر بدعتستیزی، اصلاحگری است که امامحسین (ع) از آن داد سخن داده بود . امام (ع) در یکی از خطبههایش در این باره فرمود:
«آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل اجتناب نمیگردد؟ پس در چنین وضعی باید مؤمن با مبارزهاش مشتاق دیدار خدا باشد .» (49)
امامحسین (ع) در راه کوفه به فرزدق بر میخورد و میفرماید:
«ای فرزدق! اینجماعت، اطاعتخدا را واگذاشته، پیرو شیطان شدهاند . در زمین به فساد میپردازند . حدود الهی را تعطیل کرده، به میگساری پرداخته و اموال فقیران و تهیدستان را از آن خویش ساختهاند . من سزاوارترم که برای یاری دین خدا برخیزم . برای عزت بخشیدن به دین او و جهاد در راه او، تا آن که کلمةالله برتری یابد .» (50)
امامخمینی (ره) بدعتستیزی و اصلاحگری قیام عاشورای حسینی را مورد تایید قرار میدهد و میفرماید:
«تمام انبیا برای اصلاح جامعه آمدهاند ... و همه آنها این مساله را داشتند که فرد باید فدای جامعه شود ... سیدالشهدا (ع) روی همین میزان آمد . رفت و خودش و اصحاب و انصار خویش را فدا کرد، که باید فدای جامعه بشود . جامعه باید اصلاح بشود .» (51)
نیز فرمود:
«سیدالشهدا (ع) وقتی میبیند که یک حاکم ظالمی، جائری در بین مردم دارد حکومت میکند، تصریح میکند ... باید مقابلش بایستد و جلوگیری کند . هر قدر که میتواند، با چند نفر، با چندین نفر که در مقابل آن لشکر هیچ نبود، لکن تکلیف بود آن جا که باید قیام بکند و خونش را بدهد تا اینکه این ملت را اصلاح کند .» (52)
امام (ره) به تاسی از قیام عاشورا، راه خویش را بدعتزدایی و اصلاحطلبی قرارداد . وی در این باره فرمود:
«ما باید سعی کنیم تا حصارهای جهل و خرافه را شکسته، تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدی (ص) برسیم، و امروز غریبترین چیزها در دنیا همین اسلام است و نجات آن قربانی میخواهد و دعا کنید من نیز یکی از قربانیهای آن گردم .» (53)
معظمله افزود:
«اگر ما اسلام را در خطر دیدیم، همهمان باید از بین برویم تا حفظش کنیم .» (54)
همانطوری که مشهود است، بدعتستیزی امامحسین (ع) هدف امامخمینی (ره) درنهضتبزرگ انقلاب اسلامی قرار گرفت .
3 . شهادت طلبی
اسلام حسینی (ع) بر شعار و شعور «احدی الحسنیین» ، «مرحبا بالقتل فی سبیل الله» و «لا اری الموت الا سعادة» استوار است . در یکی از نیایشهای امامحسین (ع) در روز عاشورا میخوانیم:
«خدایا! دوست دارم که کشته شوم و زنده گردم، هفتاد هزار بار در راه اطاعت و محبت تو، به خصوص اگر در کشته شدنم نصرت دین تو و زنده شدن فرمانت و حفظ ناموس شریعت تو نهفته باشد .» (55)
و در جای دیگر فرمود:
«مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است .» (56)
شهادتطلبی امام معصوم (ع) ناشی از اعتقاد به جهاد بود . از این رو فرمود:
«من سزاوارترین کسی هستم که به یاری دین خدا برخیزم و شریعت مطهر او را عزیز بدارم و در راه او جهاد کنم تا کلام الهی برترین شود .» (57)
در زیارت نامههای امامحسین (ع) نیز واژههای جهاد و شهادت را فراوان مییابیم . به عنوان مثال:
الزاهد الذائد المجاهد، جاهد فیک المنافقین و الکفار، جاهدت فی سبیل الله، جاهدت الملحدین، جاهدت عدوک، جاهدت فی الله حق جهاده و ...
