دسته
دوستان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 329265
تعداد نوشته ها : 228
تعداد نظرات : 183
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

قاسم‌ فتاحي‌كيوان‌ لؤلوئي‌

مقدمه‌

حادثه‌اي‌ مانند رويداد خونين‌ نينوا كه‌ رهبر قهرمانش‌ حسين‌ بن‌ علي‌ (ع) است‌،بزرگ‌ترين‌ ذخيرة‌ انسانيت‌ در گذرگاه‌ قرن‌ها است‌. رويداد عاشورا تنها يك‌ جنگ‌ نابرابر،يك‌ داستان‌ غم‌انگيز و يا فاجعه‌ نبود، بلكه‌ جلوه‌اي‌ از كمال‌ و جمال‌ الهي‌ بود كه‌ در چهره‌انسان‌هايي‌ تجسم‌ يافت‌ و در منظر اهل‌ نظر به‌ نمايش‌ گذارده‌ شد. رخداد عاشورا چونان‌نهضت‌هاي‌ عدالت‌ خواهانه‌ و اصلاح‌ طلبانه‌ انسان‌هاي‌ مجاهد نبود، بلكه‌ عصاره‌ همه‌بعثت‌ها، نهضت‌ها، انقلاب‌هاي‌ مردان‌ الهي‌ بود كه‌ در سرزمين‌ تفتيده‌ طف‌ رخ‌ نمود.تبلور دو انديشه‌، دو اعتقاد و دو جريان‌ تاريخي‌ كه‌ در چهره‌ دو گروه‌ يا دو پيشوا ترسيم‌مي‌شود. جنگ‌ امام‌ نور با امام‌ نار، درگيري‌ انسان‌ صالح‌ و مصلح‌ با انسان‌ فاسد و مفسد،رويارويي‌ فضيلت‌ها با رذيلت‌ها .اين‌ واقعه‌ با آن‌كه‌ بيش‌ از نيم‌ روز طول‌ نكشيد، نقل‌مجالس‌ گوناگون‌ در همه‌ روزگاران‌ شد.

تاريخ‌، جنگ‌هاي‌ بزرگ‌، كشمكش‌هاي‌ دراز وخونريزي‌هاي‌ سهمگين‌،بسيار ديده‌ است‌، اما هيچ‌ كدام‌ به‌ اندازه‌ اين‌ رويداد كوتاه‌،بحث‌انگيز و عبرت‌آموز نبوده‌ است‌. انديشه‌ و رفتار امام‌ حسين‌(ع) در همة‌ ابعاد اسوه‌مي‌باشد. و راهي‌ كه‌ حسين‌ (ع) در تعريف‌ زندگي‌ نشان‌ داد، راه‌ حريت‌ و عزت‌ است‌ وپرچمي‌ كه‌ برافراشت‌، فرا راه‌ آزاديخواهان‌ و عزت‌ جويان‌ تا قيام‌ قيامت‌ است‌. رسالت‌سياسي‌ حسين‌ (ع) در آن‌ دوران‌ تاريك‌ اين‌ بود كه‌ سلطنت‌ شوم‌ امويان‌ را رسوا سازد وسرزمين‌هاي‌ اسلام‌ و مرزهاي‌ قرآن‌ و مصالح‌ اهل‌ قبله‌ را از آنان‌ بستاند تا اسلام‌ ومسلمانان‌ از آن‌ فتنه‌ و تباهي‌ خلاصي‌ يابند.

در اين‌ نوشتار برآنيم‌ تا روز شمار حوادث‌ زندگي‌ امام‌ حسين‌ (ع) را با تكيه‌ بربخش‌ آخر زندگاني‌ آن‌ حضرت‌ ؛ يعني‌ دورة‌ آغاز قيام‌ تا شهادت‌ حسين‌ (ع) با بهره‌گيري‌از منابع‌ و اطلاعات‌ موجود مورد بررسي‌ قرار دهيم‌.

از ولادت‌ تا امامت‌ (50 - 4 هجري‌)

ولادت‌ امام‌ حسين‌(ع)

سومين‌ پيشواي‌ شيعيان‌ در روز سوم‌ شعبان‌ سال‌ چهارم‌ هجري‌ در مدينه‌ ديده‌ به‌جهان‌ گشود. پس‌ از ولادت‌ آن‌ حضرت‌، پيامبر (ص) از ديدار وي‌ خرسند شد و او را«حسين‌» ناميد. حسين‌ (ع) از نظر والائي‌ نسب‌ و حسب‌ از چنان‌ مقامي‌ برخوردار است‌كه‌ هيچ‌كس‌ به‌ آن‌ مقام‌ نمي‌رسد. چراكه‌ آن‌ حضرت‌ از حيث‌ نسب‌ ممتازترين‌ انسان‌ است‌و جدش‌ رسول‌ خدا (ص)، مادرش‌ حضرت‌ فاطمه‌ زهرا3، پدرش‌ علي‌ مرتضي‌، برادرش‌حسن‌ مجتبي‌، خواهرش‌ زينب‌ كبري‌ و همسرش‌ ـ بنا بر برخي‌ روايات‌ ـ شهر بانودختربزرگ‌ يزدگرد پادشاه‌ ساساني‌ است‌ و اين‌ نسب‌ براي‌ احدي‌ نيست‌. رشيد ،طبيب‌،زكي‌ ثار الله‌ و سيد الشهداء از القاب‌ ايشان‌ است‌ و كنيه‌ آن‌ امام‌ ابي‌ عبدالله‌ است‌.

حسين‌ (ع) در عصر پيامبر (ص) (11-4 ه)

امام‌ حسين‌ (ع) حدود هفت‌ سال‌ از عمر شريف‌ خود را در زمان‌ حيات‌ پيامبرگرامي‌ اسلام‌ سپري‌ كرد. روايت‌هاي‌ بسياري‌ در مورد مقام‌ ارجمند حسن‌ و حسين‌ درپيشگاه‌ پيامبر (ص) وجود دارد، كه‌ منابع‌ اهل‌ سنت‌ و شيعه‌ به‌ آن‌ اشاره‌ كرده‌اند.رسول‌خدا (ص) سخت‌ به‌ حسين‌ و برادرش‌ اظهار علاقه‌ كرده‌ و با جملاتي‌ كه‌ درباره‌ آن‌هافرمودند، گوشه‌اي‌ از فضايل‌ آن‌ها را براي‌ اصحاب‌ بازگو كردند. اكنون‌ در آثار حديثي‌،شمار زيادي‌ فضيلت‌ براي‌ امام‌ حسين‌ (ع) نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ بسياري‌ از آن‌ها نظير«الحسن‌ و الحسين‌ سيدا شباب‌ اهل‌ الجنه‌» متواتر بوده‌ و يا فراوان‌ نقل‌ شده‌ است‌.

حسين‌(ع) در عصر خلفا (ابو بكر ـ عمر ـ عثمان‌، 11 ـ 35 ه)

امام‌ حسين‌ (ع) پس‌ از رحلت‌ پيامبر (ص) با حوادث‌ تلخ‌ و ناگواري‌ چون‌ ماجراي‌سقيفه‌ بني‌ ساعده‌ و غصب‌ خلافت‌ اسلامي‌، غصب‌ فدك‌ و شهادت‌ مادرش‌ حضرت‌زهرا(س‌) روبه‌ رو گرديد. در عصر حكومت‌ خلفا كه‌ حدود بيست‌ وپنج‌ سال‌ به‌ طول‌انجاميد، همراه‌ پدر بزرگوارش‌ امام‌ علي‌ (ع) در ابعاد گوناگون‌ و جبهه‌هاي‌ مختلف‌ ازحريم‌حق‌ و عدالت‌ دفاع‌ مي‌كرد و با استفاده‌ از هر فرصتي‌ به‌ مبارزه‌ با جناح‌ باطل‌ و افشاي‌ماهيت‌ دشمن‌ و مقابله‌ با تبليغات‌ انحرافي‌ دشمنان‌ مي‌پرداخت‌. بنا به‌ اظهار منابع‌،حسين‌(ع) در دوره‌ خلفا به‌ سبب‌ عنايات‌ و عواطف‌ مشهوري‌ كه‌ از رسول‌ خدا(ص) نسبت‌به‌ او ديده‌ بودند، بسيار مورد احترام‌ بود.

از جمله‌ وقايعي‌ كه‌ حسين‌ (ع) در دورة‌ خلافت‌ ابوبكربن‌ ابي‌ قحافه‌ (13-11 ه.ق‌)در آن‌ مشاركت‌ داشت‌، اين‌ بود كه‌ آن‌ حضرت‌ كه‌ در آن‌ هنگام‌ دوران‌ كودكي‌ را مي‌گذراند،همراه‌ برادرش‌ حسن‌ (ع) در معيت‌ مادرشان‌ حضرت‌ زهرا3 براي‌ مطالبه‌ فدك‌، نزدابوبكر رفتند و به‌ عنوان‌ شاهد، گواهي‌ دادند كه‌ فدك‌ از آن‌ فاطمه‌3 است‌. به‌ گونه‌اي‌ كه‌خليفه‌ پذيرفت‌ ولي‌ با مداخله‌ عمر گواهي‌ آنان‌ مورد قبول‌ واقع‌ نشد. يكي‌ ديگر از مواردفعاليت‌ حسين‌(ع)، همراهي‌ با اقدامات‌ پدر براي‌ گرفتن‌ حق‌ خود (خلافت‌ و رهبري‌ امت‌)بود. در دوران‌ خلافت‌ عمر بن‌ خطاب‌ (23-13 ه .ق‌) نيز روايت‌هاي‌ بسياري‌ در مورداعتراض‌ حسين‌ (ع) به‌ خليفه‌ در مورد غصب‌ مقام‌ خلافت‌ آمده‌ است‌.

در مورد شركت‌ امام‌ حسين‌ (ع) در فتوحات‌ دوران‌ خلفا اتفاق‌ نظر وجود دارد،برخي‌ منابع‌ معتقدند كه‌ آن‌ حضرت‌ و برادرش‌ امام‌ حسن‌ (ع) در فتح‌ طبرستان‌ و شمال‌آفريقا مشاركت‌ فعال‌ داشته‌اند. نكته‌ ديگري‌ كه‌ در دوران‌ خلافت‌ عمر در مورد امام‌حسين‌ (ع) مطرح‌ است‌، ازدواج‌ آن‌ حضرت‌ با شهربانو ،يكي‌ از دختران‌ يزدگرد سوم‌،آخرين‌ پادشاه‌ ساساني‌ است‌، كه‌ در اين‌ مورد هم‌ نظرات‌ مختلف‌ و گاه‌ متضادي‌ ابرازشده‌است‌.

امام‌ حسين‌ (ع) كه‌ در دوران‌ خلافت‌ عثمان‌ بن‌ عفان‌ (35-23 ه .ق‌) دوران‌جواني‌ را مي‌گذراند، در همراهي‌ با پدر و برادرش‌ ،هيچ‌ گاه‌ خلافت‌ و روش‌ عثمان‌ رانپذيرفت‌، بنا به‌ اظهار منابع‌، وقتي‌ خليفه‌ سوم‌، ابوذر غفاري‌ ـ يكي‌ از صحابه‌ پيامبر (ص) ـرا به‌ سبب‌ اعتراض‌ به‌ روش‌ وي‌ از مدينه‌ به‌ ربذه‌ تبعيد كرد، با وجود دستور خليفه‌ مبني‌ برعدم‌ بدرقه‌ ابوذر، علي‌ (ع) همراه‌ جمعي‌ از ياران‌ ،از جمله‌ حسن‌ و حسين‌ به‌ بدرقه‌ ابوذرشتافتند و در همان‌ هنگام‌ امام‌ حسين‌ (ع) طي‌ سخناني‌، آشكارا مخالفت‌ خود را با روش‌عثمان‌ اعلام‌ كرد. در ماه‌هاي‌ پاياني‌ خلافت‌ عثمان‌ و زماني‌ كه‌ شورشيان‌، خانة‌ خليفه‌ رامحاصره‌ كردند و مانع‌ رسيدن‌ آب‌ به‌ خانه‌ خليفه‌ شدند، كساني‌ كه‌ قدرت‌ داشتند تا راهي‌از ميان‌ شورشيان‌ باز كرده‌ و به‌ خانه‌ عثمان‌ آب‌ برسانند، امام‌ حسن‌ و حسين‌ 8 بودند.

حسين‌ (ع) در دوره‌ خلافت‌ علي‌(ع) (40-36 ه)


پس‌ از قتل‌ عثمان‌ مردم‌ به‌ خانة‌ علي‌ (ع) هجوم‌ بردند و خواهان‌ بيعت‌ با آن‌حضرت‌ شدند. امام‌ ـ كه‌ در ابتدا حاضر به‌ پذيرش‌ خلافت‌ نبود، پس‌ از اصرار فراوان‌ مردم‌و قبول‌ شرايط‌ امام‌ از سوي‌ مردم‌ ـ زمام‌ امور خلافت‌ را در دست‌ گرفت‌ و در طول‌ چهارسال‌ و نه‌ ماه‌ خلافت‌ خويش‌، در دو بخش‌ اقدامات‌ اصلاحي‌ (اجراي‌ عدالت‌ و از بين‌ بردن‌فاصله‌هاي‌ نارواي‌ طبقاتي‌) و اقدامات‌ سياسي‌ و نظامي‌ (جنگ‌ با سه‌ گروه‌ ناكثين‌،قاسطين‌ و مارقين‌) به‌ فعاليت‌ پرداخت‌. حسين‌ (ع) در اين‌ دوران‌ در تمام‌ فعاليت‌هاي‌سياسي‌، اجتماعي‌، فرهنگي‌ و نظامي‌ مشاركت‌ فعال‌ داشت‌. به‌ نوشتة‌ منابع‌ تاريخي‌ درجريان‌ جنگ‌ جمل‌ (با گروه‌ پيمان‌ شكن‌ يا ناكثين‌) كه‌ در سال‌ سي‌ و ششم‌ هجري‌ قمري‌در نزديكي‌ بصره‌ رخ‌ داد، امام‌ حسين‌ (ع) نقش‌ مهمي‌ داشت‌، چنان‌ كه‌ فرماندهي‌ جناح‌راست‌ سپاه‌ امير المومنين‌ را برعهده‌ داشت‌ و رشادت‌هاي‌ زيادي‌ از خود نشان‌ داد.

در جنگ‌ امام‌ علي‌ (ع) با گروه‌ قاسطين‌ يا ظالمين‌ (جنگ‌ صفين‌) كه‌ از ماه‌ رجب‌سال‌ 36 هجري‌ قمري‌ آغاز و در صفر سال‌ 37 هجري‌ قمري‌ با ماجراي‌ حكميت‌ پايان‌يافت‌، حسين‌ (ع) قبل‌ از جنگ‌ با خطبه‌هاي‌ آتشين‌ خود، مردم‌ كوفه‌ را براي‌ مقابله‌ بامعاويه‌ بسيج‌ مي‌كرد و در جريان‌ جنگ‌ نيز شجاعت‌ها و دلاوري‌هاي‌ زيادي‌ از خود نشان‌داد، چنان‌ كه‌ امام‌ علي‌ (ع) پيوسته‌ مراقب‌ بود تا آسيبي‌ به‌ آن‌ حضرت‌ وبرادرش‌حسن‌8 نرسد و هميشه‌ مي‌فرمود: «براي‌ حفظ‌ نسل‌ رسول‌ خدا (ص) مراقب‌ آنان‌باشيد.»

از آن‌ حضرت‌ خطبه‌اي‌ در جنگ‌ صفين‌ نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ ضمن‌ آن‌ مردم‌ را به‌جنگ‌ ترغيب‌ مي‌كردند. امام‌ حسين‌ (ع) در همان‌ مراحل‌ مقدماتي‌ جنگ‌ صفين‌، درگرفتن‌ مسير آب‌ از دست‌ شاميان‌ نقش‌ داشت‌. امام‌ علي‌ (ع) پس‌ از آن‌ پيروزي‌فرمود:«هذا اول‌ فتح‌ ببركة‌ الحسين‌.» بعد از پايان‌ جنگ‌ و ماجراي‌ حكميت‌ نيز امام‌حسين‌ (ع) يكي‌ از شاهداني‌ بود كه‌ امام‌ علي‌ (ع) براي‌ نظارت‌ بر روند مذاكرات‌ او رابرگزيد.

امام‌ حسين‌ (ع) در جنگ‌ نهروان‌ با گروه‌ مارقين‌ (خوارج‌) كه‌ در سال‌ 38 هجري‌قمري‌ صورت‌ گرفت‌، نيز نقش‌ فعال‌ داشته‌ و سمت‌ فرماندهي‌ بخشي‌ از سپاه‌ را به‌ عهده‌داشته‌ است‌.

آن‌ حضرت‌ در دورة‌ خلافت‌ علي‌ (ع) ضمن‌ نقش‌ پر تلاش‌ در امور نظامي‌ در امورديگر نيز مشاركت‌ فعال‌ داشت‌ كه‌ از آن‌ جمله‌ مي‌توان‌ به‌ آموزش‌ و تعليم‌ قرآن‌، رسيدگي‌به‌ نيازمندان‌، حل‌ وفصل‌ امور سياسي‌، قضايي‌ و اجتماعي‌ اشاره‌ كرد.

حسين‌ (ع) در دوره‌ خلافت‌ و امامت‌ برادرش‌ (50-40 ه)

پس‌ از شهادت‌ حضرت‌ علي‌ (ع) در بيست‌ و يكم‌ ماه‌ رمضان‌ سال‌ 40 هجري‌قمري‌، بنا به‌ وصيت‌ آن‌ حضرت‌، مسلمانان‌ با فرزند بزرگ‌ ايشان‌ حسن‌ (ع) به‌ عنوان‌خليفه‌ بيعت‌ كردند. حسين‌ (ع) در طول‌ دوران‌ كوتاه‌ خلافت‌ پدرش‌ و دوران‌ ده‌ ساله‌امامت‌ برادر بزرگوارش‌، پيوسته‌ در كنار آن‌ حضرت‌ قرار داشت‌؛ هنگام‌ حركت‌امام‌حسن‌(ع) براي‌ جمع‌ آوري‌ سپاه‌ به‌ منظور مقابله‌ با معاويه‌، امام‌ حسين‌ (ع) همراه‌برادر بود و پس‌ از آنكه‌ امام‌ مجتبي‌ مجبور به‌ صلح‌ با معاويه‌ شد، با برادرش‌ حسين‌ (ع) دراين‌ مورد به‌ مشورت‌ پرداخت‌.

از امامت‌ حسين‌ (ع) تا آغاز قيام‌ (61-50 ه)

امام‌ حسين‌ (ع) در عصر خلافت‌ معاويه‌ (60-40 ه .ق‌)

پس‌ از صلح‌ امام‌ حسن‌ (ع) با معاويه‌ و بعد از آن‌كه‌ حضرت‌ به‌ ناچار از خلافت‌كناره‌گيري‌ كرد، معاوية‌ بن‌ ابوسفيان‌ نوزده‌ سال‌ و هشت‌ ماه‌ (60-40 ه .ق‌) بر مسندخلافت‌ نشست‌. حدود ده‌ سال‌ از اين‌ دوران‌ مقارن‌ با امامت‌ امام‌ حسن‌ (ع) و حدود ده‌سال‌ ديگر هم‌ زمان‌ با امامت‌ امام‌ حسين‌ (ع) بود. امام‌ حسين‌ در دورة‌ امامت‌ برادرش‌، به‌طور كامل‌ از سياست‌ وي‌ دفاع‌ كرد. آن‌ حضرت‌ در برابر در خواست‌هاي‌ مكرر مردم‌ عراق‌،براي‌ آمدن‌ آن‌ حضرت‌ به‌ كوفه‌، حتي‌ پس‌ از شهادت‌ برادرش‌، حاضر به‌ قبول‌ رأي‌ آنان‌نشده‌ و فرمودند:«تا وقتي‌ معاويه‌ زنده‌ است‌ نبايد دست‌ به‌ اقدامي‌ زد.» معناي‌ اين‌ سخن‌آن‌ بود كه‌ امام‌ در فاصله‌ ده‌ سال‌ به‌ اجبار حكومت‌ معاويه‌ را تحمل‌ كردند.

