دسته
دوستان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 327847
تعداد نوشته ها : 228
تعداد نظرات : 183
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
اسوه‏ هاى تربيتى و اخلاقى در نهضت‏ حسينى


ايرانيان همچون ديگر ملتها دين اسلام را به اين دليل پذيرفتند كه دينى آسمانى است و فرامين آن خدايى و پيام آن با پيام فطرت سازگار است. در اين مكتب است كه ارزشهايى نظير شهادت و جهاد معنى مى‏دهد و شهيد قداست و ظمت‏خاصى مى‏يابد و شهادت به كام مجاهد شيرين‏تر از عسل مى‏گردد. و به كوشش‏كنندگان راه حق مژده هدايت داده مى‏شود: «الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» (بقره /132) و مظاهر اين مكتب ارج مى‏يابند و شايسته‏ترين خويهاى آسمانى: ايثار، بيداردلى، ثبات بر طريق حق، فداكارى، مروت، وظيفه‏شناسى تجلى مى‏نمايد. نظر به اين كه در اين مقال سخن از اسوه‏هاى تربيتى و اخلاقى است. نخست تربيت و اخلاق را به اجمال تعريف مى‏كنيم سپس به معرفى مظاهر و نمونه‏هاى تربيت و اخلاق در نهضت‏حسينى مى‏پردازيم:

تربيت عبارت است از پرورش و تقويت استعدادهاى مثبت و كاهش استعدادهاى منفى و ايجاد هماهنگى لازم بين آنها.

«اخلاق جايگزينى عادتهاى شايسته به جاى ناشايسته است عادتهايى كه شرع مقدس اسلام جزئيات آن را مشخص كرده است‏» (1) اخلاق بخشى از حكمت عملى است كه در حوزه فرهنگ اسلامى عبارت از اين است كه امور مربوط به خود و خانواده و جامعه و سياست‏برنامه‏ريزى شود و چنين اخلاقى را كتاب و سنت مى‏سازد. و در رفتار بزرگان تبلور پيدا مى‏كند.» (2)

در زندگى امامان شواهد بسيارى داريم كه آنان در عين حال كه تعاليم انسان دوستانه را ياد مى‏دادند «خود نيز در مقاطع مختلف: در گرماى ظهر و سرماى سخت نيمه‏شب، دست‏به عمل زده در هر مقياس كه ممكن بوده است‏خوراك و وسيله زندگى براى بينوايان حمل مى‏كرده‏اند.» (3) و پيروان خود را عملا تعليم مى‏داده‏اند. خاندان ولايت و ياران باوفاى حسين‏عليه‏السلام در قضيه كربلا نيز همان‏طور كه در رعايت آداب و دستورات اخلاقى و انجام امور شايسته مظاهر اخلاق بودند و در تدبير و سياست و اجراى احكام عبادى و تربيتى نيز بهترين سرمشق به‏شمار مى‏آمدند. آنان به جهانيان آموختند كه فرامين قرآنى تنها براى گفتن و نوشتن و شنيدن نيست‏بلكه براى اجرا و عمل است.» (4) آنان در صحنه پيكار حضور يافتند و با آفريدن حماسه‏اى عظيم تعهد خود را به انجام رسانيدند.

نهضت عاشورا هنگامى آغاز شد كه مردم كوفه از ناروايى‏ها، نامردمى‏ها و خودسرى‏هاى دستگاه بنى‏اميه به ستوه آمده بودند و حمايت‏خود را با هزاران نامه اعلام داشتند. امام با اين كه بى‏وفايى و سست‏عنصرى مردم عصر خلافت پدر و امامت‏برادر خود را تجربه كرده بود، اما «وى براى تعليم امت جدش رسول الله و اتمام حجت و حاكميت فرمان الهى امر به معروف و نهى از منكر، دعوت آنان را پذيرفت و مسلم بن عقيل را با نامه‏اى روانه كوفه كرد.» (5)

 مسلم سفير امام حسين ‏عليه‏ السلام

مسلم مؤمنى است كه در قبال مولايش براى خود تعهداتى قايل است و ماموريت‏خود را يك تكليف شرعى تلقى مى‏كند و آن را با عشق مى‏پذيرد و روانه كوفه مى‏شود به محض ورود، شيعيان دسته‏دسته با وى بيعت كردند. مسلم، مسلمانى پرهيزكار و پاكدل بود كه به حقيقت‏براى اين نام برازندگى داشت؛ آن چنان معتقد بود كه رعايت مقررات دين و سيره پيغمبر را از هر چيز مهمتر مى‏شمرد و در ديندارى او همين بس كه چون پيغمبر ترور ناگهانى را نهى كرده بود، وى بهترين فرصت را براى قتل ابن‏زياد از دست داد و از نهانخانه شريك بن اعور بيرون نيامد تا حرمت اين حكم را زير پا ننهاده باشد و «نخواست كه به خاطر سلامت‏خود و پيروزى در ماموريتى كه به عهده داشت‏حكمى از احكام دين را نقض كند.» وى با اين حركت ثبات بر طريق حق و پايبند بودن به سنت پيغمبر و احكام دين و مردود بودن ترور را به پيروان حسين‏عليه‏السلام تعليم داد.

مسلم پس از مرگ «شريك‏» به خانه «هانى‏» رفت. هانى مردى سرشناس، محترم و معتقد به حقانيت راه و رسم حسين‏عليه‏السلام بود وقتى ابن‏زياد از ورود مسلم به خانه «هانى‏» آگاهى يافت، «هانى‏» را احضار كرد و به او گفت تا مسلم را تسليم نكنى رها نخواهى شد. تسليم كردن مسلم براى شيخى سرشناس و محترم غيرممكن بود. وى هرگز نمى‏توانست مهمان خود را به دشمن تسليم كند. «پس از گفتگوهاى بسيار... ابن زياد عصبانى شد و با عصا چهره هانى را زخمى كرد. خبر به قبيله مذحج رسيد آنان قصر را محاصره كردند. ابن‏زياد بسيار ترسيد به شريح قاضى گفت‏برو «هانى‏» را ببين كه زنده است و به مردم بگو. شريح او را خون‏آلوده ديد و برگشت و گفت وى زنده است. با شهادت ناقض قاضى دين به دنيا فروخته فرصتى ديگر از دست هواداران مسلم و هانى رفت.» (7) هانى يك مؤمن واقعى بود و به هيچ قيمتى حاضر نبود تغيير جهت دهد، و ابن زياد پس از نجات از مهلكه براى دستگيرى مسلم نيرو فرستاد.

 دلاوريها و كظم غيظ مسلم

«مسلم در خانه «طوعه‏» بود وى در چنين شرايطى وظيفه داشت كه نخست صاحب خانه را از گزند مهاجمان برهاند لذا با شمشير كشيده تاخت و آنان را از خانه «طوعه‏» بيرون ريخت و پس از دلاوريهاى زياد... [با تامين دادن محمد اشعث] دست از مقاومت‏برداشت. «مسلم را به قصر آوردند... ابن‏زياد براى اين كه احساسات حاضران را بر ضد مسلم برانگيزد گفت: مسلم، مگر تو نبودى كه در مدينه شراب خوردى؟ جناب مسلم با خونسردى گفت: پسر زياد، من شراب بخورم؟! سزاوارتر از من به شرابخوارى كسى است كه از نوشيدن خون مسلمانان و كشتن بى‏گناهان و دستگيرى و شكنجه آزاد مردان به صرف تهمت و گمان باكى ندارد... وى پس از اين كه در برابر هر تهمتى و بى‏شرميى پاسخى مستدل مى‏شنود و شكست مى‏خورد همچون جاهلان سفاهت آغاز مى‏كند...» (8) و دستور قتل وى را مى‏دهد. مسلم در آن لحظه به اجراى سنت وصيت مى‏پردازد و عملا آن را به پيروان حسين‏عليه‏السلام تعليم مى‏دهد.

وصيتنامه مسلم

وصيت در اسلام امرى مستحب و مقبول است و براى وصى پاداش اخروى منظور شده و پذيرفتن وصايت نيز ستوده شده است. مسلم مقيد است كه اين سنت را به جاى آورد. وقتى حاضران در مجلس را از تصميم خود باخبر ساخت. «از ميان آن همه نامردم احدى وصيت او را بر عهده نگرفت، مسلم ناچار به انتخاب پرداخت، عمر سعد را مخاطب ساخت و گفت: ما و تو خويشاونديم بيا وصيت مرا بشنو. وى امتناع كرد اما به اشاره پسر زياد پذيرفت... مسلم نخست درباره وام خود وصيت كرد و گفت هفتصد درهم در كوفه مقروضم، آنچه دارم بفروش و بپرداز. دوم تن مرا در گوشه‏اى به خاك بسپار، سوم اين كه به حسين‏عليه‏السلام نامه بنويس كه به كوفه نيايد.» (9) وصى امين است و موظف است آنچه به وى سپرده مى‏شود بى كم‏وكاست‏بر طبق وصيتنامه عمل كند؛ اما عمرسعد خيانت كرد همه آنچه شنيده بود با ابن‏زياد در ميان گذاشت و با اين كار دنائت، خباثت و سستى ايمان خود را بيشتر از پيش آشكار كرد. مسلم پس از اين كه تعهدات خود را با اعمال و رفتار و گفتار به پايان برد پذيراى شهادت گرديد، و به دستور ابن زياد كشته شد. «ابن زياد پس از اجراى حكم به قاتل وى گفت: وقتى او را براى كشتن مى‏برديد چه مى‏گفت: پاسخ داد. مسلم در آن هنگام «تكبير و تسبيح و تهليل مى‏گفت و استغفار مى‏كرد» (10) ضمن ايفاى نقش، صفات برجسته‏اى از مسلم به ظهور رسيد كه هر كدام در جاى خود براى پيروان حسين‏عليه‏السلام درسى آموزنده مى‏باشد از آن جمله است: حفظ حرمت‏حكمى از احكام دين، حميت، دلاورى، فرونشاندن خشم، پايدارى، وفاى به عهد و ذكر حضرت بارى‏تعالى.  

بازتاب شهادت مسلم

خبر مرگ مسلم پس از اعلام حمايت اهل كوفه براى امام حسين‏عليه‏السلام بسيار گران آمد و اشك بر ديدگانش حلقه زد؛ اما بى‏درنگ هدف خود را دنبال كرد، جمله‏اى گفت كه نشان داد، مقصود بالاتر از اين است: «من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه ومنهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا» (احزاب /23) «بعضى از مؤمنين به پيمان خودشان با خدا وفا كردند و در راه حق شهيد شدند و بعضى ديگر انتظار مى‏كشند كه كى نوبت جانبازى آنها برسد. ولى مسلم وظيفه خودش را انجام داد. نوبت ما است‏» (11) حسين‏عليه‏السلام در عصرى است كه انحراف، ضعف ايمان، فساد و نااميدى مردم را فراگرفته و شمار وفاداران به امام اندك و پارسايان گوشه‏گيرند. «وى به عنوان يك رهبر مسؤول مى‏بيند، اگر خاموش بماند تمام اسلام به صورت يك «دين دولتى‏» درمى‏آيد... نه مى‏تواند خاموش بنشيند كه مسؤوليت جنگيدن با ظلم را دارد... حسين براى اين كه در اندام مرده اين نسل خون تازه حيات و جهاد تزريق كند جز مردن و انتخاب مرگ‏سرخ خويش سلاحى و چاره‏اى ندارد و براى جهاد جز «بودن خويش‏» هيچ ندارد. آن را برمى‏گيرد و به سمت قتلگاه خويش مى‏آيد.» (12)

 آرى امام در قبال امت و ميراث جدش تعهد دارد و نمى‏تواند كعبه را در تسخير بنى‏اميه ببيند و بى‏عدالتى، پليدى و قساوت دستگاه جابر را تحمل كند. «در چنين شرايطى [از انجام اعمال حج‏خوددارى مى‏كند] يعنى من اعتراض دارم... وى عدم رضايت‏خويش را به اين وسيله و به اين شكل اعلام مى‏كند. يعنى حجى كه گرداننده‏اش يزيد باشد براى مسلمين فايده‏اى ندارد [اين كه امام كعبه را ترك كند] و بعد بگويد من براى رضاى خدا رو به جهاد مى‏كنم... يك دنيا معنى داشت. كار كوچكى نبود، ارزش تبليغاتى داشت، اسلوب، روش و متد كار در اين جا به اوج مى‏رسد. سفرى را در پيش مى‏گيرد كه همه عقلا... آن را ناموفق پيش‏بينى مى‏كنند». (13) آنان كه تنها به مصالح خويش مى‏انديشند و هر امرى را با ميزانهاى مادى مى‏سنجند سفر حضرت را بدون نتيجه مى‏پنداشتند و به بهانه خيرخواهى و دلسوزى براى انصراف وى از رفتن به عراق تلاش مى‏كردند و نزديكان نيز به صورتهاى مختلف اظهار نگرانى مى‏كردند. وعده و وعيدهاى حاكم مكه و پيشنهاد امان‏نامه نيز هيچ‏گونه تاثيرى بر جاى نمى‏گذارد و كار به جايى مى‏رسد كه حاكم مى‏نويسد:

 «از خدا مى‏خواهم از تفرقه‏افكنى بپرهيزى، چه بيم دارم كشته شوى... امام پاسخ مى‏دهد: كسى كه به پيروى از دستورات حق و فرستاده اوست و به نيكى و نيكوكارى مقيد است، با خدا و پيغمبر خدا مخالف نيست و بهترين امان هم امان خداست.» (14) سرانجام امام حركتى را آغاز مى‏كند كه از انگيزه‏هاى درونى بسيار توانايى منشا گرفته و با معيارهاى مادى قابل محاسبه نيست. «در عين حال حسين‏عليه‏السلام نظر دوستاران و خيرخواهان را تصديق مى‏كند. مى‏گويد: خودم مى‏دانم. ايشان مى‏گويند: پس چرا اهل‏بيت را با خودت مى‏برى؟ مى‏گويد: آنها را بايد ببرم... در واقع امام يك عده مبلغ را بعد از شهادتش با دست و نيروى خود دشمن تا قلب حكومت دشمن (شام) فرستاد اين خودش تاكتيكى عجيب و كارى فوق‏العاده است همه براى اين است كه صداها بيشتر به جهان آن روز برسد، بيشتر ابعاد تاريخ و ابعاد زمان را بشكافد.» (15) و فساد و پليدى و انحرافهاى اخلاقى يزيديان را برملا سازد و چهره كريه آنان را آشكار كند. «آرى ركت‏حسين‏عليه‏السلام از حجاز و رفتنش به سوى عراق جنبش نيرومندى بود كه از انگيزه‏هاى درونى بسيار توانايى منبعث مى‏شد.» (16)

وصيتنامه اباعبدالله الحسين‏ عليه ‏السلام

امام حسين‏عليه‏السلام در خطبه‏هايى به پايمال شدن قوانين الهى و پيدايى مفاسد اجتماعى تصريح مى‏كند و اصلاح امت جد بزرگوار و تحقق فريضه الهى امر به معروف و نهى از منكر را در جامعه مى‏خواهد. «وى در وصيتنامه‏اى به محمدبن حنفيه مى‏نويسد: «انى ما خرجت اشرا ولابطرا و لامفسدا و لاظالما وانما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدى اريد ان آمر بالمعروف وانهى عن المنكر» در بين راه هر چه خبرهاى مايوس‏كننده‏تر از كوفه مى‏رسيد خطبه‏اى داغتر از خطبه قبلى مى‏خواند... از آن جمله است: آيا نمى‏بينيد قوانين الهى پايمال مى‏شود؟ آيا نمى‏بينيد اين همه مفاسد پيدا شده و احدى نهى نمى‏كند و احدى هم بازنمى‏گردد؟ در چنين شرايطى يك نفر مؤمن بايد از جان خود بگذرد و لقاى پروردگار را در نظر بگيرد» (17) امام زندگى با ستمگران را مايه ملامت و مردن را شهادت در راه حق مى‏بيند و سكوت در برابر حاكم جابر را گناهى نابخشودنى مى‏شمارد... و براى جلوگيرى از نقض و جابجايى احكام الهى و حفظ حرمت‏خون مسلمانان خود را سزاوارتر از ديگر افراد مى‏شناسد. و «مى‏گويد: «وانا احق من غيري‏» و من از تمام افراد ديگر براى اين كه دستور جدم را عملى سازم شايسته‏ترم. وقتى انسان حسين‏عليه‏السلام را با اين صفات و خصايص مى‏شناسد مى‏بيند حق است و سزاوار است كه نام او زنده بماند.» (18) و اين كه هر انسان آزاده‏اى حسين‏عليه‏السلام را دوست مى‏دارد به خاطر اين است كه وى خود را در راه حق و عدالت و اجتماع انسانى فدا كرد.

جلوه‏هايى از حقيقت اسلام

رفتار امام در هر زمينه بيانگر ارزشهايى نظير: انسانيت، جوانمردى، شفقت و محبت‏بود لذا وقتى از دور متوجه حركت نيروى مهاجم مى‏شود، با اين كه از موقعيت و فرصت مناسبى برخوردار است‏به روش پدر بزرگوار خود على‏عليه‏السلام در صفين عليه آنان حركتى انجام نمى‏دهد و در مسير انسان‏دوستى و جوانمردى و محبت تا آن جا پيش مى‏رود كه تشنگى سپاهيان مزاحم را تحمل نمى‏كند در سيراب كردن افراد و روش سيرآب شدن اسبان مراقبت مى‏نمايد. «در كربلا در نهايت‏شدتها و فشارها نيز مراقب است كه ابتداى به جنگ نكند» (19) چنان كه به هنگام مواجهه با «حر» در پاسخ يكى از همراهان كه به وى پيشنهاد مى‏كند براى از ميان بردن اين مانع وقت مناسبى است مى‏گويد: «وظيفه من در حال حاضر جنگ نيست.» (20) اندرز و خيرخواهى ياران امام در دل غافل سپاهيان كوفه سودى نمى‏بخشد و آنان به زشتى كار خود واقف نمى‏گردند و شب عاشورا فرا مى‏رسد.

شب عاشورا

در شب عاشورا بعد از اتمام حجتها، آنان كه در راه حق و اعتلاى كلمه توحيد و احكام قرآن يك دل و يك جهت‏شدند ماندند و وفادارى خود را اعلام كردند و چنين گفتند: «ما هرگز از تو جدا نخواهيم شد، ما هرگز از راه حق كه تو پيشواى آن هستى روى برنخواهيم تافت و تا رمقى در تن داريم از حريم تو دفاع خواهيم كرد» (21) آرى آنان كسانى بودند كه حقانيت راه حسين‏عليه‏السلام را از صميم جان دريافته بودند و براى وصول به محبوب دقيقه‏شمارى مى‏كردند. «آنان هم شجاع بودند و هم مؤمن هم نظامى بودند و هم عابد... دستى به اوراق قرآن داشتند و دستى به دسته شمشير.» (22) حسين‏عليه‏السلام وقتى آنان را از نتيجه ظاهرى جنگ، يعنى كشته شدن باخبر ساخت، همگى غرق در شادى شدند و خدا را سپاس گفتند و پاسخى سزاوار كه بيانگر شوق و شور و عشق به شهادت بود، به امام خود دادند «تا آنجا كه جوان سيزده ساله امام حسن مجتبى‏عليه‏السلام مى‏گويد: شهادت براى من از عسل شيرين‏تر است.» (23) شب عجيبى بود وقتى هدف براى جمعى دردمند، معتقد و مخلص روشن است و ثمره تلاشها و از خودگذشتگيها اميدواركننده، صفا و صميميت و عشق را به ارمغان مى‏آورد و حال نيازمندى افزايش مى‏يابد و راز و نياز به درگاه بى‏نياز رنگى و حالى و هوايى ديگر به خود مى‏گيرد.

روز عاشورا

آنان با چنين روحيه‏اى شب را به صبح رسانيدند. سرانجام صبح عاشورا فرا رسيد. خيرخواهيها و دلسوزيهاى امام در دل ناپاك كوفيان مؤثر واقع نشد. يزيديان آماده جنگ گرديدند و سپاه اسلام براى دفاع مجهز شد. دستور قرآن در چنين موردى در درجه اول صلح است و دعوت به اين امر شايسته. «اما اگر يكى از آن دو دسته ستمكارى را پيش گرفت‏با او بجنگيد تا به حكم خدا گردن بنهد. بدين‏ترتيب امام و ياران او بيش از هر مسلمان ديگر خود را مكلف به پيروى از قرآن مى‏دانستند... از جمله كسانى كه در اين راه از خيرخواهى كوتاهى نكرد «زهيربن قين‏» بود كه سپاه كوفه را مخاطب ساخت و گفت: مردم، خيرخواهى حق هر مسلمانى بر مسلمان ديگر است تا كار به شمشير نكشيده است ما با يكديگر برادريم و يك دين داريم... در غير اين صورت ديگر رشته پيوندى ميان ما نخواهد بود. [حسين‏عليه‏السلام با خطبه‏هايى كه ايراد فرمود براى رستگارى اسيران هوى و هوس و فريب‏خوردگان تا جايى كه مى‏توانست تلاش كرد و براى آنان بجز آزادى، خير و عزت و سعادت نمى‏خواست.] وى به آنها گفت كه اين آخرين فرصتى است كه براى انتخاب زندگى آزاد به آنها داده مى‏شود... اگر به اين عزت پشت‏پا زنند به دنبال آن زندگى پر از خوارى و مذلت در انتظار ايشان است.» (24) امام در يكى از خطبه‏ها مردم را از سويى به تحمل شنيدن سخنان طرف مقابل و تامل و دقت فرامى‏خواند و از سوى ديگر آنان را به هنگام قضاوت به پرهيز از شتابزدگى و نگهدارى جانب عدل و انصاف دعوت مى‏كند و به اين وسيله بالاترين درجه دلسوزى و انسان‏دوستى خود را به نمايش مى‏گذارد.

خطبه‏هاى امام حسين ‏عليه ‏السلام

خطبه در اسلام جايگاه ويژه‏اى دارد. خطبه بهترين راه نشر احكام ديانت و اخلاقيات است. حسين‏عليه‏السلام در روز عاشورا خطبه‏هاى آتشينى ايراد فرمود. «اين خطبه‏ها سندهايى گرانبهاست. سندهايى كه بيش از آن كه نشان‏دهنده روح آزادگى و شرف و پرهيزكارى باشد، نمايانگر نقطه اوج شفقت و دلسوزى بر مردم گمراه و تلاش انسانى براى نجات چنين مردم است. حسين‏عليه‏السلام در يكى از خطبه‏ها مى‏گويد: مردم شتاب مكنيد سخن مرا بشنويد. من خير شما را مى‏خواهم... اگر سخن مرا شنيديد و انصاف داديد و ديديد من راست مى‏گويم. اين جنگ از ميان برخواهد خاست... و الا زيان آن دامنگير شما خواهد شد. مى‏دانيد من كيستم؟... مگر من پسر دختر پيغمبر شما نيستم؟ مگر پدر من وصى و پسرعموى پيغمبر و نخستين مسلمان نيست؟...

