ايرانيان همچون ديگر ملتها دين اسلام را به اين دليل پذيرفتند كه دينى آسمانى است و فرامين آن خدايى و پيام آن با پيام فطرت سازگار است. در اين مكتب است كه ارزشهايى نظير شهادت و جهاد معنى مىدهد و شهيد قداست و ظمتخاصى مىيابد و شهادت به كام مجاهد شيرينتر از عسل مىگردد. و به كوششكنندگان راه حق مژده هدايت داده مىشود: «الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» (بقره /132) و مظاهر اين مكتب ارج مىيابند و شايستهترين خويهاى آسمانى: ايثار، بيداردلى، ثبات بر طريق حق، فداكارى، مروت، وظيفهشناسى تجلى مىنمايد. نظر به اين كه در اين مقال سخن از اسوههاى تربيتى و اخلاقى است. نخست تربيت و اخلاق را به اجمال تعريف مىكنيم سپس به معرفى مظاهر و نمونههاى تربيت و اخلاق در نهضتحسينى مىپردازيم:
تربيت عبارت است از پرورش و تقويت استعدادهاى مثبت و كاهش استعدادهاى منفى و ايجاد هماهنگى لازم بين آنها.
«اخلاق جايگزينى عادتهاى شايسته به جاى ناشايسته است عادتهايى كه شرع مقدس اسلام جزئيات آن را مشخص كرده است» (1) اخلاق بخشى از حكمت عملى است كه در حوزه فرهنگ اسلامى عبارت از اين است كه امور مربوط به خود و خانواده و جامعه و سياستبرنامهريزى شود و چنين اخلاقى را كتاب و سنت مىسازد. و در رفتار بزرگان تبلور پيدا مىكند.» (2)
در زندگى امامان شواهد بسيارى داريم كه آنان در عين حال كه تعاليم انسان دوستانه را ياد مىدادند «خود نيز در مقاطع مختلف: در گرماى ظهر و سرماى سخت نيمهشب، دستبه عمل زده در هر مقياس كه ممكن بوده استخوراك و وسيله زندگى براى بينوايان حمل مىكردهاند.» (3) و پيروان خود را عملا تعليم مىدادهاند. خاندان ولايت و ياران باوفاى حسينعليهالسلام در قضيه كربلا نيز همانطور كه در رعايت آداب و دستورات اخلاقى و انجام امور شايسته مظاهر اخلاق بودند و در تدبير و سياست و اجراى احكام عبادى و تربيتى نيز بهترين سرمشق بهشمار مىآمدند. آنان به جهانيان آموختند كه فرامين قرآنى تنها براى گفتن و نوشتن و شنيدن نيستبلكه براى اجرا و عمل است.» (4) آنان در صحنه پيكار حضور يافتند و با آفريدن حماسهاى عظيم تعهد خود را به انجام رسانيدند.
نهضت عاشورا هنگامى آغاز شد كه مردم كوفه از ناروايىها، نامردمىها و خودسرىهاى دستگاه بنىاميه به ستوه آمده بودند و حمايتخود را با هزاران نامه اعلام داشتند. امام با اين كه بىوفايى و سستعنصرى مردم عصر خلافت پدر و امامتبرادر خود را تجربه كرده بود، اما «وى براى تعليم امت جدش رسول الله و اتمام حجت و حاكميت فرمان الهى امر به معروف و نهى از منكر، دعوت آنان را پذيرفت و مسلم بن عقيل را با نامهاى روانه كوفه كرد.» (5)
مسلم سفير امام حسين عليه السلام
مسلم مؤمنى است كه در قبال مولايش براى خود تعهداتى قايل است و ماموريتخود را يك تكليف شرعى تلقى مىكند و آن را با عشق مىپذيرد و روانه كوفه مىشود به محض ورود، شيعيان دستهدسته با وى بيعت كردند. مسلم، مسلمانى پرهيزكار و پاكدل بود كه به حقيقتبراى اين نام برازندگى داشت؛ آن چنان معتقد بود كه رعايت مقررات دين و سيره پيغمبر را از هر چيز مهمتر مىشمرد و در ديندارى او همين بس كه چون پيغمبر ترور ناگهانى را نهى كرده بود، وى بهترين فرصت را براى قتل ابنزياد از دست داد و از نهانخانه شريك بن اعور بيرون نيامد تا حرمت اين حكم را زير پا ننهاده باشد و «نخواست كه به خاطر سلامتخود و پيروزى در ماموريتى كه به عهده داشتحكمى از احكام دين را نقض كند.» وى با اين حركت ثبات بر طريق حق و پايبند بودن به سنت پيغمبر و احكام دين و مردود بودن ترور را به پيروان حسينعليهالسلام تعليم داد.