اگر چه‌ امام‌ خود را متعهد به‌ پيمان‌ صلح‌ با معاويه‌ مي‌دانست‌ و نمي‌خواست‌ پيمان‌شكني‌ كند ولي‌ در مواقع‌ لازم‌ به‌ مبارزه‌ با معاويه‌ و عمالش‌ مي‌پرداخت‌ كه‌ از آن‌ جمله‌مي‌توان‌ به‌ پاسخ‌ قاطع‌ امام‌ به‌ نامة‌ معاويه‌ ـ كه‌ به‌ دنبال‌ گزارش‌ مروان‌ بن‌ حكم‌(حاكم‌مدينه‌) در مورد فعاليت‌هاي‌ امام‌ براي‌ آن‌ حضرت‌ فرستاده‌ بود، و نيز سخنراني‌ كوبندة‌ امام‌حسين‌ (ع) در مراسم‌ حج‌ سال‌ 58 هجري‌ قمري‌ در جمع‌ گروه‌ كثيري‌ از صحابه‌ و تابعين‌در افشاي‌ حكومت‌ بني‌ اميه‌ ومصادره‌ اموال‌ به‌ منظور غيرمشروع‌ جلوه‌ دادن‌ حكومت‌معاويه‌ و مخالفت‌ شديد امام‌ با انتصاب‌ يزيد به‌ ولايتعهدي‌ ازسوي‌ معاويه‌ ـ اشاره‌ كرد.

حسين‌ (ع) از قيام‌ تا شهادت‌ (رجب‌ سال‌ 60 تا محرم‌ سال‌ 61 ه)

پانزدهم‌ رجب‌ سال‌ 60 هجري‌ (مرگ‌ معاويه‌ و آغاز خلافت‌ يزيد)

معاويه‌ بن‌ ابوسفيان‌ در نيمة‌ ماه‌ رجب‌ سال‌ 60 هجري‌ قمري‌ در شام‌ از دنيا رفت‌.هنگام‌ مرگ‌ وي‌ فرزندش‌ يزيد در حوارين‌ به‌ سر مي‌برد. معاويه‌ وصيت‌ نامه‌اي‌ به‌ اين‌مضمون‌ خطاب‌ به‌ يزيد نوشت‌: «به‌ اطلاع‌ او برسانيد كه‌ من‌ بر او جز از چهار مرد بيم‌ ندارم‌و آنان‌ حسين‌ بن‌ علي‌ و عبدالله‌ بن‌ عمر و عبدالرحمن‌ بن‌ ابوبكر و عبدالله‌ بن‌ زبيرهستند، اما حسين‌ بن‌ علي‌، خيال‌ مي‌كنم‌ مردم‌ عراق‌ او را رها نكنند و وادار به‌ خروج‌ كنند.اگر چنين‌ كرد بر او در گذر...» يزيد چون‌ به‌ دمشق‌ رسيد و زمام‌ امور خلافت‌ را در دست‌گرفت‌ به‌ نوشتة‌ يعقوبي‌ «به‌ عامل‌ مدينه‌، وليد بن‌ عتبه‌ بن‌ ابي‌ سفيان‌ نوشت‌: هنگامي‌ كه‌نامه‌ام‌ به‌ تو رسيد، حسين‌ بن‌ علي‌ و عبدالله‌ بن‌ زبير را احضار كن‌ و از آن‌ دو بيعت‌ بگير،پس‌ اگر زير بار نرفتند، آن‌ دو را گردن‌ بزن‌ و سرهاي‌ آن‌ دو را نزد من‌ بفرست‌، مردم‌ را نيزبه‌ بيعت‌ فراخوان‌ و اگر سرباز زدند، همان‌ حكم‌ را درباره‌ آنان‌ اجرا كن‌.»

بيست‌ وهفتم‌ رجب‌ سال‌ 60 هجري‌

(ملاقات‌ امام‌ حسين‌ (ع) با وليد بن‌ عتبه‌ ولي‌ مدينه‌)

چون‌ نامة‌ يزيد به‌ وليد بن‌ عتبه‌، فرماندار مدينه‌ رسيد، وليد با مروان‌ حكم‌ (والي‌سابق‌ مدينه‌) در اين‌ مورد به‌ مشورت‌ پرداخت‌.«مروان‌ گفت‌: از ناحية‌ عبدالله‌ بن‌ عمروعبدالرحمن‌ بن‌ ابوبكر مترس‌ كه‌ آن‌ دو خواستار خلافت‌ نيستند، ولي‌ سخت‌ مواظب‌حسين‌ بن‌ علي‌ و عبدالله‌ بن‌ زبير باش‌ و هم‌ اكنون‌ كسي‌ بفرست‌، اگر بيعت‌ كردند كه‌ چه‌بهتر و گرنه‌ پيش‌ از آنكه‌ خبر آشكار شود و هر يك‌ از ايشان‌ جايي‌ بگريزد و مخالفت‌ خودرا ظاهر سازد گردن‌ هر دو را بزن‌. » وليد، عبدالله‌ بن‌ عمر و بن‌ عثمان‌ را كه‌ نوجواني‌ بود،دنبال‌ امام‌ حسين‌ (ع) و عبدالله‌ بن‌ زبير فرستاد. هنگامي‌ كه‌ پيام‌ آور والي‌ مدينه‌ نزد امام‌آمد ،آن‌ حضرت‌ متوجه‌ مرگ‌ معاويه‌ گرديد، لذا تني‌ چند از دوستان‌ و غلامان‌ خويش‌ راجمع‌ كرد و همراه‌ خود به‌ دار الاماره‌ برد تا در صورت‌ وجود خطر آنان‌ را به‌ كمك‌ بطلبد.

طبري‌ مي‌نويسد:«حسين‌ بيامد و بنشست‌، وليد نامه‌ را به‌ او داد كه‌ بخواند و خبرمرگ‌ معاويه‌ را داد و او را به‌ بيعت‌ خواند. حسين‌ گفت‌ :انالله‌ انا اليه‌ راجعون‌، خدا معاويه‌ رارحمت‌ كند و تو را پاداش‌ بزرگ‌ دهد، اينكه‌ گفتي‌ بيعت‌ كنم‌، كسي‌ همانند من‌ به‌ نهاني‌بيعت‌ نمي‌كند، گمان‌ ندارم‌ به‌ بيعت‌ نهاني‌ من‌ بس‌ كني‌ و بايد آن‌ را ميان‌ مردم‌ علني‌كنيم‌. گفت‌: آري‌. گفت‌: وقتي‌ ميان‌ مردم‌ آيي‌ و آنها را به‌ بيعت‌ خواني‌ ما را نيز به‌ بيعت‌بخوان‌ كه‌ كار يكجا شود. وليد كه‌ سلامت‌ دوست‌ بود گفت‌: به‌ نام‌ خداي‌ برو تا با جمع‌ مردم‌بيايي‌.» امام‌ پس‌ از خارج‌ شدن‌ از فرماندهي‌ مدينه‌ تصميم‌ به‌ خروج‌ از مدينه‌ و حركت‌به‌سوي‌ مكه‌ گرفت‌.

همان‌ شب‌ عبدالله‌ بن‌ زبير از مدينه‌ خارج‌ شد، فرداي‌ آن‌ روز ماموران‌ حكومتي‌دنبال‌ او رفتند و شب‌ بعد نيز امام‌ حسين‌ (ع) تصميم‌ به‌ ترك‌ مدينه‌ گرفت‌ و خواهرش‌زينب‌ و ام‌ كلثوم‌ و برادر زادگانش‌ و برادرانش‌، جعفر و عباس‌ و عموم‌ افراد خانواده‌اش‌ كه‌ درمدينه‌ بودند، همراه‌ ايشان‌ رفتند غير از محمد بن‌ حنفيه‌ كه‌ در مدينه‌ ماند. ابن‌ عباس‌ هم‌چند روز پيش‌ از آن‌ به‌ مكه‌ رفته‌ بود.

بيست‌ وهشتم‌ رجب‌ سال‌ 60 هجري‌ (خروج‌ امام‌ از مدينه‌ به‌ سوي‌ مكه‌ )

امام‌ حسين‌ (ع) در شب‌ يكشنبه‌ دو روز مانده‌ از ماه‌ رجب‌ سال‌ 60 هجري‌ به‌اتفاق‌ همراهان‌ از مدينه‌ عازم‌ مكه‌ شدند؛ حضرت‌ هنگام‌ خروج‌ از مدينه‌ وصيت‌ نامه‌اي‌نوشت‌ و به‌ برادرش‌ محمد حنفيه‌ داد وپس‌ از حمد وثناي‌ خداوند اهداف‌ و انگيزه‌هاي‌ خودبراي‌ خروج‌ از مدينه‌ را بيان‌ فرمودند.

سوم‌ شعبان‌ سال‌ 60 هجري‌ (ورود امام‌ حسين‌ (ع) وهمراهانش‌ به‌ مكه‌)

امام‌ و يارانش‌ در شب‌ جمعه‌ سوم‌ شعبان‌ سال‌ 60 هجري‌ قمري‌ وارد شهر مكه‌شدند. «هنگامي‌ كه‌ امام‌ وارد مكه‌ شد، مردم‌ شهر بسيار خشنود شدند و حتي‌ ابن‌ زبير، كه‌خود داعية‌ رهبري‌ داشت‌ در نماز امام‌ و مجلس‌ حديث‌ او شركت‌ مي‌كرد. مكه‌ پايگاه‌ ديني‌اسلام‌ بود و طبعا توجه‌ بسياري‌ را به‌ خود جلب‌ مي‌كرد. در آنجا امام‌ با افراد وشخصيت‌هاي‌ مختلف‌ در تماس‌ بود وعلل‌ عدم‌ بيعت‌ خود با يزيد را بيان‌ مي‌كرد. درهمين‌ روزها كه‌ دمشق‌ نگران‌ كساني‌ بود كه‌ بيعت‌ نكرده‌ و در حجاز بودند، در كوفه‌ حوادثي‌مي‌گذشت‌ كه‌ از طوفان‌ سهمگين‌ خبر مي‌داد.

شيعيان‌ علي‌ (ع) كه‌ درمدت‌ بيست‌ سال‌ حكومت‌ معاويه‌ صدها تن‌ كشته‌ داده‌بودند و همين‌ تعداد يا بيشتر از آنان‌ در زندان‌ به‌ سر مي‌بردند، همين‌ كه‌ از مرگ‌ معاويه‌آگاه‌ شدند ، نفسي‌ راحت‌ كشيدند. ماجراجوياني‌ هم‌ كه‌ ناجوان‌ مردانه‌ علي‌ (ع) را كشتند وگِرد پسرش‌ را خالي‌ كردند تا دست‌ معاويه‌ در آنچه‌ مي‌خواهد باز باشد، همين‌ كه‌ معاويه‌ به‌حكومت‌ رسيد و خود را از آنان‌ بي‌ نياز ديد به‌ آنان‌ اعتنايي‌ نكرد، از فرصت‌ استفاده‌ كردندو در پي‌ انتقام‌ برآمدند تا كينه‌اي‌ كه‌ از پدر در دل‌ دارند از پسر بگيرند .دسته‌بندي‌شروع‌شد شيعيان‌ علي‌ در خانة‌ علي‌ سليمان‌ بن‌ صرد خزاعي‌ گرد مي‌آمدند. سخنراني‌هاآغازشد.

سرانجام‌ تصميم‌ گرفتند تا امام‌ را به‌ كوفه‌ دعوت‌ كنند. در مدت‌ امامت‌ سه‌ ماهه‌امام‌ حسين‌ (ع) نامه‌هاي‌ فراواني‌ از كوفه‌ براي‌ آن‌ حضرت‌ رسيد كه‌ مضمون‌ نامه‌ها اين‌بود: «كوفه‌ و عراق‌ آماده‌ براي‌ آمدن‌ شماست‌. ما همه‌ در انتظار تو هستيم‌ و تو را ياري‌خواهيم‌ كرد.» يعقوبي‌ مي‌نويسد:«حسين‌ به‌ مكه‌ رفت‌ و چند روزي‌ بماند .مردم‌ عراق‌ به‌ اونامه‌ نوشتند و پي‌ در پي‌ فرستادگاني‌ روانه‌ كردند و آخرين‌ نامه‌اي‌ كه‌ از ايشان‌ بدو رسيد،نامه‌هاي‌ ابن‌ هاني‌ و سعيد بن‌ عبدالله‌ حنفي‌ بود:«بنام‌ خداي‌ بخشاينده‌ مهربان‌، به‌حسين‌ بن‌ علي‌، از شيعيان‌ با ايمان‌ و مسلمانش‌، اما بعد، پس‌ شتاب‌ فرما كه‌ مردم‌ تو راانتظار مي‌برند و جز تو پيشوايي‌ ندارند، شتاب‌ فرما والسلام‌.»

پانزدهم‌ رمضان‌ سال‌ 60 هجري‌ (اعزام‌ مسلم‌ بن‌ عقيل‌ به‌ كوفه‌)

وقتي‌ كه‌ تعداد نامه‌هاي‌ كوفيان‌ از حد متعارف‌ گذشت‌، حسين‌ (ع) لازم‌ ديدعراقيان‌ را بيش‌ از اين‌ منتظر نگذارد. بنابراين‌ پاسخي‌ بدين‌ مضمون‌ براي‌ كوفه‌نوشت‌:«هاني‌ وسعيد آخرين‌ فرستادگاني‌ بودند كه‌ نامه‌هاي‌ شما را براي‌ من‌ آوردند. به‌ من‌نوشته‌ايد نزد ما بيا كه‌ رهبري‌ نداريم‌. من‌ برادر و پسر عمويم‌ مسلم‌ بن‌ عقيل‌ را نزد شمامي‌فرستم‌ تا مرا از حال‌ شما و آنچه‌ در شهر شما مي‌گذرد خبر دهد»

پنجم‌ شوال‌ سال‌ 60 هجري‌ (ورود مسلم‌ به‌ كوفه‌)

امام‌، مسلم‌ بن‌ عقيل‌ را همراه‌ تني‌ چند به‌ سوي‌ كوفه‌ روانه‌ كرد. مسلم‌ پس‌ ازپيشامدهاي‌ بسيار در پنجم‌ شوال‌ سال‌ 60 هجري‌ وارد شهر كوفه‌ شد. چون‌ مسلم‌ به‌ كوفه‌رسيد، مردم‌ نزد وي‌ آمدند و با او بيعت‌ كردند .و پيمان‌ بستند و قرار نهادند و اطمينان‌ دادندكه‌ او را ياري‌ و پيروي‌ و وفاداري‌ كنند.

يازدهم‌ ذي‌ القعده‌ سال‌ 60 هجري‌ (رسيدن‌ نامه‌ مسلم‌ به‌ امام‌ حسين‌ (ع))

مسلم‌ پس‌ از ورود به‌ كوفه‌ در خانة‌ «مختار بن‌ ابي‌ عبيده‌ ثقفي‌» ساكن‌ شد .مردم‌كوفه‌ دسته‌ دسته‌ به‌ خانة‌ مختار مي‌آمدند و مسلم‌ نامه‌ حسين‌ را براي‌ آنان‌ مي‌خواند وآنان‌ مي‌گريستند و بيعت‌ مي‌كردند. درمورد تعداد افرادي‌ كه‌ درمدت‌ اقامت‌ مسلم‌ در كوفه‌با وي‌ بيعت‌ كردند ميان‌ مورخان‌ اتفاق‌ نظر وجود ندارد. بيشترين‌ رقم‌ را حدود يك‌ صدوبيست‌ هزار نفر و كمترين‌ رقم‌ را دوازده‌ هزار نفر نوشته‌اند. مسلم‌ وقتي‌ استقبال‌ مردم‌ وآمادگي‌ آنان‌ را براي‌ ياري‌ امام‌ مشاهده‌ كرد نامه‌اي‌ به‌ اين‌ مضمون‌ به‌ امام‌ حسين‌ (ع)نوشت‌:«براستي‌ كه‌ مردم‌ اين‌ شهر گوش‌ به‌ فرمان‌ و در انتظار رسيدن‌ تواند.» بنابراين‌ امام‌تصميم‌ گرفت‌ تا از حجاز روانه‌ عراق‌ شود.

در آن‌ روزها اوائل‌ ذي‌ الحجه‌ امام‌ از حادثه‌ ديگري‌ آگاه‌ شد كه‌ او را به‌ بيرون‌ رفتن‌از حجاز مصمم‌تر ساخت‌ او دانست‌ كه‌ فرستادگان‌ يزيد خود را به‌ مكه‌ رسانده‌اند تا درمراسم‌ حج‌ بر وي‌ حمله‌ كنند و ناگهان‌ او را بكشند.

هشتم‌ ذي‌ الحجه‌ سال‌ 60 هجري‌ (حركت‌ امام‌ از مدينه‌ به‌ عراق‌ )

امام‌ حسين‌ (ع) پس‌ از دريافت‌ نامة‌ مسلم‌ بن‌ عقيل‌ و احساس‌ خطر از دژخيمان‌يزيد، احرام‌ حج‌ خود را به‌ عمره‌ تبديل‌ كرد و پس‌ از انجام‌ مراسم‌ عمره‌ از احرام‌ بيرون‌ آمدو در روز سه‌ شنبه‌ روز ترويه‌ (هشتم‌ ذي‌ الحجه‌ سال‌ 60 ه . ق‌) پس‌ از شصت‌ وپنج‌ روزاقامت‌ در مكه‌ به‌ اتفاق‌ حدود هشتادو شش‌ نفر مرد از شيعيان‌ و دوستان‌ و خانواده‌ خود ازمكه‌ بيرون‌ آمده‌ و به‌ سوي‌ عراق‌ حركت‌ كرد. از سوي‌ ديگر خبر ارسال‌ نامه‌هاي‌ مردم‌كوفه‌ و دعوت‌ از امام‌ حسين‌ (ع) براي‌ آمدن‌ به‌ آن‌ شهر يزيد را نگران‌ ساخت‌ و پس‌ ازمشورت‌ با مشاوران‌ خود تصميم‌ گرفت‌ تا «نعمان‌ بن‌ بشير» را از حكومت‌ كوفه‌ معزول‌ و«عبيدالله‌ بن‌ زياد» حاكم‌ بصره‌ را با حفظ‌ سمت‌ به‌ حكومت‌ كوفه‌ منصوب‌ نمايد.

عبيدالله‌ پس‌ از دريافت‌ فرمان‌ يزيد مبني‌ بر انتصاب‌ وي‌ به‌ حكومت‌ كوفه‌ به‌اتفاق‌ تعدادي‌ از همراهانش‌ به‌ صورت‌ مخفيانه‌ وارد كوفه‌ شد تا ضمن‌ آزمايش‌ واكنش‌مردم‌ و ميزان‌ علاقه‌ آنان‌ به‌ امام‌ حسين‌ (ع)، رهبران‌ مخالفان‌ يزيد را شناسايي‌ نمايد.مردم‌ كوفه‌ كه‌ با استبداد شديد عبيدالله‌ بن‌ زياد مواجه‌ شدند به‌ تدريج‌ مسلم‌ را تنهاگذاشته‌ و از بيعت‌ خود عقب‌ نشيني‌ كردند.

مدتي‌ بعد، پس‌ از شناسايي‌ محل‌ استقرار مسلم‌، ايشان‌ از خانة‌ مختار به‌ خانة‌«شريك‌ بن‌ اعور» رفت‌. شريك‌ چند روز بعد درگذشت‌ و مسلم‌ به‌ خانة‌ «هاني‌ بن‌ عروه‌»رفت‌. اما عبيدالله‌ كه‌ به‌ وسيله‌ جاسوسان‌ خود از مخفي‌ گاه‌ مسلم‌ و ارتباط‌ او با ياران‌ وهوادارنش‌ مطلع‌ شده‌ بود، هاني‌ را احضار و پس‌ از شكنجه‌ زنداني‌ نمود.