 اگر گمان مى‏كنيد من دروغ مى‏گويم هنوز از اصحاب محمدصلى الله عليه وآله چند تن زنده‏اند مى‏توانيد از آنها بپرسيد: جابربن عبدالله انصارى، ابوسعيد خدرى... آنها به شما خواهند گفت كه آنچه مى‏گويم درست است... در خطبه ديگر امام حسين‏عليه‏السلام مى‏گويد: مردم من خيرخواه شما هستم من براى تفرقه‏افكنى نيامده‏ام همه مرا مى‏شناسيد، مى‏دانيد كه دروغگو نيستم... در اينجا بود كه فتنه‏جويان و جنگ‏طلبان ترسيدند مبادا اين سخن سراسر خيرخواهى در دل سنگ مردم كارگر افتد و آنان بدانچه مى‏خواهند دست نخواهند يافت... سرانجام آنچه بايد روى دهد آغاز گرديد.» (25) حضرت سيدالشهداعليه‏السلام اگر به اصل و نسب خود و برشمردن تعدادى از اصحاب جد بزرگوارش مى‏پردازد و به عنوان گواهانى بر صداقت‏سخنان خود ياد مى‏كند و هدف خود را از سفر بازمى‏گويد به اين دليل است كه فريبكاران براى عملى ساختن نيات پليد خود افكار عمومى را منحرف كرده حقيقت را وارونه جلوه مى‏دادند و ايراد چنين خطبه هايى علاوه بر بيدار كردن وجدانهاى خفته در القاى خصلتها و ارزشهاى والاى انسانى ضرورت داشت.

از خصلتهاى حسينى آنچه در روز عاشورا بيشتر جلوه‏گر است آرامش و پايدارى حسين‏عليه‏السلام است، از رفتار امام با مسائل و شرايط مى‏توان دريافت كه وى «آينده‏روشن و آثار نورانى نهضت‏خود را به چشم مى‏بيند.» (26) با توجه به آنچه ياد شد، سخنان محبت‏آميز حسين‏عليه‏السلام نشانگر آن است كه وى علاقه‏اى به جنگ نداشت و تا آن جا كه توانست كوشيد به فريب‏خوردگان تفهيم كند كه طريق ناصوابى برگزيده‏اند و پايان مطلوبى در انتظار آنان نيست. امرا براى جلوگيرى از شورش سپاهيان و ضعف روحيه آنان فرمان حمله مى‏دهند «از اين لحظه همراهان امام‏عليه‏السلام نام «سپاهى‏» گرفتند و حملات وى عنوان «جهاد» يافت.» (27)

 روحيه اصحاب حسين‏ عليه ‏السلام

شهادت براى ياران حسين‏عليه‏السلام مفهوم ويژه‏اى داشت. انگيزه آنان رسيدن به آزادى و كمال و حفظ ارزشها و باورها و نفى زندگى ذلت‏بار بود لذا آن را بدون چشمداشتى از سر اخلاص و اعتقاد و رغبت‏برگزيدند و از فرط اشتياق «خودشان را قبل از حضرت و بنى‏هاشم به شهادت رساندند... آنان در هيچ جا در مقام عذر و توجيه برنيامدند.» (28) و با بصيرت كامل به حكم وظيفه در تعظيم حق از خود گذشتند و درس فداكارى و ظلم‏ستيزى به بشر آموختند، اين ارزشهاى انسانى از جمله منشهايى است كه در كربلا به نمايش گذاشته شد. اصحاب حسين در گيرودار نبرد روحيه‏اى بسيار قوى داشتند. «آنان با اين كه مى‏توانستند با برداشتن يك قدم يا نگفتن يك سخن برهند؛ اما مرگ را ترجيح دادند. براى سنجش اخلاق قائد آنان همين بس كه امام را در ميان خود نگريستند و او را آماده دريافت‏شهادت در راه خدا و براى دعوت يافتند. » (29)

از جمله اين ياران «عابس بن ابى شبيب شاكرى و ابوثمامه صيداوى... و جابربن عروه غفارى بودند. ابوثمامه شيرمردى است كه دخول وقت نماز ظهر را به امام يادآور شد و دعاى خير حضرت: «خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد» بدرقه راهش شد آنان در بحبوحه جنگ نيز به برگزارى نماز اول وقت مقيد بودند و جابربن عروه غفارى پيرمرد سالخورده‏اى است كه در جنگ «بدر» و «صفين‏» شركت داشت. محضر مبارك پيغمبرصلى الله عليه وآله را درك كرده بود. كمر را با عمامه و ابروهاى آويخته خود را با دستمالى بست و به دشمن حمله‏ور شد و شربت گواراى شهادت نوشيد و به نگاه و كلام محبت‏آميز «شكر الله سعيك يا شيخ‏» امام خود سرافراز گرديد. دگر عمروبن جناده انصارى فرزند شهيد جنادة بن كعب انصارى بود كه مادر، وى را با سخنان «پسرم از كنار مادر برخيز به ميدان برو و در برابر چشمان پسر پيغمبر بجنگ‏» به جنگ با كفار تشويق كرد. جوان در حالى كه دهانش به عبارت: «پيشواى من حسين‏عليه‏السلام است. اين بهترين پيشواست... معطر شده بود جنگيد تا به درجه رفيع شهادت رسيد. رشادتهاى ديگر ياران امام و بنى‏هاشم فرزندان على و عقيل و امام حسن و امام حسين و مسلم و عبدالله جعفر... و دلاوريهاى عباس بن على‏عليه‏السلام نيز همين‏گونه بود.» (30) اين شيرمردان با بصيرت و اطمينان كامل قدم به صحنه نبرد گذاشتند و چنان شجاعانه جنگيدند و جان خود را در راه حق نثار كردند «كه ايمان به آنان آفرين گفت.» (31) در آن روز خونين از سپاه امام بجز حضرت سجادعليه‏السلام و طفل شيرخوارش كسى زنده نماند. امام على‏اصغرعليه‏السلام را با خود به صحنه نبرد برد و او را نيز فدا كرد. و «بدين طريق عواطف جهانيان را بيدارى بخشيد و فهماند كه در اين قوم نه تنها ديانت نيست از انسانيت هم بويى نبرده‏اند.» (32)

 ارزشهاى اخلاقى در حادثه كربلا

حادثه كربلا يك صحنه نمايش اخلاق اسلامى است كه به اختصار به توضيح ارزشهايى نظير مروت، ايثار و فداكارى كه برجستگى بيشترى دارند مى‏پردازيم.

 مروت

حسين‏عليه‏السلام با دشمنان به شيوه پدرش على‏عليه‏السلام رفتار مى‏كرد. سيراب كردن آنان به هنگام تشنگى و پرهيز از ترور و غافلگيرى، نمونه‏هاى روشنى از مروت است. حسين‏عليه‏السلام نيز با اين كه از فسق و فجور و خباثت‏شمربن ذى‏الجوشن، و اهانت وى به حريم ولايت آگاه است پيشنهاد حمله ناگهانى سپاه خود را رد مى‏كند و مى‏گويد: «ما هرگز شروع به جنگ نمى‏كنيم ولو به نفع ما باشد. (33) »

 ايثار

ايثار عاطقه‏اى است اخلاقى، انسانى و اسلامى كه در حادثه كربلا به اوج خود رسيد. از خودگذشتگى ابوالفضل العباس‏عليه‏السلام در ننوشيدن آب تجسمى از ايثار بود. وى پس از دفع مزاحمان به شريعه فرات رسيد هنگامى كه مشك را از آب پر كرد با اين كه خود نيز تشنه بود به ياد تشنگى مولايش از نوشيدن آب منصرف شد. آن را ريخت و آنچه بر دلش گذشت، بر زبان جارى كرد (رجز خواند) و چنين گفت «عباس! حسين‏عليه‏السلام در خيمه تشنه است و تو مى‏خواهى آب گوارا بنوشى! به خدا قسم... رسم برادرى، رسم امام داشتن، رسم وفادارى چنين نيست؟ ابوالفضل مظهر وفا بود. نمونه ديگر عمربن قروى انصارى بود كه خود را به هنگام نماز در برابر پيكانهاى كفار سپر اباعبدالله‏عليه‏السلام قرار داد و از پا درآمد... وى در عين حال ترديد داشت كه وظيفه‏اش را انجام داده و به عهدش وفا كرده است.» (34)

 مساوات

اصحاب حسين‏عليه‏السلام تركيبى از آزادگان و بردگان آزاد شده بود و شيوه رفتار امام هم نسبت‏به نقش آفرينان و ايثارگران يكسان بود رنگ، قوميت، موقعيت و نژاد آنان در نظر و قضاوت وى تاثيرى نداشت و مساوات حاكم بود چنان كه دو نفر از عده معدودى كه امام خود را به بالين آنان رسانيد برده آزاد شده بودند. «جون‏» يكى از آنها بود كه وقتى به شهادت رسيد امام خود را به بالين وى رسانيد و حشر او را با «ابرار» كه مقامى برتر از متقين است از خدا درخواست كرد «خدايا در آن جهان او را با «ابرار» محشور كن. ديگر مردى رومى است كه وقتى از اسب بر زمين افتاد اباعبدالله‏عليه‏السلام خون را از جلو چشمانش پاك كرد و صورتش را بر صورت وى گذاشت. اين صورت بر صورت نهادن منحصر به همين غلام و فرزندش على‏اكبر بود «فوضع خده على خده... متبسم الى ربه...» صحنه خونين كربلا متضمن پيامهاى اخلاقى، اجتماعى، توحيدى، اعتقادى، عرفانى، اندرزى و پرخاشگرى است كه با جانبازيهاى كم‏سال‏ترين (طفل شيرخوار اباعبدالله‏عليه‏السلام) تا كهنسالترين مرد (جابربن عروه غفارى) و زن (زوجه عبدالله بن عمر كلبى) تجسم پيدا كرد و هر يك عهده‏دار نقشى بودند.» (35) در آن روز هيچ كدام از اصحاب حسين‏عليه‏السلام در برابر دشمن ضعفى از خود نشان ندادند، فرار نكردند و به سپاه دشمن نپيوستند.

انتخاب انقلابى حر

برعكس نيروى جاذبه، ايمان و شيوه رفتار امام در امر به معروف عملى سبب شد كه «حر» را كه نامزد امارت بود وادار به توبه كرد و در زمره «التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنكر» (توبه/112) قرار گرفت [و در بروز حال توبه و توجه تام به خدا و اولياى او و قطع علاقه دنيوى عاقبت‏بخير شد و سرمشق ديگران گرديد وى پس از توبه با اجازه امام در مقابل مردم ايستاد و گفت: شما همان كسانى هستيد كه وسيله نامه به وى وعده يارى داديد، پيمان شكنى آنان را زشت و ننگين شمرد و پس از اتمام حجت‏ها جنگيد تا به شهادت رسيد و اين چنين مورد تفقد حضرت اباعبدالله‏عليه‏السلام واقع شد] «ونعم الحر حر بنى رياح‏» «اين حر رياحى چه حر خوبى است.» (36) قدردانى و ارج‏نهادن به عمل شايسته مؤمنى كه براى حاكميت فرمان اساسى «امر به معروف و نهى از منكر» تا پاى جان مى‏ايستد خودش امر به معروف است و موجب مى‏گردد كه ديگران نيز به انجام امور شايسته راغب گردند. از جمله كسانى كه حسين‏عليه‏السلام خود را به بالين آنان رسانيد ابوالفضل العباس بود وى يادگار شجاعت اميرالمؤمنين‏عليه‏السلام است و مورد علاقه شديد ابى‏عبدالله‏عليه‏السلام كه عبارتهاى عباس جانم، بنفسى انت (اى جان من به قربان تو) نشانگر درجه محبت اوست.

 عباس‏عليه‏السلام در آن هنگام كه سرگرم پيكار است؛ برادر به حال انتظار ايستاده است كه ناگهان فرياد مردانه ابالفضل را شنيد. خود را به بالين او رسانيد از ديدن پيكر قطعه‏قطعه شده عباس و كشتار بى‏رحمانه يزيديان به قدرى منقلب گرديد كه «چهره حسين‏عليه‏السلام شكسته شد (بان الانكسار فى وجه الحسين) از ميان كسانى كه حسين خود را به بالينشان رسانيد هيچ‏كدام وضعى دلخراش‏تر و جانسوزتر از ابالفضل العباس‏عليه‏السلام نداشت.» (37) هنگامى كه فرزندان و اصحاب امام وظيفه خود را انجام دادند و دعوت حق را پاسخ گفتند و به درجه والاى شهادت رسيدند. امام در حالى كه ارواح پاك آنان را مورد خطاب قرار داد پيروزى معنوى سپاه اسلام را به آنان نويد داد و نفرت و انزجار دايمى جهانيان را يادآور گرديد: «اى ارواح پاك برخيزيد، ستمگران و ناكسان را بنگريد كه چگونه در عين غلبه متلاشى و مغلوب گشته‏اند و براى هميشه شكست‏خورده‏اند و براى ابد منفور گشته‏اند.» (38)

 ظاهرا از اصحاب و فرزندان امام بجز حضرت سجادعليه‏السلام كه در بيمارى به سر مى‏برد، كسى باقى نماند لذا خود حسين‏عليه‏السلام آماده رفتن به قربانگاه شد «حضرت اباعبدالله‏عليه‏السلام در دقيقه‏هاى آخر زندگانى خود آنان را از چنين پايانى بيم داد: «به خدا اگر مرا كشتيد به جان يكديگر مى‏افتيد و خون يكديگر را مى‏ريزيد اما خدا به اين كيفر بر شما بسنده نخواهد كرد، عذابى سخت‏براى شما آماده خواهد ساخت.» (39) امام به خاطر پاسدارى از حريم مقدس اسلام و ارزشهاى گرانبهاى آن در هيچ شرايطى جزع و بى‏تابى نكرد و تسليم قدرت‏طلبان و زورگويان جائر نشد و كشته شدن و اسارت خاندان را به جان خريد و به عهد خود وفا كرد و شهادت را عاشقانه پذيرا شد و به سوى محبوب شتافت. حسين‏عليه‏السلام با شهادت خود از يك‏سو راه مبارزه با بيدادگرى، فساد و ناجوانمردى ... را نشان داد و از سوى ديگر با خصلتهاى عاليه انسانى راه وصول به كمال و تقرب به حق را آموخت و پرچم حقانيت و عظمت تشيع را به خواهرش زينب كبرى‏عليهاالسلام سپرد.

بانوى كربلا زينب كبرى‏عليهاالسلام

زينب‏عليهاالسلام كاروان‏سالار است. وى نمونه اعلا و الگوى تمام‏عيارى از چگونگى حركت انسان به سوى كمال است و پس از برادر مسؤوليت ادامه نهضت پرخروش حسين را برعهده دارد، پرستارى از حجت‏خدا، امام زين‏العابدين‏عليه‏السلام نيز با اوست. هنگامى كه اهل‏بيت را در بدترين و نامناسب‏ترين شرايط به كوفه مى‏آورند در مدخل كوفه زينب‏عليهاالسلام دختر با فضيلت على و فاطمه مى‏درخشد. وى در حالى كه شجاعت و عفت و پاكى زنانگى درهم آميخته بود ضمن القاى خطابه‏اى براى اهل كوفه تلخكامى و غم و اندوه دايمى را مى‏طلبد (نفرين مى‏كند) و آنان را متوجه اين واقعيت مى‏كند كه چگونه تحت‏تاثير نفس پرفريب قرار گرفتند و بازيچه اميال جنايتكارى شدند و ننگ كشتن فرزند پيغمبر را بر دوش كشيدند و براى هميشه به عذاب الهى گرفتار شدند. زينب‏عليهاالسلام خطابه خود را بدين‏گونه آغاز مى‏كند:

«هرگز اشكهاى شما نايستد و شيونتان آرام نگيرد... ننگ كشتن نواده خاتم پيغمبران و سالار فرستادگان را چگونه مى‏توانيد بشوييد؟» (40)

آرى اسراى دودمان رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله با تبليغات سوء عمال يزيد به عنوان خارجى به كوفه وارد شدند اما «آنها هرگز به صورت يك جمعيت‏شكست‏خورده درنيامدند و دنبال همان هدف حسينى بودند.» (41) زينب‏عليهاالسلام بانوى خردمند بنى‏هاشم با تكيه به نيروى معنوى و عظمت روحى‏اش ترسى به خود راه نداد و با كمال شجاعت كوفيان عهدشكن و ابن‏زياد پليد بى‏رحم سركش و يزيد مقتدر مستبد تبه‏كار را رسوا كرد.

رسالت امام سجادعليه‏ السلام

امام زين‏العابدين‏عليه‏السلام در نابسامانترين دوره امامت ائمه اطهارعليهم‏السلام مى‏زيست. پس از واقعه عاشورا و آغاز خلافتش همراه اسرا به اسيرى برده شد. در مدخل كوفه زينب‏عليهاالسلام خطبه‏اى ايراد فرمود كه به بيدارى و آگاهى اهل كوفه و كارگزاران يزيد انجاميد و موجب تاثر، سرافكندگى و پشيمانى آنان گرديد و زمينه درخشش امام چهارم‏عليه‏السلام را در مسجد شام فراهم ساخت وى در حضور يزيدبن معاويه با سخنرانى خود درباره تصحيح فرهنگ سياسى جامعه و تبيين اسلام و رهبر اسلامى و پيشواى قرآنى موضع خود را تشريح كرد. امام در مدت سى‏وچهار سال امامت‏خود مسائل مختلف مربوط به جامعه را در قالب صحيفه سجاديه نشر داد و خاطرات عاشورا را زنده كرد. امام از موضع حق حراست نمود و در مراقبت‏بر جريانهاى داخلى جامعه اسلامى همت گماشت و به پرورش فرزندى كه پس از وى به امر خدا امام خواهد بود توجه داشت و «از تربيت فرزند ديگر خويش زيدبن على بن الحسين‏عليه‏السلام كه به عنوان پرچمدار انقلاب خونين ديگر زيرنظر امام خود بايد بپاخيزند تا تبلور عاشورا كاستن نگيرد غافل نبود.» (42) حادثه عاشورا و نهضت امام حسين بسان خورشيدى سرچشمه فيض‏بخشى در عرصه‏ها و سطوح مختلف براى آزادگان بويژه شيعيان گرديد خون «مطهر حسين‏عليه‏السلام و يارانش بر زمين ريخت، اما از آن خون درخت آزادى و آزادگى روييد... و اين نهضت‏سرچشمه صدها نهضت ديگر شد كه در تاريخ اسلام پديد آمد مانند نهضت توابين، مختار ثقفى، زيدبن حسن، شهداى فخ... و تا هم اكنون نيز هر نهضتى كه عليه ستم و تباهى و روشهاى بيدارگرانه در دنياى اسلام و شيعه پامى‏گيرد.» (43) و نهضتى كه از سال 42 به لطف و عنايات حق و زعامت‏حضرت آيت‏العظمى امام خمينى‏قدس سره پى‏ريزى شد و در سال‏1357 به انقلاب شكوهمند اسلامى پيوند خورد و هم اكنون حلاوت ثمرات آن را به جان مى‏چشيم نيز از بركات نهضت عاشوراى حسينى است. بر ما است كه از سيدالشهداعليه‏السلام و اصحاب باوفايش الگو گيريم و در حفظ و حراست ارزشهاى معنوى و منشهاى آسمانى و حقايق بسيارى كه در عاشورا درخشيدند بكوشيم و اين راه را به پايان برسانيم.

 
پى‏نوشت‏ها و مآخذ


1- عبدالكريم عثمان، روانشناسى از ديدگاه غزالى، ترجمه و نگارش محمدباقر حجتى، تهران، نشر فرهنگ اسلامى، 1361، ص‏330.
2- محمدرضا حكيمى، دانش مسلمين، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، بى‏تا، ص 332.
3- محمدرضا حكيمى، شرف‏الدين، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1360، ص‏163.
4- همان، ص‏163.
5- سيد جعفر شهيدى، پس از پنجاه سال، پژوهشى تازه پيرامون قيام حسين‏عليه‏السلام، تهران، اميركبير، 1358، ص‏149.
6- همان، ص‏136.
7- همان، ص 140-141.
8- همان، ص‏146.
9- همان، ص‏146.
10- ابوالحسن على بن حسين مسعودى، مروج الذهب و معادن الجواهر، ج‏2، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ص‏47، 64.
11- مرتضى مطهرى، حماسه حسينى، ج‏1، تهران، انتشارات صدرا، بى‏تا، ص‏178.
12- على شريعتى، شهادت، تهران، انتشارات حسينيه ارشاد، 1350، ص‏40، 41، 42، 60.
13- سيدجعفر شهيدى، پس از پنجاه سال، صص‏149، 150.
14- حماسه حسينى، ج‏1، ص‏238.
15- همان، ص‏238.
16- عباس محمود عقاد، ابوالشهدا الامام حسين‏عليه‏السلام، ترجمه كاظم معزى، تهران، نشر كتابفروشى علميه اسلامية، بى تا، ص‏138.
17- حماسه حسينى، ج‏2، صص 122،123، 134.
18- همان، صص‏134 و 135.
19- حماسه حسينى، ج‏1، صص 238 و 239.
20- پس از پنجاه سال، ص‏172.
21- علامه محمدحسين طباطبائى، شيعه در اسلام، قم، مطبوعاتى دارالتبليغ،1346، ص‏135.
22- محمدرضا حكيمى، بعثت، غدير، عاشورا، مهدى، تهران، نشر فرهنگ اسلامى، بى‏تا، ص‏151.
23- حماسه حسينى، ج‏2، ص‏247.
24- پس از پنجاه سال...،صص 172 و173.
25- همان، ص‏173.
26- همان، ص‏181.
27- رجبعلى مظلومى، رهبر آزادگان، تهران، واحد تحقيقات اسلامى بنياد بعثت، 1362، ص‏41.
28- حماسه حسينى، ج‏3، ص‏159.
29- ابوالشهدا الامام حسين‏عليه‏السلام، ص‏138.
30- بعثت، غدير، عاشورا، مهدى، ص‏155 تا 161.
31- همان، ص‏151.
32- رجبعلى مظلومى، رهبر آزادگان، ص‏42.
33- حماسه حسينى، ج‏2، ص‏262
34- همان، ص 261 تا ص‏267.
35- همان، ص‏268.
36- همان، ص‏112 تا116.
37- همان، ص‏118.
38- محمدباقر محقق، قرآن و امام حسين، تهران، انتشارات بعثت، 64، ص‏94.
39- پس از پنجاه سال،...، ص‏182.
40- حماسه حسينى، ج‏2، ص‏292.
41- بنت الشاطى، بانوى كربلا، ترجمه سيدرضا صدر، تهران، نشر چاپ جديد، ص‏61، ص‏167.
42- ابوالشهدا الامام حسين، ص‏222.
43- بعثت، غدير ،عاشورا، مهدى، ص‏162.

دسته ها :
پنج شنبه هجدهم 11 1386
آثار و بركات مرقد شريف سيدالشهداء (عليه السلام)

سخنى پيرامون مرقد سيدالشهدا (ع)

اگر چه قبر حقيقى سيدالشهدا (ع) در دلها و قلبهاست كه بناى آن از دوران كودكى در سرزمين دل شيعيان و عاشقانش گذارده شد؛ اما مرقد شريف آن حضرت همواره از آثار و بركات متعددى برخوردار بوده است .

ضريح مقدس و حرم مطهر امام حسين (ع) يادگارى از جان نثارى و فداكارى او و يارانش در راه خدا مى‏باشد. مرقدى كه جاى عترت آدميان براى ابد و دوام خواهد بود، و سزاوار است كه اين بارگاه شريف و غم‏انگيز و شور آفرين، همواره زيارتگاه مردم جهان شده و انسانها ، فداكارى و عشق و صفا را از خفتگان اين مرقدهاى شريف ، سرمشق گيرند.

حرم حسين كعبه دلهاست . و اين كعبه طوافگاه زائران و قبله اميدواران و دارالشفاى دردمندان و پناهگاه توبه كنندگان و گنهكاران است.