در باره شهدای دیگر نیز این تعبیرات دیده میشود:
جاهدتم فی سبیله، اشهد انکم جاهدتم فی سبیل الله، الذابون عن توحید الله، جاهدت فی الله حق جهاده . (58)
امام امت (ره) به تاثیر شهادت و مجاهدت حسینی بر انقلاب اسلامی اعتراف داشت . از این رو فرمود:
«نهضت دوازده محرم و پانزده خرداد [1342] در مقابل کاخ ظلم شاه و اجانب، به پیروی از نهضت مقدس حسینی چنان سازنده و کوبنده بود که مردانی مجاهد و فداکار تحویل جامعه داد .» (59)
باز از ایشان میخوانیم:
«عاشورا، قیام عدالتخواهان، با عددی قلیل و ایمانی و عشقی بزرگ در مقابل ستمگران کاخ نشین و مستکبران غارتگر بود، و دستور آن است که این برنامه، سر لوحه زندگی امت در هر روز و درهر سرزمین باشد . روزهایی که بر ما گذشت، عاشورای مکرر بود و میدانها و خیابانها و کوی و برزنهایی که خون فرزندان اسلام در آن ریخت .» (60)
حضرت امام (ره) در بیاناتی دیگر، بر تاثیر شهادت و جهادطلبی حسین (ع) بر انقلاباسلامی اشاره دارد:
«مرگ سرخ، به مراتب بهتر از زندگی سیاه است و ما امروز به انتظار شهادت نشستهایم تا فردا فرزندانمان در مقابل کفر جهانی با سرافرازی بایستند ... (61) خط سرخ شهادت، خط آل محمد و علی است، و این افتخار از خاندان نبوت و ولایتبه ذریه طیبه آن بزرگواران و به پیروان خط آنان به ارث رسیده است (62)... من خون و جان ناقابل خویش را برای ادای واجب حق و فریضه دفاع از مسلمانان آماده ساختهام و در انتظار فوز عظیم شهادتم . (63)... در این انگیزه [شهادت] است که همه اولیا شهادت را در راه آن به آغوش میکشند و مرگ سرخ را «احلی من العسل» میدانند و جوانان در جبههها جرعهای از آن را نوشیده و به وجد آمدهاند .» (64)
4 . عدالتخواهی
عدالت فرمان خدا و رسول است . علی (ع) فرمود:
«العدل حیاة الاحکام; عدالت مایه حیات و بقای احکام اسلام است .» حرکت امامحسین (ع) و قیام عاشورا بر پایه عدالت اتفاق افتاد . امام (ع) نامهای به بزرگان کوفه نوشت و تکلیف و مشخصه امام راستین را حکومت طبق قرآن و قیام به قسط و حق بر شمرد:
«فلعمری ما الامام الا الحاکم بالکتاب، القائم بالقسط» .
در سخن دیگر . حرکتخویش را برای اقامه عدل و رفع ظلم از مظلومان و ایمنی یافتن بندگان خدا یاد کرد:
«و یامن المظلومون من عبادک . (65)
در زیارت اباعبدالله الحسین (ع) میخوانیم:
«شهادت میدهم که تو به قسط و عدالت دستور دادی و به دین دعوت کردی .» (66)
مسلم پس از دستگیری، خطاب به ابنزیاد فرمود:
«ما آمدهایم تا به عدالت فرمان دهیم و به حکم قرآن فرا بخوانیم .» (67)
امامخمینی (ره) بر عدالتخواهی نهضتحسینی (ع) تاکید دارد:
«شهادت [امام حسین] برای این بود که اقامه شود عدل الهی ... (68) سیدالشهدا سلام الله علیه از همان روز اول که قیام کردند برای این امر، انگیزهشان اقامه عدل بود ... (69) سیدالشهدا سلام الله علیه که همه عمرش را و همه زندگیش را برای رفع منکر و جلوگیری از حکومت ظلم و جلوگیری از مفاسدی که حکومتها در دنیا ایجاد کردهاند، تمام عمرش را صرف این کرد و تمام زندگیش را صرف این کرد که این حکومت، حکومت جور بسته بشود و از بین برود ... (70) زندگی سیدالشهدا، زندگی حضرت صاحب سلام الله علیه، زندگی همه انبیای عالم، همه انبیا از اول، از آدم تا حالا همهشان این معنی بوده است که در مقابل جور، حکومت عدل را میخواستند .» (71)
تاثیر عنصر عدالتخواهی قیام عاشورای حسینی (ع) را در سخنان امام (ره) مشاهده میکنیم:
«سیدالشهدا سلام الله علیه وقتی میبیند که یک حاکم ظالمی، جائری در بین مردم دارد حکومت میکند، تصریح میکند حضرت که اگر کسی ببیند که حاکم جائری در بین مردم حکومت میکند، ظلم دارد به مردم میکند، باید مقابلش بایستد و جلوگیری کند، هر قدر که میتواند، با چند یا چندین نفر ... مگر خون ما رنگینتر از خون سیدالشهدا است؟! ما چرا بترسیم از اینکه خون بدهیم یا اینکه جان میدهیم؟ آن هم در ماجرای دفع سلطان جائری که میگفت مسلمانم مسلمانی یزید هم مثل مسلمانی شاه بود . اگر بهتر نبود، بدتر نبود .» (72) سیدالشهدا سلام الله علیه ... اساس سلطنت را شکستند ... اساس سلطنتی که میخواست اسلام را به صورت سلطنت طاغوتی درآورد . (73) حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه به همه آموخت که در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد .» (74)
با توجه به آنچه گذشت معلوم شد که رهبری انقلاب از لحاظ ایمان، روحیه، شجاعت و عدالتطلبی رهرو امام حسین بود و مردم با توجه به این همسانی، به رهبری انقلاب گرویدند و در اجابت دعوت ایشان برای تداوم عاشورای حسینی، انقلاب کردند و این از وجوه بارز تاثیر گذاری عاشورا بر انقلاب اسلامی بود .