مسلم پس از مرگ «شريك» به خانه «هانى» رفت. هانى مردى سرشناس، محترم و معتقد به حقانيت راه و رسم حسينعليهالسلام بود وقتى ابنزياد از ورود مسلم به خانه «هانى» آگاهى يافت، «هانى» را احضار كرد و به او گفت تا مسلم را تسليم نكنى رها نخواهى شد. تسليم كردن مسلم براى شيخى سرشناس و محترم غيرممكن بود. وى هرگز نمىتوانست مهمان خود را به دشمن تسليم كند. «پس از گفتگوهاى بسيار... ابن زياد عصبانى شد و با عصا چهره هانى را زخمى كرد. خبر به قبيله مذحج رسيد آنان قصر را محاصره كردند. ابنزياد بسيار ترسيد به شريح قاضى گفتبرو «هانى» را ببين كه زنده است و به مردم بگو. شريح او را خونآلوده ديد و برگشت و گفت وى زنده است. با شهادت ناقض قاضى دين به دنيا فروخته فرصتى ديگر از دست هواداران مسلم و هانى رفت.» (7) هانى يك مؤمن واقعى بود و به هيچ قيمتى حاضر نبود تغيير جهت دهد، و ابن زياد پس از نجات از مهلكه براى دستگيرى مسلم نيرو فرستاد.
دلاوريها و كظم غيظ مسلم
«مسلم در خانه «طوعه» بود وى در چنين شرايطى وظيفه داشت كه نخست صاحب خانه را از گزند مهاجمان برهاند لذا با شمشير كشيده تاخت و آنان را از خانه «طوعه» بيرون ريخت و پس از دلاوريهاى زياد... [با تامين دادن محمد اشعث] دست از مقاومتبرداشت. «مسلم را به قصر آوردند... ابنزياد براى اين كه احساسات حاضران را بر ضد مسلم برانگيزد گفت: مسلم، مگر تو نبودى كه در مدينه شراب خوردى؟ جناب مسلم با خونسردى گفت: پسر زياد، من شراب بخورم؟! سزاوارتر از من به شرابخوارى كسى است كه از نوشيدن خون مسلمانان و كشتن بىگناهان و دستگيرى و شكنجه آزاد مردان به صرف تهمت و گمان باكى ندارد... وى پس از اين كه در برابر هر تهمتى و بىشرميى پاسخى مستدل مىشنود و شكست مىخورد همچون جاهلان سفاهت آغاز مىكند...» (8) و دستور قتل وى را مىدهد. مسلم در آن لحظه به اجراى سنت وصيت مىپردازد و عملا آن را به پيروان حسينعليهالسلام تعليم مىدهد.
وصيتنامه مسلم
وصيت در اسلام امرى مستحب و مقبول است و براى وصى پاداش اخروى منظور شده و پذيرفتن وصايت نيز ستوده شده است. مسلم مقيد است كه اين سنت را به جاى آورد. وقتى حاضران در مجلس را از تصميم خود باخبر ساخت. «از ميان آن همه نامردم احدى وصيت او را بر عهده نگرفت، مسلم ناچار به انتخاب پرداخت، عمر سعد را مخاطب ساخت و گفت: ما و تو خويشاونديم بيا وصيت مرا بشنو. وى امتناع كرد اما به اشاره پسر زياد پذيرفت... مسلم نخست درباره وام خود وصيت كرد و گفت هفتصد درهم در كوفه مقروضم، آنچه دارم بفروش و بپرداز. دوم تن مرا در گوشهاى به خاك بسپار، سوم اين كه به حسينعليهالسلام نامه بنويس كه به كوفه نيايد.» (9) وصى امين است و موظف است آنچه به وى سپرده مىشود بى كموكاستبر طبق وصيتنامه عمل كند؛ اما عمرسعد خيانت كرد همه آنچه شنيده بود با ابنزياد در ميان گذاشت و با اين كار دنائت، خباثت و سستى ايمان خود را بيشتر از پيش آشكار كرد. مسلم پس از اين كه تعهدات خود را با اعمال و رفتار و گفتار به پايان برد پذيراى شهادت گرديد، و به دستور ابن زياد كشته شد. «ابن زياد پس از اجراى حكم به قاتل وى گفت: وقتى او را براى كشتن مىبرديد چه مىگفت: پاسخ داد. مسلم در آن هنگام «تكبير و تسبيح و تهليل مىگفت و استغفار مىكرد» (10) ضمن ايفاى نقش، صفات برجستهاى از مسلم به ظهور رسيد كه هر كدام در جاى خود براى پيروان حسينعليهالسلام درسى آموزنده مىباشد از آن جمله است: حفظ حرمتحكمى از احكام دين، حميت، دلاورى، فرونشاندن خشم، پايدارى، وفاى به عهد و ذكر حضرت بارىتعالى.