آرى، عاشقان كويش و دلباختگان رويش ، پروانه‏وار خود را در اطراف ضريح مطهرش گردانيده و به آتش عشق و محبت او، پر و بال خويش را مى‏سوزانند و اشك شوق و اشتياق بر چهره و رخسار مى‏افشانند، و بر مظلومى و مصيبتهاى او و خاندانش ناله سر مى‏دهند براستى «اين چه شمعى است كه جانها همه پروانه اوست».

برگرد حريم تو ، كه دست طلب ماست‏

چون دامن شمعى است، كه پروانه بگيرد

فضل و شرافت كربلا و مرقد مطهر سيدالشهدا (ع) چنان است كه امام صادق (ع) فرمود: «قبر ابى عبدالله الحسين (ع) از آن روزى كه در آنجا دفن شد، باغى از باغهاى بهشتى است» 65.

با ذكر اين مختصر ، شايسته است جهت آگاهى و آشنايى با چگونگى حرم و مرقد شريف امام حسين (ع) و تحولات عمارت شريف ، مطالبى به طور اجمال ذكر گردد.

محل دفن آن حضرت كه همان گودال قتلگاه است ، اكنون داراى سقفى است كه روى آن صندوق مبارك نهاده شده و روى صندوق ، ضريح در ميان روضه منوره ، و روضه نيز در بين مسجد (مسجد بالا سر و مسجد پشت سر) و در طرف پايين پا در زاويه روضه قبور شهدا مى‏باشد اين مجموعه هم اكنون حرم امام حسين (ع) را تشكيل مى‏دهد، و حرم نيز ميان رواق و رواق در وسط صحن و صحن محور آبادانى زمين كربلا بوده و مى‏باشد.

ضريح مقدس در وسط واقع است و از نقره خالص ساخته شده كه در پيش روى آن با طلا و به خط نسخ نوشته شده: «ولا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون»، و در بالاى سر، «آيه نور» نوشته شده است .

صحن مطهر حسين (ع) داراى هفت باب است كه عبارتنداز:

1- باب قبله كه ساعتى بر فراز آن نصب است ،

2- باب قاضى الحاجات

3- باب زينبيه كه در حدود تل زينبيه قرار دارد

4- باب سلطانى

5- باب بازار بزازها

6- باب سدره كه در شمال صحن بوده و به بازار و اطراف راه دارد

7- باب صافى كه به درب بين الحرمين نيز معروف است.

از اخبار چنين بر مى‏آيد كه بارگاه حسينى هفت مرتبه - به غير از عمارت موجود - بنا نهاده شده است .

عمارت اول: بارگاه سيدالشهدا (ع) پس از ساختن قبر شريف آن حضرت براى اولين بار در دوران بنى اميه بنا گرديد ، اخبار و روايات بسيارى آمده كه در زمان بنى اميه سقفى بر روى مزار امام و مسجدى (ظاهراً توسط بنى اسد) نزديك آن ساخته شد و تا زمان هارون الرشيد (سال 193 ) همچنان باقى بود.

عمارت دوم : بعد از تخريب مرقد شريف ، توسط هارون ، در زمان مأمون خليفه عباسى، عمارت دوم بنا شد، و تا سال 232 باقى بود .

اما از آن سال تا سال 247 متوكل چهار بار امر به خرابى و انهدام قبر كرد، و اوقاف حاير مبارك را برد و ذخاير آن را تاراج كرد.

عمارت سوم : سومين بار مرقد مطهر امام به دست «منتصر» تجديد بنا شد، و تا سال 273 باقى بود.

عمارت چهارم : تجديد بناى مرقد امام براى چهارمين بار به دست محمد بن زيد بن حسن بن محمد بن اسماعيل بن زيد بن على بن الحسين بن على بن ابيطالب ، ملقب به «داعى صغير» پادشاه طبرستان انجام گرفت.

عمارت پنجم : بناى عضد الدوله ديلمى بود، كه در سال 369 بنا شد، و در زمان او بود كه رواقى به دست عمران بن شاهين معروف به «رواق عمران» در حاير حسين ساخته شد.

عمارت ششم : ششمين بار بارگاه حسين به دست حسن بن مفضل بن سهلان ابومحمد رامهرمزى ، وزير سلطان الدوله ديلمى نوسازى شد.

عمارت هفتم : عمارت موجود است كه در سال 767 بعد از سرنگونى دولت آل بويه به سال 310 به دستور سلطان اويس ايلخانى ساخته شد، و در سال 786 فرزندش احمد بن اويس در تكميل آن كوشيد و تاريخ آن در بالاى محراب و نزديك سر شريف آن حضرت نگاشته شده است . 66

و اما آثار و بركات مرقد شريف و حرم مطهر سيدالشهدا (ع) عبارتنداز:

 

1- مرقد حسينى ، نيروبخش است

با ذكر اجمالى تحولاتى كه در عمارت مرقد مطهر امام حسين (ع) صورت گرفته است به خوبى معلوم مى‏گردد كه زيارت قبر آن حضرت در مبارزه با حكومت بنى عباس تأثير مهمى داشته است ، و به همين دليل بود كه عباسيان قبر آن امام را دشمن خود مى‏دانستند و به ويرانى آن دست مى‏زدند ، زيرا اين قبر شريف به مركز تجمع مخالفان و مبارزان تبديل شده بود.

مشاهده مزار و مرقد شهيدان كربلا و به نظر در آوردن آن مصائب جانگذار ، حالت بيننده را دگرگون ساخته و استقامت حال او را به هم زده و وارونه مى سازد، كه چگونه عده‏اى قليل در مقابل جمعى كثير و سپاهى مجهز و مهيا تن به مرگ داده و روى عقيده و ايمان خود ثبات قدم داشته و تا آخرين قطره خون خود مبارزه و جانفشانى نمودند.

 

2- محل نزول فرشتگان الهى

امام صادق (ع) فرمود: «ما بين قبر حسين (ع) تا آسمان، محل رفت و آمد فرشتگان الهى است ». 67

و نيز فرمود: «قبر حسين بن على (ع) بيست ذراع در بيست ذراع است . آن باغى از باغهاى بهشت ، و محل عروج فرشتگان به آسمان مى‏باشد هيچ فرشته مقرب و پيامبر مرسلى نيست جز آنكه از خدا مى‏خواهد كه او را زيارت كند پس گروهى فرود مى‏آيند و گروهى بالا مى‏روند» 68.

 

3- نماز قبول مى‏شود

اگر انسان زائر ، حق امام را شناخته و با معرفت و ولايت او در كنار قبر مطهرش نماز گذارد ، مورد قبول حق تعالى قرار مى‏گيرد . چنانكه امام صادق (ع) در شأن و مقام كسى كه به مرقد و بارگاه شريف حضرت مشرف شده و نماز بخواند ، فرمود: «خداوند متعال اجر نمازش را قبولى آن قرار مى‏دهد» 69.

 

4- تمام خواندن نماز

حضرت امام جعفر صادق (ع) فرمود: «نماز در چهار مكان تمام خوانده مى‏شود (يعنى اگر چه از حد مسافت شرعى هم بيشتر باشد اما شكسته نمى‏شود) : 1- مسجد الحرام (مكه) ، 2- مسجد الرسول (مدينه)، 3- مسجد كوفه، 4- حرم امام حسين (ع) » 70.

و نيز روايت شده كه «ابن شبل» از امام صادق (ع) پرسيد: آيا قبر امام حسين (ع) را زيارت كنم ؟ فرمود: پاك و خوب زيارت كن و نمازت را در حرمش تمام بخوان . پرسيد نمازم را تمام بخوانم؟ فرمود: تمام. عرض كرد : بعضى از اصحاب و شيعيان شكسته مى‏خوانند؟ فرمود: اينان دو چندان عمل مى‏كنند » 71.

لذا چنانكه در رساله‏هاى عمليه نيز آمده است ، در حرم امام حسين (ع) مى‏توان نماز را، هم شكسته خواند و هم به بركت آن حضرت تمام بجا آورد.

 

5- اجابت دعا و برآورده شدن حاجت

خداوند سبحان در ازاى ايثار و فداكارى سيدالشهدا (ع) و تحمل هرگونه سختى چون تشنگى و غم و اندوه فراوان براى حفظ اسلام، در مرقد شريفش بركاتى را قرار داده كه از جمله آنها اجابت دعا و برآورده شدن حاجات است . چنانكه امام صادق (ع) فرمود: «هر كس دو ركعت كنار قبر حسين (ع) نماز بخواند ، از خداوند چيزى رإ؛88ّّ مسئلت نكند جز اينكه به او عطا شود» . 72

و نيز فرمود: «خداوند در عوض قتل امام حسين (ع) امامت را در ذريه آن حضرت ، شفا را در تربتش ، اجابت دعا را در كنار مرقدش قرار داده ، و ايام زيارت كنندگان او از عمرشان حساب نمى‏شود» . 73

 

پى نوشتها:

65 سيرهء امامان (ترجمهء اعيان الشيعه )، علامه سيد محسن امين ، ص 220ـ و زندگانى چهارده معصوم ،
عمادزاده ، ج 2 ص 137
66 وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 323
67 منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 195
68 منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 252
69 وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 549
70 كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 248
71 كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 123
72 امالى شيخ طوسى ، ص 317
73 امالى شيخ طوسى ، ص 319

دسته ها :
پنج شنبه هجدهم 11 1386
آثار و بركات زيارت سيدالشهداء (عليه السلام)

 

سخنى پيرامون زيارت سيدالشهدا (ع)

اى غمين ز اشتياق حضرت او
روز و شب مايل به زيارت او
تو از او دور نيستى بالله
«قبره فى قلوب من والاه »
 

در طول تاريخ انسانهايى بوده و هستند كه پس از مرگشان ، زندگى و حياتشان ادامه پيدا كرده و با مرگ بدنشان ، وجودشان و شخصيت و انديشه‏شان ادامه يافته است . مردان خدا و شخصيتهاى الهى، همانگونه كه در زمان حيات خويش استوانه دين و محور انسانيت و پشتوانه حق و عدالت هستند ، در زمان پس از مرگ نيز آرامگاه و زيارتگاهشان پشتوانه حق و عدالت و فضيلت است . و در اين ميان ، زيارت مشهد حسينى از ويژگيهاى برجسته‏اى برخوردار است . آنانكه توفيق پيدا مى كنند و به زيارت مرقد مطهرش مشرف مى شوند ، روى به آستان امام حسين (ع) آورده و به جانب اين مدرسه عشق و فضيلت و دانشگاه كمال و تربيت مى‏گرايند . اينگونه تربيت اجتماعى و يك چنين موسسه تهذيب اخلاق و ادب ، براى هيچ ملتى از ملل گيتى ميسر و مقدورنيست .

البته ملحدين و معاندين و مخالفين مكتب تشيع به خيال خود شبهات و اشكالهاى مى كنند و مى گويند: «زيارت قبور، بت پرستى است ؟!» در حالى كه هر كس كه به زيارت قبور ائمه (ع) مى رود هرگز به عنوان «بت» آنها را زيارت نمى‏كند . چه كسى است كه حسين بن على (ع) راخدا بداند؟!! شيعه، امام را مقرب درگاه خدا مى‏داند و با توسل به او قربى به خدا پيدا مى كند، همانطور كه خودش در قرآن مجيد فرمود:«به سوى او وسيله بگيريد» (1) امام را وسيله الهى مى‏داند. زيرا توسل و شفاعت، بعدى از ابعاد زيارت است كه زائر از اين طريق خود را به درگاه الهى نزديك مى‏كند، و پيشوايان ما وعده فرموده‏اند كه از زائران خود دستگيرى كنند.

امام رضا (ع) مى فرمايد: «هر امامى بر گردن دوستان و پيروانش عهد و پيمانى دارد و وفاى به اين عهد، بإ؛،،ّّ زيارت قبر آنان ممكن مى‏باشد . و كسى كه به شوق زيارت آنها و با تصديق به فضيلت آنها به سوى قبور آنها برود مورد شفاعت ائمه در قيامت قرار مى‏گيرد.

پس هر زائرى بايد بكوشد تا از اين شفاخانه فيض، استشفاى دردهاى درونى و امراض قلبى و اندرونى خود را خواسته، خواستار آن شود كه صفاى دل و دوستى خاطر و پاكيزگى روح و قداست روان و سلامت تن ، از خدمت آفريدگار جهان به وى عطا گردد ، تا اينكه هم ظاهر او به جمال و كمال آراسته شود و هم باطن وى از آلودگى‏ها پاك و مصفا گردد.

هر زائرى كه با معرفت و شناخت مقام صاحب اين مرقد و اهداف او به زيارت برود، از صاحب قبر الهام مى‏گيرد و اصول و تعاليم مكتب را به ياد مى‏آورد ، و هر زيارت و سلام او سرشار از اين آموزشها و الهام‏ها است.

از طرفى زيارتنامه‏هاى وارده، و خواندن هر كدام از آنها، خواننده و زائر را به دقت و تفكر واداشته ، متذكر تاريخ و احوال انبيا و اولياى معصوم مى‏گرداند. تأمل در زيارت عاشورا و ديگر زيارات ، اين مطلب را به خوبى روشن مى سازد كه امامان به اين وسيله در صدد ساختن انسانهاى مؤمن و متعهد بوده‏اند ، لذا به آنها تعليم داده‏اند كه در زيارت امام حسين (ع) از خداوند بخواهند كه زندگى و مرگشان را «حسين گونه» قرار دهد، و آنها را در دينا و آخرت همراه آن حضرت بدارد: «اللهم اجعل محياى محيا محمد و آل محمد ، و مماتى ممات محمد و آل محمد ... و ان يجعلنى معحكم فى الدنيا و الاخرة».

به اميد به اينكه خداوند متعال توفيق زيارت حضرتش را در دنيا و شفاعتش را در روز قيامت نصيب ما گرداند، به آثار و بركاتى كه زيارت سيدالشهدا (ع) به دنبال دارد مى‏پردازيم:  

1- آرامش بخشيدن به زائر

قبل از آنكه به آثار و بركاتى كه برگرفته از روايات اسلامى است اشاره كنيم ، اين نكته لازم به ذكر است كه زيارت مرقد شريف امام حسين (ع) مانند ساير ائمه ، به مردمان و زيارت كنندگانش ، نوعى آرامش و اطمينان مى‏بخشد . در اين عصر كه انسان را موجودى مضطرب مى نامند، و پيوسته دست به گريبان با پديده‏هايى چون ترديد، ناكامى، تشويش، ترس و ناسازگارى با محيط و زندگى ماشينى و محروميت و جنگ و حتى كنار نيامدن خود است، و هر روز شاهد كاهشها و فرسايشها است و نمى تواند از اضطراب در امان بماند ، اين زيارت مرقد مردان خدا و پيشوايان دين است كه به انسان آرامش خاطر مى دهد.

در زيارت يك نوع كشش و نياز الزام آورى انسان را وا مى‏دارد كه فشارها و فريادهاى درونى را از راهى خارج كند . زائر آن مرقد شريف در پرتو دعا و گفتگو با پاكان و استمداد از ارواح پاك مقربان درگاه الهى، نيرو گرفته و نابسامانيها را با توسل بدانها برخود هموار مى سازند ، و خستگى‏ها و فشارهاى وارد بر روان ، و نيز اضطرابها و يأسها را از خودمى زدايند و به آرامش و اطمينانى براى ادامه زندگى دست مى‏يابند.

2- در امان خدا بودن

به امام صادق (ع) عرض كردند: كمترين اثرى كه براى زائر قبر امام حسين (ع) چيست؟ فرمود: «كمترين تأثيرش اين است كه خداوند متعال، او و خانواده و مالش را حفظ مى كند تا به سوى اهل خويش برگردد ،و چون روز قيامت فرا رسد، خداوند حافظ او خواهدبود ».(2)

3- زائر خدا محسوب شدن

زيد بن شحام گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم : براى زائر قبر امام حسين (ع) چه مى‏باشد؟ فرمود: «همانند كسى است كه خدا را در عرش ديدار نموده باشد». گفتم: براى كسى كه يكى از شما را زيارت كند چه مى‏باشد؟ فرمود:

«همانند كسى است كه رسول خدا (ص) را زيارت نموده است » . (3)

4- برآورده شدن حاجات و دفع پريشانى

امام صادق (ع) فرمود: «همانا نزد شما قبرى است كه هيچ فرد پريشانى نزد آن نمى‏آيد مگر آنكه خداوند از او دفع پريشانى نمايد و حاجتش را برآورد» . (4)

و نيز به ابوصباح كنانى فرمود: «همانا نزد شما قبرى است كه هيچ فرد پريشانى نزد آن نمى‏رود مگر آنكه خداوند از او پريشانى را دفع نموده و حاجتش را برآورده مى نمايد، و همانا نزد او چهار هزار فرشته هستند كه از هنگام شهادتش آشفته و غم آلود تا روز قيامت بر او مى‏گريند. هر كس او را زيارت كند، وى را تا خانه‏اش بدرقه مى‏كنند، و هر كه مريض شود به عيادتش مى‏روند، و هر كه بميرد جنازه‏اش را تشييع مى‏كنند». (5)

5- زيادتى در عمر و رزق

امام باقر (ع) فرموده است : «شيعيان ما را به زيارت قبر حسين (ع) امر كنيد ، زيرا زيارت او موجب فزونى در رزق و طول عمر و دفع بلايا و ناگواريها مى‏شود » . (6)

6- آمرزش گناهان

امام صادق (ع) فرمود: «هر كس حسين (ع) را زيارت كند در حاليكه عارف به حق او بوده و به امامتش اقرار داشته باشد خداى سبحان ،گناهان گذشته و آينده‏اش را مى‏آمرزد». (7)

و جابر جعفى در ضمن يك حديث طولانى از امام صادق (ع) روايت كرده است كه فرمود: «چون از نزد قبر حسين (ع) بازگشتى ، ندا كننده‏اى تو را ندا مى‏دهد كه اگر آن را مى‏شنيدى ، تمام عمر را نزد قبر شريف حسين (ع) اقامت مى‏گزيدى. آن منادى گويد:خوشا به حال تو اى بنده خدا كه سود فراوان بردى و به سلامت (در دين ) دست يافتى. عمل از سربگير كه گناهان گذشته‏ات آمورزيده شد» . (8)

7- محسوب نشدن ايام زيارت از عمر زائر

امام صادق (ع) فرمود: «همانا ايام زيارت زائران حسين بن على (ع) از عمرشان محسوب نگشته و جزء حياتشان به شمار مى‏آيد» . (9)

8- حفاظت زائر در دنيا و آخرت

عبدالله بن هلال به امام صادق (ع) عرض كرد: فدايت شوم، كمترين نصيبى كه زائر امام حسين (ع) دارد، چيست ؟ فرمود: «اى عبد الله، كمترين چيزى كه براى او مى‏باشد، اين است كه خداوند او و خانواده‏اش را حفظ مى كند تا وى را به سوى خانواده‏اش باز گرداند، و چون روز قيامت فرا رسد، خداوند حافظ او مى‏باشد» . (10)

9- عنايت و توجه سيدالشهدا (ع)

امام صادق (ع) فرمود: «حسين در نزد پروردگارش ... به زائرانش نظر مى كند . او نگاه مى كند كه چه كسى براى آن حضرت گريه مى كند، پس براى او طلب آمرزش كرده و پدرانش را مى‏خواند تا براى آن زائر دعا كرده و طلب آمرزش و مغفرت نمايند. سپس امام (حسين) مى فرمايد: اگر زائر من مى‏دانست كه خدا چه چيزى براى او عطا مى فرمايد شادى او بيشتر از جزع و بى‏تابى وى مى‏گرديد» . (11)

و امام حسين (ع) فرمود: «هر كس مرا در زندگانيش زيارت كند، پس از مرگش بازديدش خواهم كرد» . (12)

10- خير و بركت زياد

امام صادق (ع) فرمود: «اگر مردم مى‏دانستند كه چقدر خير و بركت در زيارت امام حسين (ع) وجود دارد ، براى زيارت كردنش با يكديگر مقاتله مى‏كردند، و هر آينه اموالشان را براى رفتن به زيارتش مى‏فروختند» (13)

و امام باقر (ع) فرمود: «اگر مردم مى‏دانستند كه زيارت قبر شريف حسين (ع) چه مقدار فضيلت و بركت دارد، از شوق زيارت جان مى سپردند و نفسهايشان از شدت حسرت بند مى‏آمد» (14).

11- برابرى زيارت قبر حسين (ع) با حج

عبدالله بن عبيد انبارى گويد: به امام صادق (ع) عرضه داشتم : فدايت شوم ، همه ساله وسايل تشرف به حج برايم فراهم نمى‏شود. فرمود: «چون قصد حج نمودى و اسباب برايت فراهم نگشت ، به زيارت قبر حسين (ع) برو، كه يك حج برايت نوشته مى شود و چون قصد عمره نمودى و وسايل مهيا نشد ، عزم زيارت قبر حسين (ع) نما، كه يك عمره برايت منظور مى شود»(15)

12- نام زائر در اعلى عليين ثبت مى‏شود

امام صادق (ع) فرمود: «هر كس به زيارت قبر حسين (ع) برود در حالى كه عارف به حق او باشد، خداوند نام او را در اعلى عليين مى‏نويسد» . (16)

13- غرق شدن در رحمت الهى

از امام صادق (ع) پرسيدند: ثواب كسى كه قبر امام حسين (ع) را زيارت كند، در حالى كه كبر و غرور نداشته باشد چيست ؟ فرمود: «برايش هزار عمره و حج مقبول نوشته مى شود . اگر شقى باشد، سعيد نوشته مى‏گردد، و پيوسته در رحمت الهى غوطه‏ور خواهد بود» . (17)

14- دعاى معصومين براى زائر

معاوية بن وهب از امام صادق (ع) نقل نموده كه فرمود: «اى معاويه، زيارت قبر حسين (ع) را از روى ترس وامگذار ، زيرا هر كه آن را ترك كند ، چنان دچار حسرت مى‏شود كه آرزو نمايد قبرش نزد او باشد . آيا دوست ندارى كه خداوند تو را در زمره كسانى به حساب آورد كه رسول خدا (ص) و على و فاطمه و امامان معصوم (ع) برايش دعا مى‏كنند؟» (18)

و نيز فرمود: «همانا فاطمه (س) دختر محمد (ص) نزد زائران قبر فرزندش حسين (ع) حضور يافته و براى گناهانشان طلب آمرزش مى‏كند». (19)

15- تجلى خدا

امام صادق (ع) فرمود: «به درستى كه خداى تبارك و تعالى، قبل از اهل عرفات ، براى زائران قبر حسين (ع) تجلى مى نمايد، حوايج آنان را بر آورده مى‏كند ، گناهانشان را آمرزيده و درخواستهايشان را به اجابت مقرون مى‏سازد ، و سپس متوجه اهل عرفات شده و در مورد آنان نيز اينگونه عمل مى‏كند». (20)

16- سعادت

امام صادق (ع) به عبدالملك خثعمى فرمود: «زيارت حسين بن على (ع) را ترك مكن و دوستانت را نيز به آن فرمان بده، تا خداوند بر عمرت افزوده و روزيت را زياد گرداند. خداوند سبحان زندگانى تو را در سعادت قرار خواهد داد، و نمى‏ميرى مگر سعادتمند ، و تو را در سلك سعادتمندان خواهند نوشت » . (21)

17- تأثير زيارت در روز عاشورا

امام صادق (ع) فرمود: «هر كس قبر حسين را در روز عاشورا زيارت كند ، همانند كسى است كه در برابر او به خون خود غلطيده باشد» .(22)

18- قرار گرفتن در جوار پيامبر و على و فاطمه (ع)

امام صادق (ع) فرمود: «هر كس مى‏خواهد در جوار پيامبر (ص) و على و فاطمه (ع) باشد، نبايد زيارت حسين بن على (ع) را ترك كند» (23).