مردم
در هیچ قیام و نهضتی، به اندازه قیام عاشورا تغییرات انسانی به وقوع نپیوسته است . این تغییرات هم در جبهه امامحسین (ع) و هم در جبهه یزید اتفاق افتاد . در جبهه حق، امام (ع) همسر، خواهر، دخترانش و زنانی چون مادر وهب، همسر زهیر بن قین و زنانی را در کنار پدران، همسران و برادرانشان به همراه دارد . به بیانی، از طفل شش ماهه (علیاصغر) تا پیر مرد نودساله (حبیب بن مظاهر) حاضرند . در جبهه باطل، جوزدگی و ترس و تردید و هیجده هزار دعوت کننده میبینیم .
در یک طرف، صدق و صفا و صمیمیت، در طرف دیگر، خیانت، خدعه و خودپرستی مشاهده میشد .
یکی از صاحبنظران عامه مردم آن زمان را به هفت دسته تقسیم کرده است:
1 . مردمی که از روزگار رسول خدا (ص) تا سالهای نخستحکومت عثمان، سادگی اسلام را دیده بودند و از عدالت اسلامی آگاهی داشتند، سپس آن دوره را با آن چه جای آن را گرفت میسنجیدند و بر روزگار گذشته دریغ میخوردند ...
2 . گروهی که پای بند دین و اجرای احکام اسلام بودند و میدیدند چگونه حدود شریعت معطل مانده و فقه اسلام و سنت رسول (ص) بازیچه حکومتها گردیده است . اینان خون دل میخوردند و روی به خدا بردند که خدایا! برسان آن را که بدعتها بزداید و سنتها را زنده نماید .
3 . گروهی که سالها پیش برای شرکت در فتح اسلامی و برخورداری از غنیمتهای جنگی از بیابانهای نجد و تهامه به راه افتاده بودند و در پادگانها به سر میبردند . آسیبهای جنگی برای آنان بود و بهره گرفتن از بیتالمال برای دیگران، بدین رو فرصت میبردند تا برخیزند و حق خود را بگیرند .
4 . مردمی از ایران که پیش از در آمدن سپاهیان مسلمان بدان سرزمین جاهی یا نانی داشتند و آن را از دست دادند، ناچار روبه عراق نهادند، بیشتر در کوفه و کمتر در بصره رخت افکندند . ازعجم رانده و در دیده عرب خوار، به ظاهر آرام و در نهان دستبه کار .
5 . مردمی که داستانهای درگیری لخمی و غسانی را دهان به دهان شنیده بودند و به خاطر داشتند که پدرانشان سالها با مردم سرزمینهای شمال عربستان میجنگیدند و اکنون میدیدند شام مرکز خلافت اسلامی است و عراقیان ریشخند شامیاناند .
6 . کسانی که فریب وعدههای دروغین معاویه را خوردند و علی (ع) و فرزند او را رها کردند و چون معاویه بر مسند نشست، آنان را از خود راند . این روش حکومتهای خودکامه بوده و هست .
7 . سودجویانی که بهرهگیری را در اوضاع آشفته میبینند و میکوشند تا چنین پیش آید و از آن بهره گیرند . (75)
و حال افراد فراوانی از این گروههای هفتگانه امام را به کوفه دعوت کردهاند و امام در اجابت این دعوتها رهسپار کوفه است .
امامحسین (ع) بارها بر اینکه علت قیام و حرکت، دعوت مردم است، تاکید کرد . به عنوان مثال:
1 . امام (ع) پس از برخورد با سپاه حر که راه را بر او بستند، فرمود:
«من پیش شما نیامدم مگر پس از آن که نامهها و فرستادههایتان رسید که: نزد ما بیا که پیشوایی نداریم» (76)
2 . در جای دیگر، حضرت از انگیزه نامهنگاری و دعوت کوفیان این گونه یاد میکند:
ان اهل الکوفة کتبوا الی یسالوننی ان اقدم علیهم، لما ارجوا من احیاء معالم الحق و اماتة البدع; کوفیان به من نامه نوشته و از من خواستهاند که نزد آنان روم، چرا که امیدوارم نشانههای حق زنده گردد و بدعتها بمیرد .» (77)
3 . باز امام (ع) در این باره سخنانی دارد:
«مردم! شما به من نامهها نوشتید و پیام فرستادید که به سوی شما بیایم و وعده دادید که دست از یاری من برندارید و پیمان شکنی نکنید .» (78)
تاثیر قیام کربلا نیز در قشرهای مختلف مردم نمایان بود، از جمله اعتراض عبدالله بن عمر به یزید، پنجسال عزاداری مداوم در مدینه، قیام عبدالله فرزند حنظله غسیلالملائکه (واقعه حره)، قیام در مکه، اعتراض در بصره، قیام در کوفه، نهضت توابین، قیام مختار بن ابیعبیدة ثقفی، قیام زید بن علی (ع) و یحیی بن زید، قیام خراسان و سقوط امویان . نتیجه اینکه در پی دعوت از امام (ع)، انقلاب حسینی (ع) آغاز شد . با کنارهگیری آنان، قیام امام به ظاهر شکست میخورد، وپس از آن، قیام و حرکتهای مردمی، قیام عاشورا و پیامهای آن را زنده نگه داشت . (79)