هشتم‌ ذي‌ الحجه‌ سال‌ 60 هجري‌ (خروج‌ مسلم‌ بن‌ عقيل‌ با چهار هزار نفر ازهمراهانش‌ از كوفه‌)

همين‌ كه‌ خبر دستگيري‌ و زنداني‌ شدني‌ هاني‌ در شهر منتشر شد، مسلم‌ دانست‌كه‌ ديگر درنگ‌ جايز نيست‌ و بايد از نهان‌گاه‌ بيرون‌ آيد و جنگ‌ را آغاز كند. پس‌ جارچيان‌خود را فرستاد تا مردم‌ را آگاه‌ سازند. نوشته‌اند از هيجده‌ هزار تن‌ كه‌ با او بيعت‌ كرده‌ بودندچهار هزار تن‌ در خانه‌ هاني‌ و خانه‌هاي‌ اطراف‌ گرد آمده‌ بودند. مسلم‌ آنان‌ را به‌ دسته‌هايي‌ تقسيم‌ كرد و هر دسته‌اي‌ را به‌ يكي‌ از بزرگان‌ شيعه‌ سپرد. دسته‌اي‌ از اين‌ جمعيت‌به‌ قصر ابن‌ زياد روانه‌ شدند، ولي‌ ابن‌ زياد موفق‌ شد آن‌ مردم‌ بي‌ تدبير را با ايجاد اختلاف‌و استفاده‌ از حربه‌ تهديد متفرق‌ سازد. نتيجه‌ اين‌ شد كه‌ در شامگاه‌ آن‌ روز جز سي‌ تن‌ با اونماندند. چون‌ نماز مغرب‌ را خواند. يك‌ تن‌ از ياران‌ خود را همراه‌ نداشت‌.

مسلم‌ چون‌ نماز شام‌ را خواند و خود را تنها ديد در كوچه‌هاي‌ كوفه‌ سرگردان‌ شد، درحالي‌ كه‌ گروه‌ زيادي‌ در جستجوي‌ وي‌ بودند، تا سرانجام‌ زني‌ به‌ نام‌ «طوعه‌» كه‌ از شيعيان‌علي‌ (ع) بود او را درون‌ خانه‌ برد و پناه‌ داد. اما شب‌ هنگام‌ پسر وي‌ از وجود مسلم‌ در خانه‌مطلع‌ شد و به‌ ماموران‌ عبيدالله‌ خبر داد. همين‌ كه‌ ابن‌ زياد پناهگاه‌ مسلم‌ را دانست‌،«محمد اشعث‌» را با شصت‌ يا هفتاد تن‌ براي‌ دستگيري‌ وي‌ فرستاد .مسلم‌ پس‌ ازدرگيري‌ با ماموران‌ ابن‌ زياد ونشان‌ دادن‌ رشادت‌ها و شجاعت‌هاي‌ بسيار مجروح‌ ودستگير شد و در روز نهم‌ ذي‌ الحجه‌ سال‌ 60 هجري‌ قمري‌ به‌ همراه‌ هاني‌ به‌ دستور ابن‌زياد به‌ شهادت‌ رسيد.

امام‌ حسين‌ (ع) در مسير خود از مدينه‌ به‌ كربلا ابتدابه‌ منزل‌ «ذات‌ عرق‌ »رسيد كه‌در ذات‌ عراق‌ «بشر بن‌ غالب‌ اسدي‌» كه‌ از عراق‌ مي‌آمد با سيد الشهداء ملاقات‌ كرد و ازاوضاع‌ عراق‌ باخبر شد. در همين‌ منزل‌ بود كه‌ فرزدق‌ رسيد وسئوال‌ كرد: يابن‌ رسول‌ الله‌ درموقع‌ حج‌ چرا عجله‌ كردي‌ ؟امام‌ پاسخ‌ داد: اگر من‌ شتاب‌ نمي‌كردم‌ در مكه‌ مرا دستگيرمي‌كردند و با ريختن‌ خون‌ من‌ در خانه‌ خدا احترام‌ كعبه‌ را از بين‌ مي‌بردند. آن‌ گاه‌ حضرت‌از اوضاع‌ كوفه‌ وعراق‌ سوال‌ كرد، فرزدق‌ پاسخ‌ داد: دلهايشان‌ با تو و شمشيرهايشان‌ عليه‌توست‌.»

سپس‌ كاروان‌ امام‌ از ذات‌ عراق‌ به‌ سمت‌ «حاجز» (كه‌ واديي‌ است‌ در مكه‌ كه‌ مردم‌كوفه‌ وبصره‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ مدينه‌ از اين‌ راه‌ مي‌روند و منزل‌ و فرودگاه‌ حجاج‌ است‌)حركت‌ كرد. در اين‌ منزل‌ بود كه‌ امام‌ نامه‌اي‌ به‌ اهل‌ كوفه‌ نوشت‌ (و آن‌ در واقع‌ پاسخ‌ نامة‌مسلم‌ بن‌ عقيل‌ بود) و خبر حركت‌ امام‌ و همراهانش‌ ازمكه‌ به‌ سمت‌ عراق‌ به‌ اهالي‌ اطلاع‌داده‌ شد.و سپس‌ حسين‌ (ع) نامه‌ را به‌ «قيس‌ بن‌ مسهر صيداوي‌» داد تا همراه‌ عبدالله‌بن‌ يقطر به‌ كوفه‌ برساند. قيس‌ وهمراهش‌ چون‌ به‌ قادسيه‌ رسيدند، جاسوسان‌ عبيدالله‌آنان‌ را شناسايي‌ كردند،و «حصين‌ بن‌ نمير تميمي‌» را دستگير كرد و چون‌ قيس‌ نامه‌ راخورده‌ بود و حاضر به‌ افشاي‌ متن‌ نامه‌ نشد، به‌ دستور ابن‌ زياد او را از بالاي‌ ساختمان‌دارالاماره‌ كوفه‌ به‌ پايين‌ پرتاب‌ كردند و به‌ شهادت‌ رسيد. امام‌ و همراهانش‌ سپس‌ از حاجزبه‌« عيون‌» آمدند (و آنجا فرودگاه‌ زوار بصره‌ بود كه‌ در آن‌ گودال‌هايي‌ وجود داشت‌ كه‌ آب‌در آنها جمع‌ شده‌ بود.) در اين‌ محل‌ «عبدالله‌ بن‌ مطيع‌ عدوي‌» به‌ حضور امام‌ رسيد و امام‌را از عزيمت‌ به‌ كوفه‌ منع‌ كرد. امام‌ در پاسخ‌ فرمود:«احترام‌ به‌ خدا و رسول‌ (ص) و قريش‌ وعرب‌ به‌ اين‌ است‌ كه‌ من‌ زير بار زور نروم‌» و حركت‌ كرد.

سپس‌ كاروان‌ امام‌ از عيون‌، به‌ منزل‌ «حزيمه‌» رسيد و يك‌ شب‌ در اين‌ منزل‌اقامت‌ گزيد وآن‌ گاه‌ راهي‌ «زرود» از منازل‌ معروف‌ بين‌ مكه‌ و كو فه‌ شدند. در اين‌ محل‌امام‌ با «زهير بن‌ قين‌ بجلي‌» كه‌ عازم‌ سفرحج‌ بود، ملاقات‌ كرده‌ و زهير سرانجام‌به‌حسين‌(ع) پيوست‌. بنا به‌ نوشته‌ پاره‌اي‌ از منابع‌ در همين‌ منزل‌ امام‌ از شهادت‌مسلم‌بن‌ عقيل‌ و هاني‌ بن‌ عروه‌ و تغيير كوفه‌ مطلع‌ شد. بسيار نگران‌ و پريشان‌ حال‌ شد وبا صداي‌ بلند گريست‌.

در هر حال‌ حسين‌ (ع) چون‌ از كشته‌ شدن‌ مسلم‌ و هاني‌ و نيز قتل‌ دو پيكي‌ كه‌ به‌كوفه‌ فرستاده‌ بود، مطلع‌ گشت‌، همراهان‌ خود را فرا خواند و چون‌ مي‌خواست‌ ذمة‌ مردم‌همراهش‌ را از تعهد، آزاد سازد به‌ آنان‌ گفت‌:«خبر جانگدازي‌ به‌ من‌ رسيده‌ است‌، مسلم‌ وهاني‌ كشته‌ شده‌اند. شيعيان‌ ما را رها كرده‌اند. حالا خود مي‌دانيد، هر كه‌ نمي‌خواهد تاپايان‌ با ما باشد، بهتر است‌ راه‌ خود را بگيرد و برود» گروهي‌ رفتند اين‌ گروه‌ مردمي‌ بودندكه‌ دنيا را مي‌خواستند، گروهي‌ هم‌ ماندند و آنان‌ مسلمانان‌ راستين‌ بودند.

پس‌ از حركت‌ از «زرود» امام‌ و همراهانش‌ هنگام‌ غروب‌ به‌ سرزمين‌ «ثعلبيه‌»رسيدند. به‌ نوشتة‌ برخي‌ منابع‌ «عبدالله‌ بن‌ سليمان‌» و «خدري‌ بن‌ مشعل‌» و احتمالا«عبدالله‌ بن‌ سليم‌» و «المنذري‌ بن‌ مشعل‌» كه‌ پس‌ از پايان‌ مراسم‌ حج‌ قصد داشتند خودرا به‌ امام‌ برسانند در بين‌ راه‌ با مردي‌ از قبيله‌ بني‌ اسد روبه‌ رو شدند و از وي‌ اوضاع‌ كوفه‌ راپرسيدند، گفت‌: من‌ بيرون‌ نيامدم‌، مگر شاهد قتل‌ مسلم‌ بن‌ عقيل‌ و هاني‌ بن‌ عروه‌ بودم‌.ديدم‌ كشته‌ آنها را در بازار روي‌ زمين‌ مي‌كشيدند.

آنان‌ پس‌ از ملاقات‌ خود را به‌ كاروان‌ امام‌ رسانيده‌ و از آن‌ حضرت‌ خواستند كه‌ ازاين‌ سفر منصرف‌ شود، ولي‌ امام‌ نپذيرفت‌ و فرمود: قضاي‌ الهي‌ جاري‌ مي‌شود و من‌مامورم‌ به‌ اين‌ سفر بروم‌. پاره‌اي‌ از منابع‌ هم‌ برخورد امام‌ حسين‌ (ع) و فرزدق‌ را در اين‌محل‌ مي‌دانند. درهر حال‌ امام‌ و همراهانش‌ از ثعلبيه‌ به‌ طرف‌ منزل‌ «شقوق‌» حركت‌كردند. در اين‌ محل‌ هم‌ امام‌ با مردي‌ كه‌ از كوفه‌ مي‌آمد، برخورد كرد و از وي‌ خبر حوادث‌كوفه‌ را گرفت‌ .

در اين‌ منزل‌ امام‌ جنايات‌ بني‌ اميه‌ و كشتار اصحاب‌ پيامبر (ص) و دوستان‌علي‌(ع) را براي‌ حاضران‌ متذكر شد. سپس‌ كاروان‌ امام‌ و همراهانش‌ در منزلي‌ به‌ نام‌«زباله‌» وارد شد. در اين‌ سرزمين‌ مردي‌ خبر قتل‌ «قيس‌ بن‌ مسهر صيداوي‌» را داد و بازهم‌ امام‌ در حالي‌ كه‌ بسيار متاثر بود، در جلسه‌اي‌ كه‌ تشكيل‌ داد، همراهان‌ خود را درجريان‌ حوادث‌ قرار داد و از آنان‌ خواست‌ هر كه‌ مي‌خواهد برگردد.سپس‌ قافله‌ از زباله‌حركت‌ كرد تا به‌ منزل‌ «بطن‌ العقبه‌» پيش‌ رفتند و پس‌ از اقامت‌ كوتاهي‌ به‌ طرف‌ منزل‌«شراف‌» يا «اشراف‌» حركت‌ كردند دراين‌ منزل‌ شب‌ را ماندند كاروان‌ پس‌ از استراحت‌مقداري‌ آب‌ برداشتند و نزديك‌ نيم‌ روز راه‌ پيمودند؛ كه‌ با سپاه‌ اعزامي‌ عبيدالله‌ بن‌ زياد به‌فرماندهي‌ «حر بن‌ يزيد رياحي‌» روبه‌ رو شدند. امام‌ و اصحابش‌ به‌ سمت‌ «ذوحسم‌»حركت‌ كردند.

در اينجا بود كه‌ حر راه‌ بر كاروان‌ امام‌ بست‌. امام‌ فرمود: «اين‌ مردم‌ مرا به‌ سرزمين‌خود خوانده‌اند تا با ياري‌ آنان‌ بدعت‌هايي‌ را كه‌ در دين‌ خدا پديد آمده‌ است‌ ،بزدايم‌. اين‌نامه‌هاي‌ آنهاست‌ و دستور داد تا دعوت‌ نامه‌هاي‌ مردم‌ كوفه‌ را به‌ حر نشان‌ بدهند، حال‌ اگرپشيمان‌ اند بر مي‌گردم‌» حر گفت‌: «من‌ از جمله‌ نامه‌ نگاران‌ نيستم‌ و از اين‌ نامه‌ها هم‌خبري‌ ندارم‌. امير من‌،مرا مامور كرده‌ است‌، هرجا تو را ديدم‌، راه‌ بر تو گيرم‌ و تو را نزد اوببرم‌.» بديهي‌ است‌ كه‌ امام‌ حسين‌ (ع) پيشنهاد وي‌ را نمي‌پذيرد و او هم‌ امام‌ را رهانمي‌كند تا به‌ حجاز برگردد و حتي‌ به‌ او اجازه‌ نمي‌دهد كه‌ در منزلي‌ آباد و پر آب‌ و علف‌فرودآيد.

سرانجام‌ پس‌ از مذاكرات‌ بسيار موافقت‌ شد تا كاروان‌ امام‌ به‌ راهي‌ برود كه‌ نه‌ به‌سوي‌ مكه‌ باشد و نه‌ به‌ سوي‌ كوفه‌، تا دستور جديد عبيدالله‌ بن‌ زياد برسد. در همين‌ منزل‌(ذوحسم‌) بود كه‌ امام‌ خطبه‌ بسيار مهمي‌ ايراد كرد و به‌ برخي‌ اهداف‌ خود از قيام‌ اشاره‌كردند.در گرماي‌ ظهر امام‌ دستور داد تا يارانش‌ سپاهيان‌ حر را كه‌ بسيار تشنه‌ بود، سيراب‌سازند و در حالي‌ كه‌ سيدالشهداء و همراهانش‌ به‌ طرف‌ قادسيه‌ پيش‌ مي‌رفتند،حر بالشكريانش‌ به‌ فاصله‌ كوتاهي‌ آنان‌ را تعقيب‌ مي‌كرد تا اينكه‌ به‌ سرزمين‌ وسيعي‌ به‌ نام‌«بيضه‌» رسيدند. در اين‌ منزل‌ امام‌ براي‌ سپاه‌ حر خطبه‌اي‌ خواند وقايع‌ را براي‌ آنان‌ به‌روشني‌ بيان‌ كرد .سپس‌ قافله‌ مكه‌ از بيضه‌ وارد سرزميني‌ به‌ نام‌ «الرهيمه‌» شد.در اينجا بامردي‌ از اهل‌ كوفه‌ به‌ نام‌ «ابوهرم‌» ملاقات‌ كرد، و در پاسخ‌ به‌ سوال‌ وي‌ در مورد علت‌خروج‌ از مكه‌، انگيزة‌ قيام‌ و حركت‌ خود را بيان‌ فرمودند.

كاروان‌ امام‌ سپس‌ به‌ محلي‌ به‌ نام‌ «عذيب‌» رسيدند و امام‌ از اصحاب‌ خود پرسيد:راه‌ از كدام‌ طرف‌ است‌؟ بنا به‌ اظهار برخي‌ از منابع‌، «طرماح‌ بن‌ عدي‌ الطائي‌» كه‌ از كوفه‌آمده‌ بود، راه‌ را به‌ امام‌ نشان‌ داد و از آن‌ حضرت‌ خواستند تا بازگردد. امام‌ در پاسخ‌ فرمود:خداوند تو را جزاي‌ خير بدهد، اما من‌ معاهده‌اي‌ با اين‌ مردم‌ و عهدي‌ با خدا دارم‌ كه‌ بايدبدان‌ عمل‌ كنم‌» اين‌ سخن‌ها را گفتند و رفتند تا به‌ منزل‌ «قصر بني‌ مقاتل‌» رسيدند. درمنزل‌ قصر بني‌ مقاتل‌ امام‌ با «عبدالله‌ بن‌ حر جعفي‌» ملاقات‌ كردند و از وي‌ خواست‌ كه‌در اين‌ سفر همراه‌ او باشد ولي‌ او قبول‌ نكرد و از امام‌ خواست‌ تا اسب‌ و شمشير او را بپذيرد.حسين‌ (ع) ديگر اعتنايي‌ به‌ او نكرد. پس‌ از حادثه‌ عاشورا وي‌ پيوسته‌ تأسف‌ مي‌خورد كه‌چرا چنان‌ توفيق‌ بزرگي‌ را از دست‌ داده‌ است‌.

حسين‌ و همراهانش‌ پس‌ از برداشتن‌ آب‌ بسيار، شبانه‌ از قصر بني‌ مقاتل‌ به‌ طرف‌«نينوا» (از قراء كوفه‌) حركت‌ كردند و صبحگاهان‌ به‌ اين‌ محل‌ رسيدند. اينجا بود كه‌قاصدي‌ به‌ نام‌ «مالك‌ بن‌ نسر كندي‌» نامه‌اي‌ از عبيدالله‌ بن‌ زياد به‌ اين‌ مضمون‌ براي‌حر آورد: «چون‌ اين‌ نامه‌ و فرستادة‌ من‌ رسيد بر حسين‌ سخت‌ بگير و او را جز در بيابان‌ بي‌پناهگاه‌ و بي‌ آب‌ فرود نياور، من‌ فرستاده‌ خود را مامور كردم‌ كه‌ با تو باشد و او تو را رهانخواهد كرد تا مرا از اجراي‌ اوامر آگاه‌سازد».

دوم‌ محرم‌ سال‌ 60 هجري‌ (ورود امام‌ حسين‌ (ع) و يارانش‌ به‌ سرزمين‌ كربلا)

پس‌ از رسيدن‌ نامه‌ عبيدالله‌ بن‌ زياد، حر تغيير رويه‌ داد و قصد داشت‌ تا مانع‌ ازحركت‌ امام‌ شود؛ زيرا نينوا نه‌ آب‌ داشت‌ و نه‌ آباداني‌ و با دستور عبيدالله‌ هماهنگي‌ لازم‌ راداشت‌ . اما پس‌ از گفتگوهاي‌ بسيار امام‌ و همراهانش‌ به‌ طرف‌ سرزمين‌ كربلا حركت‌كرده‌ و روز چهارشنبه‌ اول‌ محرم‌ يا پنج‌ شنبه‌ دوم‌ محرم‌ سال‌ 60 هجري‌ قمري‌، در اين‌سرزمين‌ فرود آمدند. به‌ نوشته‌ منابع‌ چون‌ ابي‌ عبدالله‌ وارد سرزمين‌ كربلا شدند، اسب‌ آن‌حضرت‌ قدم‌ از قدم‌ برنداشت‌. حضرت‌ فرمودند: اين‌ سرزمين‌ را چه‌ مي‌نامند؟ گفتند:كربلا، امام‌ ضمن‌ خواندن‌ اشعاري‌، دستور داد تا خيمه‌ها را در آن‌ محل‌ سرپاكنند.