بازتاب شهادت مسلم
خبر مرگ مسلم پس از اعلام حمايت اهل كوفه براى امام حسينعليهالسلام بسيار گران آمد و اشك بر ديدگانش حلقه زد؛ اما بىدرنگ هدف خود را دنبال كرد، جملهاى گفت كه نشان داد، مقصود بالاتر از اين است: «من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه ومنهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا» (احزاب /23) «بعضى از مؤمنين به پيمان خودشان با خدا وفا كردند و در راه حق شهيد شدند و بعضى ديگر انتظار مىكشند كه كى نوبت جانبازى آنها برسد. ولى مسلم وظيفه خودش را انجام داد. نوبت ما است» (11) حسينعليهالسلام در عصرى است كه انحراف، ضعف ايمان، فساد و نااميدى مردم را فراگرفته و شمار وفاداران به امام اندك و پارسايان گوشهگيرند. «وى به عنوان يك رهبر مسؤول مىبيند، اگر خاموش بماند تمام اسلام به صورت يك «دين دولتى» درمىآيد... نه مىتواند خاموش بنشيند كه مسؤوليت جنگيدن با ظلم را دارد... حسين براى اين كه در اندام مرده اين نسل خون تازه حيات و جهاد تزريق كند جز مردن و انتخاب مرگسرخ خويش سلاحى و چارهاى ندارد و براى جهاد جز «بودن خويش» هيچ ندارد. آن را برمىگيرد و به سمت قتلگاه خويش مىآيد.» (12)
آرى امام در قبال امت و ميراث جدش تعهد دارد و نمىتواند كعبه را در تسخير بنىاميه ببيند و بىعدالتى، پليدى و قساوت دستگاه جابر را تحمل كند. «در چنين شرايطى [از انجام اعمال حجخوددارى مىكند] يعنى من اعتراض دارم... وى عدم رضايتخويش را به اين وسيله و به اين شكل اعلام مىكند. يعنى حجى كه گردانندهاش يزيد باشد براى مسلمين فايدهاى ندارد [اين كه امام كعبه را ترك كند] و بعد بگويد من براى رضاى خدا رو به جهاد مىكنم... يك دنيا معنى داشت. كار كوچكى نبود، ارزش تبليغاتى داشت، اسلوب، روش و متد كار در اين جا به اوج مىرسد. سفرى را در پيش مىگيرد كه همه عقلا... آن را ناموفق پيشبينى مىكنند». (13) آنان كه تنها به مصالح خويش مىانديشند و هر امرى را با ميزانهاى مادى مىسنجند سفر حضرت را بدون نتيجه مىپنداشتند و به بهانه خيرخواهى و دلسوزى براى انصراف وى از رفتن به عراق تلاش مىكردند و نزديكان نيز به صورتهاى مختلف اظهار نگرانى مىكردند. وعده و وعيدهاى حاكم مكه و پيشنهاد اماننامه نيز هيچگونه تاثيرى بر جاى نمىگذارد و كار به جايى مىرسد كه حاكم مىنويسد:
«از خدا مىخواهم از تفرقهافكنى بپرهيزى، چه بيم دارم كشته شوى... امام پاسخ مىدهد: كسى كه به پيروى از دستورات حق و فرستاده اوست و به نيكى و نيكوكارى مقيد است، با خدا و پيغمبر خدا مخالف نيست و بهترين امان هم امان خداست.» (14) سرانجام امام حركتى را آغاز مىكند كه از انگيزههاى درونى بسيار توانايى منشا گرفته و با معيارهاى مادى قابل محاسبه نيست. «در عين حال حسينعليهالسلام نظر دوستاران و خيرخواهان را تصديق مىكند. مىگويد: خودم مىدانم. ايشان مىگويند: پس چرا اهلبيت را با خودت مىبرى؟ مىگويد: آنها را بايد ببرم... در واقع امام يك عده مبلغ را بعد از شهادتش با دست و نيروى خود دشمن تا قلب حكومت دشمن (شام) فرستاد اين خودش تاكتيكى عجيب و كارى فوقالعاده است همه براى اين است كه صداها بيشتر به جهان آن روز برسد، بيشتر ابعاد تاريخ و ابعاد زمان را بشكافد.» (15) و فساد و پليدى و انحرافهاى اخلاقى يزيديان را برملا سازد و چهره كريه آنان را آشكار كند. «آرى ركتحسينعليهالسلام از حجاز و رفتنش به سوى عراق جنبش نيرومندى بود كه از انگيزههاى درونى بسيار توانايى منبعث مىشد.» (16)
وصيتنامه اباعبدالله الحسين عليه السلام
امام حسينعليهالسلام در خطبههايى به پايمال شدن قوانين الهى و پيدايى مفاسد اجتماعى تصريح مىكند و اصلاح امت جد بزرگوار و تحقق فريضه الهى امر به معروف و نهى از منكر را در جامعه مىخواهد. «وى در وصيتنامهاى به محمدبن حنفيه مىنويسد: «انى ما خرجت اشرا ولابطرا و لامفسدا و لاظالما وانما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدى اريد ان آمر بالمعروف وانهى عن المنكر» در بين راه هر چه خبرهاى مايوسكنندهتر از كوفه مىرسيد خطبهاى داغتر از خطبه قبلى مىخواند... از آن جمله است: آيا نمىبينيد قوانين الهى پايمال مىشود؟ آيا نمىبينيد اين همه مفاسد پيدا شده و احدى نهى نمىكند و احدى هم بازنمىگردد؟ در چنين شرايطى يك نفر مؤمن بايد از جان خود بگذرد و لقاى پروردگار را در نظر بگيرد» (17) امام زندگى با ستمگران را مايه ملامت و مردن را شهادت در راه حق مىبيند و سكوت در برابر حاكم جابر را گناهى نابخشودنى مىشمارد... و براى جلوگيرى از نقض و جابجايى احكام الهى و حفظ حرمتخون مسلمانان خود را سزاوارتر از ديگر افراد مىشناسد. و «مىگويد: «وانا احق من غيري» و من از تمام افراد ديگر براى اين كه دستور جدم را عملى سازم شايستهترم. وقتى انسان حسينعليهالسلام را با اين صفات و خصايص مىشناسد مىبيند حق است و سزاوار است كه نام او زنده بماند.» (18) و اين كه هر انسان آزادهاى حسينعليهالسلام را دوست مىدارد به خاطر اين است كه وى خود را در راه حق و عدالت و اجتماع انسانى فدا كرد.
جلوههايى از حقيقت اسلام
رفتار امام در هر زمينه بيانگر ارزشهايى نظير: انسانيت، جوانمردى، شفقت و محبتبود لذا وقتى از دور متوجه حركت نيروى مهاجم مىشود، با اين كه از موقعيت و فرصت مناسبى برخوردار استبه روش پدر بزرگوار خود علىعليهالسلام در صفين عليه آنان حركتى انجام نمىدهد و در مسير انساندوستى و جوانمردى و محبت تا آن جا پيش مىرود كه تشنگى سپاهيان مزاحم را تحمل نمىكند در سيراب كردن افراد و روش سيرآب شدن اسبان مراقبت مىنمايد. «در كربلا در نهايتشدتها و فشارها نيز مراقب است كه ابتداى به جنگ نكند» (19) چنان كه به هنگام مواجهه با «حر» در پاسخ يكى از همراهان كه به وى پيشنهاد مىكند براى از ميان بردن اين مانع وقت مناسبى است مىگويد: «وظيفه من در حال حاضر جنگ نيست.» (20) اندرز و خيرخواهى ياران امام در دل غافل سپاهيان كوفه سودى نمىبخشد و آنان به زشتى كار خود واقف نمىگردند و شب عاشورا فرا مىرسد.