امامخمینی (ره) باالگوگیری و درک اهمیت نقش مردم در هر حرکت انقلابی و اجتماعی، به آگاهی بخشیدن در یک دوره پانزده ساله (1342 تا 1357) پرداخت; فرصتی که امامحسین (ع) به آن دست نیافت . البته اگر هم دست مییافت، شاید مردم پس از آگاهی از سفاکی و جنایات یزید، باز به یاری امام (ع) نمیآمدند، زیرا تفاوتهای زیادی بین مردم ایران و مردم آن دوره عراق وجود دارد . امامخمینی بر این نکته تاکید دارد:
«من با جرات مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر، بهتر از ملتحجاز در عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن علی صلوات الله و سلامه علیهمامیباشند .» (80)
شرکت گسترده و نقش مردم در پیروزی انقلاب اسلامی انکارناپذیر است . امامخمینی در این باب سخنی دارد:
«انقلاباسلامی که دستاورد میلیونها انسان ارزشمند و هزاران شهید جاوید [است] ... اگر نبود دست توانای خداوند، امکان نداشتیک جمعیتسی و شش میلیونی با آن تبلیغات ضد اسلامی ... ممکن نبود این ملتبا این وضعیت، یکپارچه قیام کنند و در سرتاسر کشور با ایده واحد و فریاد اللهاکبر و فداکاریهای حیرت آور و معجزه آسا تمام قدرتهای داخل و خارج را کنار زده و خود مقدرات کشور را به دست گیرد .» (81)
اما نکته جالب در این روند پیوند و الگوگیری مردم از عاشورای حسینی (ع) و حرکت از مساجد و تکایا است . به چند نمونه دراین باره توجه کنید:
«تظاهرات 250 تا 400هزار نفری باتوجه به جمعیت 5/1 میلیونی تهران در روز عاشورای 1383ق . /13خرداد 1342ش . از مسجد حاج ابوالفتح در میدان قیام (میدان شاه) آغاز و به مسجد امام (مسجد شاه) ختم شد . (82) »
«سخنرانی معروف امام (ره) در عصر عاشورای 1383ق . /13خرداد 1342 در مدرسه فیضیه آغاز شد که منجر به دستگیری و بازداشت و زندانی شدن امام (ره) گردید و در اعتراض به دستگیری امام، حرکتهای مردمی در مساجد شهرهای مختلف شکل گرفت .» (83)
«راهپیمایی دوازدهم محرم 1384ق . /1343ش . از مسجد امام آغاز گردید . این راهپیمایی برای بزرگداشت پانزده خرداد صورت گرفت که امام (ره) آن را ایام الله نامیده بود . سربازان رژیم شاه نیز به سرکوب آن پرداختند .» (84)
«در سالگرد قیام مردم و کشتار آنان توسط رژیم پهلوی، صدها نفر از طلاب و روحانیون قم در مدرسه فیضیه در پانزده خرداد 1354ش . اقدام به تجمع، سخنرانی و تظاهرات کردند . نیروهای امنیتی و انتظامی با طلاب درگیر، تعدادی را زخمی، تعدادی را زندانی، تبعید یا به سربازی فرستادند .» (85)
«داریوش همایون میگوید: پس از مرگ پسر [آیة الله] خمینی، آن مجلس یادبودی که برایش در مسجد ارگ برگزار کردند، نقطه تجمعی شد برای همه قشرهای پیشرو و لیبرال و آزادی خواه و جبهه ملی و چپ، هر چه که بود، غیر از نظام حکومتی، چهرههای برجستهاش آنجا ظاهر شدند . پیدا بود که رهبری مذهبی توانسته است که همه اینها را جمع بکند و بسیجبکند .» (86)
«قیام نوزده دی 1356ش . در اعتراض به چاپ مقاله توهینآمیز علیه امام (ره) و در کنار حضرت معصومه (ع) شروع گشت که نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی است . در این روز تعدادی شهید شدند .» (87)
«حدود چهارمیلیون نفر در تهران در عاشورای 1399ق . /1357ش . علیه رژیم شاه دستبه تظاهرات زدند و شعار مرگ بر شاه سردادند . پس از آنها ژنرال هایزر روانه تهران شد و شاه متقاعد گردید یک چهره به ظاهر ملی را به عنوان نخستوزیر برگزیده و خود، ایران را ترک کرد .» (88)
«مردم برای نشان دادن همبستگی و عزم خود بر ادامه مبارزه تا برپایی جمهوری اسلامی، راهپیمایی عظیم اربعین را برپا کردند که در آن فریاد اللهاکبر و درود بر خمینی توسط چند میلیون زن، مرد و کودک، دنیا را به تعجب و حیرت واداشت .» (89)