19- تأثير زيارت در روز قيامت

امام صادق (ع) فرمود: «هيچ كس در روز قيامت نيست مگر آنكه آرزو مى‏كند كه اى كاش از زائرين امام حسين (ع) مى‏بود زيرا مشاهده مى‏نمايد كه با زائران حسين (ع) به واسطه مقامى كه در نزد پروردگار دارند، چگونه عمل مى‏شود» . (24)

و نيز فرمود: «هر كس دوست دارد در روز قيامت بر سر سفره‏هايى از نور بنشيند پس بايد از زائرين حسين بن على (ع) باشد» .(25)

و زرارة بن اعين گويد: «امام صادق (ع) فرمود: «زائرين حسين يك برترى نسبت به ساير مردم دارند» پرسيدم : برتريشان چيست ؟ فرمود: «چهل سال قبل از مردم وارد بهشت مى‏شوند در حالى كه ديگران هنوز در حال حساب هستند» . (26)

20- رهايى از شدايد قيامت

رسول گرامى اسلام (ص) فرمود: «من تعهد مى‏كنم كه در روز قيامت هنگامه رستاخيز ، ضمن ملاقات با زائر حسين (ع)، دستش را بگيرم و از مراحل هول‏انگيز و سختيهاى قيامت نجاتش بخشيده و او را به بهشت وارد كنم».(27)

21- نجات از آتش جهنم

امام صادق (ع) فرمود: «هر كس قبر حسين (ع) را به خاطر خداوند و در راه خدا زيارت نمايد، خداوند او را از آتش دوزخ آزاد مى‏سازد، و روز ترس بزرگ (قيامت) او را ايمن مى‏دارد . از خداوند نيز هيچ حاجتى از حوائج دنيا و آخرت را طلب نمى‏كند مگر آنكه به او عطا مى‏نمايد» (28).

اين آثار و آثار ديگرى كه به خاطر اجتناب از طولانى شدن مطلب ذكر نكرديم ، همگى به بركت وجود حضرت سيدالشهدا (ع) است كه اميدوارم هر چه زودتر توفيق زيارت مرقد مطهرش نصيب تمام عاشقان گردد.

پى نوشتها:

1.       سورهء مائده ، آيهء 39

2.       ثواب الاعمال شيخ صدوق ، ص 116

3.       منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 281

4.       منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 337

5.       همان مأخذ.

6.       همان مأخذ ، ص 289

7.       كافى ، مرحوم كلينى ، ج 4 ص 582

8.       منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 295

9.       وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 322

10.   منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 247

11.   امالى شيخ طوسى ، ص 55

12.   بحارالانوار ، علامه مجلسى ، ج 101 ص 16

13.   منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 87

14.   سفينة البحار، محدث قمى ، ج 1 ص 565

15.   منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 306

16.   وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 324

17.   منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 328

18.   منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 199

19.   منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 204

20.   منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 346

21.   منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 292

22.   وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 331

23.   وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 230

24.   وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 330

25.   وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 331

26.   بحارالانوار ، علامه مجلسى ، ج 44 ص 235

27.   منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 278

28.   وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 324

دسته ها :
چهارشنبه هفدهم 11 1386
آثار و بركات اخلاقى - تربيتى سيد الشهداء (عليه السلام)

1- ايجاد اخلاق جديد در جامعه مسلمين‏

اگر ديدى كه نابينا و چاه است‏
اگر خاموش بنشنيى گناه است

يكى از آثار و بركات سيدالشهدا (ع) در بعد اخلاقى - تربيتى اين است كه قيام او باعث گرديد در جامعه مسلمانان نوعى اخلاق جديد بلند نظرانه پديد آيد و نظر انسان را به

زندگى خود و ديگران، دگرگون سازد تا بتواند بدينوسيله جامعه را اصلاح نمايد . و به عبارت ديگر، با خودسازى به ديگر سازى نيز بپردازد.

آرى، در آن زمانى كه بنياد روانى و اخلاقى مردم در هم ريخته و ويران شده بود و اين ويرانى شامل رهبران مسلمين و بزرگان آنان نيز شده بود و با اخلاق و شيوه‏اى وحشتناك زندگى مى‏كردند ، امام حسين (ع) يگانه درمان آن حالت بيمار گونه را كه در مجتمع مسلمانان مورد قبول واقع شده بود، در قيام آشكار و فرياد درآن سكوت مرگبار ديد. لذا آن حضرت با خون پاك خود و فرزندان و يارانش و با همه اعتبارات احساسى و تاريخى ، حتى شمشير و عمامه جدش رسول خدا (ص) ، وارد مبارزه گرديد تا همه روزنه‏ها و راههاى توجيه را فرو بندد.

سيدالشهدا (ع) نيك دريافته بود كه وجدان شكست خورده و اخلاق پست امت را نمى‏توان به وسيله رويارويى ساده دگرگون ساخت، از اين رو با قيام و شهادت خويش ديرى نپاييد كه اخلاق هزيمت و فرار را به نيرويى عظيم درآورد و اخلاق جديدى به جاى آن جايگزين نمود. براستى شهادت حسين بن على (ع) تأثير ژرف و شگرفى بر شيعيان ساكن و ساكت بجاى گذاشت ، و سرنوشت غم انگيز نواده پيامبر اكرم (ص) عواطف اخلاقى و مذهبى مردم را بهم ريخت.

در اثر قيام و شهادت امام حسين (ع) موجى در روح مسلمين به وجود آمد، حميت و عزت، شجاعت و صلابت به وجود آمد،و احساسات بردگى و اسارتى كه از اواخر حكومت عثمان و تمام دوره معاويه بر روح جامعه اسلامى حكمفرما بود، تضعيف شد و ترس آنها را فرو ريخت ، خلاصه، ابا عبدالله (ع) به اجتماع اسلامى شخصيت داد.

كربلا و قيام سيدالشهدا (ع) نمايشگاه اخلاق عالى اسلامى و انسانى با همه صفات و طراوت آن بود و اين اخلاق را نه به زبان كه در عمل به خون پاك خويش بر صفحه ماندگار تاريخ به ثبت رسانيد.


از پا حسين افتاد و ما بر پاى بوديم‏
زينب اسيرى رفت و ما بر جاى بوديم

2- احساس گناه در بين مسلمين

يكى ديگر از آثار نهضت و شهادت سيدالشهدا (ع) اين بود كه مردم پس از مدت كوتاهى متوجه عدم توانايى و ضعف نفس خود شدند، لذا احساس عميق ندامت و گناه كرده و چنين انديشيدند كه براى جبران اين اهمال كارى و غفلت ، و نيز براى طلب بخشايش الهى، بايد جانبازيهاى مشابهى را انجام دهند. و از جمله كارهاى امام زين‏العابدين (ع) اين بود كه كوشيد اين احساس گناه را شعله‏ور سازد. از اين رو به گروه انبوهى از مردم كوفه نهيب زده و فرمود:

«اى مردم، شما را به خدا سوگند مى دهم، آيا شما فراموش كرديد كه نامه‏ها براى پدرم نوشتيد و چون به سوى شما آمد، به او خدعه و نيرنگ زديد؟! شما با پدرم عهد و پيمان بستيد و با وى بيعت كرديد، اما بيعت خود را شكستيد و او را به قتل رسانديد پس هلاكت بر شما باد و با اين توشه‏اى كه به آخرت فرستاديد هلاكت بر شما باد . چه رأى زشت و پليدى را كه براى خود پسنديديد! آنگاه كه به ديدار پيغمبر خدا (ص) مى‏شتابيد و به شما بگويد: «عترت مرا كشتيد ، هتك حرمت مرا كرديد.» با چه ديده‏اى به او نظر خواهيد كرد؟ و سرانجام به شما خواهد گفت : «از امت من نخواهيد بود» 1

اين احساس گناه عامل هميشه شعله‏ورى بود كه مردم را براى شورش و انتقام جويى همواره به جلو مى‏راند.

استاد «عادل اديب» در اين باره مى‏نويسد: شهادت فجيع امام حسين (ع) در كربلا موجى شديد از احساس گناه در وجدان هر مسلمانى برانگيخت . آنان پى بردند كه مى‏توانستند او را يارى دهند. اما از آن پس كه با او براى قيام پيمان بستند، او را يارى نكردند . اين احساس گناه دو جنبه داشت: از يك طرف انسان را وادار مى ساخت كه گناهى را كه مرتكب شده با كفاره بشويد، و از طرف ديگر نسبت به كسانى كه او را به ارتكاب چنين گناهى واداشته بودند، احساس كينه و نفرت كند. به طورى كه انگيزه انقلابهاى متعددى كه در اثر قتل امام (ع) برپا شد، همان كفاره يارى نكردن به حضرت او، و انتقام گرفتن از امويان بود .

مقدر چنين بود كه آتش اين احساس گناه، پيوسته برافروخته بماند و انگيزه انتقام از بنى اميه در هر فرصت به انقلاب و قيام بر ضد ستمگران منتهى گردد. 2

بارى ، بر اثر شهادت امام حسين (ع) اين آيه شريفه مصداقى روشن يافت:

«و يوم يعض الظالم على يديه » 3

و روزى كه ستمكار دستهاى خود را از پشيمانى مى‏گزد.

3-ازدياد محبوبيت سيد الشهداء (ع) و خاندان وحى

سؤمين اثر مهم تربيتى قيام و شهادت سيدالشهداء (ع) ، بالا بردن محبوبيت خاندان حضرت على (ع) در اجتماع اسلامى و شناساندن بيشتر و بهتر آنان به مردم بوده است .

مسئله داشتن محبوبيت و قبضه كردن افكار اجتماع از مسائل حياتى و مهمى است كه همواره مورد نظر حكومتها بوده و هست . حكومتها هر چند به طور اكثر تكيه گاه بزرگى جز قدرت ندارند، اما به خوبى مى دانند كه نيرومندتر از قدرت نظامى ، جايگاهى است كه در دلهاى مردم مى‏باشد، وسعى دارند آن را براى خويش به دست آورند . معاويه نيز با همه تلاشهاى شيطانى خود به طور كلى مى خواست دو چيزرا به دست آورد: يكى محبوبيت بخشيدن به خاندان و شجره خبيثه بنى اميه ، و ديگرى سقوط خاندان و شجره طيبه حضرت على (ع) از محبوبيت . متأسفانه معاويه در اين تلاش خود موفقيت بسيارى هم كسب كرد. اما با ظهور حماسه حسينى و جانبازيهاى مردان راستين خدا، نفوذ معنوى و اعتبار روحانى عميقى براى سيدالشهدا و اهل بيت (ع) ايجاد نمود .

به طورى كه هر چه از آن واقعه مى گذشت مردم بيشترى به خاندان حضرت على (ع) جذب مى‏شدند اين محبوبيت رفته رفته چنان بالا گرفت كه عده‏اى براى خونخواهى و به نام هوا داران از خاندان رسول خدا (ص) دست به قيام زدند.

آرى ، اگر حسين بن على (ع) پيش از نهضت مردانه‏اش به عنوان امام وقت و سبط پيغمبر و فرزند على و فاطمه، و بزرگترين شخصيت از خاندان وحى شناخته مى‏شد، پس از قيام با حفظ مقامات سابق، به نام عاليترين و كاملترين نمونه مردانگى و مجاهدت و فداكارى در راه خدا و حقيقت شناخته شد.

«مسيوماربين آلمانى» در اين خصوص مى‏نويسد: «مهمترين اثر اين نهضت اين بود كه رياست روحانى كه در عوالم سياست اهميت شايانى داشت، مجدداً به دست بنى‏هاشم افتاد، و به ويژه در بازماندگان حسين (ع) مسلم گرديد، و چندى طول نكشيد كه (حكومت) ظلم و جور معاويه و جانشيان او منهدم شد و در كمتر از يك قرن قدرت از بنى اميه سلب گرديد. منهدم شدن (قدرت) بنى اميه به قسمى شد كه امروز نام و نشانى از آنها نمودار نيست و اگر در متن كتب تاريخى نامى از اين قوم ذكر شده در تعقيب آن هزاران نفرين و ناسزا هم نوشته شده است، واين نيست مگر به واسطه قيام امام حسين (ع) و ياران با وفاى او » 4

پى نوشتها:


1-  سيرهء امامان ، سيد محسن امين ، ص 188
2-  زندگانى تحليلى پيشوايان م، عادل اديب ، ص 149
3-  سورهء فرقان ، آيه 27
4-  نقل از كتاب درسى كه حسين به انسانها آموخت شهيد هاشمى نژاد، ص 445

 

دسته ها :
چهارشنبه هفدهم 11 1386
آثار و بركات تربت پاك سيد الشهداء(عليه السلام)

سخنى پيرامون تربت سيدالشهدا (ع)

سجده بر خاك تو شايسته بود وقت نماز
اى كه از خون جبينت به جبين آب وضوست‏
 

فضيلت و آثار و بركاتى كه براى تربت حسينى است ، براى هيچ تربتى و قطعه‏اى از قطعات زمين نيست . خاك كربلا قطعه‏اى از بهشت است كه خداوند قادر متعال به واسطه قدردانى از يك فداكار در راه دين كه تمام هستى خود را فدا كرده ، در آن خاك، بركت و فضيلت و شفا قرار داده است .

كربلايش قطعه‏اى از جنت است‏

باب نور و باب لطف و رحمت است‏

اما در اينكه چرا تنها اين خاك داراى چنين ويژگيها و آثار و بركات است؟ بايد گفت : هر چيزى كه در اين عالم ، شرافت ظاهرى و يا معنوى پيدا مى‏كند، يا به خاطر انتساب آن به خداوند سبحان و شرافت ذاتى است، و يا به خاطر وقوع امر خارق العاده و مهمى است كه به آن شرافت و بركت داده است .

در تربت كربلاى سيدالشهدا (ع) هر دو امر محقق شده است ، زيرا خاك كربلا بنا بر رواياتى ، هم شرافت ذاتى و خدا دادى ، و هم امر عظيم و واقعه‏اى مهم در آنجا واقع گرديده كه آن شهادت حسين بن على (ع) و ياران وفادارش مى‏باشد ، لذا داراى فضيلت و آثارى خاص است .

آمده است كه چون بر قبر امام حسين (ع) آب بستند، پس از چهل روز آب فرو نشست و اثر قبر محو گرديد، يكى از اعراب بنى اسد آمد و از خاك قبضه قبضه برداشت و بوييد تا بر قبر حسين رسيد، و چون او را مى‏بوسيد گريه مى‏كرد و مى‏گفت : پدر و مادرم به فدايت ، چه اندازه خوشبويى كه قبر و تربت تو چنين خوشبو است ، سپس شروع كرد به سرودن :

خواهند نهان سازند قبرش ز حبيبش‏

خوشبويى خاك قبر گرديده دليلش‏

آرى خاك مزار حسين (ع) سرمه چشم عاشقان و شيفتگانش بوده و ايشان را مجنون وار به سوى خود مى‏كشاند.

از آنجايى كه هدف اين كتاب بر شمردن آثار و بركات سيدالشهدا (ع) است ، از تفصيل در مطلب پرهيز كرده و علاقه‏مندان به اين مقوله را به كتابهاى مربوط ارجاع مى‏دهد .

و اما آثار و بركاتى كه مى توان براى تربت پاك حسينى برشمرد عبارتنداز:

1- تأثير تماس اعضاى بدن با تربت

يكى از آثار و بركات تربت سيدالشهدا (ع) اين است كه متبرك نمودن بدن و صورت با آن تربت شريف تأثير معنوى زيادى بر انسان خواهد گذاشت ، از اين رو از بعضى بزرگان دين و امامان معصوم نقل شده كه بعد از نماز ، بدن و صورت خويش را با مهر كربلا متبرك مى كنند. و نيز دستور داده‏اند كه قبل از خوردن تربت جهت شفا گرفتن، آن را بوسيده و با اعضاى بدن تماس داده شود.

امام صادق (ع) فرمود: «خداوند متعال تربت جدم حسين (ع) را شفاى هر درد، و ايمنى از هر خوفى قرار داده است؛ پس هرگاه يكى از شما خواست از آن خاك تناول كند، ببوسد و آن را به چشم گذارد و بر ساير اعضاى بدنش تماس دهد...» 1

2- سجده بر تربت

يكى ديگر از بركات و آثار خاك مزار امام حسين (ع) اين است كه سجده بر آن تربت پاك حجابهاى ظلمانى را كنار زده و در توجه حق تعالى به نمازگزار مؤثر است . امام صادق (ع) در اين باره مى‏فرمايد: «همانا سجود بر تربت حسين (ع) حجابهاى هفتگانه را پاره مى كند»2

لازم به ذكر است كه مراد از «حجاب» در كتاب و سنت ، همان حجابهايى است كه بين بنده و خالق حايل شده و او را از شهود خداوند محجوب مى سازد كه در مرحله اول، حجابهاى ظلمانى و در مرحله دوم ، حجابهاى نورانى بر طرف مى‏شود اما مراد از حجابهاى هفتگانه ، ظاهراً حجابهاى ظلمانى است . سجده بر تربت حضرت سيدالشهدا(ع) اين خاصيت را دارد كه در صورت معرفت به حق حضرت و ولايت او، حجابها را دريده و راهگشاى وصول به كمالات انسانى باشد.

سجده بر خاك سركوى تو آرند خلايق‏
جان فداى تو كه هم قبله و هم قبله نمايى‏

و اما در خصوص اينكه در ميان شيعه معمول است از خاك مقدس كربلا يعنى تربت كنار قبر سيدالشهدا (ع) خاك برداشته و با آن مهر درست كرده و غالباً در نماز، به آن سجده مى‏كنند بدين خاطر است كه از خاك زمين بوده و به تمامى خاكها مى‏توان سجده كرد، و از طرفى خاك كربلا به لحاظ شهادت امام حسين (ع) و ياران باوفايش شرافت پيدا كرده است ، به طورى كه اهل بيت (ع) نيز به ما فرموده‏اند در هر نمازى كه سجده بر تربت كربلا باشد خداوند آن نماز را به خاطر آن حضرت قبول مى‏كند. چنانكه حضرت صادق (ع) از خاك كربلا درون كيسه‏اى ريخته و در سجاده همراه داشت، در هنگام نماز آن كيسه را باز مى‏كرد و بر آن سجده مى‏نمود.

3- شفا يافتن

از جمله آثار و بركات قطعى تربت پاك سيدالشهدا (ع) شفا بودن آن براى دردهاو آلام انسان است . رواياتى كه دلالت بر اين امر دارند به سه دسته تقسيم مى‏شوند:

دسته اول : رواياتى است كه شفا بودن را براى تربتى كه از خود قبر شريف برداشته شود مخصوص كرده است ، چنانكه امام صادق (ع) فرمود: «به درستى كه نزد سر حسين (ع) تربت سرخى است كه شفاى هر دردى غير از مرگ مى باشد» 3

دسته دوم : رواياتى است كه با تعبيرات مختلف توسعه‏اى از بيست ذراع تا پنج فرسخ و يا ده ميل را براى آن قائل است . چنانكه امام صادق (ع) فرمود: «حريم مزار حسين (ع) پنج فرسخ از چهار جانب قبر است »4

دسته سوم : رواياتى است كه به طور مطلق جنبه شفا بودن تربت را مطرح نموده‏اند . چنانكه امام صادق (ع) فرمود: «خاك مزار امام حسين (ع) براى هر دردى شفاست». 5

تا شفا بخشد روان و جسم هر بيمار را

در حريم وصل خود خاك شفا دارد حسين‏

و نيز امام رضا (ع) فرمود: «خوردن گل، مانند خوردن مردار و خون و گوشت خوك، حرام است مگر گل مزار حسين (ع) ، بدرستى كه در آن شفاى هر درد و امنيت از هر ترسى است» 6

حكايت: عالم زاهد پرهيزگار حجةالاسلام و المسلمين مرحوم آقاى حاج شيخ محمد حسن عالم نجف آبادى قدس سره نقل فرمودند: «من در زمان مرجعيت مرحوم آية الله آخوندى خراسانى (ره) كه در نجف اشرف مشغول تحصيل بودم مريض شدم و اين بيمارى مدتى طول كشيد و پرستارى مرا بعضى از طلاب در همان حجره مدرسه بر عهده داشتند . پس از چندى بيمارى من به قدرى شديد شد كه اطبا از شفا يافتنم مأيوس شدند و ديگر براى معالجه‏ام نيامدند، و من در حال تب شديد گاهى بيهوش مى‏شدم و گاهى به هوش مى آمدم.

يكى از رفقا كه مرا پرستارى مى‏كرد شنيده بود كه عالم زاهد مرحوم آية الله آقاى حاج على محمد نجف آبادى قدس سره مقدارى از تربت اصلى حضرت سيدالشهدا (ع) را دارد. او به منزل معظم له رفته و از وى خواسته بود كه قدرى از آن تربت را بدهد كه به من بخورانند تا شفا يابم. ايشان فرموده بود : من به قدر يك عدس تربت دارم و آن را گذاشته ام كه بعد از مرگم در كفنم بگذارند . آن آقا ناراحت شده و گفته بود : حالا كه ما از همه جا مأيوس شده و به شما پناه آورده‏ايم شما هم از دادن تربت خوددارى مى‏كنيد؟ اين بيمار در حال احتضار است و مى‏ميرد.

مرحوم آية الله آقاى حاج على محمد، دلش به حال بيمار سوخته و قدرى از آن تربت كه از جان خودش عزيزترش مى داشت به آن شخص داده بود . تربت را با آب مخصوصى كه وارد شده در آب حل كرده و به حلق من ريخته بودند . من كه در حال بيهوشى به سر مى‏بردم ، ناگهان چشمان خود را باز كرده و ديدم رفقا اطراف بسترم نشسته‏اند ، خوب دقيق شدم و آنان را شناختم و قصه تربت را كه به حلقم ريخته بودند برايم شرح دادند.

كم كم در خود احساس نيرو و نشاط كردم و حركتى به خود داده نشستم ، ديدم نشاط بيشترى دارم برخاستم و ايستادم ، و چون يقين كردم كه به بركت ترتبت مقدس امام حسين (ع) شفا يافتم حال خوشى پيدا كردم و به رفقا گفتم : از شما خواهش مى كنم كه از حجره بيرون برويد، چون مى‏خواهم زيارت عاشورا را بخوانم رفقا از حجره بيرون رفتند و من درب حجره را بستم و بدون احساس ضعف با آن حال خوشى كه قابل و صف كردن نيست مشغول خواندن زيارت حضرت سيدالشهدا (ع) شدم » 7

آرى ، شفاى بيماران به وسيله تربت آن حضرت يكى از بركاتى است كه خداوند متعال در عوض شهادت امام حسين (ع) به وى عطا فرموده است .

تربتت راز شفاى همه درد است حسين
تن و جان را نبود مثل تو آگاه طبيب‏

4- تأثير كام برداشتن اطفال با تربت

كام برداشتن اطفال با تربت امام حسين (ع) موجب ايمنى كودك مى شود چنانكه امام صادق (ع) فرمود:

«كام فرزندانتان را با تربت حسين (ع) باز كنيد كه آن امان است » 8

5- تأثير تربت حسين ، همراه جنازه

صاحب كتاب «مدارك الاحكام» مى نويسد: در زمان حضرت صادق (ع) زن زاينه‏اى بود، بچه‏هايى كه از زنا بدنيا مى آورد در تنور مى‏انداخت و مى‏سوزانيد. وقتى كه مرد، پس از غسل و كفن او را به خاك سپردند ، اما زمين جنازه‏اش را بيرون انداخت .جاى ديگر او را دفن كردند باز زمين او را نپذيرفت تا سه مرتبه ، آنگاه مادرش به امام صادق (ع) متمسك شد: اى پسر پيغمبر به فريادم برس.