عبيدالله‌ بن‌ زياد پس‌ از اطلاع‌ از رسيدن‌ امام‌ حسين‌ (ع) و يارانش‌، نامه‌اي‌ به‌ اين‌مضمون‌ به‌ امام‌ نوشت‌: «اي‌ حسين‌! به‌ من‌ خبر رسيده‌ كه‌ به‌ كربلا وارد شده‌اي‌، يزيد بن‌معاويه‌ براي‌ من‌ نوشته‌ كه‌ بر بستر نرم‌ نخوابم‌ و آرام‌ نگيرم‌، و غذاي‌ سير نخورم‌ تا تو را به‌خداي‌ خبير ملحق‌ سازم‌ (بكشم‌)، يا آن‌ كه‌ تسليم‌ من‌ و حكم‌ يزيد مي‌شوي‌. والسلام‌»حضرت‌ نامه‌ را خواند و همان‌ دم‌ آن‌ را به‌ دور افكند. پيك‌ گفت‌: پاسخ‌ نامه‌ را بده‌. امام‌فرمودند: «اين‌ نامه‌ پاسخ‌ ندارد» ابن‌ زياد پس‌ از آنكه‌ از بي‌ اعتنايي‌ حسين‌ (ع) به‌ نامة‌خود مطلع‌ شد، بسيار خشمگين‌ شد و به‌ جمع‌ آوري‌ سپاه‌ براي‌ جنگ‌ با امام‌ حسين‌ (ع)پرداخت‌.

سوم‌ محرم‌ سال‌ 61 هجري‌ (ورود عمر بن‌ سعد و سپاهيانش‌ به‌ كربلا)

عبيدالله‌ بن‌ زياد براي‌ مقابله‌ با امام‌ حسين‌ (ع) و مجبور كردن‌ وي‌ به‌ پذيرفتن‌بيعت‌ با يزيد«عمربن‌ سعد ابن‌ ابي‌ وقاص‌» را در رأس‌ چهار تا شش‌ هزار نفر (به‌ اختلاف‌منابع‌) به‌ كربلا فرستاد و عمر در روز سوم‌ محرم‌ سال‌ 60 هجري‌ وارد كربلا شد و بلافاصله‌مذاكرات‌ خود را با امام‌ آغاز كرد عمر، حسين‌ (ع) را خوب‌ مي‌شناخت‌ و مي‌دانست‌ كه‌ اومرد سازش‌ نيست‌، ولي‌ بيشتر مايل‌ بود تا كار بدون‌ جنگ‌ و با مصالحه‌ به‌ پايان‌ برسد.بنابراين‌ پس‌ از آنكه‌ نخستين‌ گفتگو بين‌ او و امام‌ صورت‌ گرفت‌، نامه‌اي‌ به‌ ابن‌ زيادنوشت‌ كه‌ خدا را شكر كه‌ فتنه‌ آرام‌ گرفت‌ و جنگ‌ برنخاست‌، چراكه‌ من‌ از حسين‌ پرسيدم‌كه‌ چرا به‌ اينجا آمده‌اي‌؟ گفت‌: مردم‌ اين‌ شهر از من‌ دعوت‌ كرده‌اند كه‌ نزد آنها بيايم‌، حالاكه‌ شما نمي‌خواهيد برمي‌ گردم‌» اما ابن‌ زياد در پاسخ‌ نامه‌ ابن‌ سعد نوشت‌: كار را برحسين‌ سخت‌ گير و آب‌ را بر او و يارانش‌ ببند، مگر اينكه‌ حاضر شوند با شخص‌ من‌ به‌ نام‌يزيد بيعت‌ كند.

پنجم‌ محرم‌ سال‌ 61 هجري‌ (ورود شبث‌ بن‌ ربعي‌ با چهار هزار نفر سپاه‌ به‌ كربلا)

عبيدالله‌ بن‌ زياد پس‌ از اين‌ كه‌ احساس‌ كرد عمر بن‌ سعد در مقابله‌ با امام‌ مصمم‌نيست‌، شبث‌ بن‌ ربعي‌ را در رأس‌ چهار هزار نفر نيروي‌ جنگي‌ به‌ كربلا فرستاد، شبث‌ روزپنجم‌ محرم‌ وارد كربلا شد و تحت‌ فرمان‌ عمر بن‌ سعد قرار گرفت‌. به‌ نوشتة‌ منابع‌ ابن‌زياد در فاصلة‌ روزهاي‌ سوم‌ تا دهم‌ محرم‌ افراد ديگري‌ را به‌ همراه‌ جنگجويان‌ به‌ كربلافرستاد. از جمله‌ سنان‌ ابن‌ انس‌ نخعي‌ را با چهار هزار نفر، عروة‌ بن‌ قيس‌ را با چهار هزارنفر شمر بن‌ ذي‌ الجوشن‌ را با چهار هزار نفر و نصر مازني‌ را با سه‌ هزار نفر براي‌ جنگ‌ باامام‌ به‌ كربلا عازم‌ نمود.

هفتم‌ محرم‌ سال‌ 61 هجري‌ (رسيدن‌ دستور عبيدالله‌ بن‌ زياد مبني‌ بر بستن‌ آب‌برسپاه‌ امام‌)

نامه‌ عبيدالله‌ بن‌ زياد مبني‌ بر بستن‌ آب‌ بر روي‌ حسين‌ و يارانش‌ در صورت‌ خودداري‌ از بيعت‌ در روز هفتم‌ محرم‌ سال‌ 61 هجري‌ قمري‌ به‌ عمر بن‌ سعد رسيد و عمر«عمر بن‌ حجاج‌» را با پانصد سوار مامور كرد تا با استقرار دركنار رودخانه‌ فرات‌ مانع‌ ازدسترسي‌ سپاه‌ امام‌ به‌ آب‌ شوند. بنابراين‌ از روز هفتم‌ محرم‌ تشنگي‌ نيز بر مشكلات‌ امام‌و همراهانش‌ اضافه‌ شد.

نهم‌ محرم‌ سال‌ 61 هجري‌ (ورود شمر بن‌ ذي‌ الجوشن‌ به‌ كربلا)

در روز نهم‌ محرم‌ «شمر بن‌ ذي‌ الجوشن‌» در راس‌ چهار هزار نفر سپاهي‌ واردكربلا شد .شمر حامل‌ نامه‌اي‌ از ابن‌ زياد براي‌ عمر بن‌ سعد بود. بدين‌ مضمون‌ كه‌ بدون‌فوت‌ وقت‌ جنگ‌ را با حسين‌ شروع‌ كند. شمر ضمن‌ تلاش‌ براي‌ تحريك‌ جنگ‌ و قتل‌امام‌ حسين‌ (ع) امان‌ نامه‌اي‌ هم‌ براي‌ پسران‌ ام‌ البنين‌ (عباس‌ ،عبدالله‌، جعفر و عثمان‌)آورد، آنان‌ نپذيرفتند. در عصر روز نهم‌ محرم‌ (تاسوعا) زمينه‌ براي‌ آغاز جنگ‌ فراهم‌ شد وعمر كه‌ بيمناك‌ بود مبادا رقيبش‌ شمر سمت‌ فرماندهي‌ كل‌ را از دست‌ وي‌ خارج‌ كندشخصا تيري‌ در كمان‌ گذاشت‌ و سوي‌ خيمه‌هاي‌ امام‌ حسين‌ (ع) پرتاب‌ كرد و ديگران‌ رابه‌ شهادت‌ طلبيد كه‌ اولين‌ تير را وي‌ پرتاب‌ كرده‌ است‌.

در اين‌ هنگام‌ امام‌ حسين‌ (ع) برادرش‌ عباس‌ را نزد عمر فرستاد و تقاضاي‌ يك‌شب‌ مهلت‌ كرد، كه‌ مورد موافقت‌ قرار گرفت‌. شكي‌ نيست‌ كه‌ امام‌ مايل‌ به‌ جنگ‌ نبود و تاآخرين‌ لحظات‌ كوشيد تا وجدان‌ خفته‌ اين‌ مردم‌ دنيا خواه‌ را با سخناني‌ كه‌ سراسر خيرخواهي‌ و دلسوزي‌ و روشنگري‌ بود، بيدار سازد. به‌ آنان‌ گفت‌: كه‌ اين‌ آخرين‌ فرصتي‌ است‌كه‌ براي‌ انتخاب‌ زندگي‌ آزاد به‌ آنان‌ داده‌ مي‌شود. اگر اين‌ فرصت‌ را از دست‌ بدهند ديگر،هيچگاه‌ روي‌ رستگاري‌ را نخواهند ديد. اگر به‌ اين‌ عزت‌ پشت‌ پا زنند، به‌ دنبال‌ آن‌ زندگي‌پر مذلتي‌ در انتظار ايشان‌ است‌ .

براي‌ همين‌ بود كه‌ نخستين‌ ساعات‌ روز دهم‌ محرم‌ نيز به‌ پيغام‌ بردن‌ و سخن‌گفتن‌ و خطبه‌ خواندن‌ گذشت‌. خطبه‌هاي‌ امام‌ در ساعات‌ آخر بيش‌ از آنكه‌ نشان‌ دهنده‌روح‌ آزادگي‌ و شرف‌ و پرهيزگاري‌ باشد، نمايانگر اوج‌ دلسوزي‌ بر مردم‌ گمراه‌ و تلاش‌انساني‌ براي‌ نجات‌ مردم‌ است‌. جاي‌ هيچ‌ ترديدي‌ نيست‌ كه‌ سخنان‌ و اقدامات‌ امام‌براي‌ رهايي‌ از چنگ‌ دشمن‌ و يا بيم‌ از كشته‌ شدن‌، گفته‌ نشده‌ است‌، بلكه‌ بوي‌آشتي‌طلبي‌ و خير خواهي‌ و دوستي‌ طلبي‌ مي‌دهد.

با فرا رسيدن‌ شب‌ نهم‌ محرم‌ عمر بن‌ سعد نماينده‌اي‌ را نزد امام‌ حسين‌ (ع)فرستاد و پيغام‌ داد: يك‌ امشب‌ را من‌ به‌ شما مهلت‌ مي‌دهم‌، اگر تا صبح‌ تسليم‌ شدي‌ من‌به‌ ابن‌ زياد خبر مي‌دهم‌، شايد تو را آزاد بگذارد و گرنه‌ پس‌ از گذشت‌ شب‌ نمي‌توانم‌ ازجنگ‌ خودداري‌ كنم‌. حسين‌ همان‌ پاسخي‌ را داد كه‌ مكرر فرموده‌ بود: «من‌ مرگ‌ با عزت‌را بهتر از زندگي‌ با ذلت‌ مي‌دانم‌». در آن‌ شب‌ (شب‌ عاشوراي‌ سال‌ 61 هجري‌ قمري‌)امام‌ حسين‌ بار ديگر يارانش‌ را در رفتن‌ و يا ماندن‌ در كنار وي‌ و شهادت‌ مخير گذارد وساعاتي‌ را به‌ ذكر و عبادت‌ حق‌ تعالي‌ گذراند تا اينكه‌ فرداي‌ آن‌ روز يكي‌ ازاستثنايي‌ترين‌ روزهاي‌ تاريخ‌ دميد.

دهم‌ محرم‌ سال‌ 61 هجري‌ (آغاز درگيري‌ سپاه‌ امام‌ حسين‌ (ع) با لشكر ابن‌ زياد)

با دميدن‌ فجر روز دهم‌ سال‌ 61 هجري‌ قمري‌ سرانجام‌ آنچه‌ نبايد بشود، شد؛ ياآنچه‌ بايد روي‌ دهد، آغاز گرديد. عاشورا منشأ يك‌ سلسله‌ وقايع‌ تاريخي‌ و مظهرصحنه‌اي‌ خونين‌ است‌ كه‌ آن‌ همه‌ مقدمات‌ براي‌ اين‌ روز است‌ . اين‌ همه‌ موخرات‌ كه‌ درآينده‌ اتفاق‌ افتاد. اثر وقايع‌ اين‌ روز تاريخي‌ است‌ اصحاب‌ اندك‌ امام‌ حسين‌ (ع) در آن‌صحراي‌ خشك‌ در محاصره‌ انبوهي‌ از دشمنان‌ قرار گرفته‌ بودند، صفوف‌ سپاهيان‌ دوطرف‌ براي‌ آغاز جنگي‌ نابرابر آراسته‌ شد. در يك‌ سوي‌ ميدان‌ حدود هفتاد و دو نفر سوار وپياده‌ مهياي‌ جانبازي‌ بودند و در سوي‌ ديگر حدود بيست‌ ودو هزار نفر لشكر ماجراجوي‌پست‌ فطرت‌ انتقام‌ جوي‌ كينه‌ توز و منافق‌ قرار داشتند كه‌ هر آن‌ انتظار مي‌كشيدند با قتل‌فرزند پيامبر (ص) اموال‌ و دارايي‌هاي‌ او را به‌ غنيمت‌ بگيرند. قبل‌ از شروع‌ جنگ‌ عمر بن‌سعد بار ديگر حسين‌ (ع) را به‌ بيعت‌ با يزيد فرا خواند، پاسخ‌ حسين‌ همان‌ بود كه‌ بارهافرموده‌ بود: «مرگ‌ با عزت‌ در نظر حسين‌ بهتر است‌ از زندگي‌ با ذلت‌».

آرايش‌ سپاه‌ امام‌ حسين‌ (ع) در روز عاشورا چنين‌ بود كه‌ «زهير بن‌ قين‌» را درميمنه‌ سپاه‌ قرار داد. «حبيب‌ بن‌ مظاهر اسدي‌» را به‌ فرماندهي‌ ميسره‌ لشكر گماشت‌.پرچم‌ را به‌ دست‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ سپرد . به‌ دستور امام‌ در خندقي‌ كه‌ قبلا اطراف‌خيمه‌ها كنده‌ بودند، آتش‌ روشن‌ كردند. عمر بن‌ سعد نيز صفوف‌ سپاه‌ خود را آراست‌، درحالي‌ كه‌ حدود بيست‌ تا سي‌ هزار قشون‌ در اختيار داشت‌. فرماندهي‌ ميمنه‌ سپاه‌ را به‌«عمربن‌ حجاج‌ بن‌ زبيدي‌» داد و شمر بن‌ ذي‌ الجوشن‌ عادي‌ را به‌ فرماندهي‌ ميسره‌ سپاه‌منصوب‌ كرد، بر پيادگان‌ «عروه‌ بن‌ قيس‌ الحمس‌» را امير كرد و بر رجاله‌ها و كلوخ‌ اندازها«شبث‌ بن‌ ربعي‌» را گماشت‌ و پرچم‌ را به‌ دست‌ «ذويد»، غلام‌ خود داد.

پس‌ از آرايش‌ صفوف‌ دو سپاه‌، امام‌ حسين‌ (ع)، زهير بن‌ قين‌، برير بن‌ خضير و حربن‌ يزيد رياحي‌ (كه‌ به‌ سپاه‌ امام‌ ملحق‌ شده‌ بود) هر كدام‌ خطبه‌اي‌ در حقانيت‌ خاندان‌اهل‌ بيت‌ و عدم‌ مشروعيت‌ بني‌ اميه‌ و يزيد ايراد كردند.

جنگ‌ آغاز شد و در جنگي‌ نابرابر ياران‌ حسين‌ (ع) به‌ قلب‌ سپاه‌ دشمن‌ حمله‌بردند و تا ظهر عاشورا تعدادي‌ از آنان‌ به‌ شهادت‌ رسيدند و افراد باقيمانده‌، نماز ظهر را به‌امامت‌ امام‌ حسين‌ (ع) خواندند. سپس‌ به‌ جنگ‌ با دشمن‌ پرداختند و تا حدود دو ساعت‌بعدازظهر همگي‌ به‌ شهادت‌ رسيدند. بنا به‌ اظهار منابع‌ اولين‌ كسي‌ كه‌ در جنگ‌ با دشمن‌تن‌ به‌ تن‌ كشته‌ شد، حر بن‌ يزيد رياحي‌ بود و آخرين‌ شهيد عباس‌ (ع) بود .در اين‌ روزحتي‌ طفل‌ شش‌ ماهة‌ امام‌ نيز شربت‌ شهادت‌ نوشيد.

سرانجام‌ امام‌ حسين‌ (ع) پس‌ از آنكه‌ اهل‌ بيت‌ را امر به‌ صبر و بردباري‌ كرد، خودبه‌ ميدان‌ جنگ‌ شتافت‌ و طي‌ خطبه‌ هايي‌ ضمن‌ دعوت‌ لشكر عمر به‌ تفكر و تدبر، برفضائل‌ خود و اهل‌ بيت‌ و مقام‌ خود و برادرش‌ حسن‌ (ع) در نزد پيامبر را برشمرد. سپس‌فرمود: «اي‌ گروه‌ دغا در ريختن‌ خون‌ پسر پيامبر شتاب‌ مكنيد كه‌ به‌ زيان‌ شما تمام‌خواهد شد، اي‌ ناكس‌ مردم‌ زشت‌ خو! سوگند به‌ خداي‌ بزرگ‌ كه‌ آن‌ زنازاده‌ ما را بر آن‌داشت‌ كه‌ بين‌ لباس‌ ذلت‌ و شهادت‌ يكي‌ را انتخاب‌ كنيم‌. اي‌ مردم‌! ما هرگز دستخوش‌ذلت‌ نمي‌ شويم‌....» سپس‌ با شجاعت‌ ودلاوري‌ بي‌ نظير به‌ قلب‌ سپاه‌ دشمن‌ حمله‌ برد وپس‌ از وارد شدن‌ جراحات‌ بسيار بر بدن‌ مباركش‌ و تحمل‌ ضربات‌ شمشير، نيزه‌ و كمان‌ به‌شهادت‌ رسيدند.

سر آن‌ حضرت‌ را «شمر بن‌ ذي‌ الجوشن‌ »يا «سنان‌ بن‌ انس‌» از پيكر جدا كرد،خولي‌ به‌ كوفه‌ نزد ابن‌ زياد برد. جنگ‌ در حدود ساعت‌ چهار بعد از ظهر خاتمه‌ يافت‌.

سپاهيان‌ ابن‌ زياد پس‌ از شهادت‌ امام‌ حسين‌ (ع) به‌ خيمه‌هاي‌ خانوادة‌ امام‌ حمله‌بردند،آنها را غارت‌ نمودند و به‌ آتش‌ كشيدند و زنان‌ و كودكان‌ را در بيابان‌ آواره‌ كردند.ساعت‌هاي‌ آخر روز سپري‌ مي‌شد. ديوانه‌ هايي‌ كه‌ از خشم‌ و شهوت‌ و مال‌ و جاه‌ دنيا،جسم‌ و روحشان‌ را پر كرده‌ بود،پس‌ از آنكه‌ كشتند و سوختند وبردند و در مقابل‌ خودكوچكترين‌ مقاومتي‌ از زن‌ و مرد نديدند، يكباره‌ به‌ خود آمدند و دانستند كه‌ كاري‌ زشت‌كرده‌اند و از خود پرسيدند: سيد جوانان‌ بهشت‌ را براي‌ خشنودي‌ مردي‌ تبهكار به‌ خاك‌ وخون‌ كشيديم‌. پشيمان‌ شدند، اما ديگر دير شده‌ بود.

كوفه‌ يك‌ بار ديگر خواري‌ خود را به‌ زشت‌ترين‌ صورت‌ به‌ تاريخ‌ نشان‌ داد.

يازدهم‌ محرم‌ سال‌ 61 هجري‌ (حركت‌ كاروان‌ اسراء از كربلا به‌ كوفه‌)

فرداي‌ روز عاشورا يعني‌ در يازدهم‌ محرم‌ سال‌ 61 هجري‌ قمري‌، به‌ دستورعمربن‌ سعد زنان‌ و كودكان‌ اهل‌ بيت‌ را از اطراف‌ جمع‌ آوري‌ كرده‌ و به‌ اسارت‌ گرفتند وپس‌ از آن‌كه‌ عمر بن‌ سعد بركشته‌هاي‌ سپاه‌ خود نماز خواند و آنان‌ را دفن‌ كرد، اسراي‌ اهل‌بيت‌ را حركت‌ داده‌، همراه‌ لشكريان‌ خويش‌ به‌ كوفه‌ و نزد عبيدالله‌ بن‌ زياد بردند.خطبه‌هاي‌ آتشين‌ حضرت‌ زينب‌ (س‌) و امام‌ سجاد (ع) رسواگر چهره‌ زشت‌ بني‌ اميه‌ دركوفه‌ وشام‌بود.