ارتباط بین مردم، عاشورا، مسجد و انقلاباسلامی را در گزارشهای ساواک مشاهده میکنیم، به عنوان مثال:
شهربانی کل کشور
از: کمیته مشترک ضد خرابکاری
به: ریاست پلیستهران، تاریخ: 18/9/1351
موضوع: مساجد هدایت، الجواد و حسینیه ارشاد
همانطوری که اطلاع دارند از فعالیت مساجد هدایت، الجواد و حسینیه ارشاد که اقدامات آنها مخالف مصالح کشور بود، جلوگیری به عمل آمد تا با مذاکره با مسؤولین مساجد و حسینیه مزبور اقدامات آنها در آینده با مصالح کشور هماهنگی داشته باشد . علی هذا نظر به این که توافقهایی که با واقفین و هیات مؤسس مساجد و حسینیه موصوف به عمل آمده، از این به بعد کلیه مسائل مربوط به این سه مؤسسه مذهبی زیر نظر مستقیم سازمان اوقاف خواهد بود و سرکار سرهنگ خدیوزاد به نمایندگی از طرف سازمان اوقاف بر فعالیتها و هرگونه فعل و انفعالات مساجد هدایت، الجواد و حسینیه ارشاد نظارت مستقیم خواهد داشت . (90)
سری
وزارت جنگ
فرمانداری نظامی تهران و حومه
از: ستاد فرمانداری نظامی تهران و حومه (رکن2)
تاریخ: 7/9/1357
موضوع: دستور العمل تشکیل مجالس عزاداری در ماههای محرم و صفر
1 . منظور: برقراری روش یکنواخت و پیش بینیهای لازم جهتبرگزاری مجالس عزاداری در ماههای محرم و صفر سال 1399 هجری قمری .
2 . هدف: جلوگیری از هرگونه بینظمی و اخلال در جریان برگزاری مجالس عزاداری .
3 . اجرا: الف) از طریق دولتبه طور قاطع طی اعلامیهای نکاتی را که مردم بایستی در ایام عزاداری ماههای محرم و صفر رعایت نمایند، وسیله دستگاههای ارتباط جمعی ابلاغ میگردد .
ب) در شهرهایی که مقررات حکومت نظامی برقرار میباشد، اجرای دستورات در باره نحوه برگزاری مجالس عزاداری با فرمانداری نظامی بوده و در سایر شهرها با شهربانی و ژاندارمری محل میباشد .
پ) مجالس عزاداری در مساجد، تکایا و حسینیهها در تهران و شهرستانها محدود گردد، بهطوری که در حوزه استحفاظی هر کلانتری بیش از دو مجلس تشکیل نشود ... (91)
پینوشت:
1) صحیفه نور، ج3، ص8 .
2) همان، ج16، ص206 .
3) همان، ج17، ص60 .
4) همان، ج18، ص22 .
5) همان، ص12 .
6) هاشم هاشم زاده هریسی، اصول فرهنگ و تعالیم عاشورا، چکیده مقالات کنگره بینالمللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا (تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1374، ص189 .
7) علی ربانی گلپایگانی، انگیزهها و دستاوردهای قیام امامحسین (ع) از دیدگاه امام خمینی (ره)، همان، ص217 .
8) حبیب الله طاهری، انقلاب و ریشهها (تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، 1369) ص165 - 175 .
9) جمعی از نویسندگان، انقلاباسلامی چرایی و چگونگی رخداد آن، ویراستسوم (قم: معارف، 1379) ص15 .
10) جمیله کدیور، نقش عاشورا در شکلگیری و تداوم انقلاباسلامی ایران، چکیده مقالات ... ، همان، ص140 .
11) حمید دهقان، پژوهشی نو پیرامون انقلاباسلامی (قم: مدین، 1377، ص177 .
12) مجید کاشانی، جامعهشناسی انقلاب (تهران: دانشگاه پیام نور، 1376) ص248 .
13) کدیور، همان، ص142 .
14) بحارالانوار، ج44، ص377 .
15) محمد مهدی شمس الدین، ارزیابی انقلاب امامحسین (ع)، ترجمه مهدی پیشوایی (تهران، الست فردا، 1380) ص164 .
16) جواد محدثی، پیامهای عاشورا (قم: پژوهشکده تحقیقات اسلامی، 1377) ص41 .
17) همان، به نقل از: موسوعة کلمات الامام الحسین، ص268 .
18) همان، ص258 .
19) همان، ص40 .
20) علی مؤمن، فرهنگ حسینی و فرهنگ یزید، چکیده مقالات، همان، ص166 .
21) محمد سپهری، خورشید بی غروب (تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، 1369، ص7 .
22) روزنامه اطلاعات، 9/3/1369، ص5 .
23) همان، 13/3/1369، ص6 .
24) علی اصغر حاج سید جوادی، تازمانی که شاهان و جود دارند پیامبران نیز هستند (تهران: امیرکبیر، 1358) ص57 .