فرمود: كارش چه بود ؟ عرض كردند زنا و سوزاندن بچه‏هاى حرامزاده . فرمود: هيچ مخلوقى حق ندارد مخلوقى را بسوزاند، سوزاندن به آتش مخصوص خالق است عرض كرد حالا چه كنم؟ فرمود: مقدارى از تربت حسين (ع) با او در قبر بگذاريد . تربت حسين (ع) امان است . همراهش گذاشتند زمين او را پذيرفت.

در توقيع مبارك حضرت حجة بن الحسن (عج) نيز اذن داده شده است . يكى از شيعيان به حضرت (در زمان غيبت صغرى توسط نايب خاص حضرت ) مى‏نويسد: آيا جايز است ما تربت حسين (ع) را با ميت در قبر بگذاريم ، يا با تربت حسين روى كفن بنويسيم؟

حضرت در پاسخ مرقوم مى‏فرمايند: هر دو كار پسنديده است . البته بايد رعايت احترام تربت بشود . مهر يا تربت، مقابل يا زير صورت ميت باشد ، بلكه به بركت خاك قبر حسين (ع) قبر ميت محل امنى از هر بلا و آفت و عذابى گردد 9

6- تسبيح تربت

از حضرت صاحب الزمان (عج) روايت شده كه فرمود: «هر كس تسبيح تربت امام حسين (ع) را در دست گيرد و ذكر را فراموش كند، ثواب ذكر براى او نوشته مى‏شود». 10

و امام صادق فرمود: «يك ذكر يا استغفار كه با تسبيح تربت حسين (ع) گفته شود برابر است با هفتاد ذكر كه با چيز ديگر گفته شود»11

پى نوشتها:

74 وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 4 ص 1033

2-  كافى ، مرحوم كلينى ، ج 4 ص 588
3-  كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 272
4-  مكارم الاخلاق ، طبرسى ، ج 1 ص 360
5-  كافى ، مرحوم كلينى ، ج 1 ص 360
6-  تهذيب الاحكام ، شيخ طوسى ، ج 6 ص 74
7-  نقل از كتاب سيد الشهدا آيت الله شهيد دستغيب ، ص 166
8- وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 4 ص 1033
9-  وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 4 ص 1033
10-  بحارالانوار ، علامه مجلسى ، ج 44 ص 280
11-  نقل از كتاب درسى كه حسين (ع ) به ما آموخت شهيد هاشمى نژاد، ص 451

 

دسته ها :
چهارشنبه هفدهم 11 1386

قاسم‌ فتاحي‌كيوان‌ لؤلوئي‌

مقدمه‌

حادثه‌اي‌ مانند رويداد خونين‌ نينوا كه‌ رهبر قهرمانش‌ حسين‌ بن‌ علي‌ (ع) است‌،بزرگ‌ترين‌ ذخيرة‌ انسانيت‌ در گذرگاه‌ قرن‌ها است‌. رويداد عاشورا تنها يك‌ جنگ‌ نابرابر،يك‌ داستان‌ غم‌انگيز و يا فاجعه‌ نبود، بلكه‌ جلوه‌اي‌ از كمال‌ و جمال‌ الهي‌ بود كه‌ در چهره‌انسان‌هايي‌ تجسم‌ يافت‌ و در منظر اهل‌ نظر به‌ نمايش‌ گذارده‌ شد. رخداد عاشورا چونان‌نهضت‌هاي‌ عدالت‌ خواهانه‌ و اصلاح‌ طلبانه‌ انسان‌هاي‌ مجاهد نبود، بلكه‌ عصاره‌ همه‌بعثت‌ها، نهضت‌ها، انقلاب‌هاي‌ مردان‌ الهي‌ بود كه‌ در سرزمين‌ تفتيده‌ طف‌ رخ‌ نمود.تبلور دو انديشه‌، دو اعتقاد و دو جريان‌ تاريخي‌ كه‌ در چهره‌ دو گروه‌ يا دو پيشوا ترسيم‌مي‌شود. جنگ‌ امام‌ نور با امام‌ نار، درگيري‌ انسان‌ صالح‌ و مصلح‌ با انسان‌ فاسد و مفسد،رويارويي‌ فضيلت‌ها با رذيلت‌ها .اين‌ واقعه‌ با آن‌كه‌ بيش‌ از نيم‌ روز طول‌ نكشيد، نقل‌مجالس‌ گوناگون‌ در همه‌ روزگاران‌ شد.

تاريخ‌، جنگ‌هاي‌ بزرگ‌، كشمكش‌هاي‌ دراز وخونريزي‌هاي‌ سهمگين‌،بسيار ديده‌ است‌، اما هيچ‌ كدام‌ به‌ اندازه‌ اين‌ رويداد كوتاه‌،بحث‌انگيز و عبرت‌آموز نبوده‌ است‌. انديشه‌ و رفتار امام‌ حسين‌(ع) در همة‌ ابعاد اسوه‌مي‌باشد. و راهي‌ كه‌ حسين‌ (ع) در تعريف‌ زندگي‌ نشان‌ داد، راه‌ حريت‌ و عزت‌ است‌ وپرچمي‌ كه‌ برافراشت‌، فرا راه‌ آزاديخواهان‌ و عزت‌ جويان‌ تا قيام‌ قيامت‌ است‌. رسالت‌سياسي‌ حسين‌ (ع) در آن‌ دوران‌ تاريك‌ اين‌ بود كه‌ سلطنت‌ شوم‌ امويان‌ را رسوا سازد وسرزمين‌هاي‌ اسلام‌ و مرزهاي‌ قرآن‌ و مصالح‌ اهل‌ قبله‌ را از آنان‌ بستاند تا اسلام‌ ومسلمانان‌ از آن‌ فتنه‌ و تباهي‌ خلاصي‌ يابند.

در اين‌ نوشتار برآنيم‌ تا روز شمار حوادث‌ زندگي‌ امام‌ حسين‌ (ع) را با تكيه‌ بربخش‌ آخر زندگاني‌ آن‌ حضرت‌ ؛ يعني‌ دورة‌ آغاز قيام‌ تا شهادت‌ حسين‌ (ع) با بهره‌گيري‌از منابع‌ و اطلاعات‌ موجود مورد بررسي‌ قرار دهيم‌.

از ولادت‌ تا امامت‌ (50 - 4 هجري‌)

ولادت‌ امام‌ حسين‌(ع)

سومين‌ پيشواي‌ شيعيان‌ در روز سوم‌ شعبان‌ سال‌ چهارم‌ هجري‌ در مدينه‌ ديده‌ به‌جهان‌ گشود. پس‌ از ولادت‌ آن‌ حضرت‌، پيامبر (ص) از ديدار وي‌ خرسند شد و او را«حسين‌» ناميد. حسين‌ (ع) از نظر والائي‌ نسب‌ و حسب‌ از چنان‌ مقامي‌ برخوردار است‌كه‌ هيچ‌كس‌ به‌ آن‌ مقام‌ نمي‌رسد. چراكه‌ آن‌ حضرت‌ از حيث‌ نسب‌ ممتازترين‌ انسان‌ است‌و جدش‌ رسول‌ خدا (ص)، مادرش‌ حضرت‌ فاطمه‌ زهرا3، پدرش‌ علي‌ مرتضي‌، برادرش‌حسن‌ مجتبي‌، خواهرش‌ زينب‌ كبري‌ و همسرش‌ ـ بنا بر برخي‌ روايات‌ ـ شهر بانودختربزرگ‌ يزدگرد پادشاه‌ ساساني‌ است‌ و اين‌ نسب‌ براي‌ احدي‌ نيست‌. رشيد ،طبيب‌،زكي‌ ثار الله‌ و سيد الشهداء از القاب‌ ايشان‌ است‌ و كنيه‌ آن‌ امام‌ ابي‌ عبدالله‌ است‌.

حسين‌ (ع) در عصر پيامبر (ص) (11-4 ه)

امام‌ حسين‌ (ع) حدود هفت‌ سال‌ از عمر شريف‌ خود را در زمان‌ حيات‌ پيامبرگرامي‌ اسلام‌ سپري‌ كرد. روايت‌هاي‌ بسياري‌ در مورد مقام‌ ارجمند حسن‌ و حسين‌ درپيشگاه‌ پيامبر (ص) وجود دارد، كه‌ منابع‌ اهل‌ سنت‌ و شيعه‌ به‌ آن‌ اشاره‌ كرده‌اند.رسول‌خدا (ص) سخت‌ به‌ حسين‌ و برادرش‌ اظهار علاقه‌ كرده‌ و با جملاتي‌ كه‌ درباره‌ آن‌هافرمودند، گوشه‌اي‌ از فضايل‌ آن‌ها را براي‌ اصحاب‌ بازگو كردند. اكنون‌ در آثار حديثي‌،شمار زيادي‌ فضيلت‌ براي‌ امام‌ حسين‌ (ع) نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ بسياري‌ از آن‌ها نظير«الحسن‌ و الحسين‌ سيدا شباب‌ اهل‌ الجنه‌» متواتر بوده‌ و يا فراوان‌ نقل‌ شده‌ است‌.

حسين‌(ع) در عصر خلفا (ابو بكر ـ عمر ـ عثمان‌، 11 ـ 35 ه)

امام‌ حسين‌ (ع) پس‌ از رحلت‌ پيامبر (ص) با حوادث‌ تلخ‌ و ناگواري‌ چون‌ ماجراي‌سقيفه‌ بني‌ ساعده‌ و غصب‌ خلافت‌ اسلامي‌، غصب‌ فدك‌ و شهادت‌ مادرش‌ حضرت‌زهرا(س‌) روبه‌ رو گرديد. در عصر حكومت‌ خلفا كه‌ حدود بيست‌ وپنج‌ سال‌ به‌ طول‌انجاميد، همراه‌ پدر بزرگوارش‌ امام‌ علي‌ (ع) در ابعاد گوناگون‌ و جبهه‌هاي‌ مختلف‌ ازحريم‌حق‌ و عدالت‌ دفاع‌ مي‌كرد و با استفاده‌ از هر فرصتي‌ به‌ مبارزه‌ با جناح‌ باطل‌ و افشاي‌ماهيت‌ دشمن‌ و مقابله‌ با تبليغات‌ انحرافي‌ دشمنان‌ مي‌پرداخت‌. بنا به‌ اظهار منابع‌،حسين‌(ع) در دوره‌ خلفا به‌ سبب‌ عنايات‌ و عواطف‌ مشهوري‌ كه‌ از رسول‌ خدا(ص) نسبت‌به‌ او ديده‌ بودند، بسيار مورد احترام‌ بود.

از جمله‌ وقايعي‌ كه‌ حسين‌ (ع) در دورة‌ خلافت‌ ابوبكربن‌ ابي‌ قحافه‌ (13-11 ه.ق‌)در آن‌ مشاركت‌ داشت‌، اين‌ بود كه‌ آن‌ حضرت‌ كه‌ در آن‌ هنگام‌ دوران‌ كودكي‌ را مي‌گذراند،همراه‌ برادرش‌ حسن‌ (ع) در معيت‌ مادرشان‌ حضرت‌ زهرا3 براي‌ مطالبه‌ فدك‌، نزدابوبكر رفتند و به‌ عنوان‌ شاهد، گواهي‌ دادند كه‌ فدك‌ از آن‌ فاطمه‌3 است‌. به‌ گونه‌اي‌ كه‌خليفه‌ پذيرفت‌ ولي‌ با مداخله‌ عمر گواهي‌ آنان‌ مورد قبول‌ واقع‌ نشد. يكي‌ ديگر از مواردفعاليت‌ حسين‌(ع)، همراهي‌ با اقدامات‌ پدر براي‌ گرفتن‌ حق‌ خود (خلافت‌ و رهبري‌ امت‌)بود. در دوران‌ خلافت‌ عمر بن‌ خطاب‌ (23-13 ه .ق‌) نيز روايت‌هاي‌ بسياري‌ در مورداعتراض‌ حسين‌ (ع) به‌ خليفه‌ در مورد غصب‌ مقام‌ خلافت‌ آمده‌ است‌.

در مورد شركت‌ امام‌ حسين‌ (ع) در فتوحات‌ دوران‌ خلفا اتفاق‌ نظر وجود دارد،برخي‌ منابع‌ معتقدند كه‌ آن‌ حضرت‌ و برادرش‌ امام‌ حسن‌ (ع) در فتح‌ طبرستان‌ و شمال‌آفريقا مشاركت‌ فعال‌ داشته‌اند. نكته‌ ديگري‌ كه‌ در دوران‌ خلافت‌ عمر در مورد امام‌حسين‌ (ع) مطرح‌ است‌، ازدواج‌ آن‌ حضرت‌ با شهربانو ،يكي‌ از دختران‌ يزدگرد سوم‌،آخرين‌ پادشاه‌ ساساني‌ است‌، كه‌ در اين‌ مورد هم‌ نظرات‌ مختلف‌ و گاه‌ متضادي‌ ابرازشده‌است‌.

امام‌ حسين‌ (ع) كه‌ در دوران‌ خلافت‌ عثمان‌ بن‌ عفان‌ (35-23 ه .ق‌) دوران‌جواني‌ را مي‌گذراند، در همراهي‌ با پدر و برادرش‌ ،هيچ‌ گاه‌ خلافت‌ و روش‌ عثمان‌ رانپذيرفت‌، بنا به‌ اظهار منابع‌، وقتي‌ خليفه‌ سوم‌، ابوذر غفاري‌ ـ يكي‌ از صحابه‌ پيامبر (ص) ـرا به‌ سبب‌ اعتراض‌ به‌ روش‌ وي‌ از مدينه‌ به‌ ربذه‌ تبعيد كرد، با وجود دستور خليفه‌ مبني‌ برعدم‌ بدرقه‌ ابوذر، علي‌ (ع) همراه‌ جمعي‌ از ياران‌ ،از جمله‌ حسن‌ و حسين‌ به‌ بدرقه‌ ابوذرشتافتند و در همان‌ هنگام‌ امام‌ حسين‌ (ع) طي‌ سخناني‌، آشكارا مخالفت‌ خود را با روش‌عثمان‌ اعلام‌ كرد. در ماه‌هاي‌ پاياني‌ خلافت‌ عثمان‌ و زماني‌ كه‌ شورشيان‌، خانة‌ خليفه‌ رامحاصره‌ كردند و مانع‌ رسيدن‌ آب‌ به‌ خانه‌ خليفه‌ شدند، كساني‌ كه‌ قدرت‌ داشتند تا راهي‌از ميان‌ شورشيان‌ باز كرده‌ و به‌ خانه‌ عثمان‌ آب‌ برسانند، امام‌ حسن‌ و حسين‌ 8 بودند.

حسين‌ (ع) در دوره‌ خلافت‌ علي‌(ع) (40-36 ه)


پس‌ از قتل‌ عثمان‌ مردم‌ به‌ خانة‌ علي‌ (ع) هجوم‌ بردند و خواهان‌ بيعت‌ با آن‌حضرت‌ شدند. امام‌ ـ كه‌ در ابتدا حاضر به‌ پذيرش‌ خلافت‌ نبود، پس‌ از اصرار فراوان‌ مردم‌و قبول‌ شرايط‌ امام‌ از سوي‌ مردم‌ ـ زمام‌ امور خلافت‌ را در دست‌ گرفت‌ و در طول‌ چهارسال‌ و نه‌ ماه‌ خلافت‌ خويش‌، در دو بخش‌ اقدامات‌ اصلاحي‌ (اجراي‌ عدالت‌ و از بين‌ بردن‌فاصله‌هاي‌ نارواي‌ طبقاتي‌) و اقدامات‌ سياسي‌ و نظامي‌ (جنگ‌ با سه‌ گروه‌ ناكثين‌،قاسطين‌ و مارقين‌) به‌ فعاليت‌ پرداخت‌. حسين‌ (ع) در اين‌ دوران‌ در تمام‌ فعاليت‌هاي‌سياسي‌، اجتماعي‌، فرهنگي‌ و نظامي‌ مشاركت‌ فعال‌ داشت‌. به‌ نوشتة‌ منابع‌ تاريخي‌ درجريان‌ جنگ‌ جمل‌ (با گروه‌ پيمان‌ شكن‌ يا ناكثين‌) كه‌ در سال‌ سي‌ و ششم‌ هجري‌ قمري‌در نزديكي‌ بصره‌ رخ‌ داد، امام‌ حسين‌ (ع) نقش‌ مهمي‌ داشت‌، چنان‌ كه‌ فرماندهي‌ جناح‌راست‌ سپاه‌ امير المومنين‌ را برعهده‌ داشت‌ و رشادت‌هاي‌ زيادي‌ از خود نشان‌ داد.

در جنگ‌ امام‌ علي‌ (ع) با گروه‌ قاسطين‌ يا ظالمين‌ (جنگ‌ صفين‌) كه‌ از ماه‌ رجب‌سال‌ 36 هجري‌ قمري‌ آغاز و در صفر سال‌ 37 هجري‌ قمري‌ با ماجراي‌ حكميت‌ پايان‌يافت‌، حسين‌ (ع) قبل‌ از جنگ‌ با خطبه‌هاي‌ آتشين‌ خود، مردم‌ كوفه‌ را براي‌ مقابله‌ بامعاويه‌ بسيج‌ مي‌كرد و در جريان‌ جنگ‌ نيز شجاعت‌ها و دلاوري‌هاي‌ زيادي‌ از خود نشان‌داد، چنان‌ كه‌ امام‌ علي‌ (ع) پيوسته‌ مراقب‌ بود تا آسيبي‌ به‌ آن‌ حضرت‌ وبرادرش‌حسن‌8 نرسد و هميشه‌ مي‌فرمود: «براي‌ حفظ‌ نسل‌ رسول‌ خدا (ص) مراقب‌ آنان‌باشيد.»

از آن‌ حضرت‌ خطبه‌اي‌ در جنگ‌ صفين‌ نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ ضمن‌ آن‌ مردم‌ را به‌جنگ‌ ترغيب‌ مي‌كردند. امام‌ حسين‌ (ع) در همان‌ مراحل‌ مقدماتي‌ جنگ‌ صفين‌، درگرفتن‌ مسير آب‌ از دست‌ شاميان‌ نقش‌ داشت‌. امام‌ علي‌ (ع) پس‌ از آن‌ پيروزي‌فرمود:«هذا اول‌ فتح‌ ببركة‌ الحسين‌.» بعد از پايان‌ جنگ‌ و ماجراي‌ حكميت‌ نيز امام‌حسين‌ (ع) يكي‌ از شاهداني‌ بود كه‌ امام‌ علي‌ (ع) براي‌ نظارت‌ بر روند مذاكرات‌ او رابرگزيد.

امام‌ حسين‌ (ع) در جنگ‌ نهروان‌ با گروه‌ مارقين‌ (خوارج‌) كه‌ در سال‌ 38 هجري‌قمري‌ صورت‌ گرفت‌، نيز نقش‌ فعال‌ داشته‌ و سمت‌ فرماندهي‌ بخشي‌ از سپاه‌ را به‌ عهده‌داشته‌ است‌.

آن‌ حضرت‌ در دورة‌ خلافت‌ علي‌ (ع) ضمن‌ نقش‌ پر تلاش‌ در امور نظامي‌ در امورديگر نيز مشاركت‌ فعال‌ داشت‌ كه‌ از آن‌ جمله‌ مي‌توان‌ به‌ آموزش‌ و تعليم‌ قرآن‌، رسيدگي‌به‌ نيازمندان‌، حل‌ وفصل‌ امور سياسي‌، قضايي‌ و اجتماعي‌ اشاره‌ كرد.

حسين‌ (ع) در دوره‌ خلافت‌ و امامت‌ برادرش‌ (50-40 ه)

پس‌ از شهادت‌ حضرت‌ علي‌ (ع) در بيست‌ و يكم‌ ماه‌ رمضان‌ سال‌ 40 هجري‌قمري‌، بنا به‌ وصيت‌ آن‌ حضرت‌، مسلمانان‌ با فرزند بزرگ‌ ايشان‌ حسن‌ (ع) به‌ عنوان‌خليفه‌ بيعت‌ كردند. حسين‌ (ع) در طول‌ دوران‌ كوتاه‌ خلافت‌ پدرش‌ و دوران‌ ده‌ ساله‌امامت‌ برادر بزرگوارش‌، پيوسته‌ در كنار آن‌ حضرت‌ قرار داشت‌؛ هنگام‌ حركت‌امام‌حسن‌(ع) براي‌ جمع‌ آوري‌ سپاه‌ به‌ منظور مقابله‌ با معاويه‌، امام‌ حسين‌ (ع) همراه‌برادر بود و پس‌ از آنكه‌ امام‌ مجتبي‌ مجبور به‌ صلح‌ با معاويه‌ شد، با برادرش‌ حسين‌ (ع) دراين‌ مورد به‌ مشورت‌ پرداخت‌.

از امامت‌ حسين‌ (ع) تا آغاز قيام‌ (61-50 ه)

امام‌ حسين‌ (ع) در عصر خلافت‌ معاويه‌ (60-40 ه .ق‌)

پس‌ از صلح‌ امام‌ حسن‌ (ع) با معاويه‌ و بعد از آن‌كه‌ حضرت‌ به‌ ناچار از خلافت‌كناره‌گيري‌ كرد، معاوية‌ بن‌ ابوسفيان‌ نوزده‌ سال‌ و هشت‌ ماه‌ (60-40 ه .ق‌) بر مسندخلافت‌ نشست‌. حدود ده‌ سال‌ از اين‌ دوران‌ مقارن‌ با امامت‌ امام‌ حسن‌ (ع) و حدود ده‌سال‌ ديگر هم‌ زمان‌ با امامت‌ امام‌ حسين‌ (ع) بود. امام‌ حسين‌ در دورة‌ امامت‌ برادرش‌، به‌طور كامل‌ از سياست‌ وي‌ دفاع‌ كرد. آن‌ حضرت‌ در برابر در خواست‌هاي‌ مكرر مردم‌ عراق‌،براي‌ آمدن‌ آن‌ حضرت‌ به‌ كوفه‌، حتي‌ پس‌ از شهادت‌ برادرش‌، حاضر به‌ قبول‌ رأي‌ آنان‌نشده‌ و فرمودند:«تا وقتي‌ معاويه‌ زنده‌ است‌ نبايد دست‌ به‌ اقدامي‌ زد.» معناي‌ اين‌ سخن‌آن‌ بود كه‌ امام‌ در فاصله‌ ده‌ سال‌ به‌ اجبار حكومت‌ معاويه‌ را تحمل‌ كردند.