اول‌ صفر سال‌ 61 هجري‌ قمري‌ (ورود اسراي‌ اهل‌بيت‌ (ع) به‌ دمشق‌ نزد يزيدبن‌معاويه‌) بيستم‌ صفر سال‌ 61 هجري‌ (بازگشت‌ اهل‌ بيت‌ (ع) از شام‌ به‌ مدينه‌).

نتيجه‌

بررسي‌ منابع‌ و ماخذ تاريخي‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ قيام‌ امام‌ حسين‌ (ع) حركتي‌آگاهانه‌ و با برنامه‌ بوده‌ است‌ و زمينه‌ها و انگيزه‌هاي‌ آن‌ را مي‌توان‌ در موارد زير بر شمرد:

1 - زمينه‌هاي‌ قيام‌ امام‌ حسين‌ (ع)، به‌ دوران‌ خلافت‌ خليفة‌ سوم‌ (عثمان‌) وقدرت‌گيري‌ بني‌ اميه‌ و تسلط‌ آنان‌ بر بخش‌هايي‌ از جهان‌ اسلام‌ باز مي‌گردد.

2 - امام‌ براي‌ خودداري‌ از بيعت‌ با يزيد بن‌ معاويه‌ كه‌ مردي‌ فاسق‌، فاجر و نالايق‌بود، قيام‌ كرد.

3 - حسين‌ (ع) به‌ منظور عمل‌ به‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر قيام‌ كرد؛ زيراتسلط‌ يزيد بر مسلمانان‌ و ادعاي‌ خلافت‌، منكري‌ روشن‌ بود كه‌ امام‌ نمي‌توانست‌ درمقابل‌ آن‌ ساكت‌ باشد.

4 - جواب‌ مثبت‌ امام‌ به‌ مردم‌ كوفه‌، و تلاش‌ براي‌ تشكيل‌ حكومت‌ اسلامي‌ وجمع‌ آوري‌ نيرو براي‌ انجام‌ يك‌ قيام‌ مسلحانه‌ عليه‌ يزيد از ديگر انگيزه‌هاي‌ قيام‌ بود.

نهضت‌ حسين‌ (ع) آثار و نتايج‌ مهمي‌ بر جا گذاشت‌ كه‌ به‌ اختصار مي‌توان‌ به‌موارد زير اشاره‌ كرد:


1 - رسوا ساختن‌ ماهيت‌ يزيد و حزب‌ بني‌ اميه‌.

2 - احياي‌ فرهنگ‌ شهادت‌ و ايثار در ميان‌ مسلمانان‌.

3 - قيام‌ امام‌ حسين‌ (ع) الگويي‌ براي‌ قيام‌ها و انقلاب‌هاي‌ جهان‌ اسلام‌ شد وحتي‌ در قيام‌ غير مسلمانان‌ نيز آثار مثبتي‌ بر جاي‌ گذاشت‌ .

4 - تغيير افكار و جايگزين‌ نمودن‌ اخلاق‌ بلند نظرانه‌ و عالي‌ انساني‌ به‌ جاي‌اخلاق‌ جاهلي‌ حاكم‌ در آن‌ روزگار.

منابع‌:


1. ابن‌ اثير، عزالدين‌ بن‌ الاثير: كامل‌ (تاريخ‌ بزرگ‌ اسلام‌ و ايران‌)، ترجمه‌ عباس‌ خليلي‌،به‌ اهتمام‌ دكتر سادات‌ ناصري‌،به‌ تصحيح‌ دكتر مهيار خليلي‌، تهران‌، انتشارات‌ علمي‌،1344، جلدهاي‌ 7-3.

2. ابن‌ العبري‌، غريغوريوس‌ ابوالفرج‌ اهرون‌، تاريخ‌ مختصر الدول‌ ،ترجمه‌ دكتر محمدعلي‌ تاج‌ پور، دكتر حشمت‌ الله‌ رياضي‌، تهران‌، اطلاعات‌، 1364.

3. احمدي‌، حبيب‌ الله‌: امام‌ حسين‌ (ع) الگوي‌ زندگي‌، قم‌ انتشارات‌ فاطميا، 1381 .

4. اديب‌ عادل‌: زندگاني‌ تحليلي‌ پيشوايان‌ ما، ترجمه‌ اسدالله‌ مبشري‌، تهران‌، دفتر نشرفرهنگ‌ اسلامي‌، ج‌ پنجم‌، 1366.

5. ابن‌ اعثم‌ كوفي‌، ابو محمد احمد بن‌ علي‌: الفتوح‌، ترجمه‌ محمد بن‌ احمد مستوفي‌هروي‌، به‌ تصحيح‌ غلامرضا طباطبائي‌ مجد، تهران‌، انتشارات‌ علمي‌ و فرهنگي‌، چ‌دوم‌، 1374.

6. اوليايي‌، مصطفي‌: امام‌ حسين‌ (ع) و پاكبازان‌ راه‌ عشق‌، همدان‌، شهر انديشه‌، 1379 .

7. پيشوايي‌، مهدي‌: سيماي‌ پيشوايان‌ در آينه‌ تاريخ‌، قم‌، انتشارات‌ دار العلم‌، 1375.

8. جعفريان‌، رسول‌: حيات‌ فكري‌ و سياسي‌ امامان‌ شيعه‌ (ع)، قم‌ ،انصاريان‌، 1379.

9. حسين‌ خاني‌، نورالله‌: خورشيد بر نيزه‌، تهران‌، انتشارات‌ مسعي‌: 1379.

10. خراساني‌، محمد هاشم‌ بن‌ محمد علي‌: منتخب‌ التواريخ‌، تهران‌، كتابفروشي‌اسلاميه‌، 1347 .

11. دستغيب‌، عبد الحسين‌: سيد الشهداء، تهران‌، اعلايي‌، چ‌ چهارم‌، 1367.

12. دلشاد تهراني‌، مصطفي‌: مدرسه‌ حسيني‌ ،تهران‌، انتشارات‌ دريا، 1379.

13. دينوري‌، ابو حنيفه‌ احمد بن‌ داود: اخبار الطوال‌، ترجمه‌ دكتر محمود مهدوي‌ دامغاني‌،تهران‌، نشر ني‌، چ‌ سوم‌، 1368.

14. سپهر، ميرزا محمد تقي‌ ا(لسان‌ الملك‌): ناسخ‌ التواريخ‌ (در احوالات‌ حضرت‌سيدالشهداء (ع))، تهران‌، كتابفروشي‌ اسلاميه‌، 1351.

15. سحاب‌ تفرشي‌، ابوالقاسم‌: زندگي‌ خامس‌ آل‌ عبا ابا عبدالله‌ حسين‌ (ع)، تهران‌،ابن‌سينا، 1338.

16. شهيدي‌، سيد جعفر: پس‌ از پنجاه‌ سال‌، تهران‌، امير كبير، 1358.

17. شيخ‌ مفيد: الارشاد، ترجمه‌ سيد هاشم‌ رسولي‌ محلاتي‌، تهران‌، انتشارات‌ علميه‌اسلاميه‌، بي‌ تا، 2 ج‌.

18. صاحبي‌، محمد جواد، مقتل‌ الشمس‌، قم‌، انتشارات‌ هجرت‌، چ‌ دوم‌ ،1373.

19. صالحي‌ كرماني‌، محمد رضا: الفباي‌ فكري‌ امام‌ حسين‌ (ع)، تهران‌، كانون‌ انتشار،1351.

20. طبرسي‌، شيخ‌ جليل‌ ابومنصور احمد بن‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌: احتجاج‌، ترجمه‌ حسن‌مصطفوي‌، تهران‌، كتابخانه‌ سنايي‌، چ‌ سوم‌، مقدمه‌ مترجم‌ 1357 هـ.ق‌ .

21. طبري‌، محمد بن‌ جرير: تاريخ‌ طبري‌ (تاريخ‌ الرسل‌ و الملوك‌)، ترجمه‌ ابوالقاسم‌پاينده‌، تهران‌، انتشارات‌ اساطير، چ‌ سوم‌، 1369، جلدهاي‌ 7-3.

22. عمادزاده‌ اصفهاني‌، حسين‌: زندگاني‌ امام‌ حسين‌ (ع)، تهران‌، انتشارات‌ علمي‌، چ‌دوم‌، 1364، ج‌ اول‌ .

23. غفوري‌، علي‌: سرگذشت‌ وشهادت‌ امام‌ حسين‌ (ع)، تهران‌، انتشارات‌ فجر، 1369.

24. فاضل‌، جواد: معصوم‌ پنجم‌ (حسين‌ بن‌ علي‌ سيد الشهداء) تهران‌، انتشارات‌ علمي‌،1337.

25. فياض‌، علي‌ اكبر: تاريخ‌ اسلام‌، دانشگاه‌ تهران‌، چ‌ سوم‌، 1367.

26. قمي‌، شيخ‌ عباس‌: منتهي‌ الامال‌، تهران‌، انتشارات‌ هجرت‌، 1365، ج‌ اول‌ .

27. كمپاني‌، حسين‌: حسين‌ (ع)كيست‌؟ تهران‌، انتشارات‌ فروغي‌، 1344.

28. مجلسي‌، محمد تقي‌: بحار الانوار، ترجمه‌ محمد جواد نجفي‌، تهران‌، كتابفروشي‌اسلاميه‌، 1355.

29. مجلسي‌، علامه‌ محمد باقر: جلاء العيون‌، تهران‌، انتشارات‌ قائم‌، بي‌ تا .

30. محمدي‌ اشتهاردي‌ ،محمد: نگاهي‌ بر زندگاني‌ امام‌ حسين‌ (ع) تهران‌، سازمان‌عقيدتي‌ سياسي‌ ارتش‌، تاريخ‌ مقدمه‌ 1373.

31. مستوفي‌، حمدالله‌: تاريخ‌ گزيده‌، به‌ كوشش‌ ادوارد براون‌، تهران‌، دنياي‌ كتاب‌ ،1361.

32.مسعودي‌، علي‌ بن‌ حسين‌: مروج‌ الذهب‌ و معادل‌ الجوهر، ترجمه‌ ابوالقاسم‌، پاينده‌،تهران‌، بنگاه‌ ترجمه‌ و نشر كتاب‌، 1360.

33. مطهري‌، مرتضي‌: فريادهاي‌ شهيد مطهري‌ بر تحريف‌هاي‌ عاشورا، به‌ كوشش‌محمد حسين‌ حق‌ جو، قم‌، نشر روح‌،1360.

34. مظاهري‌، حسين‌: زندگاني‌ چهارده‌ معصوم‌:، تهران‌، انتشارات‌ پيام‌ آزادي‌، 1373.

35. منشي‌، محمود: سلام‌ بر حسين‌ (ع) تهران‌، انتشارات‌ نوين‌ ،چ‌ ششم‌ ،1357.

36. وحيد قاسم‌ ،اسعد: در جستجوي‌ حقيقت‌ ،ترجمه‌ سيد محمد جواد مهري‌، قم‌، نشربنياد معارف‌ اسلامي‌ ،1372.

37.يعقوبي‌، احمد بن‌ ابي‌ يعقوب‌ (ابن‌ واضع‌ يعقوبي‌)، تاريخ‌ يعقوبي‌ ترجمه‌ محمدابراهيم‌آيتي‌، انتشارات‌ علمي‌ و فرهنگي‌، چ‌ ششم‌، 1371.

دسته ها :
چهارشنبه هفدهم 11 1386
سالار شهيدان‌ به‌ روايت‌ معصومان(علیهم السلام)

مقدمه‌

سخن‌ معصومان‌ و گفتار آنان‌، يكي‌ از منابع‌ گهربار هدايت‌ انسان‌ و طريقي‌عرشي‌، براي‌ كشف‌ واقعيات‌ و درك‌ حقايق‌ جهان‌ خلقت‌ است‌ و معمار بناي‌ِ حيات‌ الهي‌انسان‌ مي‌باشد.

«اءن‌ّ حديثَنا يُحيي‌ الْقلوب‌َ» .

يكي‌ از موضوعاتي‌ كه‌ مي‌توان‌ از طريق‌ حديث‌ أهل‌ بيت‌ عصمت‌، موفق‌ به‌ كشف‌وفتح‌ گنج‌ آن‌ شد؛ شناخت‌ عظمت‌ وجودي‌ پيشوايان‌ معصوم‌ است‌.

معصومان‌ را از طريق‌ سخن‌ خود آنان‌ مي‌توان‌ شناخت‌، زيرا معرفت‌ به‌ كنه‌عظمت‌ عرشي‌ معصوم‌، نياز به‌ فهمي‌ معصومانه‌ دارد.

اين‌ مقال‌ در مقام‌ شناخت‌ أبعادي‌ چند از أبعاد گسترده‌ و والاي‌ معصومي‌ محبوب‌در عرش‌ وأرض‌ دارد، معصومي‌ كه‌ تمام‌ فرشتگان‌ و پيامبران‌ وامامان‌ وانسان‌هاي‌ باايمان‌، عشق‌ او را در دل‌، سوگ‌ او را در سينه‌ و اشك‌ غمش‌ بر گونه‌ دارند. او مصباح‌ هدي‌وسفينة‌ نجاة‌؛ يعني‌ حسين‌ بن‌ علي‌(ع) است‌.

1ـ پيامبر گرامي‌ اسلام‌(ص)

ـ وجود حسين‌ از من‌ است‌ وبقاي‌ من‌ از حسين‌؛

ـ طريق‌ محبوبيت‌ نزد خدا، عشق‌ به‌ حسين‌ است‌.

«حُسين‌ٌ مِنِّي‌ وَأنَا مِن‌ْ حُسين‌، أَحَب‌َّ اللهُ مَن‌ّ أحَب‌َّ حُسيْناً؛. حسين‌ از من‌ و من‌ ازحسينم‌، خداوند دوستداران‌ حسين‌ را دوست‌ دارد».

پيامبر گرامي‌ اسلام‌(ص) واسطة‌ فيض‌ خلق‌ وجود مقدس‌ امام‌ حسين‌(ع) و درسلسله‌ علل‌ وجودي‌ آن‌ امام‌ مي‌باشند به‌ همين‌ جهت‌ مي‌فرمايند: «حسين‌ منّي‌».

واز طرف‌ ديگر، امام‌ حسين‌(ع) نيز در سلسلة‌ علل‌، علت‌ بقاي‌ دين‌ اسلام‌وماندگاري‌ آيين‌ محمدي‌ است‌؛ به‌ طوري‌ كه‌ اگر ايشان‌ و سيرة‌ شهادت‌ خواهانة‌ او نبود،دين‌ اسلام‌ و نام‌ پيامبر گرامي‌ اسلام‌ باقي‌ نمي‌ماند. فرياد عاشورايي‌ سالار شهيدان‌ درروز عاشورا نشان‌ از اين‌ مطلب‌ دارد.

به‌ همين‌ جهت‌ پيامبر گرامي‌ اسلام‌ مي‌فرمايد: «وأنا من‌ حسين‌».

از همين‌ رو، اين‌ دو وجود عرشي‌ در سلسلة‌ علل‌ تحقق‌ و بقاي‌ يك‌ ديگر قراردارند. وآن‌ كلام‌ نبوي‌ گوياي‌ وحدت‌ ويگانگي‌ وجودي‌ و ارزشي‌ اين‌ دو ستارة‌درخشان‌عالم‌ وجود است‌؛ چنان‌ كه‌ حكما نيز مي‌گويند: علت‌ مبقيه‌ همان‌ علت‌ مُوجده‌است‌.

خاتم‌ پيامبران‌(ص) در آخر به‌ مطلبي‌ مهم‌ و به‌ عاملي‌ براي‌ فتح‌ گنج‌ محبت‌ خداتصريح‌ مي‌كنند و مي‌فرمايند: يكي‌ از كليدهاي‌ گشايش‌ باب‌ محبت‌ خدا، دوستي‌ومحبت‌ به‌ حسين‌(ع) است‌. و اين‌ حكمتي‌ حكيمانه‌ است‌ براي‌ آناني‌ كه‌ سلوك‌ نظري‌وعملي‌ عروج‌ به‌ قلة‌ محبت‌ خداي‌ را طالبند.

2ـ امير مؤمنان‌ علي‌ بن‌ أبي‌ طالب‌(ع)

ـ قائم‌ آل‌ محمد (عج‌) از نسل‌ حسين‌(ع) است‌.

ـ وياوران‌ مهدي‌، مخلصان‌ با ايمان‌ و ولايت‌ مداران‌ شيعه‌ هستند.

«التاسع‌ من‌ وَلْدِك‌ ـ يا حسين‌ ـ هو القائم‌ بالحق‌ِّ المُظهر بالدِّين‌ الباسِط‌ُ للعَدْل‌ِ.

قال‌ الاءمام‌ الحسين‌(ع) : يا أمير المؤمنين‌! اءن‌ّ ذلك‌ لكائن‌؟: .

اءي‌، والَّذي‌ بَعث‌َ مُحمَّداً بالنَّبوَّة‌ واصْطَفاه‌َ علي‌ جميع‌ البريَّة‌، ولكن‌ بعد غيْبة‌ٍ وحَيْرة‌ٍلايثبت‌ُ فيها علي‌ دينه‌ اءلاَّ المُخلِصُون‌ المُبَاشرون‌َ لرُوح‌ِ اليقين‌ِ الّذين‌ أََخَذ الله ميثاقَهُم‌بولايتنا وكَتَب‌َ في‌ قلوبهم‌ الاءيمان‌َ وَأَيَّدَهْم‌ بَروْح‌ٍ منْه‌!؛

اي‌ حسين‌! نهمين‌ فرزند از نسل‌ تو، كسي‌ است‌ كه‌ حق‌ را به‌ پا دارد و دين‌ را آشكاركند و عدل‌ را بگستراند.

ـ اي‌ اميرمؤمنان‌! بي‌گمان‌ اين‌ وعده‌ واقع‌ مي‌شود؟.

ـ آري‌، قسم‌ به‌ آن‌ كه‌ محمد را به‌ پيامبري‌ برگزيد و او را بر تمامي‌ جهانيان‌ برتري‌بخشيد.

ولي‌ اين‌ حادثه‌ بعد از غيبتي‌ طولاني‌ وحيرت‌ وسردرگمي‌ بسيار تحقق‌ خواهديافت‌.

در آن‌ زمان‌ ـ زمان‌ غيبت‌ ـ تنها آنان‌ كه‌ اهل‌ اخلاص‌ و در دل‌ يقين‌ دارند، بردين‌خدا باقي‌ باشند. خداوند از آنان‌ وعدة‌ پيروي‌ ولايت‌ ما گرفته‌ و در قلب‌هايشان‌ايمان‌نگاشته‌ و خود به‌ ايشان‌ توفيق‌ عطا نموده‌ است‌».

3ـ فاطمه‌ زهرا سلام‌3

ـ بر فرزندم‌ حسين‌ گريه‌ مي‌كنم‌ و شما نيز بر شهادتش‌ اشك‌ ريزيد..

«قالت‌ فاطمة‌ الزهراء3 : يا أبتاه‌! من‌ يَقتْل‌ُ ولدي‌ وقُرَّة‌َ عَيْني‌ وثمرة‌َ فُؤادي‌؟.

قال‌ رسول‌ الله (ص): شرُّ أمَّة‌ٍ مِن‌ْ أُمَّتِي‌..

قالت‌: اءقرء جبرئيل‌ منّي‌ السلام‌ وقل‌ له‌ في‌ أي‌ّ مَوْضع‌ٍ يُقْتَل‌ُ!.

قال‌: في‌ موضع‌ٍ يقال‌ له‌ كربلاءُ؛

حضرت‌ فاطمة‌ زهرا3 : اي‌ پدرم‌! چه‌ كسي‌ فرزندم‌ و نور چشم‌ وميوة‌ دلم‌ رامي‌كشد؟.

پيامبر گرامي‌ اسلام‌ (ص)پاسخ‌ داد: بدترين‌ گروه‌ از امت‌ من‌.

ـ پدرم‌ از جانب‌ من‌ بر جبرئيل‌ درود فرست‌ وبپرس‌ در كجا او را مي‌كشند؟.