25) عباسعلی عمید زنجانی، انقلاب اسلامی و ریشههای آن (تهران: نشر کتاب سیاسی، 1369) ص475 .
26) علیرضا زهیری، عصر پهلوی به روایت اسناد (تهران: معارف، 1379) ص292 .
27) محدثی، همان، ص75 . به نقل از: تاریخطبری، ج3، ص292 .
28) همان .
29) صحیفه نور، ج8، ص12 .
30) کلمات قصار (تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1371) ص50 .
31) صحیفه نور، ج20، ص241 .
32) محدثی، همان، ص63، به نقل از: احقاق الحق، ج11، ص601 .
33) بحارالانوار، ج45، ص6 .
34) صحیفه نور، ج3، ص225 .
35) همان، ج20، ص118 .
36) محدثی، همان، ص117 .
37) محدثی، همان، ص57 .
38) همان، به نقل از: شیخ مفید، ارشاد، ج2، ص96 .
39) صادق زیبا کلام، مقدمهای بر انقلاب اسلامی (تهران: روزنه، 1372) ص84 .
40) همان، ص89 .
41) محسن نصری، رویکرد جامعه شناختی به نهضت عاشورا، مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (ره) و فرهنگ عاشورا، دفتر دوم (تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، 1276) ص650 .
42) همان، ص659 . به نقل از: علامه تهرانی، لمعات الحسین (ع)، ص13 .
43) آل عمران (3) آیه 28 .
44) دائرة المعارف تشیع، ذیل کلمه تقیه .
45) رضا موسوی، اسوه تقیه مقتدای متقین، مجموعه مقالات . همان، ص599 .
46) زهیری، همان، ص222 .
47) اصول کافی، ج1، ص54 .
48) محدثی، همان، ص44، به نقل از: حیاة الامام الحسین بن علی، ج2، ص322 .
49) همان، ص191، به نقل از تاریخ طبری، ج5، ص404 .
50) همان، ص222، به نقل از: سبط بن الجوزی، تذکرة الخواص، ص217 .
51) صحیفه نور، ج15، ص148 .
52) همان، ج2، ص208 .
53) همان، ج21، ص41 .
54) همان، ص31 .
55) محدثی، همان، ص115، به نقل از: معانی السبطین، ج2، ص18 .
56) همان، ص116، به نقل از: مناقب، ج4، ص68 .
57) همان، ص187، به نقل از: موسوعة کلمات الامام الحسین، ص336 .
58) همان، به نقل از مفاتیح الجنان .
59) صحیفه نور، ج2، ص11 .
60) همان، ج20، ص236 .
61) همان، ج14، ص266 .
62) همان، ج15، ص154 .
63) همان، ج20، ص113 .
64) همان، ج21، ص198 .
65) محدثی، همان، ص182، به نقل از: بحارالانوار، ج100، ص37 و تحف العقول، ص239 .
66) همان، به نقل از مفاتیح الجنان .
67) همان، به نقل از: شیخ مفید، ارشاد، ج2، ص39 .
68) صحیفه نور، ج20، ص145 .
69) همان، ص189 .
70) همان، ص190 .
71) همان، ص191 .
72) همان، ج2، ص218 .
73) همان، ج7، ص36 .
74) همان، ج17، ص58 .
75) سید جعفر شهیدی، عاشورا، راهگشای تشیع، همان، ص108 .
76) محدثی، همان، ص77، به نقل از تاریخ طبری، ج4، ص303 .
77) همان، ص222، به نقل از: دینوری، الاخبار الطوال، ص246 .
78) شمس الدین، همان، ص172 .
79) ابوالفضل اردکانی، پیامدهای عاشورا (قم: منبع، 1380) صفحات مختلف .
80) وصیت نامه حضرت امام خمینی (ره) .
81) همان .
82) جواد منصوری، سیرتکوینی انقلاب اسلامی (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1379) ص180 .
83) همان، ص182 .
84) همان، ص195 .
85) همان، ص286 .
86) زهیری، همان، ص373 .
87) منصوری، همان، ص310 .
88) همان، ص330 .
89) همان، ص339 .
90) زهیری، همان، ص333 .
91) همان، ص366 .
یکی از دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران در حوزه نیرهای مسلح، از بین رفتن روحیه حقارت و خودکمبینی و متقابلاً ایجاد روحیه ابتکار و خلاقیت در کارکنان و متخصصان نیروهای مسلح میباشد. این دستاورد که تحولی در قلمرو ندیشه و تفکر و روحیات انسانی میباشد، موجب بروز و شکوفایی استعدادهای کارکنان و متخصصان نیروهای مسلح و ایجاد تحولات ارزشمند در حوزه پشتیبانی از نیروهای مسلح کشور شده است.