شب عاشورا
در شب عاشورا بعد از اتمام حجتها، آنان كه در راه حق و اعتلاى كلمه توحيد و احكام قرآن يك دل و يك جهتشدند ماندند و وفادارى خود را اعلام كردند و چنين گفتند: «ما هرگز از تو جدا نخواهيم شد، ما هرگز از راه حق كه تو پيشواى آن هستى روى برنخواهيم تافت و تا رمقى در تن داريم از حريم تو دفاع خواهيم كرد» (21) آرى آنان كسانى بودند كه حقانيت راه حسينعليهالسلام را از صميم جان دريافته بودند و براى وصول به محبوب دقيقهشمارى مىكردند. «آنان هم شجاع بودند و هم مؤمن هم نظامى بودند و هم عابد... دستى به اوراق قرآن داشتند و دستى به دسته شمشير.» (22) حسينعليهالسلام وقتى آنان را از نتيجه ظاهرى جنگ، يعنى كشته شدن باخبر ساخت، همگى غرق در شادى شدند و خدا را سپاس گفتند و پاسخى سزاوار كه بيانگر شوق و شور و عشق به شهادت بود، به امام خود دادند «تا آنجا كه جوان سيزده ساله امام حسن مجتبىعليهالسلام مىگويد: شهادت براى من از عسل شيرينتر است.» (23) شب عجيبى بود وقتى هدف براى جمعى دردمند، معتقد و مخلص روشن است و ثمره تلاشها و از خودگذشتگيها اميدواركننده، صفا و صميميت و عشق را به ارمغان مىآورد و حال نيازمندى افزايش مىيابد و راز و نياز به درگاه بىنياز رنگى و حالى و هوايى ديگر به خود مىگيرد.
روز عاشورا
آنان با چنين روحيهاى شب را به صبح رسانيدند. سرانجام صبح عاشورا فرا رسيد. خيرخواهيها و دلسوزيهاى امام در دل ناپاك كوفيان مؤثر واقع نشد. يزيديان آماده جنگ گرديدند و سپاه اسلام براى دفاع مجهز شد. دستور قرآن در چنين موردى در درجه اول صلح است و دعوت به اين امر شايسته. «اما اگر يكى از آن دو دسته ستمكارى را پيش گرفتبا او بجنگيد تا به حكم خدا گردن بنهد. بدينترتيب امام و ياران او بيش از هر مسلمان ديگر خود را مكلف به پيروى از قرآن مىدانستند... از جمله كسانى كه در اين راه از خيرخواهى كوتاهى نكرد «زهيربن قين» بود كه سپاه كوفه را مخاطب ساخت و گفت: مردم، خيرخواهى حق هر مسلمانى بر مسلمان ديگر است تا كار به شمشير نكشيده است ما با يكديگر برادريم و يك دين داريم... در غير اين صورت ديگر رشته پيوندى ميان ما نخواهد بود. [حسينعليهالسلام با خطبههايى كه ايراد فرمود براى رستگارى اسيران هوى و هوس و فريبخوردگان تا جايى كه مىتوانست تلاش كرد و براى آنان بجز آزادى، خير و عزت و سعادت نمىخواست.] وى به آنها گفت كه اين آخرين فرصتى است كه براى انتخاب زندگى آزاد به آنها داده مىشود... اگر به اين عزت پشتپا زنند به دنبال آن زندگى پر از خوارى و مذلت در انتظار ايشان است.» (24) امام در يكى از خطبهها مردم را از سويى به تحمل شنيدن سخنان طرف مقابل و تامل و دقت فرامىخواند و از سوى ديگر آنان را به هنگام قضاوت به پرهيز از شتابزدگى و نگهدارى جانب عدل و انصاف دعوت مىكند و به اين وسيله بالاترين درجه دلسوزى و انساندوستى خود را به نمايش مىگذارد.