ـ در مكاني‌ به‌ نام‌ كربلا».

آن‌ بانو گاهي‌ بر مصيبت‌ فرزندش‌ به‌ سوگ‌ مي‌نشست‌ واين‌ گونه‌ نوحه‌ گري‌مي‌كرد:

أَبكنِي‌ وَأَبك‌ ليتَامي‌' وَلاتَنْس‌ِقَتيل‌َ العِدَاء بِطَف‌ِّ الْعِرَاق‌ِ

-بر من‌  ]اي‌ علي‌[ و بر يتيمانم‌ گريه‌ كن‌ و از خاطر مبر شهيدي‌ كه‌ به‌ دست‌دشمنان‌ در كربلاي‌ عراق‌ به‌ شهادت‌ مي‌رسد.

فَسوْف‌َ أُعْطِيه‌ِ وَلا أُبَالِي‌وَأْوْثِرَ اللهَ عَلَي‌ عِيَالِي‌

أمسُوا جِيَاعاً وَهم‌ْ أَشْبالي‌أَصْغَرُهُم‌ْ يقْتَل‌ْ في‌ الْقِتَال‌ِ

بكَرْبَلاء يقْتَل‌ْ بِاغتِيَال‌ِلِقَاتِلِيه‌ِ الوَيْل‌ُ مَع‌ْ وَبَال‌ِ

يَهوِي‌ به‌ النَّار اءلَي‌ سِفال‌ِكَبولُه‌ُ زَادَت‌ْ عَلَي‌ الاكْبَال‌ِ

- به‌ زودي‌ به‌ آن‌ گرسنه‌ طعام‌ خواهم‌ بخشيد واز گرسنگي‌ خود و خانواده‌ام‌ با كي‌ندارم‌ و رضايت‌ خدا را بر فرزندان‌ مقدم‌ مي‌دارم‌.

- فرزندانم‌ شب‌ را با گرسنگي‌ سپري‌ مي‌كردند، عزيزاني‌ كه‌ كوچكترين‌ آنان‌ درجنگ‌ به‌ شهادت‌ خواهد رسيد.

- در كربلا، با حيله‌ وتزوير او را مي‌كشند، بر قاتلان‌ او عذاب‌ وخواري‌ باد!

- آتش‌ جهنم‌ آنان‌ را در برخواهد گرفت‌ و به‌ بدترين‌ مكان‌ جهنم‌ سقوط‌ مي‌كنند وهر لحظه‌ خواري‌ و ذلت‌ آنان‌ بيشتر خواهد شد.

4- امام‌ حسن‌ مجتبي‌ (ع)

ـ روز شهادتت‌ ـ اي‌ حسين‌ ـ همتا ندارد.

ـ در مصيبت‌ تو اي‌ حسين‌  آسمان‌ وزمين‌ خون‌ گريند.

«لايَوْم‌َ كيوْمِك‌ ـ يا أبا عبدالله! ـ يَزْدَلَف‌ُ اءليْك‌َ ثل'ثُون‌َ أَلْف‌ِ رَجُل‌ٍ يَدَّعُون‌َأَنَّهم‌ مِن‌ْأُمَّة‌ِجَدِّنَا محمّد(ص) ويَنْتَحَلُون‌َ دين‌َ الاسلام‌ فَيجْتَمَعُون‌َ عَلَي‌ قَتْلِك‌ وَسَفْك‌ دَمِك‌َوانتَهاك‌حَرَمك‌ُ وسَبْي‌ ذَرَاريك‌َ وَنِسَائِك‌َ وَانتَهَاك‌ ثقلِك‌ فَعِنْدَهَا تَحِل‌ُّ بَبِني‌ أُميّة‌َاللعْنة‌َوَتمْطَرَ السَّمَاء رِماداً ودَماً يَبْكِي‌ عَلَيْك‌َ كُل‌ُّ شي‌ءٍ حَتّي‌ الوحُوش‌ في‌ الفَلوات‌ِوالحيتَان‌ِ في‌ البِحَار؛

ابا عبدالله! هيچ‌ روزي‌ همانند روز ـ شهادت‌ ـ تو نباشد، سي‌ هزار مرداني‌ كه‌ ادعامي‌كنند از امت‌ جدمان‌ محمد (ص) باشند و خود را مسلمان‌ مي‌پندارند به‌ سويت‌ هجوم‌مي‌آورند، آنها بركشتن‌ تو و ريختن‌ خونت‌ وهتك‌ حرمتت‌ واسارت‌ فرزندان‌ و همسران‌ توو شكستن‌ قدرتت‌ گردهم‌ مي‌آيند. در اين‌ گاه‌ نفرين‌ خدا بر بني‌ اميه‌ نازل‌ شود و آسمان‌خاكستر وخون‌ بارد و بر تو تمام‌ كائنات‌ بگريند، حتي‌ حيوانات‌ وحشي‌ در بيشه‌ زارها وماهيان‌ در درياها».

 

5- امام‌ حسين‌ (ع)

ـ ما حزب‌ خدا، فرزند پيامبر خدا و خاندان‌ معصوم‌ او مي‌باشيم‌.

ـ ما هم‌ رديف‌ قرآن‌ و واجب‌ الاءطاعه‌ در قرآنيم‌.

نَحْن‌ُ حِزْب‌ُ اللهِ الغَالِبوُن‌َ وَعِترة‌ رَسُول‌ِ الله الاقربُون‌َ وَأهل‌ُ بَيتِه‌ِ الطَّيِّبُون‌َ وَأَحَدُالثقليْن‌ِ الَّذَيْن‌ِ جَعَلَنَا رَسُول‌ُ اللهِ ثَاني‌ كتاب‌ِ الله ـ تَبَارَك‌ وتَعالي‌ ـ الذي‌ فِيه‌ِ تَفْصِيل‌ كُل‌ِّ شي‌ءٍلاَ يأْتيه‌ البَاطِل‌ من‌ْ بَيْن‌ِ يَدْيه‌ وَلا من‌ خلفِه‌ِ المعوَّل‌ عَلَيْنَا في‌ تفْسِيره‌ِ وَلاَ يَبْطينَا تأويلُه‌ُ بَل‌ْنَتبّع‌ُ حَقَائقَه‌ُ، فأَطيعُونَا فان‌َّ طَاعَتَنَا مَفُروضَة‌ٌ اءذ كانَت‌ بطاعَة‌ِ اللهِ مَقُرونَة‌ٍ.  قال‌َ اللهُ ـ عَزَّوَجَل‌َّـ:

(أَطِيعوُا الله وأَطيعُوا الرَّسُول‌َ وَ أُولي‌ الامرِ مْنِكُم‌ْ).

 

6- امام‌ علي‌ بن‌ الحسين‌ زين‌ العابدين‌ (ع)

ـ بهاي‌ اشك‌ بر شهادت‌ امام‌ حسين‌(ع) بهشت‌ است‌.

ـ مزد سختي‌ ديدن‌ در راه‌ ولايت‌ اهل‌ بيت‌، نجات‌ از دوزخ‌ است‌.

«أيّما مُؤمِن‌ٍ دَمَعَت‌ْ عَيْنَاه‌ُ لِقَتْل‌ِ الحُسين‌ِ بن‌ علّي‌(ع) دَمْعَة‌ً حَتَّي‌' تَسيِل‌ عَلَي‌ خَدِّه‌ِ فِينالاذي‌ً مَسَّنَا مِن‌ْ عَدَّوِنا في‌ الدنيا بوَّأه‌ُ اللهُ بِهَا في‌ الجَنَّة‌ِ مَبَوَّأ صِدْق‌ٍ..

وَأَيُّما مُؤمن‌ٍ مَسَّه‌ُ أذي‌ً فِينا فَدَمَعت‌ْ عَيْناه‌ُ حَتَّي‌ تَسيِل‌ عَلَي‌ خدِّه‌ِ مِن‌ْ مَضَاضَة‌ٍ مَاأوذِي‌ فِينا صَرَف‌َ اللهُ عَن‌ْ وَجْهِه‌ِ الاذَي‌ وَآمَنَه‌ُ يَوْم‌َ القيامة‌ِ مِن‌ْ سخطِه‌ِ والنّارِ. ؛

هر انسان‌ با ايمان‌ ـ شيعه‌اي‌ ـ بر شهادت‌ حسين‌ بن‌ علي‌(ع) اشكي‌ بريزد وبرگونه‌اش‌ روان‌ گردد و برگرفتاري‌هايي‌ كه‌ دشمنان‌ ما در دنيا بر ما روا داشته‌اند، زاري‌ كند؛خداوند جاي‌ گاه‌ راست‌ پيشگان‌ را در بهشت‌ نصيب‌ او گرداند.

وهر شيعه‌اي‌ در راه‌ ما به‌ او آزاري‌ رسد و اشكي‌ ريزد، خداوند گرفتاري‌ها را از او دورسازد و روز قيامت‌ او را از شدايد و آتش‌ در امان‌ دارد».

 

7- امام‌ محمد باقر(ع)

ـ بقاي‌ امامت‌ در نسل‌ امام‌ حسين‌(ع) پاداش‌ شهادت‌ ايشان‌.

ـ شفا از تربت‌ وقبولي‌ دعا نزد قبرش‌ و به‌ حساب‌ نيامدن‌ مدت‌ زيارتش‌ از عمرزائرش‌، مزدِ به‌ خون‌ غلطيدن‌ ايشان‌ است‌.

«اءِن‌َّ الله ـ تَعَالي‌' ـ عَوَّض‌َ الحسُين‌َ مِن‌ْ قَتْلِه‌ِ أن‌ْ جَعَل‌َ الاءمَامَة‌َ فِي‌ ذُرِيَّتِه‌ِ وَ الشَّفَاءَ في‌تُرْبَتِه‌ِ وَاءجَابَة‌َ الدُّعَاء عِنْدَ قُبرِه‌ِ وَلا تُعَدُّ أَيَّام‌ُ زائريه‌ جائياً وراجعَاً مِن‌ْ عُمْرِه‌ِ؛

خداوند متعال‌ در مقابل‌ شهادت‌ امام‌ حسين‌(ع) به‌ ايشان‌ چند چيز عطا نمود:

امامت‌ را در نسل‌ ايشان‌ قرار داد، تربت‌ او را شفاي‌ درد كرد، دعا نزد قبرش‌ رابرآورده‌ گرداند و مدت‌ زمان‌ زيارت‌ و رفت‌ و برگشت‌ زائرش‌ جزء مدت‌ زمان‌ عمرش‌محسوب‌ نگرداند».

آن‌ حضرت‌ فرمود:

ـ قيام‌ قائم‌ آل‌ محمد -عجل‌ الله تعالي‌ فرجه‌ الشريف‌- در روز عاشورا است‌.

ـ ظهور حضرت‌ مهدي‌ -عجل‌ الله تعالي‌ فرجه‌ الشريف‌- نشان‌ از عاشورا دارد.

«يُخْرْج‌ُ القَائم‌َ(ع) يَوْم‌َ السَّبْت‌ِ يَوْم‌َ عَاشُورَاءَ اليوم‌َ الذِي‌ قُتِل‌َ فِيه‌ِ الحُسَين‌ُ عليه‌السلام‌؛

قائم‌ آل‌ محمد -عجل‌ الله تعالي‌ فرجه‌ الشريف‌- در روز شنبه‌ كه‌ مصادف‌ با روزعاشوراست‌، قيام‌ كند وظاهر گردد. آن‌ روز، روزي‌ است‌ كه‌ امام‌ حسين‌(ع) در آن‌ به‌شهادت‌ رسيد».

8- امام‌ صادق‌(ع)

ـ هنر عاشورايي‌ مزد خدايي‌ دارد.

ـ ادبيات‌ متعهد و تعهد أدبي‌ تأييد ولايت‌ دارد.

«مَا مِن‌ْ أَحَدٍ قَال‌ في‌ الحُسَيْن‌ِ شعراً فَبَكي‌ وَأَبْكَي‌ بِه‌ِ اءِلاّ' أوْجَب‌َ اللّ'ه‌ لَه‌ُ الجنَّة‌َ وَغَفَرلَه‌ُ؛

بي‌ گمان‌ هر كس‌ در سوگ‌ امام‌ حسين‌(ع) شعري‌ بگويد وخود بگريد و بگرياند،خداوند او را ببخشايد و بهشت‌ را بر او واجب‌ گرداند».

 

9- امام‌ كاظم‌ (ع)

ـ عرفان‌ زائر، كليد غفران‌؛

ـ زيارت‌ حسين‌(ع) موجب‌ نجات‌.

«مَن‌ زارَ قَبَر الحسْين‌ِ عَارِفاً بِحَقّه‌ِ غَفَرَالله لَه‌ُ مَا تَقَدَّم‌َ مِن‌ْ ذَنبِه‌ِ وَمَا تَأَخَّرَ؛

هر كس‌ با معرفت‌ به‌ حقانيت‌ امام‌ حسين‌(ع) قبرش‌ را زيارت‌ كند، خداوند گناهان‌پيشين‌ و پسين‌ او را ببخشايد».

 

10- امام‌ رضا(ع)

ـ اولويت‌ اشك‌ بر سوگ‌ امام‌ حسين‌(ع)؛

ـ عزاي‌ فرشتگان‌ در حرم‌ حسيني‌ تا قيام‌ مهدي‌ با نواي‌ «يا لثارات‌ الحسين‌»است‌.

«اءن‌ كُنْت‌َ باكياً لشي‌ءٍ فابْك‌ِ للْحُسَيْن‌ِ بن‌ِ علي‌ بن‌ أبي‌ طالب‌ٍ(ع) فَانّه‌ ذُبح‌ كمْا يذْبَح‌َالكبش‌ُ وقُتِل‌َ مَعَه‌ْ مِن‌ْ أهل‌ بيتِه‌ِ ثمانية‌ُ عشرَ رَجَلاً مَا لَهم‌ في‌ الارض‌ِ شبيهون‌َ، وَلَقد بَكت‌
السموات‌ُ السبع‌ُ والارضون‌َ لقتلِه‌ِ وَلَقَدَ نَزَل‌َ اءلي‌ الارض‌ِ الملائكة‌ُ أَرْبعة‌ آلاف‌ٍ لنصرِه‌ِفوجدَوُه‌ُ قَدْ قُتِل‌َ فُهُم‌ْ عنَد قبرِه‌ِ شُعْث‌ٌ غبرٌ اءلي‌' أن‌ْ يَقُوم‌َ القائم‌ فيكونون‌َ مِن‌ْ أنصارِه‌ِوشعارُهم‌: يا لثارات‌ِ الحسين‌ِ
(ع)؛

اگر مي‌خواهي‌ براي‌ چيزي‌ زاري‌ كني‌، براي‌ حسين‌ بن‌ علي‌(ع) گريه‌ كن‌؛ او را سربريدند وبه‌ همراهش‌ هيجده‌ نفر از خانواده‌اش‌ كه‌ انسان‌ هايي‌ بي‌ نظير بودند كشتند.هفت‌ آسمان‌ وتمام‌ زمين‌ بر شهادتش‌ گريستند و چهار هزار فرشته‌اي‌ كه‌ از آسمان‌ براي‌ياريش‌ آمده‌ بودند و او را كشته‌ يافتند، در كنار قبرش‌، عزادار وغمگين‌ باقي‌ مانده‌اند، تااين‌ كه‌ قائم‌ آل‌ محمد ظهور كند و به‌ ياريش‌ بشتابند وشعار آنان‌ اين‌ است‌: اي‌ خون‌خواهان‌ حسين‌!».

 

11- امام‌ جواد(ع)

ـ نفرين‌ خدا بر قاتلان‌ حسين‌ (ع)؛

ـ قاتلان‌ از ضيافت‌ الهي‌ و درك‌ عيدِ آن‌ محروم‌اند.

«اءن‌ّ الناس‌َ لمَّا قَتَلُوا الحسين‌َ بن‌ علي‌ّ: أمَر اللهَ ـ عَزَّوَجَل‌َّ ـ ملَكاً ينادي‌ أيُتُهَاالاُمة‌ُ الظّالِمة‌ القاتلة‌ُ عِترَة‌ نبيِّها لاوَفَقَكُم‌ اللهُ لصَوم‌ٍ وَلاَ فِطْرٍ؛

آن‌ گاه‌ كه‌ ـ ستم‌پيشگان‌ ـ امام‌ حسين‌ بن‌ علي‌(ع) را به‌ شهادت‌ رسانند، خداوندمتعال‌ به‌ فرشته‌اي‌ فرمان‌ داد كه‌ فرياد كشد و اين‌ چنين‌ گويد:.

اي‌ امت‌ ستمگر و قاتل‌ فرزند پيامبر، خداوند شما را به‌ روزه‌ و درك‌ عيد فطر موفق‌ندارد».

 

12ـ امام‌ هادي‌(ع)

ـ ثواب‌ زائران‌ حسيني‌؛

ـ پيام‌ غفران‌ نبوي‌ براي‌ آنان‌.

«مَن‌ خَرَج‌َ من‌ْ بَيْته‌ٍ يُريدُ زيارَة‌َ الحسين‌ِ(ع) فَصَارَ اءلي‌ الفرات‌ِ فَاغتسَل‌َ منه‌ْ كَتَب‌َ اللهُمِن‌َ المُفْلحين‌َ؛ فَاءذَا سَلَّم‌َ عَلَي‌ أبي‌ عبدالله كَتَب‌َ اللهُ مِن‌َ الفَائزين‌؛ فَاءذَا فَرَغ‌َ مِن‌ْ صَلوتِه‌ِ أتاه‌مَلَك‌ فَقَال‌: اءن‌َّ رَسول‌ اللّ'ه‌(ص) يقرِئُك‌ السَّلام‌ُ ويقُول‌َ لك‌: أمَّا ذُنوبُك‌َ فَقَد غَفَرَلَك‌َ؛ استأنِف‌ِالْعَمَل‌َ؛

هر كس‌ به‌ قصد زيارت‌ امام‌ حسين‌(ع) از خانه‌ خارج‌ شود و از فرات‌ غسل‌ كند،خداوند او را از رستگاران‌ به‌ شما آورد و آن‌ گاه‌ كه‌ بر ابي‌ عبدالله(ع) درود فرستد، او را ازكام‌يابان‌ قرار دهد و آن‌ گاه‌ كه‌ نماز زيارت‌ به‌ پايان‌ رساند فرشته‌اي‌ نزد او آيد و بگويد

پيامبر خدا بر تو درود فرستاد و فرمود: گناهان‌ تو بخشوده‌ شد، دوباره‌ به‌ عمل‌ وانجام‌ دادن‌ تكاليف‌ شروع‌ نما».

 

13- امام‌ حسن‌ عسكري‌(ع)

ـ زيارت‌ اربعين‌ حسيني‌ نشانة‌ شيعه‌.

ـ ياد مرگ‌ امام‌ حسين‌(ع) نماد وفاي‌ شيعه‌.

«علامات‌ُ المؤمِن‌ِ خمس‌ُ: صلاة‌ً الخمسين‌ وزيارة‌ الاربعين‌َ والتختُم‌ باليمين‌ِوتعفيُر الجبين‌ِ والجْهر ب «بسم‌ الله الرحمن‌ الرحيم‌؛

نشانة‌ انسان‌ شيعه‌ پنج‌ چيز است‌: انجام‌ نمازهاي‌ واجب‌ و مستحب‌، خواندن‌زيارت‌ اربعين‌ سالار شهيدان‌، انگشتر به‌ دست‌ راست‌ داشتن‌ و پيشاني‌ برخاك‌ نهادن‌ وآشكارا «بسم‌ الله الرحمن‌ الرحيم‌» گفتن‌».

14- امام‌ زمان‌ حضرت‌ حجت‌ بن‌ الحسن‌ عجل‌ الله تعالي‌ فرجه‌ الشريف‌

1 ـ ياد حسين‌ (ع)موجب‌ اندوه‌ وغم‌ پيامبران‌.

2 ـ يحيي‌ و حسين‌ دو سر به‌ نيزه‌ از نسل‌ِ عرشيان‌.