نحو ه ی عملکرد مستشاران نظامی آمریکا و نیز سیاستهای رژیم پهلوی موجب شده است که اولاً نظامیان و متخصصان نیروهای مسلح از نظر تفکر و اندیشه، حالت حقارت و خودکمبینی داشته و نسبت به غربیها احساس ضعف و ناتوانی نمایند . این امر به نوبه خود در سرکوب استعدادها و جلوگیری از بروز و شکوفایی خلاقیت آنان نقش زیادی ایفا میکرد.
البته تردیدی نیست که پیشرفتهای تکنولوژیک غرب در برخی زمینهها به ویژه در امور نظامی، رشد غربگرایی را در بین مردم مشرق زمین تسریع کرده بود، ولی عامل مهم و عمده غربگرایی شرقیان، همان عامل روانی پیدایش اسطوره برتری یا پرستیژ غرب بود که در بین شرقیان رواج یافت و غربگرایی را به غربزدگی تبدیل نمود و آنها خود را در مقابل فرهنگ غرب، باخته و عزت نفس خویش را از دست دادند.
ثانیاً به آن دسته از استعدادها و خلاقیتهای نظامیان و متخصصان ایرانی که علیرغم فضای مذکور، بروز و ظهور میکرد، اجازة عمل نمیدادند و به بهانههای مختلف آنها را از نزدیک شدن به قطعات، دستگاهها و تجهیزات مختلف منع میکردند. این دو محدودیت برای نظامیان و متخصصات نیروهای مسلح کشورمان بسیار آزاردهنده و زجرآور بود. آنها به چشم خود میدیدند که چگونه استعدادهای درخشان آنان سرکوب شده و در برابر مستشاران آمریکایی تحقیر میشوند.
به برکت پیروزی انقلاب اسلامی ایران، نظامیان و متخصصان نیروهای مسلح هویت خود را کسب کرده و احساس خودباوری و توانستن در آنان ظهور و بروز یافت. در این رابطه حضرت امام خمینی(ره) میفرمایند:
«ما افتخار میکنیم که... به تحولات شکرف صنعتی از قبیل راهاندازی کارخانجات و دگرگونی در خطور تولید و ساختن و اختراع دهها وسایل پیشرفته و مدرن نظامی، آن هم بدون حضور هیچ مستشاری و بدون هیچ گونه کمک خارجی دست یافتهایم. شما دیدید که در این جنگ تحمیلی که پیش آمده و محاصره اقتصادی شدیم، خود ایرانیها، خود ارتشیها این قطعات را درست کردند. اگر قبل از این بود، یکی از آن قطعات را نمیتوانستند درست کنند، از باب این که شخصیتشان را گم کرده بودند، میگفتند باید متخصص بیاید. » ١
رهبر معظم انقلاب نیز در این رابطه در دیدار با اجتماع 200 هزار نفری شرکتکنندگان در مانور بزرگ ذوالفقار میفرمایند:
«رژیم گذشته کشور عزیز ما، پولهای گزاف و بیحساب به بیگانگان داده میشد... و ابزارهای نظامی در اختبار آن رژیم قرار میگرفت، اما کاملاً تحت اختیار و زیر کلید و در کنترل خودشان! هواپیماهایی که به ایران میفروختند، حتی اجازه نمیدادند که قطعات یدکی آنها در این جا ساخته بشود، حتی قطعات مرکب آنها در این جا بازگردد و شناخته بشود، آن قطعه را همینطور در بسته سوار هواپیما میکردند و به کشور سازنده میبردند. در آن جا یک قطعه دیگر با قیمت گزافی میفروختند و به ایران میفرستادند، در حالی که ایرانی میتوانست آن را تعمیر کند! این جوان صنعتگر ایرانی که امروز در نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به خود این گستاخی و جرأت را میدهد که به فکر ساختن هواپیمای شکاری – بمب افکن بیفتد و یک جنگنده مجهز و پیشرفته بسازد، همینها در ارتش آن روز ایران و در سراسر کشور ما بودند، اما کارایی نداشتند! استعداد بود، امکان بود، اما قدرت به کار انداختن نبود و به آنها فرصت داده نمیشد.
امروز جوانان ما، صنعتگران ما، مهندسان ما، فنآوران ما، با ابتکاری که مخصوص ملت ماست – به این معنا که ملت ما هم بحمدالله از آن به صورت ویژهای برخوردار است – در زمینه ساخت تجهیزات نظامی، توانسته پیشرفتهای زیادی را پیدا کنند. این هواپیمای آذرخش را با استفاده از تجربیات خود ساختند. چون ما انواع هواپیماهای ساخت کشورهای مختلف را در این جا داریم، هواپیماهای ساخت کشورهای غربی، ساخت کشورهای شرقی، آنچه را که در آموزشها و تجربههای خودشان به دست آوردند، بر روی هم گذاشند و این هواپیما امروز ساخته شده است و جمهوری اسلامی ایران به وسیله همین نیروهای مؤمن ما، در عداد سازندگان جنگدههای پیشرفته دنیار درآمده است، اما در گذشته چنین فرصتهایی داده نمیشد.