اگر چه‌ امام‌ خود را متعهد به‌ پيمان‌ صلح‌ با معاويه‌ مي‌دانست‌ و نمي‌خواست‌ پيمان‌شكني‌ كند ولي‌ در مواقع‌ لازم‌ به‌ مبارزه‌ با معاويه‌ و عمالش‌ مي‌پرداخت‌ كه‌ از آن‌ جمله‌مي‌توان‌ به‌ پاسخ‌ قاطع‌ امام‌ به‌ نامة‌ معاويه‌ ـ كه‌ به‌ دنبال‌ گزارش‌ مروان‌ بن‌ حكم‌(حاكم‌مدينه‌) در مورد فعاليت‌هاي‌ امام‌ براي‌ آن‌ حضرت‌ فرستاده‌ بود، و نيز سخنراني‌ كوبندة‌ امام‌حسين‌ (ع) در مراسم‌ حج‌ سال‌ 58 هجري‌ قمري‌ در جمع‌ گروه‌ كثيري‌ از صحابه‌ و تابعين‌در افشاي‌ حكومت‌ بني‌ اميه‌ ومصادره‌ اموال‌ به‌ منظور غيرمشروع‌ جلوه‌ دادن‌ حكومت‌معاويه‌ و مخالفت‌ شديد امام‌ با انتصاب‌ يزيد به‌ ولايتعهدي‌ ازسوي‌ معاويه‌ ـ اشاره‌ كرد.

حسين‌ (ع) از قيام‌ تا شهادت‌ (رجب‌ سال‌ 60 تا محرم‌ سال‌ 61 ه)

پانزدهم‌ رجب‌ سال‌ 60 هجري‌ (مرگ‌ معاويه‌ و آغاز خلافت‌ يزيد)

معاويه‌ بن‌ ابوسفيان‌ در نيمة‌ ماه‌ رجب‌ سال‌ 60 هجري‌ قمري‌ در شام‌ از دنيا رفت‌.هنگام‌ مرگ‌ وي‌ فرزندش‌ يزيد در حوارين‌ به‌ سر مي‌برد. معاويه‌ وصيت‌ نامه‌اي‌ به‌ اين‌مضمون‌ خطاب‌ به‌ يزيد نوشت‌: «به‌ اطلاع‌ او برسانيد كه‌ من‌ بر او جز از چهار مرد بيم‌ ندارم‌و آنان‌ حسين‌ بن‌ علي‌ و عبدالله‌ بن‌ عمر و عبدالرحمن‌ بن‌ ابوبكر و عبدالله‌ بن‌ زبيرهستند، اما حسين‌ بن‌ علي‌، خيال‌ مي‌كنم‌ مردم‌ عراق‌ او را رها نكنند و وادار به‌ خروج‌ كنند.اگر چنين‌ كرد بر او در گذر...» يزيد چون‌ به‌ دمشق‌ رسيد و زمام‌ امور خلافت‌ را در دست‌گرفت‌ به‌ نوشتة‌ يعقوبي‌ «به‌ عامل‌ مدينه‌، وليد بن‌ عتبه‌ بن‌ ابي‌ سفيان‌ نوشت‌: هنگامي‌ كه‌نامه‌ام‌ به‌ تو رسيد، حسين‌ بن‌ علي‌ و عبدالله‌ بن‌ زبير را احضار كن‌ و از آن‌ دو بيعت‌ بگير،پس‌ اگر زير بار نرفتند، آن‌ دو را گردن‌ بزن‌ و سرهاي‌ آن‌ دو را نزد من‌ بفرست‌، مردم‌ را نيزبه‌ بيعت‌ فراخوان‌ و اگر سرباز زدند، همان‌ حكم‌ را درباره‌ آنان‌ اجرا كن‌.»

بيست‌ وهفتم‌ رجب‌ سال‌ 60 هجري‌

(ملاقات‌ امام‌ حسين‌ (ع) با وليد بن‌ عتبه‌ ولي‌ مدينه‌)

چون‌ نامة‌ يزيد به‌ وليد بن‌ عتبه‌، فرماندار مدينه‌ رسيد، وليد با مروان‌ حكم‌ (والي‌سابق‌ مدينه‌) در اين‌ مورد به‌ مشورت‌ پرداخت‌.«مروان‌ گفت‌: از ناحية‌ عبدالله‌ بن‌ عمروعبدالرحمن‌ بن‌ ابوبكر مترس‌ كه‌ آن‌ دو خواستار خلافت‌ نيستند، ولي‌ سخت‌ مواظب‌حسين‌ بن‌ علي‌ و عبدالله‌ بن‌ زبير باش‌ و هم‌ اكنون‌ كسي‌ بفرست‌، اگر بيعت‌ كردند كه‌ چه‌بهتر و گرنه‌ پيش‌ از آنكه‌ خبر آشكار شود و هر يك‌ از ايشان‌ جايي‌ بگريزد و مخالفت‌ خودرا ظاهر سازد گردن‌ هر دو را بزن‌. » وليد، عبدالله‌ بن‌ عمر و بن‌ عثمان‌ را كه‌ نوجواني‌ بود،دنبال‌ امام‌ حسين‌ (ع) و عبدالله‌ بن‌ زبير فرستاد. هنگامي‌ كه‌ پيام‌ آور والي‌ مدينه‌ نزد امام‌آمد ،آن‌ حضرت‌ متوجه‌ مرگ‌ معاويه‌ گرديد، لذا تني‌ چند از دوستان‌ و غلامان‌ خويش‌ راجمع‌ كرد و همراه‌ خود به‌ دار الاماره‌ برد تا در صورت‌ وجود خطر آنان‌ را به‌ كمك‌ بطلبد.

طبري‌ مي‌نويسد:«حسين‌ بيامد و بنشست‌، وليد نامه‌ را به‌ او داد كه‌ بخواند و خبرمرگ‌ معاويه‌ را داد و او را به‌ بيعت‌ خواند. حسين‌ گفت‌ :انالله‌ انا اليه‌ راجعون‌، خدا معاويه‌ رارحمت‌ كند و تو را پاداش‌ بزرگ‌ دهد، اينكه‌ گفتي‌ بيعت‌ كنم‌، كسي‌ همانند من‌ به‌ نهاني‌بيعت‌ نمي‌كند، گمان‌ ندارم‌ به‌ بيعت‌ نهاني‌ من‌ بس‌ كني‌ و بايد آن‌ را ميان‌ مردم‌ علني‌كنيم‌. گفت‌: آري‌. گفت‌: وقتي‌ ميان‌ مردم‌ آيي‌ و آنها را به‌ بيعت‌ خواني‌ ما را نيز به‌ بيعت‌بخوان‌ كه‌ كار يكجا شود. وليد كه‌ سلامت‌ دوست‌ بود گفت‌: به‌ نام‌ خداي‌ برو تا با جمع‌ مردم‌بيايي‌.» امام‌ پس‌ از خارج‌ شدن‌ از فرماندهي‌ مدينه‌ تصميم‌ به‌ خروج‌ از مدينه‌ و حركت‌به‌سوي‌ مكه‌ گرفت‌.

همان‌ شب‌ عبدالله‌ بن‌ زبير از مدينه‌ خارج‌ شد، فرداي‌ آن‌ روز ماموران‌ حكومتي‌دنبال‌ او رفتند و شب‌ بعد نيز امام‌ حسين‌ (ع) تصميم‌ به‌ ترك‌ مدينه‌ گرفت‌ و خواهرش‌زينب‌ و ام‌ كلثوم‌ و برادر زادگانش‌ و برادرانش‌، جعفر و عباس‌ و عموم‌ افراد خانواده‌اش‌ كه‌ درمدينه‌ بودند، همراه‌ ايشان‌ رفتند غير از محمد بن‌ حنفيه‌ كه‌ در مدينه‌ ماند. ابن‌ عباس‌ هم‌چند روز پيش‌ از آن‌ به‌ مكه‌ رفته‌ بود.

بيست‌ وهشتم‌ رجب‌ سال‌ 60 هجري‌ (خروج‌ امام‌ از مدينه‌ به‌ سوي‌ مكه‌ )

امام‌ حسين‌ (ع) در شب‌ يكشنبه‌ دو روز مانده‌ از ماه‌ رجب‌ سال‌ 60 هجري‌ به‌اتفاق‌ همراهان‌ از مدينه‌ عازم‌ مكه‌ شدند؛ حضرت‌ هنگام‌ خروج‌ از مدينه‌ وصيت‌ نامه‌اي‌نوشت‌ و به‌ برادرش‌ محمد حنفيه‌ داد وپس‌ از حمد وثناي‌ خداوند اهداف‌ و انگيزه‌هاي‌ خودبراي‌ خروج‌ از مدينه‌ را بيان‌ فرمودند.

سوم‌ شعبان‌ سال‌ 60 هجري‌ (ورود امام‌ حسين‌ (ع) وهمراهانش‌ به‌ مكه‌)

امام‌ و يارانش‌ در شب‌ جمعه‌ سوم‌ شعبان‌ سال‌ 60 هجري‌ قمري‌ وارد شهر مكه‌شدند. «هنگامي‌ كه‌ امام‌ وارد مكه‌ شد، مردم‌ شهر بسيار خشنود شدند و حتي‌ ابن‌ زبير، كه‌خود داعية‌ رهبري‌ داشت‌ در نماز امام‌ و مجلس‌ حديث‌ او شركت‌ مي‌كرد. مكه‌ پايگاه‌ ديني‌اسلام‌ بود و طبعا توجه‌ بسياري‌ را به‌ خود جلب‌ مي‌كرد. در آنجا امام‌ با افراد وشخصيت‌هاي‌ مختلف‌ در تماس‌ بود وعلل‌ عدم‌ بيعت‌ خود با يزيد را بيان‌ مي‌كرد. درهمين‌ روزها كه‌ دمشق‌ نگران‌ كساني‌ بود كه‌ بيعت‌ نكرده‌ و در حجاز بودند، در كوفه‌ حوادثي‌مي‌گذشت‌ كه‌ از طوفان‌ سهمگين‌ خبر مي‌داد.

شيعيان‌ علي‌ (ع) كه‌ درمدت‌ بيست‌ سال‌ حكومت‌ معاويه‌ صدها تن‌ كشته‌ داده‌بودند و همين‌ تعداد يا بيشتر از آنان‌ در زندان‌ به‌ سر مي‌بردند، همين‌ كه‌ از مرگ‌ معاويه‌آگاه‌ شدند ، نفسي‌ راحت‌ كشيدند. ماجراجوياني‌ هم‌ كه‌ ناجوان‌ مردانه‌ علي‌ (ع) را كشتند وگِرد پسرش‌ را خالي‌ كردند تا دست‌ معاويه‌ در آنچه‌ مي‌خواهد باز باشد، همين‌ كه‌ معاويه‌ به‌حكومت‌ رسيد و خود را از آنان‌ بي‌ نياز ديد به‌ آنان‌ اعتنايي‌ نكرد، از فرصت‌ استفاده‌ كردندو در پي‌ انتقام‌ برآمدند تا كينه‌اي‌ كه‌ از پدر در دل‌ دارند از پسر بگيرند .دسته‌بندي‌شروع‌شد شيعيان‌ علي‌ در خانة‌ علي‌ سليمان‌ بن‌ صرد خزاعي‌ گرد مي‌آمدند. سخنراني‌هاآغازشد.

سرانجام‌ تصميم‌ گرفتند تا امام‌ را به‌ كوفه‌ دعوت‌ كنند. در مدت‌ امامت‌ سه‌ ماهه‌امام‌ حسين‌ (ع) نامه‌هاي‌ فراواني‌ از كوفه‌ براي‌ آن‌ حضرت‌ رسيد كه‌ مضمون‌ نامه‌ها اين‌بود: «كوفه‌ و عراق‌ آماده‌ براي‌ آمدن‌ شماست‌. ما همه‌ در انتظار تو هستيم‌ و تو را ياري‌خواهيم‌ كرد.» يعقوبي‌ مي‌نويسد:«حسين‌ به‌ مكه‌ رفت‌ و چند روزي‌ بماند .مردم‌ عراق‌ به‌ اونامه‌ نوشتند و پي‌ در پي‌ فرستادگاني‌ روانه‌ كردند و آخرين‌ نامه‌اي‌ كه‌ از ايشان‌ بدو رسيد،نامه‌هاي‌ ابن‌ هاني‌ و سعيد بن‌ عبدالله‌ حنفي‌ بود:«بنام‌ خداي‌ بخشاينده‌ مهربان‌، به‌حسين‌ بن‌ علي‌، از شيعيان‌ با ايمان‌ و مسلمانش‌، اما بعد، پس‌ شتاب‌ فرما كه‌ مردم‌ تو راانتظار مي‌برند و جز تو پيشوايي‌ ندارند، شتاب‌ فرما والسلام‌.»

پانزدهم‌ رمضان‌ سال‌ 60 هجري‌ (اعزام‌ مسلم‌ بن‌ عقيل‌ به‌ كوفه‌)

وقتي‌ كه‌ تعداد نامه‌هاي‌ كوفيان‌ از حد متعارف‌ گذشت‌، حسين‌ (ع) لازم‌ ديدعراقيان‌ را بيش‌ از اين‌ منتظر نگذارد. بنابراين‌ پاسخي‌ بدين‌ مضمون‌ براي‌ كوفه‌نوشت‌:«هاني‌ وسعيد آخرين‌ فرستادگاني‌ بودند كه‌ نامه‌هاي‌ شما را براي‌ من‌ آوردند. به‌ من‌نوشته‌ايد نزد ما بيا كه‌ رهبري‌ نداريم‌. من‌ برادر و پسر عمويم‌ مسلم‌ بن‌ عقيل‌ را نزد شمامي‌فرستم‌ تا مرا از حال‌ شما و آنچه‌ در شهر شما مي‌گذرد خبر دهد»

پنجم‌ شوال‌ سال‌ 60 هجري‌ (ورود مسلم‌ به‌ كوفه‌)

امام‌، مسلم‌ بن‌ عقيل‌ را همراه‌ تني‌ چند به‌ سوي‌ كوفه‌ روانه‌ كرد. مسلم‌ پس‌ ازپيشامدهاي‌ بسيار در پنجم‌ شوال‌ سال‌ 60 هجري‌ وارد شهر كوفه‌ شد. چون‌ مسلم‌ به‌ كوفه‌رسيد، مردم‌ نزد وي‌ آمدند و با او بيعت‌ كردند .و پيمان‌ بستند و قرار نهادند و اطمينان‌ دادندكه‌ او را ياري‌ و پيروي‌ و وفاداري‌ كنند.

يازدهم‌ ذي‌ القعده‌ سال‌ 60 هجري‌ (رسيدن‌ نامه‌ مسلم‌ به‌ امام‌ حسين‌ (ع))

مسلم‌ پس‌ از ورود به‌ كوفه‌ در خانة‌ «مختار بن‌ ابي‌ عبيده‌ ثقفي‌» ساكن‌ شد .مردم‌كوفه‌ دسته‌ دسته‌ به‌ خانة‌ مختار مي‌آمدند و مسلم‌ نامه‌ حسين‌ را براي‌ آنان‌ مي‌خواند وآنان‌ مي‌گريستند و بيعت‌ مي‌كردند. درمورد تعداد افرادي‌ كه‌ درمدت‌ اقامت‌ مسلم‌ در كوفه‌با وي‌ بيعت‌ كردند ميان‌ مورخان‌ اتفاق‌ نظر وجود ندارد. بيشترين‌ رقم‌ را حدود يك‌ صدوبيست‌ هزار نفر و كمترين‌ رقم‌ را دوازده‌ هزار نفر نوشته‌اند. مسلم‌ وقتي‌ استقبال‌ مردم‌ وآمادگي‌ آنان‌ را براي‌ ياري‌ امام‌ مشاهده‌ كرد نامه‌اي‌ به‌ اين‌ مضمون‌ به‌ امام‌ حسين‌ (ع)نوشت‌:«براستي‌ كه‌ مردم‌ اين‌ شهر گوش‌ به‌ فرمان‌ و در انتظار رسيدن‌ تواند.» بنابراين‌ امام‌تصميم‌ گرفت‌ تا از حجاز روانه‌ عراق‌ شود.

در آن‌ روزها اوائل‌ ذي‌ الحجه‌ امام‌ از حادثه‌ ديگري‌ آگاه‌ شد كه‌ او را به‌ بيرون‌ رفتن‌از حجاز مصمم‌تر ساخت‌ او دانست‌ كه‌ فرستادگان‌ يزيد خود را به‌ مكه‌ رسانده‌اند تا درمراسم‌ حج‌ بر وي‌ حمله‌ كنند و ناگهان‌ او را بكشند.

هشتم‌ ذي‌ الحجه‌ سال‌ 60 هجري‌ (حركت‌ امام‌ از مدينه‌ به‌ عراق‌ )

امام‌ حسين‌ (ع) پس‌ از دريافت‌ نامة‌ مسلم‌ بن‌ عقيل‌ و احساس‌ خطر از دژخيمان‌يزيد، احرام‌ حج‌ خود را به‌ عمره‌ تبديل‌ كرد و پس‌ از انجام‌ مراسم‌ عمره‌ از احرام‌ بيرون‌ آمدو در روز سه‌ شنبه‌ روز ترويه‌ (هشتم‌ ذي‌ الحجه‌ سال‌ 60 ه . ق‌) پس‌ از شصت‌ وپنج‌ روزاقامت‌ در مكه‌ به‌ اتفاق‌ حدود هشتادو شش‌ نفر مرد از شيعيان‌ و دوستان‌ و خانواده‌ خود ازمكه‌ بيرون‌ آمده‌ و به‌ سوي‌ عراق‌ حركت‌ كرد. از سوي‌ ديگر خبر ارسال‌ نامه‌هاي‌ مردم‌كوفه‌ و دعوت‌ از امام‌ حسين‌ (ع) براي‌ آمدن‌ به‌ آن‌ شهر يزيد را نگران‌ ساخت‌ و پس‌ ازمشورت‌ با مشاوران‌ خود تصميم‌ گرفت‌ تا «نعمان‌ بن‌ بشير» را از حكومت‌ كوفه‌ معزول‌ و«عبيدالله‌ بن‌ زياد» حاكم‌ بصره‌ را با حفظ‌ سمت‌ به‌ حكومت‌ كوفه‌ منصوب‌ نمايد.

عبيدالله‌ پس‌ از دريافت‌ فرمان‌ يزيد مبني‌ بر انتصاب‌ وي‌ به‌ حكومت‌ كوفه‌ به‌اتفاق‌ تعدادي‌ از همراهانش‌ به‌ صورت‌ مخفيانه‌ وارد كوفه‌ شد تا ضمن‌ آزمايش‌ واكنش‌مردم‌ و ميزان‌ علاقه‌ آنان‌ به‌ امام‌ حسين‌ (ع)، رهبران‌ مخالفان‌ يزيد را شناسايي‌ نمايد.مردم‌ كوفه‌ كه‌ با استبداد شديد عبيدالله‌ بن‌ زياد مواجه‌ شدند به‌ تدريج‌ مسلم‌ را تنهاگذاشته‌ و از بيعت‌ خود عقب‌ نشيني‌ كردند.

مدتي‌ بعد، پس‌ از شناسايي‌ محل‌ استقرار مسلم‌، ايشان‌ از خانة‌ مختار به‌ خانة‌«شريك‌ بن‌ اعور» رفت‌. شريك‌ چند روز بعد درگذشت‌ و مسلم‌ به‌ خانة‌ «هاني‌ بن‌ عروه‌»رفت‌. اما عبيدالله‌ كه‌ به‌ وسيله‌ جاسوسان‌ خود از مخفي‌ گاه‌ مسلم‌ و ارتباط‌ او با ياران‌ وهوادارنش‌ مطلع‌ شده‌ بود، هاني‌ را احضار و پس‌ از شكنجه‌ زنداني‌ نمود.

هشتم‌ ذي‌ الحجه‌ سال‌ 60 هجري‌ (خروج‌ مسلم‌ بن‌ عقيل‌ با چهار هزار نفر ازهمراهانش‌ از كوفه‌)

همين‌ كه‌ خبر دستگيري‌ و زنداني‌ شدني‌ هاني‌ در شهر منتشر شد، مسلم‌ دانست‌كه‌ ديگر درنگ‌ جايز نيست‌ و بايد از نهان‌گاه‌ بيرون‌ آيد و جنگ‌ را آغاز كند. پس‌ جارچيان‌خود را فرستاد تا مردم‌ را آگاه‌ سازند. نوشته‌اند از هيجده‌ هزار تن‌ كه‌ با او بيعت‌ كرده‌ بودندچهار هزار تن‌ در خانه‌ هاني‌ و خانه‌هاي‌ اطراف‌ گرد آمده‌ بودند. مسلم‌ آنان‌ را به‌ دسته‌هايي‌ تقسيم‌ كرد و هر دسته‌اي‌ را به‌ يكي‌ از بزرگان‌ شيعه‌ سپرد. دسته‌اي‌ از اين‌ جمعيت‌به‌ قصر ابن‌ زياد روانه‌ شدند، ولي‌ ابن‌ زياد موفق‌ شد آن‌ مردم‌ بي‌ تدبير را با ايجاد اختلاف‌و استفاده‌ از حربه‌ تهديد متفرق‌ سازد. نتيجه‌ اين‌ شد كه‌ در شامگاه‌ آن‌ روز جز سي‌ تن‌ با اونماندند. چون‌ نماز مغرب‌ را خواند. يك‌ تن‌ از ياران‌ خود را همراه‌ نداشت‌.

مسلم‌ چون‌ نماز شام‌ را خواند و خود را تنها ديد در كوچه‌هاي‌ كوفه‌ سرگردان‌ شد، درحالي‌ كه‌ گروه‌ زيادي‌ در جستجوي‌ وي‌ بودند، تا سرانجام‌ زني‌ به‌ نام‌ «طوعه‌» كه‌ از شيعيان‌علي‌ (ع) بود او را درون‌ خانه‌ برد و پناه‌ داد. اما شب‌ هنگام‌ پسر وي‌ از وجود مسلم‌ در خانه‌مطلع‌ شد و به‌ ماموران‌ عبيدالله‌ خبر داد. همين‌ كه‌ ابن‌ زياد پناهگاه‌ مسلم‌ را دانست‌،«محمد اشعث‌» را با شصت‌ يا هفتاد تن‌ براي‌ دستگيري‌ وي‌ فرستاد .مسلم‌ پس‌ ازدرگيري‌ با ماموران‌ ابن‌ زياد ونشان‌ دادن‌ رشادت‌ها و شجاعت‌هاي‌ بسيار مجروح‌ ودستگير شد و در روز نهم‌ ذي‌ الحجه‌ سال‌ 60 هجري‌ قمري‌ به‌ همراه‌ هاني‌ به‌ دستور ابن‌زياد به‌ شهادت‌ رسيد.

امام‌ حسين‌ (ع) در مسير خود از مدينه‌ به‌ كربلا ابتدابه‌ منزل‌ «ذات‌ عرق‌ »رسيد كه‌در ذات‌ عراق‌ «بشر بن‌ غالب‌ اسدي‌» كه‌ از عراق‌ مي‌آمد با سيد الشهداء ملاقات‌ كرد و ازاوضاع‌ عراق‌ باخبر شد. در همين‌ منزل‌ بود كه‌ فرزدق‌ رسيد وسئوال‌ كرد: يابن‌ رسول‌ الله‌ درموقع‌ حج‌ چرا عجله‌ كردي‌ ؟امام‌ پاسخ‌ داد: اگر من‌ شتاب‌ نمي‌كردم‌ در مكه‌ مرا دستگيرمي‌كردند و با ريختن‌ خون‌ من‌ در خانه‌ خدا احترام‌ كعبه‌ را از بين‌ مي‌بردند. آن‌ گاه‌ حضرت‌از اوضاع‌ كوفه‌ وعراق‌ سوال‌ كرد، فرزدق‌ پاسخ‌ داد: دلهايشان‌ با تو و شمشيرهايشان‌ عليه‌توست‌.»