«هذه‌ الحروف‌ من‌ أنباء الغيب‌ أطلع‌ الله عليها عبده‌ زكريا ثم‌ّ قصها علي‌محمّد(ص)؛ و ذلك‌ أن‌ّ زكريا سأل‌ ربّه‌ يعلّمه‌ الاسماء الخمسة‌ فأهبط‌ عليه‌ جبرائيل‌ فعلّمه‌اءيّاها، فكان‌ زكريا اءذا ذكر محمّداً وعلّيا وفاطمة‌ والحسن‌ سُرِّي‌ عنه‌ همّه‌ وانجلي‌ كربه‌واءذا ذكر الحسين‌ خنفته‌ العبرة‌ ووقعت‌ عليه‌ البهرة‌..

فقال‌ ذات‌ يوم‌: اءلهي‌! ما بالي‌ اءذا ذكرت‌ أربعاً منهم‌ تسلّيت‌ُ بأسمائهم‌ من‌ همومي‌واءذا ذكرت‌ الحسين‌ تدمع‌ عيني‌ و تثور زُفرتي‌؟.

فأنباه‌ الله ـ تبارك‌ وتعالي‌' ـ عن‌ قصّته‌، فقال‌: (كهيعص‌) فالكاف‌ اسم‌ «كربلاء»والهاء «هلاك‌ العترة‌» والياء «يزيد» وهو ظالم‌ الحسين‌، والعين‌ «عطشه‌»؛ والصاد«صبره‌» فلمّا سمع‌ بذلك‌ زكريا عليه‌ السلام‌ لم‌ يفارق‌ مسجده‌ ثلاثة‌ أيّام‌ ومنع‌ فيهن‌ النّاس‌من‌ الدخول‌ عليه‌ وأقبل‌ علي‌ البكاء والنحيب‌: اءلهي‌! أتفجِع‌ُ خير جميع‌ خلقك‌ بولده‌؟اءلهي‌! أتنزل‌ بلوي‌ هذه‌ الرزيّة‌ بفناءه‌؟.

اءلهي‌! أتلبس‌ عليا وفاطمة‌ ثوب‌ هذه‌ المصيبة‌؟ اءلهي‌ تحل‌ّ كربة‌ هذه‌ المصيبة‌بساحتهما؟.

ثم‌ّ كان‌ يقول‌: اءلهي‌! ارزقني‌ ولداً تقرّ به‌ عيني‌ علي‌ الكبر فاءذا رزقتنيه‌ فافتني‌ بحبّه‌ثم‌ّ أفجعني‌ به‌ كما تفجع‌ محمّداً حبيبك‌ بولده‌..

فرزقه‌ الله «يحيي‌» وفجعه‌ به‌ وكان‌ حمل‌ يحيي‌ ستة‌ أشهر وحمل‌ الحسين‌ كذلك‌؛

حضرت‌ مهدي‌ -عجل‌ الله تعالي‌ فرجه‌ الشريف‌- درباره‌ تأويل‌ وتفسير آيه‌(كهيعص‌) فرموده‌ است‌:

اين‌ حروف‌ از اخبار غيب‌ الهي‌ است‌ كه‌ بنده‌اش‌ حضرت‌ زكريا را به‌ آن‌ آگاه‌ كرده‌است‌. سپس‌ خداوند آن‌ را براي‌ حضرت‌ محمد(ص) بيان‌ نموده‌ است‌. آن‌ قصه‌ اين‌ چنين‌است‌:

روزي‌ حضرت‌ زكريا از خداوند خواست‌، او را به‌ اسماي‌ پنج‌ گانه‌ آگاه‌ نمايد. جبرئيل‌از آسمان‌ فرود آمد و به‌ او اين‌ اسم‌ها را ]محمد، علي‌، فاطمه‌، حسن‌ وحسين‌[ ياد داد.هرگاه‌ زكريا نام‌ محمد وعلي‌ وفاطمه‌ وحسن‌ را به‌ زبان‌ مي‌آورد، اندوه‌ از او دور وغمش‌برطرف‌ مي‌شد، ولي‌ به‌ هنگام‌ نام‌ حسين‌(ع) گريه‌ مجال‌ به‌ او نمي‌داد وجان‌ او از غم‌ درسينه‌ حبس‌ مي‌شد.

روزي‌ به‌ خدا عرض‌ كرد: خدايا! چرا هرگاه‌ نام‌ آن‌ چهار تن‌ را بر زبان‌ جاري‌مي‌سازم‌، از غم‌ واندوه‌ تسلّا پيدا مي‌كنم‌، ولي‌ با ذكر حسين‌ اشك‌ هايم‌ سرازير وچون‌سيل‌ روان‌ مي‌شود؟.

خداوند داستان‌ حسين‌(ع) را براي‌ او چنين‌ بيان‌ كرد (كهيعص‌) حرف‌ كاف‌علامت‌ «كربلا» است‌ وحرف‌ هاء اشاره‌ به‌ «هلاكت‌» او وشهادت‌ خاندانش‌ دارد و حرف‌ ياءاشاره‌ به‌ «يزيد» است‌ كه‌ جفاي‌ حسين‌(ع) مي‌كند و حرف‌ عين‌ رمز «عطش‌» وتشنگي‌امام‌ است‌ وحرف‌ صاد نشانة‌ «صبر» واستقامت‌ اوست‌.

همين‌ كه‌ زكريا اين‌ مطلب‌ را شنيد؛ سه‌ روز در محل‌ عبادت‌ خود بماند و مردم‌ را ازديدارش‌ منع‌ كرد و خود به‌ گريه‌ و نوحه‌ سرايي‌ پرداخت‌. مي‌گفت‌: خدايا! آيا بهترين‌مخلوقت‌ را به‌ شهادت‌ فرزندش‌ گرفتار مي‌كني‌؟ خدايا! آيا بر او اين‌ مصيبت‌ و شهادت‌فرزندش‌ نازل‌ مي‌نمايي‌؟ خدايا! آيا بر علي‌ وفاطمه‌ لباس‌ عزا مي‌پوشاني‌؟ خدايا! آيا آثاراين‌ سوگ‌ را بر چهرة‌ آن‌ دو ظاهر مي‌سازي‌؟

وحضرت‌ زكريا پيوسته‌ از خداوند مي‌خواست‌ كه‌ به‌ او فرزندي‌ عطا كند كه‌ در پيري‌
روشني‌ چشم‌ او باشد و او را شيفتة‌ وي‌ كند. سپس‌ او را به‌ مصيبت‌ وي‌ مبتلا كند؛ همان‌گونه‌ كه‌ حضرت‌ محمّد(ص) به‌ مصيبت‌ فرزندش‌ گرفتار شد. وخداوند نيز به‌ او «يحيي‌»عطا كرد و او را به‌ مصيبتش‌ دچار ساخت‌، يحيي‌ همانند امام‌ حسين‌ (ع)شش‌ ماه‌ در رحم‌مادر بود».

علامه‌ مجلسي‌ آورده‌ است‌:

«ثم‌ّ قلت‌: يا سيدنا! قُرّاء تعزية‌ الحسين‌(ع) يقرءون‌َ حَدِيثاً أن‌َّ رَجُلا رَأَي‌ في‌ المنام‌هَودَجاً بين‌ السماء والارض‌ فسأل‌َ عَمَّن‌ْ فيه‌ِ؛ فقِيل‌َ لَه‌ْ: فاطمة‌ الزَّهراء وَخدِيجة‌الكبري‌: . فَقال‌: اءِلي‌ أين‌ تريدون‌َ؟ فَقيِل‌َ: زيارة‌ الحُسين‌(ع) في‌ ه'ذِه‌ِ الليلة‌، ليلة‌ الجمعَة‌وَرأي‌ رَقاعاً تَتسَاقِط‌ مِن‌َ الهوْدَج‌ مكتوب‌ فيها أمان‌ٌ مِن‌َ النّار لِزُوّار الحسين‌(ع) في‌ ليلة‌الجمعة‌. ه'ذا الحديث‌ صحيح‌ٌ؟

فقال‌ عجل‌ الله فرجه‌ الشريف‌: نعَم‌ْ زيارَة‌ْ الحسين‌(ع) في‌ ليلة‌ الجمعة‌ أمان‌ٌ من‌ النّاريوم‌ القيامة‌؛

به‌ حضرت‌ حجت‌(عج‌) گفتم‌: مولاي‌ من‌! مصيبت‌ خوانان‌ امام‌ حسين‌(ع) حديثي‌نقل‌ مي‌كنند و آن‌ اين‌ است‌: روزي‌ مردي‌ در خواب‌ ديد، كجاوه‌اي‌ بين‌ آسمان‌ وزمين‌است‌، سؤال‌ كرد چه‌ كسي‌ در آن‌ است‌؟ جواب‌ آمد: فاطمه‌ و خديجه‌ 8 گفت‌: كجامي‌روند؟ پاسخ‌ داده‌ شد: در اين‌ شب‌ كه‌ شب‌ جمعه‌ است‌، به‌ زيارت‌ امام‌ حسين‌(ع)مي‌روند.

آن‌ گاه‌ مي‌بيند كه‌ كاغذهايي‌ از آن‌ كجاوه‌ به‌ پايين‌ ريخته‌ مي‌شود و در آن‌ نوشته‌شده‌ است‌؛ اين‌ اماني‌ است‌، براي‌ زائران‌ امام‌ حسين‌(ع) در شب‌ جمعه‌، اماني‌ از آتش‌جهنم‌.

آيا اين‌ حديث‌ درست‌ است‌؟ امام‌ مهدي‌ -عجل‌ الله تعالي‌ فرجه‌ الشريف‌- فرمود؛

آري‌، زيارت‌ امام‌ حسين‌(ع) در شب‌ جمعه‌ اماني‌ است‌ از آتش‌ جهنم‌ در روزقيامت‌».

منابع‌ :

ـ اءثباة‌ الهداة‌، محمد بن‌ حسن‌ حرّ عاملي‌، چاپخانه‌ علميه‌ قم‌ ـ ايران‌.

ـ الاحتجاج‌، احمد بن‌ علي‌ طبرسي‌، انتشارات‌ قدس‌، قم‌ ـ ايران‌.

ـ اعيان‌ الشيعة‌، سيد محسن‌ امين‌، دار المتعارف‌ للمطبوعات‌، بيروت‌ ـ لبنان‌،1406 ـ 1986 م‌.

ـ أمالي‌ شيخ‌ صدوق‌، انتشارات‌ اسلامي‌، تهران‌ ـ ايران‌، 1363 ش‌.

ـ بحار الانوار، محمد باقر مجلسي‌، دار أحياء التراث‌ العربي‌، بيروت‌ ـ لبنان‌،1403 ق‌ ـ 1983 م‌.

ـ بلاغة‌ الاءمام‌ الحسين‌(ع)، عبد الرضا صافي‌، انتشارات‌ شكوري‌، قم‌ ـ ايران‌،1373 ش‌.

ـ تفسير فرات‌ كوفي‌، ابو القاسم‌ فرات‌ كوفي‌، مؤسسه‌ طبع‌ ونشر، تهران‌ ـ ايران‌،1410 ق‌.

ـ چهل‌ چراغ‌ آسمان‌ عصمت‌، صفايي‌ بوشهري‌، جامعة‌ القرآن‌، قم‌ ـ ايران‌،1380 ش‌.

ـ علل‌ الشرايع‌، شيخ‌ صدوق‌، دار الحجة‌ الثقافة‌، 1416 ه ق‌.

ـ العوالم‌، عبدالله بحراني‌، مدرسه‌ امام‌ مهدي‌ (عج‌)، قم‌ ـ ايران‌، 1405 ق‌ ـ1363 ش‌.

ـ عيون‌ أخبار الرضا(ع) ، شيخ‌ صدوق‌، كتاب‌ فروشي‌ طوس‌، قم‌ ـ ايران‌،1363ش‌.

ـ كامل‌ الزيارات‌، ابن‌ قولويه‌، مكتبة‌ مرتضويه‌، نجف‌ ـ عراق‌، 1356 ه.

ـ كشف‌ الغمة‌ عن‌ معرفة‌ الائمة‌، علي‌ بن‌ عيسي‌ اربلي‌، نشر أدب‌ حوزه‌، قم‌ ـايران‌.

ـ كلمة‌ الاءمام‌ المهدي‌ عجل‌ الله فرجه‌ الشريف‌، عزيز الله عطاردي‌، انتشارات‌عطارد، قم‌ ـ ايران‌.

ـ مسند الاءمام‌ الشهيد، عزيز الله عطاردي‌، انتشارات‌ عطارد، قم‌ ـ ايران‌،1376ش‌.

ـ مكيال‌ المكارم‌، محمد تقي‌ موسوي‌، چاپ‌ خانه‌ علميه‌، قم‌ ـ ايران‌، 1389 ق‌.

ـ موسوعة‌ كلمات‌ الاءمام‌ الحسين‌(ع) ، مركز تحقيقات‌ باقر العلوم‌؛ دار المعروف‌،قم‌ ـ ايران‌؛ 1373 ش‌ ـ 1415 ق‌.

 ـ نهج‌ الحياه‌، محمد دشتي‌، مؤسسه‌ تحقيقاتي‌ أميرالمؤمنين‌، قم‌ ـ ايران‌،1412 ه ق‌ ـ 1374 ه ش‌.

 ـ وسائل‌ الشيعة‌، محمد بن‌ حسن‌ حر عاملي‌، دار اءحياء التراث‌ العربي‌، بيروت‌ ـلبنان‌.

دسته ها :
سه شنبه شانزدهم 11 1386

محمـدابـراهيـم ايزدخـواه

امام(ع) در سـوم يا چهارم شعبان سال چهارم هجرى در مـدينه ديده به جهان گشـود. 6 سال در زمان جـدش، 30 سال در كنار پـدرش و 10 سال در كنار بـرادر و پـس از آن 10 سال در اوج قـدرت معاويه با وى مبارزه كرد و سـرانجام در محـرم 61 هجـرى در كـربلا به شهادت رسيد.
تولد امام حسين(ع)
امام رضا(ع) مى فرمايد: چون حسيـن(ع) متولد شد و او را نزد رسول اكرم(ص) آوردند، حضرت در گـوش هاى وى اذان و اقامه گفت و مراسـم نامگذارى به پايان رسيد. پيامبـر او را بـوسيـد و گـريه كـرد و فرمـود: ((تـو را مصيبتـى عظيـم در پيـش است. خـداوند لعنت كند كشنده او را.)) در روز هفتم نيز پس از ايـن كه برايش ((عقيقه)) كرد، از شهادت او خبـر داد و فرمـود: ((گروهـى كافـر ستمكار از بنى اميه او را خواهند كشت.))
فطرس ملك آزاد شده حسين است
از حضـرت صادق(ع) روايت شـده كه فطـرس ملكـى از حاملان عرش الهى بـود و به سبب تعلل، مغضـوب خـداوند شـد. بالـش درهـم شكسته در جزيره اى مشغول عبادت بود.
چـون جبرئيل و جمعى از فرشتگان براى تهنيت گـويـى ولادت حسيـن(ع) مىآمدند، او نيز همراه آنان آمد؛ خـود را به گهواره حضرت ماليد و تـوبه اش قبـول شـد و به وضع اول برگشت.
چون ((فطرس)) به آسمان بالا مى رفت، مى گفت: ((كيست مانند من، مـن آزاد شده حسيـن بـن على و فاطمه و محمد(ص) هستـم.)) شهيد مطهرى مـى گـويد: داستان فطرس ملك، رمزى است از بركت وجـود سيدالشهداء كه بال شكسته ها با تماس به او صاحب بال و پر مـى شـوند، افراد و ملتها اگـر به راستـى خـود را به گهواره حسيـن(ع) بمـالنـد، از جزايـر دور افتـاده رهـايـى يـافته و آزاد مـى شـوند.
امـام حسيـن(ع) همـراه و همـرزم پـدر و برادر
حضرت در دوران نـوجـوانى روزى وارد مسجد پيامبر(ص) شد، ديد عمر بالاى منبر است. گفت: از منبر پدرم پاييـن بيا و بالاى منبر پدرت برو. عمر گفت: پـدرم منبر نـداشت. او در هرسه جنگ حضرت علـى(ع) شـركت فعال داشت و هنگام حـركت نيـروهاى امام مجتبـى(ع) به سمت شـام، همـراه آن حضـرت در صحنه نظامـى حضـور يافت.
اوضـاع سيـاسـى و اجتمـاعى دوران امـام حسيـن(ع)
انحراف از اصـول و مـوازيـن اسلامـى، از ((سقيفه)) شروع شـد، در زمان عثمان گستـرش يافت و در زمان امام به اوج رسيـد تا جائى كه اصل اسلام تهديـد مـى شـد. براى شناخت بهتر ايـن انحراف، لازم است قبلا بنى اميه را بشناسيم.
ابوسفيان
او در فتح مكه چاره اى جز تسليـم نـداشت و پـس از 20 سال مبارزه بـا پيـامبـر(ص)، به ظاهـر اسلام را پذيرفت.
روزى چشمـش به پيامبر افتاد و با خود گفت: ((ليت شعرى باى شيىء غلبتنـى))؛ كاش مـى دانستـم به چه وسيله اى بـرمـن پيـروز شـدى؟! پيامبر سخـن او را شنيد يا ضميرش را خـوانـد و فرمـود: ((بالله غلبتك يـا ابـاسفيـان)) روزى ابـوسفيـان در خـانه عثمــان گفت: ((يا بنى اميه تلقفوها تلقف الكره اما والذى يحلف به ابـوسفيان لاجنه و لانـار و مـازلت ارجـوهـا لكـم و لتصيـرن الـى ابنـائكـم وراثه.)) حكـومت را مانند كره (تـوپ) به يكديگر پاس دهيد. آگاه باشيد، قسـم مى خـورم نه بهشتـى و نه آتشـى در كار است. آنچه را براى شما آرزو داشتـم به وراثت به فرزندان خود بدهيد. در دوران حكومت عثمان، روزى از احد عبور مى كرد، بالگد به قبر ((حمزه بـن عبـدالمطلب)) زد و گفت: چيزى كه ديروز بـر سـر آن با شمشيـر با شما مـى جنگيـدم امـروز در دست كـودكان ما افتاده و با آن بـازى مى كنند.
دوران معاويه
مطرف بن مغيره بـن شعبه مـى گـويـد: با پـدرم به شام نزد معاويه رفتـم. پدرم هرگاه از پيش معاويه مىآمد، از او تمجيد مى كرد. يك شب ناراحت بازگشت، گفتم: چه شده؟ گفت: از نزد ناپاكتريـن افراد مىآيـم. گفتم: چرا؟ گفت: امشب به معاويه گفتـم: اكنـون (بعد از صلح با امام حسـن(ع)) پير شدى و كار در دست تـوست، بر بنى هاشـم كه اقـوامت هستند سخت نگير. او ناراحت شد و گفت: چه مـى گـويـى؟ ابـوبكر، عمر و عثمان مردند نامى از آنان باقى نماند؛ اما ايـن پسـر هاشـم (پيامبـر(ص)) روزى پنج بار به نام او فـرياد (اذان) مى زنند.
مسعودى مـى نـويسـد: كار اطاعت مردم از معاويه به جايـى رسيد كه هنگام رفتـن به صفين، نماز جمعه را در روز چهارشنبه اقامه كرد. معاويه به عمروبـن عاص گفت: بامن بيعت كن. گفت: بردينم مى ترسم؛ بيعت مى كنـم به شرط آنكه از دنيايت بهره گيرم. معاويه حكومت مصر را به او داد.
معاويه سخنـان پيـامبـر را به تمسخـر گرفت
وقتـى وارد مدينه شد و چشمـش به ((ابـوقتاده)) افتاد، گفت: چرا شما جماعت انصار به ديدنـم نيامديد؟ ابـوقتاده جواب داد: وسيله سوارى نداشتـم. معاويه با تمسخر پرسيد: شتران آبكـش خـود را چه كرديد؟ ابـوقتاده گفت: در روز بدر در جستجوى تو از دست داديـم. پيامبر فرمـود: بعد از مـن افراد ناشايست بر ما مقدم مـى شـوند. معاويه: در آن هنگام به شما چه دستـور داد؟ ابـوقتـاده: دستـور داد صبـر كنيـم. معاويه: پـس صبـركنيـد تـا او را ببينيـد.
در زمـان معاويه، آزادگـان به شهادت رسيـدند
حجربـن عدى (شخصيت وفادار به علـى(ع)، و چندتـن ديگر، چـون به استاندار كـوفه اعتراض كردند، به شام احضار شـدنـد. در آنجا به آنان گفتند: على(ع) را لعن كنيد. آنان گفتنـد: ((ان الصبر علـى حـرالسيف تاءيسـر علينا مماتـدعونا اليه))؛ گرمـى شمشير بـر ما آسان تـر است از آنچه از مامـى خـواهيـد. آنگاه آنها را به شهادت رساندند.
ابن ابـى الحـديد مـى گـويد: زيادبـن ابيه دوستان علـى(ع) را زير هرسنگ و كلـوخـى يافت، به قتل رسانـد، دست و پاها را قطع كرد و آنان را بـردار آويخت تـا جايـى كه حتـى يك نفـر معروف در عراق باقـى نمانـد. معاويه، برخلاف حكـم پيامبـر(ص) زياد را به پـدرش ابـوسفيان ملحق كرد. در زمان او سب على(ع) به صورت سنت در آمد. علامه امينـى مـى گـويد: ((70 هزار منبر بر پا شـد كه سب علـى(ع) كنند.)) مبـارزات امـام حسيـن(ع) بـا حكومت معاويه در آن شرايط كه كسـى جراءت اعتراض نداشت، امام در برابر ستمهاى او به مبارزه برخاست. در اين مقاله، سه گـواهى تاريخـى بر ايـن امر ارائه مى دهيم.
1 ـ سخنـرانيها و نـامه هـاى اعتراض آميز
الف) مخالفت با وليعهدى يزيد
معاويه به دنبال فعاليت هاى دامنه دار براى تثبيت وليعهدى يزيـد، سفرى به مـدينه داشت و با بزرگان آنج، بخصـوص امام حسيـن(ع) و عبـدالله بـن عبـاس، ديـدار و مـوضـوع اصلـى را مطـرح كرد.
امام با ذكر مقـدمه اى فرمـود: ((... تـو در برترى و فضيلتـى كه براى خـود قايلى، دچار لغزش شدى و... يزيد را چنان تـوصيف كردى كه گـويا شخصـى را مـى خـواهى معرفـى كنـى كه زندگـى او بر مردم پـوشيده است... يزيد را آن چنانكه هست، معرفـى كـن، يزيد جـوان سگباز و كبـوتـرباز و بـوالهوسـى است كه عمـرش با ساز و آواز و خوشگذرانى سپرى مى شود.))