عزیزان من! جوانان ایران! جوانان نظامی و ارتشی! رژیمهای خائنی که بر این کشور و بر این آب و خاک مقدس حکومت میکردند، سالهای متمادی پدران شما را تحقیر کردند و اجازه دادند که بیگانگان، مردم ایران را تحقیر کنند. نه سیاستمداران ایرانی جرأت نفس کشیدن داشتند، نه دانشمند و فنآور ایرانی قدرت کار کردن داشت، نه جوان ایرانی قدرت نوآوری و ابتکار داشت و نه نظامی ایرانی حتی توان دفاع از مرزهای این کشور را داشت. آمریکاییها، استعمارگران، امپراتوری استعمارگر پیر در گذشته – انگلیس – ملت ایران را این طور میطلبیدند و این گونه میپسندیدند. » ٢
برخی از ابتکارات، خلاقیتها و توانمندیهای ارتش جمهوری اسلامی که از دستاوردهای بزرگ انقلاب اسلامی است به شرح ذیل میباشد:
- بازسازی رادارهای تونیک توسط پرسنل نیروی هوایی.
- بازسازی هلیکوپترهای فرسوده و تعمیرات اساسی آن ها با همت نیروهای متخصص ارتش.
- ساخت اسکله شناور توسط وزارت دفاع.
- تعمیر قطعات راداری توسط همافران نیروی هوایی.
- راهاندازی ناوشکنها توسط متخصصین نیروی دریایی.
- بازسازی هواپیمای جنگنده توسط همافران نیروی هوایی.
- تعمیر موتور جت توسط متخصصین نیروی هوایی.
- تعمیر موتور تانک توسط کارکنان متخصص ارتش.
- ابتکار همافران هوایی در عملیاتی کردن سیستم مربوط به عملیات شناسایی هوایی.
- خلاقیت کارکنان نیروی هوایی در راهاندازی دستگاه آزمایش موشک. تعمیر و بازسازی دستگاههای مولد برق سیستمهای راداری.
- تعمیر موتور هواپیماهای شکاری.
- تعمیر و بازسازی هواپیمای اف 4.
- خودکفایی در زمینه ساخت و یا تعمیر بسیاری از تجهیزات و قطعات نظامی.
- ساخت هواپیمای جنگنده آذرخش.
- تجهیز و بهینهسازی هواپیمای سی 130، سیستم موشکی راپیر.
- تجهیز هواپیمای اف 4 به باکهای خارجی و افزایش برد پروازی.
- تجهیز هواپیمای اف 4 به سیستم سوختگیری هوایی.
- طراحی و ساخت لانچز (پرتاب کننده) چهار موشکی با قابلیت شلیک همزمان یا تک تک.
- طراحی و ساخت اولین گیرنده و فرستنده انفرادی در ایران.
- خودکفایی در آموزش خلبانی و دستگاه مشابهسازی آموزش پروازی هواپیما.
- ساخت اتومبیل شمس.
- طراحی و ساخت موشکهای دامی هواپیمای میگ 29.
- بهسازی سیستمهای رادار کنترل آتش هواپیماهای اف 4.
- ایجاد قابلیت سوختگیری میگ 29 در هوا.
- ساخت هلیکوپتر آموزشی.
- طراحی و ساخت تانک پیشرفته ذوالفقار و راهاندازی خط تولید انبوه آن.
- طراحی و سخت خودرو تانک بر (ببر 40).
- طراحی و ساخت قطعات تانک چیفتن.
- طرحی و ساخت دستگاه هشداردهنده، لیزری برای حفاظت از ادوات زرهی.
- طراحی و ساخت وسایل الکترونیکی و مخابراتی که برخی به تولید انبوه هم رسیدهاند.
- ساخت قطعات آرپیجی، توپ 57 میلیمتری ضدهوایی، خمپاره اندازه 12 مم، کاتیوشا، تیربر دوشکا و توپهای 130 و 155 و 175 و 203 مم.
- ساخت تانک ذوالفقار 2.
- طراحی و ساخت پلانتاریم (آسماننما) در نیروی دریایی.
- طراحی رصدخانه رادیویی.
- طراحی و ساخت شناور کلاس پیکان.
- ساخت انواع مینها که جنبة استراتژیک دارد.
- طراحی و ساخت انواع شناورها و یدککشها مانند یدککش یونس.
- مجهزنمودن بالگردهای 214 به تیربار کالیبر 50 دوشکا.
- ساخت موشک فاتح 110- (از موفقترین موشکهای زمین به زمین در جهان)
- تحول چشمگیر در ساخت مهمات.
- راهاندازی خطوط تعمیرات اساسی هواپیماهای نظامی.
پی نوشت :
١ - علی شیخیان و علی محمدی و مهدی عبداللهی، نیروهای مسلح در وصیت نامه ی سیاسی - الهی امام خمینی (ره) ص ٢٠٠
٢ - از ٢٩ فرودین تا ارتش حزب الله، ص ٧٧
* منبع : ٩٢ دستاورد انقلاب اسلامی ایران، ص ٣٣٨