سپس‌ كاروان‌ امام‌ از ذات‌ عراق‌ به‌ سمت‌ «حاجز» (كه‌ واديي‌ است‌ در مكه‌ كه‌ مردم‌كوفه‌ وبصره‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ مدينه‌ از اين‌ راه‌ مي‌روند و منزل‌ و فرودگاه‌ حجاج‌ است‌)حركت‌ كرد. در اين‌ منزل‌ بود كه‌ امام‌ نامه‌اي‌ به‌ اهل‌ كوفه‌ نوشت‌ (و آن‌ در واقع‌ پاسخ‌ نامة‌مسلم‌ بن‌ عقيل‌ بود) و خبر حركت‌ امام‌ و همراهانش‌ ازمكه‌ به‌ سمت‌ عراق‌ به‌ اهالي‌ اطلاع‌داده‌ شد.و سپس‌ حسين‌ (ع) نامه‌ را به‌ «قيس‌ بن‌ مسهر صيداوي‌» داد تا همراه‌ عبدالله‌بن‌ يقطر به‌ كوفه‌ برساند. قيس‌ وهمراهش‌ چون‌ به‌ قادسيه‌ رسيدند، جاسوسان‌ عبيدالله‌آنان‌ را شناسايي‌ كردند،و «حصين‌ بن‌ نمير تميمي‌» را دستگير كرد و چون‌ قيس‌ نامه‌ راخورده‌ بود و حاضر به‌ افشاي‌ متن‌ نامه‌ نشد، به‌ دستور ابن‌ زياد او را از بالاي‌ ساختمان‌دارالاماره‌ كوفه‌ به‌ پايين‌ پرتاب‌ كردند و به‌ شهادت‌ رسيد. امام‌ و همراهانش‌ سپس‌ از حاجزبه‌« عيون‌» آمدند (و آنجا فرودگاه‌ زوار بصره‌ بود كه‌ در آن‌ گودال‌هايي‌ وجود داشت‌ كه‌ آب‌در آنها جمع‌ شده‌ بود.) در اين‌ محل‌ «عبدالله‌ بن‌ مطيع‌ عدوي‌» به‌ حضور امام‌ رسيد و امام‌را از عزيمت‌ به‌ كوفه‌ منع‌ كرد. امام‌ در پاسخ‌ فرمود:«احترام‌ به‌ خدا و رسول‌ (ص) و قريش‌ وعرب‌ به‌ اين‌ است‌ كه‌ من‌ زير بار زور نروم‌» و حركت‌ كرد.

سپس‌ كاروان‌ امام‌ از عيون‌، به‌ منزل‌ «حزيمه‌» رسيد و يك‌ شب‌ در اين‌ منزل‌اقامت‌ گزيد وآن‌ گاه‌ راهي‌ «زرود» از منازل‌ معروف‌ بين‌ مكه‌ و كو فه‌ شدند. در اين‌ محل‌امام‌ با «زهير بن‌ قين‌ بجلي‌» كه‌ عازم‌ سفرحج‌ بود، ملاقات‌ كرده‌ و زهير سرانجام‌به‌حسين‌(ع) پيوست‌. بنا به‌ نوشته‌ پاره‌اي‌ از منابع‌ در همين‌ منزل‌ امام‌ از شهادت‌مسلم‌بن‌ عقيل‌ و هاني‌ بن‌ عروه‌ و تغيير كوفه‌ مطلع‌ شد. بسيار نگران‌ و پريشان‌ حال‌ شد وبا صداي‌ بلند گريست‌.

در هر حال‌ حسين‌ (ع) چون‌ از كشته‌ شدن‌ مسلم‌ و هاني‌ و نيز قتل‌ دو پيكي‌ كه‌ به‌كوفه‌ فرستاده‌ بود، مطلع‌ گشت‌، همراهان‌ خود را فرا خواند و چون‌ مي‌خواست‌ ذمة‌ مردم‌همراهش‌ را از تعهد، آزاد سازد به‌ آنان‌ گفت‌:«خبر جانگدازي‌ به‌ من‌ رسيده‌ است‌، مسلم‌ وهاني‌ كشته‌ شده‌اند. شيعيان‌ ما را رها كرده‌اند. حالا خود مي‌دانيد، هر كه‌ نمي‌خواهد تاپايان‌ با ما باشد، بهتر است‌ راه‌ خود را بگيرد و برود» گروهي‌ رفتند اين‌ گروه‌ مردمي‌ بودندكه‌ دنيا را مي‌خواستند، گروهي‌ هم‌ ماندند و آنان‌ مسلمانان‌ راستين‌ بودند.

پس‌ از حركت‌ از «زرود» امام‌ و همراهانش‌ هنگام‌ غروب‌ به‌ سرزمين‌ «ثعلبيه‌»رسيدند. به‌ نوشتة‌ برخي‌ منابع‌ «عبدالله‌ بن‌ سليمان‌» و «خدري‌ بن‌ مشعل‌» و احتمالا«عبدالله‌ بن‌ سليم‌» و «المنذري‌ بن‌ مشعل‌» كه‌ پس‌ از پايان‌ مراسم‌ حج‌ قصد داشتند خودرا به‌ امام‌ برسانند در بين‌ راه‌ با مردي‌ از قبيله‌ بني‌ اسد روبه‌ رو شدند و از وي‌ اوضاع‌ كوفه‌ راپرسيدند، گفت‌: من‌ بيرون‌ نيامدم‌، مگر شاهد قتل‌ مسلم‌ بن‌ عقيل‌ و هاني‌ بن‌ عروه‌ بودم‌.ديدم‌ كشته‌ آنها را در بازار روي‌ زمين‌ مي‌كشيدند.

آنان‌ پس‌ از ملاقات‌ خود را به‌ كاروان‌ امام‌ رسانيده‌ و از آن‌ حضرت‌ خواستند كه‌ ازاين‌ سفر منصرف‌ شود، ولي‌ امام‌ نپذيرفت‌ و فرمود: قضاي‌ الهي‌ جاري‌ مي‌شود و من‌مامورم‌ به‌ اين‌ سفر بروم‌. پاره‌اي‌ از منابع‌ هم‌ برخورد امام‌ حسين‌ (ع) و فرزدق‌ را در اين‌محل‌ مي‌دانند. درهر حال‌ امام‌ و همراهانش‌ از ثعلبيه‌ به‌ طرف‌ منزل‌ «شقوق‌» حركت‌كردند. در اين‌ محل‌ هم‌ امام‌ با مردي‌ كه‌ از كوفه‌ مي‌آمد، برخورد كرد و از وي‌ خبر حوادث‌كوفه‌ را گرفت‌ .

در اين‌ منزل‌ امام‌ جنايات‌ بني‌ اميه‌ و كشتار اصحاب‌ پيامبر (ص) و دوستان‌علي‌(ع) را براي‌ حاضران‌ متذكر شد. سپس‌ كاروان‌ امام‌ و همراهانش‌ در منزلي‌ به‌ نام‌«زباله‌» وارد شد. در اين‌ سرزمين‌ مردي‌ خبر قتل‌ «قيس‌ بن‌ مسهر صيداوي‌» را داد و بازهم‌ امام‌ در حالي‌ كه‌ بسيار متاثر بود، در جلسه‌اي‌ كه‌ تشكيل‌ داد، همراهان‌ خود را درجريان‌ حوادث‌ قرار داد و از آنان‌ خواست‌ هر كه‌ مي‌خواهد برگردد.سپس‌ قافله‌ از زباله‌حركت‌ كرد تا به‌ منزل‌ «بطن‌ العقبه‌» پيش‌ رفتند و پس‌ از اقامت‌ كوتاهي‌ به‌ طرف‌ منزل‌«شراف‌» يا «اشراف‌» حركت‌ كردند دراين‌ منزل‌ شب‌ را ماندند كاروان‌ پس‌ از استراحت‌مقداري‌ آب‌ برداشتند و نزديك‌ نيم‌ روز راه‌ پيمودند؛ كه‌ با سپاه‌ اعزامي‌ عبيدالله‌ بن‌ زياد به‌فرماندهي‌ «حر بن‌ يزيد رياحي‌» روبه‌ رو شدند. امام‌ و اصحابش‌ به‌ سمت‌ «ذوحسم‌»حركت‌ كردند.

در اينجا بود كه‌ حر راه‌ بر كاروان‌ امام‌ بست‌. امام‌ فرمود: «اين‌ مردم‌ مرا به‌ سرزمين‌خود خوانده‌اند تا با ياري‌ آنان‌ بدعت‌هايي‌ را كه‌ در دين‌ خدا پديد آمده‌ است‌ ،بزدايم‌. اين‌نامه‌هاي‌ آنهاست‌ و دستور داد تا دعوت‌ نامه‌هاي‌ مردم‌ كوفه‌ را به‌ حر نشان‌ بدهند، حال‌ اگرپشيمان‌ اند بر مي‌گردم‌» حر گفت‌: «من‌ از جمله‌ نامه‌ نگاران‌ نيستم‌ و از اين‌ نامه‌ها هم‌خبري‌ ندارم‌. امير من‌،مرا مامور كرده‌ است‌، هرجا تو را ديدم‌، راه‌ بر تو گيرم‌ و تو را نزد اوببرم‌.» بديهي‌ است‌ كه‌ امام‌ حسين‌ (ع) پيشنهاد وي‌ را نمي‌پذيرد و او هم‌ امام‌ را رهانمي‌كند تا به‌ حجاز برگردد و حتي‌ به‌ او اجازه‌ نمي‌دهد كه‌ در منزلي‌ آباد و پر آب‌ و علف‌فرودآيد.

سرانجام‌ پس‌ از مذاكرات‌ بسيار موافقت‌ شد تا كاروان‌ امام‌ به‌ راهي‌ برود كه‌ نه‌ به‌سوي‌ مكه‌ باشد و نه‌ به‌ سوي‌ كوفه‌، تا دستور جديد عبيدالله‌ بن‌ زياد برسد. در همين‌ منزل‌(ذوحسم‌) بود كه‌ امام‌ خطبه‌ بسيار مهمي‌ ايراد كرد و به‌ برخي‌ اهداف‌ خود از قيام‌ اشاره‌كردند.در گرماي‌ ظهر امام‌ دستور داد تا يارانش‌ سپاهيان‌ حر را كه‌ بسيار تشنه‌ بود، سيراب‌سازند و در حالي‌ كه‌ سيدالشهداء و همراهانش‌ به‌ طرف‌ قادسيه‌ پيش‌ مي‌رفتند،حر بالشكريانش‌ به‌ فاصله‌ كوتاهي‌ آنان‌ را تعقيب‌ مي‌كرد تا اينكه‌ به‌ سرزمين‌ وسيعي‌ به‌ نام‌«بيضه‌» رسيدند. در اين‌ منزل‌ امام‌ براي‌ سپاه‌ حر خطبه‌اي‌ خواند وقايع‌ را براي‌ آنان‌ به‌روشني‌ بيان‌ كرد .سپس‌ قافله‌ مكه‌ از بيضه‌ وارد سرزميني‌ به‌ نام‌ «الرهيمه‌» شد.در اينجا بامردي‌ از اهل‌ كوفه‌ به‌ نام‌ «ابوهرم‌» ملاقات‌ كرد، و در پاسخ‌ به‌ سوال‌ وي‌ در مورد علت‌خروج‌ از مكه‌، انگيزة‌ قيام‌ و حركت‌ خود را بيان‌ فرمودند.

كاروان‌ امام‌ سپس‌ به‌ محلي‌ به‌ نام‌ «عذيب‌» رسيدند و امام‌ از اصحاب‌ خود پرسيد:راه‌ از كدام‌ طرف‌ است‌؟ بنا به‌ اظهار برخي‌ از منابع‌، «طرماح‌ بن‌ عدي‌ الطائي‌» كه‌ از كوفه‌آمده‌ بود، راه‌ را به‌ امام‌ نشان‌ داد و از آن‌ حضرت‌ خواستند تا بازگردد. امام‌ در پاسخ‌ فرمود:خداوند تو را جزاي‌ خير بدهد، اما من‌ معاهده‌اي‌ با اين‌ مردم‌ و عهدي‌ با خدا دارم‌ كه‌ بايدبدان‌ عمل‌ كنم‌» اين‌ سخن‌ها را گفتند و رفتند تا به‌ منزل‌ «قصر بني‌ مقاتل‌» رسيدند. درمنزل‌ قصر بني‌ مقاتل‌ امام‌ با «عبدالله‌ بن‌ حر جعفي‌» ملاقات‌ كردند و از وي‌ خواست‌ كه‌در اين‌ سفر همراه‌ او باشد ولي‌ او قبول‌ نكرد و از امام‌ خواست‌ تا اسب‌ و شمشير او را بپذيرد.حسين‌ (ع) ديگر اعتنايي‌ به‌ او نكرد. پس‌ از حادثه‌ عاشورا وي‌ پيوسته‌ تأسف‌ مي‌خورد كه‌چرا چنان‌ توفيق‌ بزرگي‌ را از دست‌ داده‌ است‌.

حسين‌ و همراهانش‌ پس‌ از برداشتن‌ آب‌ بسيار، شبانه‌ از قصر بني‌ مقاتل‌ به‌ طرف‌«نينوا» (از قراء كوفه‌) حركت‌ كردند و صبحگاهان‌ به‌ اين‌ محل‌ رسيدند. اينجا بود كه‌قاصدي‌ به‌ نام‌ «مالك‌ بن‌ نسر كندي‌» نامه‌اي‌ از عبيدالله‌ بن‌ زياد به‌ اين‌ مضمون‌ براي‌حر آورد: «چون‌ اين‌ نامه‌ و فرستادة‌ من‌ رسيد بر حسين‌ سخت‌ بگير و او را جز در بيابان‌ بي‌پناهگاه‌ و بي‌ آب‌ فرود نياور، من‌ فرستاده‌ خود را مامور كردم‌ كه‌ با تو باشد و او تو را رهانخواهد كرد تا مرا از اجراي‌ اوامر آگاه‌سازد».

دوم‌ محرم‌ سال‌ 60 هجري‌ (ورود امام‌ حسين‌ (ع) و يارانش‌ به‌ سرزمين‌ كربلا)

پس‌ از رسيدن‌ نامه‌ عبيدالله‌ بن‌ زياد، حر تغيير رويه‌ داد و قصد داشت‌ تا مانع‌ ازحركت‌ امام‌ شود؛ زيرا نينوا نه‌ آب‌ داشت‌ و نه‌ آباداني‌ و با دستور عبيدالله‌ هماهنگي‌ لازم‌ راداشت‌ . اما پس‌ از گفتگوهاي‌ بسيار امام‌ و همراهانش‌ به‌ طرف‌ سرزمين‌ كربلا حركت‌كرده‌ و روز چهارشنبه‌ اول‌ محرم‌ يا پنج‌ شنبه‌ دوم‌ محرم‌ سال‌ 60 هجري‌ قمري‌، در اين‌سرزمين‌ فرود آمدند. به‌ نوشته‌ منابع‌ چون‌ ابي‌ عبدالله‌ وارد سرزمين‌ كربلا شدند، اسب‌ آن‌حضرت‌ قدم‌ از قدم‌ برنداشت‌. حضرت‌ فرمودند: اين‌ سرزمين‌ را چه‌ مي‌نامند؟ گفتند:كربلا، امام‌ ضمن‌ خواندن‌ اشعاري‌، دستور داد تا خيمه‌ها را در آن‌ محل‌ سرپاكنند.

عبيدالله‌ بن‌ زياد پس‌ از اطلاع‌ از رسيدن‌ امام‌ حسين‌ (ع) و يارانش‌، نامه‌اي‌ به‌ اين‌مضمون‌ به‌ امام‌ نوشت‌: «اي‌ حسين‌! به‌ من‌ خبر رسيده‌ كه‌ به‌ كربلا وارد شده‌اي‌، يزيد بن‌معاويه‌ براي‌ من‌ نوشته‌ كه‌ بر بستر نرم‌ نخوابم‌ و آرام‌ نگيرم‌، و غذاي‌ سير نخورم‌ تا تو را به‌خداي‌ خبير ملحق‌ سازم‌ (بكشم‌)، يا آن‌ كه‌ تسليم‌ من‌ و حكم‌ يزيد مي‌شوي‌. والسلام‌»حضرت‌ نامه‌ را خواند و همان‌ دم‌ آن‌ را به‌ دور افكند. پيك‌ گفت‌: پاسخ‌ نامه‌ را بده‌. امام‌فرمودند: «اين‌ نامه‌ پاسخ‌ ندارد» ابن‌ زياد پس‌ از آنكه‌ از بي‌ اعتنايي‌ حسين‌ (ع) به‌ نامة‌خود مطلع‌ شد، بسيار خشمگين‌ شد و به‌ جمع‌ آوري‌ سپاه‌ براي‌ جنگ‌ با امام‌ حسين‌ (ع)پرداخت‌.

سوم‌ محرم‌ سال‌ 61 هجري‌ (ورود عمر بن‌ سعد و سپاهيانش‌ به‌ كربلا)

عبيدالله‌ بن‌ زياد براي‌ مقابله‌ با امام‌ حسين‌ (ع) و مجبور كردن‌ وي‌ به‌ پذيرفتن‌بيعت‌ با يزيد«عمربن‌ سعد ابن‌ ابي‌ وقاص‌» را در رأس‌ چهار تا شش‌ هزار نفر (به‌ اختلاف‌منابع‌) به‌ كربلا فرستاد و عمر در روز سوم‌ محرم‌ سال‌ 60 هجري‌ وارد كربلا شد و بلافاصله‌مذاكرات‌ خود را با امام‌ آغاز كرد عمر، حسين‌ (ع) را خوب‌ مي‌شناخت‌ و مي‌دانست‌ كه‌ اومرد سازش‌ نيست‌، ولي‌ بيشتر مايل‌ بود تا كار بدون‌ جنگ‌ و با مصالحه‌ به‌ پايان‌ برسد.بنابراين‌ پس‌ از آنكه‌ نخستين‌ گفتگو بين‌ او و امام‌ صورت‌ گرفت‌، نامه‌اي‌ به‌ ابن‌ زيادنوشت‌ كه‌ خدا را شكر كه‌ فتنه‌ آرام‌ گرفت‌ و جنگ‌ برنخاست‌، چراكه‌ من‌ از حسين‌ پرسيدم‌كه‌ چرا به‌ اينجا آمده‌اي‌؟ گفت‌: مردم‌ اين‌ شهر از من‌ دعوت‌ كرده‌اند كه‌ نزد آنها بيايم‌، حالاكه‌ شما نمي‌خواهيد برمي‌ گردم‌» اما ابن‌ زياد در پاسخ‌ نامه‌ ابن‌ سعد نوشت‌: كار را برحسين‌ سخت‌ گير و آب‌ را بر او و يارانش‌ ببند، مگر اينكه‌ حاضر شوند با شخص‌ من‌ به‌ نام‌يزيد بيعت‌ كند.

پنجم‌ محرم‌ سال‌ 61 هجري‌ (ورود شبث‌ بن‌ ربعي‌ با چهار هزار نفر سپاه‌ به‌ كربلا)

عبيدالله‌ بن‌ زياد پس‌ از اين‌ كه‌ احساس‌ كرد عمر بن‌ سعد در مقابله‌ با امام‌ مصمم‌نيست‌، شبث‌ بن‌ ربعي‌ را در رأس‌ چهار هزار نفر نيروي‌ جنگي‌ به‌ كربلا فرستاد، شبث‌ روزپنجم‌ محرم‌ وارد كربلا شد و تحت‌ فرمان‌ عمر بن‌ سعد قرار گرفت‌. به‌ نوشتة‌ منابع‌ ابن‌زياد در فاصلة‌ روزهاي‌ سوم‌ تا دهم‌ محرم‌ افراد ديگري‌ را به‌ همراه‌ جنگجويان‌ به‌ كربلافرستاد. از جمله‌ سنان‌ ابن‌ انس‌ نخعي‌ را با چهار هزار نفر، عروة‌ بن‌ قيس‌ را با چهار هزارنفر شمر بن‌ ذي‌ الجوشن‌ را با چهار هزار نفر و نصر مازني‌ را با سه‌ هزار نفر براي‌ جنگ‌ باامام‌ به‌ كربلا عازم‌ نمود.

هفتم‌ محرم‌ سال‌ 61 هجري‌ (رسيدن‌ دستور عبيدالله‌ بن‌ زياد مبني‌ بر بستن‌ آب‌برسپاه‌ امام‌)

نامه‌ عبيدالله‌ بن‌ زياد مبني‌ بر بستن‌ آب‌ بر روي‌ حسين‌ و يارانش‌ در صورت‌ خودداري‌ از بيعت‌ در روز هفتم‌ محرم‌ سال‌ 61 هجري‌ قمري‌ به‌ عمر بن‌ سعد رسيد و عمر«عمر بن‌ حجاج‌» را با پانصد سوار مامور كرد تا با استقرار دركنار رودخانه‌ فرات‌ مانع‌ ازدسترسي‌ سپاه‌ امام‌ به‌ آب‌ شوند. بنابراين‌ از روز هفتم‌ محرم‌ تشنگي‌ نيز بر مشكلات‌ امام‌و همراهانش‌ اضافه‌ شد.

نهم‌ محرم‌ سال‌ 61 هجري‌ (ورود شمر بن‌ ذي‌ الجوشن‌ به‌ كربلا)

در روز نهم‌ محرم‌ «شمر بن‌ ذي‌ الجوشن‌» در راس‌ چهار هزار نفر سپاهي‌ واردكربلا شد .شمر حامل‌ نامه‌اي‌ از ابن‌ زياد براي‌ عمر بن‌ سعد بود. بدين‌ مضمون‌ كه‌ بدون‌فوت‌ وقت‌ جنگ‌ را با حسين‌ شروع‌ كند. شمر ضمن‌ تلاش‌ براي‌ تحريك‌ جنگ‌ و قتل‌امام‌ حسين‌ (ع) امان‌ نامه‌اي‌ هم‌ براي‌ پسران‌ ام‌ البنين‌ (عباس‌ ،عبدالله‌، جعفر و عثمان‌)آورد، آنان‌ نپذيرفتند. در عصر روز نهم‌ محرم‌ (تاسوعا) زمينه‌ براي‌ آغاز جنگ‌ فراهم‌ شد وعمر كه‌ بيمناك‌ بود مبادا رقيبش‌ شمر سمت‌ فرماندهي‌ كل‌ را از دست‌ وي‌ خارج‌ كندشخصا تيري‌ در كمان‌ گذاشت‌ و سوي‌ خيمه‌هاي‌ امام‌ حسين‌ (ع) پرتاب‌ كرد و ديگران‌ رابه‌ شهادت‌ طلبيد كه‌ اولين‌ تير را وي‌ پرتاب‌ كرده‌ است‌.

در اين‌ هنگام‌ امام‌ حسين‌ (ع) برادرش‌ عباس‌ را نزد عمر فرستاد و تقاضاي‌ يك‌شب‌ مهلت‌ كرد، كه‌ مورد موافقت‌ قرار گرفت‌. شكي‌ نيست‌ كه‌ امام‌ مايل‌ به‌ جنگ‌ نبود و تاآخرين‌ لحظات‌ كوشيد تا وجدان‌ خفته‌ اين‌ مردم‌ دنيا خواه‌ را با سخناني‌ كه‌ سراسر خيرخواهي‌ و دلسوزي‌ و روشنگري‌ بود، بيدار سازد. به‌ آنان‌ گفت‌: كه‌ اين‌ آخرين‌ فرصتي‌ است‌كه‌ براي‌ انتخاب‌ زندگي‌ آزاد به‌ آنان‌ داده‌ مي‌شود. اگر اين‌ فرصت‌ را از دست‌ بدهند ديگر،هيچگاه‌ روي‌ رستگاري‌ را نخواهند ديد. اگر به‌ اين‌ عزت‌ پشت‌ پا زنند، به‌ دنبال‌ آن‌ زندگي‌پر مذلتي‌ در انتظار ايشان‌ است‌ .