ب) نگـرانـى معاويه از قيـام امـام و پـاسخ امـام
مروان بـن حكم ـ حاكـم مدينه ـ به معاويه نوشت: گروهى با حسيـن بـن علـى رفت و آمـد دارنـد و اطمينـان نـدارم او قيـام نكنـد. معاويه به امام نوشت: گزارش پاره اى از كارهاى تـو به مـن رسيده است. مـواظب خود باش و به عهد و پيمان خـود (صلح امام حسـن(ع)) وفا كـن و از تفرقه امت بپرهيز. امام نـوشت: ((... اما آنچه در باره مـن به گـوش تـو رسيده، يك مشت سخنان بـى اساس است... . از اينكه بـرضـد تـو و دوستان ستمگر و بـى دينت، كه حزب ستمگـران و بـرادران شيطـاننـد، قيـام نكـرده ام از خـدا مـى تـرسـم.
آيا تـو قاتل ((حجربـن عدى)) و يارانـش نبـودى، پـس از آنكه به آنـان امـان دادى و سـوگنـدهـاى اكيـد ياد كـردى...؟ تـو قـاتل ((عمـروبـن حمق)) آن مسلمان پارس، كه از كثـرت عبـادت، چهره و بدنـش فرسـوده شده بود، نيستـى...؟ آيا تـو نبـودى كه زياد پسر سميه ر، كه ـ پدرش مشخص نبود. ـ پسر ابـوسفيان قلمداد كردى در حـالـى كه پيـامبـر فـرمـود: (( نـوزاد به پـدر (شـرعى) ملحق مى گردد.))... و او با اتكا به قدرت تـو مسلمانان را كشت، دستها و پـاهايشان را قطع كـرد و بـر شـاخه هاى نخل به دار آويخت .... آيا تـو قاتل ((حضرمـى)) نيستـى...؟ اى معاويه، مـن هيچ فتنه اى بزرگتر و مهمتـر از حكـومت تـو بـر ايـن امت سراغ نـدارم....))

ج) سخنـرانـى افشـاگـرانه در كنگـره عظيـم حج
يكـى دو سـال قبل از مـرگ معاويه، كه فشـار نسبت به شيعيان اوج گرفت، امام حسيـن(ع) به حج مشرف شد. در منـى از صحابه و تابعان و بنى هاشـم دعوت كرد در چادرش جمع شوند. بيش از هفتصدنفر تابعى و دويست نفر صحابـى آمـدنـد. حضـرت در بخشـى از خطبه اش فرمـود: ((ديديد ايـن مرد زورگو و ستمگر (معاويه) با ما و شيعيان ما چه كرد...؟ وقتى به شهرهاى خـود برگشتيد، با افراد مورد اعتماد در ميان بگذاريد و آنان را به رهبرى ما دعوت كنيـد؛ زيرا مـى ترسـم حق نابود گردد.))
در تحف العقـول خطبه اى از حضـرت نقل شـده كه ظاهـرا هميـن خطبه ((منى)) مى نمايد. در بخشى از ايـن خطبه مى فرمايد: ((... شما به چشـم خود مى بينيد كه پيمانهاى الهى را مى شكنند...؛ ولى بيـم و هـراس به خـود راه نمـى دهيـد... . مصيبت شما عالمان امت از همه بيشتـر است. زمام امـور بايـد در دست كسانـى باشـد كه عالـم به احكام خـدا و امين بر حلال و حرام اوينـد. ... آنان را بـر ايـن مقام مسلط نساخت مگر گـريز شما از مرگ و دلبستگى تان به زنـدگـى چند روزه دنيا... .)) حضرت در پايان عرض مـى كنـد: ((پروردگارا! ايـن حـركت ما نه به خاطر رقابت بـر سر حكـومت و قـدرت و نه به منظور به دست آوردن مـال دنيـاست، بلكه به خـاطــر آن است كه نشانه هاى ديـن تـو را به مـردم نشان دهـم و اصلاحات را در كشـور اسلامى اجرا كنم....)).
2 ـ ضبط اموال دولتى
در همان ايام كاروانـى از يمـن، كه حـامل مقـدارى از بيت المال بود، از طريق مدينه رهسپار دمشق بـود. امام حسيـن(ع) آن را ضبط و در ميان مستمنـدان بنـى هاشـم و ديگران تقسيـم كـرد. آنگاه به معاويه نوشت: ((كاروانى از اينجا عبـور مى كرد كه حامل امـوال و پـارچه ها و عطـرياتـى بـراى تـو بـود تا آنها را به خزانه دمشق سرازير كنى و به خويشانت، كه تاكنون شكمها و جيبهاى خـود را از بيت المال پر كرده اند، ببخشـى. مـن نياز به آن امـوال داشتـم و آنها را ضبط كردم.)) بى شك ايـن عمل امام يك گام در جهت نامشروع نمايانـدن حكـومت معاويه و مخـالفت با آن بـود. حضـرت بـا ايـن اقـدام، خـود را ولـى امـور و صـاحب اختيـار بيت المـال دانست.
پيامبر خلق كريـم خـود را از هيچ كـس دريغ نمـى كرد، ولـى روشـى محتـاط داشت و تـا زنـده بـود بنـى اميه در حكـومت جـاى پـايـى نيافتنـد. بعد از پيامبـر در زمان عمـر، معاويه والـى شام شـد.
عثمان كه خود از بنى اميه بـود بيت المال و مناصب حكومتى را در اختيـار آنـان گذاشت و آنـان چهار عامل مهم ثـروت، روحــانيت (اجيـركـردن امثال ابـوهـريـره) و ديانت (بـا بهانه قـرار دادن پيراهـن عثمان) و قـدرت را به دست گرفتند. در ايـن امر چند چيز دخالت داشت:

1 ـ تيزهوشى معاويه
2 ـ سوء تدبير خلفا
3 ـ جهالت مردم
علت مبـارزه بنـى اميه بـا اسلام دو چيز بـود
1 ـ رقـابت نژادى كه در سه نسل متـراكـم شـده بـود.
2 ـ تباين قـوانيـن اسلام با نظام زندگى (جابرانه) روساى قريـش، خصـوصـا امـويها. قـرآن كـريـم مـى فـرمـايد:
((و ما ارسلنا فى قريه مـن نذير الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون))(سوره سب، آيه 34.)
حكومت فاسد يزيد
بعضـى از مفـاسـد حكـومت يزيـد عبارت است از:

1 ـ سگبازى و ميمون بازى
علاقه وافـر او به شكار و تفـريح، مانع رسيـدگـى به امـور مملكت مـى شـد و علاقه به حيـوانات، كارهاى او را به صـورت مسخـره اى در آورده بود. يك عده بوزينه داشت. يكى ابـوقيـس كنيه داشت. او را در مجلس شراب خويـش حاضر مى كرد و لباس ابريشـم و حرير مى پوشاند و به مسابقه مى فرستاد.

2 ـ ارتباط نامشروع با محارم
عبدالله بـن حنظله با عده اى به نمايندگـى از سـوى اهل مدينه به شـام آمـد تـا اوضـاع حكـومت را از نزديك ببيننـد. عبـدالله در بازگشت، گفت: ((والله ماخـرجنا علـى يزيـد حتـى خفنا ان نـرمـى بـالحجاره مـن السماء ان رجلا ينكح الامهات و البنات و الاخـوات و يشرب الخمر و يدع الصلوه والله لـولـم يكـن معى احـد لابليت لله فيه بلاء حسنا))

3 ـ شرابخوارى
يزيـد دائم الخمر بـود. به قـولـى، حتـى مردنـش در اثر افراط در نوشيدن شراب و از بيـن رفتـن كبد تحقق يافت. (در سـن 37 سالگى) او مى گـويد: ((دع المساجد للعباد تبشرها) وقف دكه الخمار تزئينا

4 ـ گرايش به مسيحيت تحريف شده
مى گـويند مادر يزيد در اصل، مسيحـى بـود. بديـن سبب، به مسيحيت گرايـش داشت. به نظر گروهى از مورخان، از جمله ((لامنـس))، بعضى از استادان يزيد از مسيحيان شام بـودند. يزيد تربيت پسرش را به يك مسيحـى سپـرد. او دربـاره شـراب مـى گـويـد:
فان حرمت يـوما على دين محمد فخذها علـى ديـن المسيح بـن مريـم

5 ـ عيش و طرب پيوسته
يك سال معاويه او را بـراى جنگ فـرستاد، شخصيت وى را بالا بـرد. سفيـان بـن عوف را نيز بـا وى همـراه ساخت.
يزيد زن مـورد علاقه اش ((ام كلثـوم)) را همراه برد. در محلـى به نام ((غذقذونه)) سـربـازان به تب و آبله مبتلا شـدنـد. يزيـد در منزلى با معشوقه اش سرگرم بـود كه خبر بيمارى سربازان را دريافت كرد. در اين هنگام اشعارى خواند كه معنايش چنين است: مـن با ام كلثـوم خـوشـم و به مـن چه ربطـى دارد كه سـربازان از آبله رنج مى برند.

6 ـ كفر
هنگام ورود اسرا به مجلـس يزيد، او فكر مى كرد ديگر رقيب ندارد، با شعر معروف ((لعبت هاشـم بالملك...)) كفر خود را آشكار ساخت. سه جنايت بزرگ در سه سال حكومت
در سـال اول حكـومت ننگيـن خـويـش، امـام حسيـن(ع) را به شهادت رساند.
در سال دوم دستـور داد مـدينه را به خاك و خـون بكشند و سه روز تمام جز خانه امام سجاد(ع) آنچه را در مـدينه بـود (مال، جان و نـامـوس مـردم) بـر سپـاهيـان خـود حلال كـرد.
در سال سـوم بـراى دستگيرى ((عبـدالله بـن زبيـر))، كه عليه او قيام كـرده و به مسجـدالحـرام پناهنـده شـده بـود، كعبه را بـا منجنيق به آتـش كشيد. با روى كار آمـدن يزيـد، اصل اسلام در خطر قرار گرفت. مردم اين خطر عظيـم را به خوبى درك نمى كردند. بديـن سبب، بايد يك مـوج ايجاد مـى شد تا براى هميشه اسلام را تضميـن و وجدان خفته مردم را بيدار كند.
امام حسين(ع) و قيامى خونين
امـام حسـن(ع) در سـال چهل و نهم هجـرى به شهادت رسيـد و امـام حسيـن(ع) امامت را عهده دار شـد. او به همان دلايل كه برادرش صلح كرده بـود، عليه معاويه قيام نكرد و در پاسخ نامه هايى كه به او نوشته شده بود، فرمود: ((وجدان مـن اجازه نمى دهد، پيمانى را كه با معاويه بسته ايـم، بشكنـم و تا معاويه زنـده است، برهمان عهد پايدار هستـم و پس از درگذشت او، در تصميم خود تجديد نظر خواهم كرد.)) معاويه در شصت هجـرى، پـس از آنكه به رغم پيمان خـود با امام حسـن(ع)، يزيـد را به فـرمانروايـى مسلمانان منصـوب كرد و براى او بيعت گرفت، درگذشت.
روزى كه مروان مـى خـواست از امام حسيـن(ع) نيز براى يزيـد بيعت بگيرد، امام فرمود:
((انالله و انا اليه راجعون و علـى الاسلام السلام اذ قد بليت الامه براع مثل يزيد. )) همانا از خداييم و به سوى او باز مى گرديـم و بر اسلام بايد فاتحه خـوانـد؛ زيرا امت به رهبرى مثل يزيـد مبتلا شده است.
و اسلام در خطر قرار گرفت و تنها قيامى خـونيـن مى تـوانست وجدان خفته مردم را بيدار و كاخ ظلم را متزلزل سازد، امام(ع) در ايـن راه گام نهاد و براى آگاه كردن مردم كـوفه طى نامه اى اعلام كرد:
((فلعمرى ما الامام الاالعامل بالكتاب و القائم بالقسط و الـدائن بديـن الحق.)) به جانـم سوگند، امام جز كسى كه عمل به كتاب خدا كنـد و عدالت را به پـا دارد و راه حق را مـى پيمـايـد، نيست.
او، در وصيت نـامه اى كه قبل از خـروج از مـدينه به ((محمـدبـن حنفيه)) نـوشت، هـدف قيـام خـود را ايـن گـونه تـرسيـم كــرد: ((مـن بـراى طغيان و خـوددارى از قبـول حق و فساد و ستـم خـارج نشدم، بلكه براى اصلاح امـور امت جدم خارج مى شـوم. اراده كرده ام امـر به معروف و نهى از منكـر كنـم و روش جـدم و پـدرم علـى بـن ابى طالب(ع) را پيـش گيرم. در بيـن راه مكه و كـوفه (منزلگاه ذى حسـم) در خطبه اى به يـارانـش فـرمـود:
((الاتـرون الى الحق لايعمل به و الـى الباطل لايتناهـى عنه ليرغب المـومـن فـى لقاء الله محقـا فـانـى لا ارى المـوت الاالسعاده و الحياه مع الظالميـن الا برما.)) آيا نمى نگريد به حق عمل نمى شود و از باطل جلـوگيرى نمى گردد؟ بنابرايـن، اشتياق مـومـن به لقاى خدا (و شهادت طلبى) سزاوار و لازم است. مـن در ايـن وضع، مرگ را جز سعادت و زنـدگـى بـا ستمگـران را جز رنج و شكست نمـى دانــم. سرانجام امام رسالت خـويـش را با ترسيـم خط سرخ شهادت به پايان برد.
آثار قيام امام حسين(ع)
1 ـ درهم شكستـن چهارچوب ساختگى دينى كه امويان تسلط خود را بر آن پايه استوار ساخته بـودند و رسوا كردن روح لامذهبى جاهليت كه روش حكومت آن زمان بود.
2 ـ شهادت امام موجى شديد از احساس گناه در مردم به وجـود آورد و ايـن احساس پيـوسته بر افروخته ماند تا انگيزه انتقام از بنى اميه وجـود داشته باشد و در نتيجه سقوط بنى اميه و نجات ديـن از بـدعتهاى آنان، كه مـى رفت ديـن را نابـود كنـد، ثـابت بمـانـد.
3 ـ هدف معاويه بالا بردن محبـوبيت بنى اميه و از بيـن بردن محبت آل على و رسـول اكرم(ص) بود، با ايـن نهضت محبـوبيت آل علـى(ع) فزونـى يـافت و بنـى اميه منفـور شــد.
4 ـ پـس از قيـام امـام، در مكتب روح انقلابـى دميـده شد و انقلاب هايى از قبيل:
انقلاب مـدينه در روز اول محرم سال 63 هجـرى، قيام مختار در سال 66 هجرى در عراق، قيام تـوابيـن در كـوفه در سال 65 هجرى، قيام مطرف بن مغيره در سال 77 هجرى، قيام ابـن اشعث در سال 81 هجـرى و نهضت زيـد بـن علـى در سـال 122 هجـرى تحقق يافت.
ايـن روح انقلابـى مكتب همـواره در طـول تـاريخ منشاء بسيارى از انقلابه، شـورشها و قيامها عليه مستبـدان و مستكبران گرديد. در زمان مـا نيز انقلاب اسلامـى ايـران بـا الهام از آن قيـام و روح انقلابـى مكتب به رهبـرى امـام خمينـى(ره) به ثمـر رسيــد.

دسته ها :
سه شنبه شانزدهم 11 1386

یاد روزهایی که ندای مرگ بر شاه

ندای قلب ها بود

بخیر

یاد روزهای شهدا

یاد گلباریها

یاد عشق

یاد ایثار

یاد وفا

یاد وقار

یاد حجاب

یاد دلتنگیها

یاد دوریهای چند ساله

یاد عاشقان

یاد یار

بخیر

قدر انقلاب پاک خمینی را گرامی میداریم

و هشدار و هشدار و هشدار

خواهم داد

جواب شهدا را، بعضی از شما، با بی حجابی ندهید

جواب آنکه در نجف روزی گرما را تحمل کرد

جواب آنکه به خاطر خدا قیام کرد

را با بی احترامی به انقلاب پاک خمینی

ندهید

وای بر بعضی از ما که می گوییم

اگر در زمان علی بودیم

علی را تنهایش نمی گذاشتیم!!!!

امروز هم دیر نیست

یار علی که هست

پس بیایید تا آخرین قطره ی خون تنهایش نگذاریم

 

ندای حق ندای ما

ندای ما

مرگ بر آمریکا

مرگ بر تروریست

مرگ بر صهیونیست

مرگ بر وهابیت باطل

و مرگ بر دشمنان خارجی

و مرگ بر دشمنان داخلی

و مرگ بر ضد ولایت فقیه

و مرگ بر کسانی که چشم ندارند ببینند

که ایران اسلامی

در حال پیشرفت به سوی قله ی خود اکتفاییست

دسته ها :
يکشنبه جهاردهم 11 1386

خدارا شکر که حق الناس نخوردم

و اگر خورده ام از خدا کمک جبران میخواهم

حق الله که الله می گذرد

وای بر ما که حق الناس -الله نمی گذرد

دوست دارم از دلتنگیها

از تنهایی ها

از مشگلات

و...

بنویسم

ولی دستم به قلم نمی رسد

شاید بغض گلویم را بگیرد و مرا فنا کند

دوست دارم تنها در گوشه ای که هیچ انسانی نیست

آرام بگریم

گریستن را دوست دارم

اگر نگریم

میمیرم

دسته ها :
يکشنبه جهاردهم 11 1386
X