براي‌ همين‌ بود كه‌ نخستين‌ ساعات‌ روز دهم‌ محرم‌ نيز به‌ پيغام‌ بردن‌ و سخن‌گفتن‌ و خطبه‌ خواندن‌ گذشت‌. خطبه‌هاي‌ امام‌ در ساعات‌ آخر بيش‌ از آنكه‌ نشان‌ دهنده‌روح‌ آزادگي‌ و شرف‌ و پرهيزگاري‌ باشد، نمايانگر اوج‌ دلسوزي‌ بر مردم‌ گمراه‌ و تلاش‌انساني‌ براي‌ نجات‌ مردم‌ است‌. جاي‌ هيچ‌ ترديدي‌ نيست‌ كه‌ سخنان‌ و اقدامات‌ امام‌براي‌ رهايي‌ از چنگ‌ دشمن‌ و يا بيم‌ از كشته‌ شدن‌، گفته‌ نشده‌ است‌، بلكه‌ بوي‌آشتي‌طلبي‌ و خير خواهي‌ و دوستي‌ طلبي‌ مي‌دهد.

با فرا رسيدن‌ شب‌ نهم‌ محرم‌ عمر بن‌ سعد نماينده‌اي‌ را نزد امام‌ حسين‌ (ع)فرستاد و پيغام‌ داد: يك‌ امشب‌ را من‌ به‌ شما مهلت‌ مي‌دهم‌، اگر تا صبح‌ تسليم‌ شدي‌ من‌به‌ ابن‌ زياد خبر مي‌دهم‌، شايد تو را آزاد بگذارد و گرنه‌ پس‌ از گذشت‌ شب‌ نمي‌توانم‌ ازجنگ‌ خودداري‌ كنم‌. حسين‌ همان‌ پاسخي‌ را داد كه‌ مكرر فرموده‌ بود: «من‌ مرگ‌ با عزت‌را بهتر از زندگي‌ با ذلت‌ مي‌دانم‌». در آن‌ شب‌ (شب‌ عاشوراي‌ سال‌ 61 هجري‌ قمري‌)امام‌ حسين‌ بار ديگر يارانش‌ را در رفتن‌ و يا ماندن‌ در كنار وي‌ و شهادت‌ مخير گذارد وساعاتي‌ را به‌ ذكر و عبادت‌ حق‌ تعالي‌ گذراند تا اينكه‌ فرداي‌ آن‌ روز يكي‌ ازاستثنايي‌ترين‌ روزهاي‌ تاريخ‌ دميد.

دهم‌ محرم‌ سال‌ 61 هجري‌ (آغاز درگيري‌ سپاه‌ امام‌ حسين‌ (ع) با لشكر ابن‌ زياد)

با دميدن‌ فجر روز دهم‌ سال‌ 61 هجري‌ قمري‌ سرانجام‌ آنچه‌ نبايد بشود، شد؛ ياآنچه‌ بايد روي‌ دهد، آغاز گرديد. عاشورا منشأ يك‌ سلسله‌ وقايع‌ تاريخي‌ و مظهرصحنه‌اي‌ خونين‌ است‌ كه‌ آن‌ همه‌ مقدمات‌ براي‌ اين‌ روز است‌ . اين‌ همه‌ موخرات‌ كه‌ درآينده‌ اتفاق‌ افتاد. اثر وقايع‌ اين‌ روز تاريخي‌ است‌ اصحاب‌ اندك‌ امام‌ حسين‌ (ع) در آن‌صحراي‌ خشك‌ در محاصره‌ انبوهي‌ از دشمنان‌ قرار گرفته‌ بودند، صفوف‌ سپاهيان‌ دوطرف‌ براي‌ آغاز جنگي‌ نابرابر آراسته‌ شد. در يك‌ سوي‌ ميدان‌ حدود هفتاد و دو نفر سوار وپياده‌ مهياي‌ جانبازي‌ بودند و در سوي‌ ديگر حدود بيست‌ ودو هزار نفر لشكر ماجراجوي‌پست‌ فطرت‌ انتقام‌ جوي‌ كينه‌ توز و منافق‌ قرار داشتند كه‌ هر آن‌ انتظار مي‌كشيدند با قتل‌فرزند پيامبر (ص) اموال‌ و دارايي‌هاي‌ او را به‌ غنيمت‌ بگيرند. قبل‌ از شروع‌ جنگ‌ عمر بن‌سعد بار ديگر حسين‌ (ع) را به‌ بيعت‌ با يزيد فرا خواند، پاسخ‌ حسين‌ همان‌ بود كه‌ بارهافرموده‌ بود: «مرگ‌ با عزت‌ در نظر حسين‌ بهتر است‌ از زندگي‌ با ذلت‌».

آرايش‌ سپاه‌ امام‌ حسين‌ (ع) در روز عاشورا چنين‌ بود كه‌ «زهير بن‌ قين‌» را درميمنه‌ سپاه‌ قرار داد. «حبيب‌ بن‌ مظاهر اسدي‌» را به‌ فرماندهي‌ ميسره‌ لشكر گماشت‌.پرچم‌ را به‌ دست‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ سپرد . به‌ دستور امام‌ در خندقي‌ كه‌ قبلا اطراف‌خيمه‌ها كنده‌ بودند، آتش‌ روشن‌ كردند. عمر بن‌ سعد نيز صفوف‌ سپاه‌ خود را آراست‌، درحالي‌ كه‌ حدود بيست‌ تا سي‌ هزار قشون‌ در اختيار داشت‌. فرماندهي‌ ميمنه‌ سپاه‌ را به‌«عمربن‌ حجاج‌ بن‌ زبيدي‌» داد و شمر بن‌ ذي‌ الجوشن‌ عادي‌ را به‌ فرماندهي‌ ميسره‌ سپاه‌منصوب‌ كرد، بر پيادگان‌ «عروه‌ بن‌ قيس‌ الحمس‌» را امير كرد و بر رجاله‌ها و كلوخ‌ اندازها«شبث‌ بن‌ ربعي‌» را گماشت‌ و پرچم‌ را به‌ دست‌ «ذويد»، غلام‌ خود داد.

پس‌ از آرايش‌ صفوف‌ دو سپاه‌، امام‌ حسين‌ (ع)، زهير بن‌ قين‌، برير بن‌ خضير و حربن‌ يزيد رياحي‌ (كه‌ به‌ سپاه‌ امام‌ ملحق‌ شده‌ بود) هر كدام‌ خطبه‌اي‌ در حقانيت‌ خاندان‌اهل‌ بيت‌ و عدم‌ مشروعيت‌ بني‌ اميه‌ و يزيد ايراد كردند.

جنگ‌ آغاز شد و در جنگي‌ نابرابر ياران‌ حسين‌ (ع) به‌ قلب‌ سپاه‌ دشمن‌ حمله‌بردند و تا ظهر عاشورا تعدادي‌ از آنان‌ به‌ شهادت‌ رسيدند و افراد باقيمانده‌، نماز ظهر را به‌امامت‌ امام‌ حسين‌ (ع) خواندند. سپس‌ به‌ جنگ‌ با دشمن‌ پرداختند و تا حدود دو ساعت‌بعدازظهر همگي‌ به‌ شهادت‌ رسيدند. بنا به‌ اظهار منابع‌ اولين‌ كسي‌ كه‌ در جنگ‌ با دشمن‌تن‌ به‌ تن‌ كشته‌ شد، حر بن‌ يزيد رياحي‌ بود و آخرين‌ شهيد عباس‌ (ع) بود .در اين‌ روزحتي‌ طفل‌ شش‌ ماهة‌ امام‌ نيز شربت‌ شهادت‌ نوشيد.

سرانجام‌ امام‌ حسين‌ (ع) پس‌ از آنكه‌ اهل‌ بيت‌ را امر به‌ صبر و بردباري‌ كرد، خودبه‌ ميدان‌ جنگ‌ شتافت‌ و طي‌ خطبه‌ هايي‌ ضمن‌ دعوت‌ لشكر عمر به‌ تفكر و تدبر، برفضائل‌ خود و اهل‌ بيت‌ و مقام‌ خود و برادرش‌ حسن‌ (ع) در نزد پيامبر را برشمرد. سپس‌فرمود: «اي‌ گروه‌ دغا در ريختن‌ خون‌ پسر پيامبر شتاب‌ مكنيد كه‌ به‌ زيان‌ شما تمام‌خواهد شد، اي‌ ناكس‌ مردم‌ زشت‌ خو! سوگند به‌ خداي‌ بزرگ‌ كه‌ آن‌ زنازاده‌ ما را بر آن‌داشت‌ كه‌ بين‌ لباس‌ ذلت‌ و شهادت‌ يكي‌ را انتخاب‌ كنيم‌. اي‌ مردم‌! ما هرگز دستخوش‌ذلت‌ نمي‌ شويم‌....» سپس‌ با شجاعت‌ ودلاوري‌ بي‌ نظير به‌ قلب‌ سپاه‌ دشمن‌ حمله‌ برد وپس‌ از وارد شدن‌ جراحات‌ بسيار بر بدن‌ مباركش‌ و تحمل‌ ضربات‌ شمشير، نيزه‌ و كمان‌ به‌شهادت‌ رسيدند.

سر آن‌ حضرت‌ را «شمر بن‌ ذي‌ الجوشن‌ »يا «سنان‌ بن‌ انس‌» از پيكر جدا كرد،خولي‌ به‌ كوفه‌ نزد ابن‌ زياد برد. جنگ‌ در حدود ساعت‌ چهار بعد از ظهر خاتمه‌ يافت‌.

سپاهيان‌ ابن‌ زياد پس‌ از شهادت‌ امام‌ حسين‌ (ع) به‌ خيمه‌هاي‌ خانوادة‌ امام‌ حمله‌بردند،آنها را غارت‌ نمودند و به‌ آتش‌ كشيدند و زنان‌ و كودكان‌ را در بيابان‌ آواره‌ كردند.ساعت‌هاي‌ آخر روز سپري‌ مي‌شد. ديوانه‌ هايي‌ كه‌ از خشم‌ و شهوت‌ و مال‌ و جاه‌ دنيا،جسم‌ و روحشان‌ را پر كرده‌ بود،پس‌ از آنكه‌ كشتند و سوختند وبردند و در مقابل‌ خودكوچكترين‌ مقاومتي‌ از زن‌ و مرد نديدند، يكباره‌ به‌ خود آمدند و دانستند كه‌ كاري‌ زشت‌كرده‌اند و از خود پرسيدند: سيد جوانان‌ بهشت‌ را براي‌ خشنودي‌ مردي‌ تبهكار به‌ خاك‌ وخون‌ كشيديم‌. پشيمان‌ شدند، اما ديگر دير شده‌ بود.

كوفه‌ يك‌ بار ديگر خواري‌ خود را به‌ زشت‌ترين‌ صورت‌ به‌ تاريخ‌ نشان‌ داد.

يازدهم‌ محرم‌ سال‌ 61 هجري‌ (حركت‌ كاروان‌ اسراء از كربلا به‌ كوفه‌)

فرداي‌ روز عاشورا يعني‌ در يازدهم‌ محرم‌ سال‌ 61 هجري‌ قمري‌، به‌ دستورعمربن‌ سعد زنان‌ و كودكان‌ اهل‌ بيت‌ را از اطراف‌ جمع‌ آوري‌ كرده‌ و به‌ اسارت‌ گرفتند وپس‌ از آن‌كه‌ عمر بن‌ سعد بركشته‌هاي‌ سپاه‌ خود نماز خواند و آنان‌ را دفن‌ كرد، اسراي‌ اهل‌بيت‌ را حركت‌ داده‌، همراه‌ لشكريان‌ خويش‌ به‌ كوفه‌ و نزد عبيدالله‌ بن‌ زياد بردند.خطبه‌هاي‌ آتشين‌ حضرت‌ زينب‌ (س‌) و امام‌ سجاد (ع) رسواگر چهره‌ زشت‌ بني‌ اميه‌ دركوفه‌ وشام‌بود.

اول‌ صفر سال‌ 61 هجري‌ قمري‌ (ورود اسراي‌ اهل‌بيت‌ (ع) به‌ دمشق‌ نزد يزيدبن‌معاويه‌) بيستم‌ صفر سال‌ 61 هجري‌ (بازگشت‌ اهل‌ بيت‌ (ع) از شام‌ به‌ مدينه‌).

نتيجه‌

بررسي‌ منابع‌ و ماخذ تاريخي‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ قيام‌ امام‌ حسين‌ (ع) حركتي‌آگاهانه‌ و با برنامه‌ بوده‌ است‌ و زمينه‌ها و انگيزه‌هاي‌ آن‌ را مي‌توان‌ در موارد زير بر شمرد:

1 - زمينه‌هاي‌ قيام‌ امام‌ حسين‌ (ع)، به‌ دوران‌ خلافت‌ خليفة‌ سوم‌ (عثمان‌) وقدرت‌گيري‌ بني‌ اميه‌ و تسلط‌ آنان‌ بر بخش‌هايي‌ از جهان‌ اسلام‌ باز مي‌گردد.

2 - امام‌ براي‌ خودداري‌ از بيعت‌ با يزيد بن‌ معاويه‌ كه‌ مردي‌ فاسق‌، فاجر و نالايق‌بود، قيام‌ كرد.

3 - حسين‌ (ع) به‌ منظور عمل‌ به‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر قيام‌ كرد؛ زيراتسلط‌ يزيد بر مسلمانان‌ و ادعاي‌ خلافت‌، منكري‌ روشن‌ بود كه‌ امام‌ نمي‌توانست‌ درمقابل‌ آن‌ ساكت‌ باشد.

4 - جواب‌ مثبت‌ امام‌ به‌ مردم‌ كوفه‌، و تلاش‌ براي‌ تشكيل‌ حكومت‌ اسلامي‌ وجمع‌ آوري‌ نيرو براي‌ انجام‌ يك‌ قيام‌ مسلحانه‌ عليه‌ يزيد از ديگر انگيزه‌هاي‌ قيام‌ بود.

نهضت‌ حسين‌ (ع) آثار و نتايج‌ مهمي‌ بر جا گذاشت‌ كه‌ به‌ اختصار مي‌توان‌ به‌موارد زير اشاره‌ كرد:


1 - رسوا ساختن‌ ماهيت‌ يزيد و حزب‌ بني‌ اميه‌.

2 - احياي‌ فرهنگ‌ شهادت‌ و ايثار در ميان‌ مسلمانان‌.

3 - قيام‌ امام‌ حسين‌ (ع) الگويي‌ براي‌ قيام‌ها و انقلاب‌هاي‌ جهان‌ اسلام‌ شد وحتي‌ در قيام‌ غير مسلمانان‌ نيز آثار مثبتي‌ بر جاي‌ گذاشت‌ .

4 - تغيير افكار و جايگزين‌ نمودن‌ اخلاق‌ بلند نظرانه‌ و عالي‌ انساني‌ به‌ جاي‌اخلاق‌ جاهلي‌ حاكم‌ در آن‌ روزگار.

منابع‌:


1. ابن‌ اثير، عزالدين‌ بن‌ الاثير: كامل‌ (تاريخ‌ بزرگ‌ اسلام‌ و ايران‌)، ترجمه‌ عباس‌ خليلي‌،به‌ اهتمام‌ دكتر سادات‌ ناصري‌،به‌ تصحيح‌ دكتر مهيار خليلي‌، تهران‌، انتشارات‌ علمي‌،1344، جلدهاي‌ 7-3.

2. ابن‌ العبري‌، غريغوريوس‌ ابوالفرج‌ اهرون‌، تاريخ‌ مختصر الدول‌ ،ترجمه‌ دكتر محمدعلي‌ تاج‌ پور، دكتر حشمت‌ الله‌ رياضي‌، تهران‌، اطلاعات‌، 1364.

3. احمدي‌، حبيب‌ الله‌: امام‌ حسين‌ (ع) الگوي‌ زندگي‌، قم‌ انتشارات‌ فاطميا، 1381 .

4. اديب‌ عادل‌: زندگاني‌ تحليلي‌ پيشوايان‌ ما، ترجمه‌ اسدالله‌ مبشري‌، تهران‌، دفتر نشرفرهنگ‌ اسلامي‌، ج‌ پنجم‌، 1366.

5. ابن‌ اعثم‌ كوفي‌، ابو محمد احمد بن‌ علي‌: الفتوح‌، ترجمه‌ محمد بن‌ احمد مستوفي‌هروي‌، به‌ تصحيح‌ غلامرضا طباطبائي‌ مجد، تهران‌، انتشارات‌ علمي‌ و فرهنگي‌، چ‌دوم‌، 1374.

6. اوليايي‌، مصطفي‌: امام‌ حسين‌ (ع) و پاكبازان‌ راه‌ عشق‌، همدان‌، شهر انديشه‌، 1379 .

7. پيشوايي‌، مهدي‌: سيماي‌ پيشوايان‌ در آينه‌ تاريخ‌، قم‌، انتشارات‌ دار العلم‌، 1375.

8. جعفريان‌، رسول‌: حيات‌ فكري‌ و سياسي‌ امامان‌ شيعه‌ (ع)، قم‌ ،انصاريان‌، 1379.

9. حسين‌ خاني‌، نورالله‌: خورشيد بر نيزه‌، تهران‌، انتشارات‌ مسعي‌: 1379.

10. خراساني‌، محمد هاشم‌ بن‌ محمد علي‌: منتخب‌ التواريخ‌، تهران‌، كتابفروشي‌اسلاميه‌، 1347 .

11. دستغيب‌، عبد الحسين‌: سيد الشهداء، تهران‌، اعلايي‌، چ‌ چهارم‌، 1367.

12. دلشاد تهراني‌، مصطفي‌: مدرسه‌ حسيني‌ ،تهران‌، انتشارات‌ دريا، 1379.

13. دينوري‌، ابو حنيفه‌ احمد بن‌ داود: اخبار الطوال‌، ترجمه‌ دكتر محمود مهدوي‌ دامغاني‌،تهران‌، نشر ني‌، چ‌ سوم‌، 1368.

14. سپهر، ميرزا محمد تقي‌ ا(لسان‌ الملك‌): ناسخ‌ التواريخ‌ (در احوالات‌ حضرت‌سيدالشهداء (ع))، تهران‌، كتابفروشي‌ اسلاميه‌، 1351.

15. سحاب‌ تفرشي‌، ابوالقاسم‌: زندگي‌ خامس‌ آل‌ عبا ابا عبدالله‌ حسين‌ (ع)، تهران‌،ابن‌سينا، 1338.

16. شهيدي‌، سيد جعفر: پس‌ از پنجاه‌ سال‌، تهران‌، امير كبير، 1358.

17. شيخ‌ مفيد: الارشاد، ترجمه‌ سيد هاشم‌ رسولي‌ محلاتي‌، تهران‌، انتشارات‌ علميه‌اسلاميه‌، بي‌ تا، 2 ج‌.

18. صاحبي‌، محمد جواد، مقتل‌ الشمس‌، قم‌، انتشارات‌ هجرت‌، چ‌ دوم‌ ،1373.

19. صالحي‌ كرماني‌، محمد رضا: الفباي‌ فكري‌ امام‌ حسين‌ (ع)، تهران‌، كانون‌ انتشار،1351.

20. طبرسي‌، شيخ‌ جليل‌ ابومنصور احمد بن‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌: احتجاج‌، ترجمه‌ حسن‌مصطفوي‌، تهران‌، كتابخانه‌ سنايي‌، چ‌ سوم‌، مقدمه‌ مترجم‌ 1357 هـ.ق‌ .

21. طبري‌، محمد بن‌ جرير: تاريخ‌ طبري‌ (تاريخ‌ الرسل‌ و الملوك‌)، ترجمه‌ ابوالقاسم‌پاينده‌، تهران‌، انتشارات‌ اساطير، چ‌ سوم‌، 1369، جلدهاي‌ 7-3.

22. عمادزاده‌ اصفهاني‌، حسين‌: زندگاني‌ امام‌ حسين‌ (ع)، تهران‌، انتشارات‌ علمي‌، چ‌دوم‌، 1364، ج‌ اول‌ .

23. غفوري‌، علي‌: سرگذشت‌ وشهادت‌ امام‌ حسين‌ (ع)، تهران‌، انتشارات‌ فجر، 1369.

24. فاضل‌، جواد: معصوم‌ پنجم‌ (حسين‌ بن‌ علي‌ سيد الشهداء) تهران‌، انتشارات‌ علمي‌،1337.

25. فياض‌، علي‌ اكبر: تاريخ‌ اسلام‌، دانشگاه‌ تهران‌، چ‌ سوم‌، 1367.

26. قمي‌، شيخ‌ عباس‌: منتهي‌ الامال‌، تهران‌، انتشارات‌ هجرت‌، 1365، ج‌ اول‌ .

27. كمپاني‌، حسين‌: حسين‌ (ع)كيست‌؟ تهران‌، انتشارات‌ فروغي‌، 1344.

28. مجلسي‌، محمد تقي‌: بحار الانوار، ترجمه‌ محمد جواد نجفي‌، تهران‌، كتابفروشي‌اسلاميه‌، 1355.

29. مجلسي‌، علامه‌ محمد باقر: جلاء العيون‌، تهران‌، انتشارات‌ قائم‌، بي‌ تا .

30. محمدي‌ اشتهاردي‌ ،محمد: نگاهي‌ بر زندگاني‌ امام‌ حسين‌ (ع) تهران‌، سازمان‌عقيدتي‌ سياسي‌ ارتش‌، تاريخ‌ مقدمه‌ 1373.

31. مستوفي‌، حمدالله‌: تاريخ‌ گزيده‌، به‌ كوشش‌ ادوارد براون‌، تهران‌، دنياي‌ كتاب‌ ،1361.

32.مسعودي‌، علي‌ بن‌ حسين‌: مروج‌ الذهب‌ و معادل‌ الجوهر، ترجمه‌ ابوالقاسم‌، پاينده‌،تهران‌، بنگاه‌ ترجمه‌ و نشر كتاب‌، 1360.

33. مطهري‌، مرتضي‌: فريادهاي‌ شهيد مطهري‌ بر تحريف‌هاي‌ عاشورا، به‌ كوشش‌محمد حسين‌ حق‌ جو، قم‌، نشر روح‌،1360.

34. مظاهري‌، حسين‌: زندگاني‌ چهارده‌ معصوم‌:، تهران‌، انتشارات‌ پيام‌ آزادي‌، 1373.

35. منشي‌، محمود: سلام‌ بر حسين‌ (ع) تهران‌، انتشارات‌ نوين‌ ،چ‌ ششم‌ ،1357.

36. وحيد قاسم‌ ،اسعد: در جستجوي‌ حقيقت‌ ،ترجمه‌ سيد محمد جواد مهري‌، قم‌، نشربنياد معارف‌ اسلامي‌ ،1372.

37.يعقوبي‌، احمد بن‌ ابي‌ يعقوب‌ (ابن‌ واضع‌ يعقوبي‌)، تاريخ‌ يعقوبي‌ ترجمه‌ محمدابراهيم‌آيتي‌، انتشارات‌ علمي‌ و فرهنگي‌، چ‌ ششم‌، 1371.

دسته ها :
چهارشنبه هفدهم 11 1386
X