خطبههاى امام حسين عليه السلام
خطبه در اسلام جايگاه ويژهاى دارد. خطبه بهترين راه نشر احكام ديانت و اخلاقيات است. حسينعليهالسلام در روز عاشورا خطبههاى آتشينى ايراد فرمود. «اين خطبهها سندهايى گرانبهاست. سندهايى كه بيش از آن كه نشاندهنده روح آزادگى و شرف و پرهيزكارى باشد، نمايانگر نقطه اوج شفقت و دلسوزى بر مردم گمراه و تلاش انسانى براى نجات چنين مردم است. حسينعليهالسلام در يكى از خطبهها مىگويد: مردم شتاب مكنيد سخن مرا بشنويد. من خير شما را مىخواهم... اگر سخن مرا شنيديد و انصاف داديد و ديديد من راست مىگويم. اين جنگ از ميان برخواهد خاست... و الا زيان آن دامنگير شما خواهد شد. مىدانيد من كيستم؟... مگر من پسر دختر پيغمبر شما نيستم؟ مگر پدر من وصى و پسرعموى پيغمبر و نخستين مسلمان نيست؟...
اگر گمان مىكنيد من دروغ مىگويم هنوز از اصحاب محمدصلى الله عليه وآله چند تن زندهاند مىتوانيد از آنها بپرسيد: جابربن عبدالله انصارى، ابوسعيد خدرى... آنها به شما خواهند گفت كه آنچه مىگويم درست است... در خطبه ديگر امام حسينعليهالسلام مىگويد: مردم من خيرخواه شما هستم من براى تفرقهافكنى نيامدهام همه مرا مىشناسيد، مىدانيد كه دروغگو نيستم... در اينجا بود كه فتنهجويان و جنگطلبان ترسيدند مبادا اين سخن سراسر خيرخواهى در دل سنگ مردم كارگر افتد و آنان بدانچه مىخواهند دست نخواهند يافت... سرانجام آنچه بايد روى دهد آغاز گرديد.» (25) حضرت سيدالشهداعليهالسلام اگر به اصل و نسب خود و برشمردن تعدادى از اصحاب جد بزرگوارش مىپردازد و به عنوان گواهانى بر صداقتسخنان خود ياد مىكند و هدف خود را از سفر بازمىگويد به اين دليل است كه فريبكاران براى عملى ساختن نيات پليد خود افكار عمومى را منحرف كرده حقيقت را وارونه جلوه مىدادند و ايراد چنين خطبه هايى علاوه بر بيدار كردن وجدانهاى خفته در القاى خصلتها و ارزشهاى والاى انسانى ضرورت داشت.
از خصلتهاى حسينى آنچه در روز عاشورا بيشتر جلوهگر است آرامش و پايدارى حسينعليهالسلام است، از رفتار امام با مسائل و شرايط مىتوان دريافت كه وى «آيندهروشن و آثار نورانى نهضتخود را به چشم مىبيند.» (26) با توجه به آنچه ياد شد، سخنان محبتآميز حسينعليهالسلام نشانگر آن است كه وى علاقهاى به جنگ نداشت و تا آن جا كه توانست كوشيد به فريبخوردگان تفهيم كند كه طريق ناصوابى برگزيدهاند و پايان مطلوبى در انتظار آنان نيست. امرا براى جلوگيرى از شورش سپاهيان و ضعف روحيه آنان فرمان حمله مىدهند «از اين لحظه همراهان امامعليهالسلام نام «سپاهى» گرفتند و حملات وى عنوان «جهاد» يافت.» (27)
روحيه اصحاب حسين عليه السلام
شهادت براى ياران حسينعليهالسلام مفهوم ويژهاى داشت. انگيزه آنان رسيدن به آزادى و كمال و حفظ ارزشها و باورها و نفى زندگى ذلتبار بود لذا آن را بدون چشمداشتى از سر اخلاص و اعتقاد و رغبتبرگزيدند و از فرط اشتياق «خودشان را قبل از حضرت و بنىهاشم به شهادت رساندند... آنان در هيچ جا در مقام عذر و توجيه برنيامدند.» (28) و با بصيرت كامل به حكم وظيفه در تعظيم حق از خود گذشتند و درس فداكارى و ظلمستيزى به بشر آموختند، اين ارزشهاى انسانى از جمله منشهايى است كه در كربلا به نمايش گذاشته شد. اصحاب حسين در گيرودار نبرد روحيهاى بسيار قوى داشتند. «آنان با اين كه مىتوانستند با برداشتن يك قدم يا نگفتن يك سخن برهند؛ اما مرگ را ترجيح دادند. براى سنجش اخلاق قائد آنان همين بس كه امام را در ميان خود نگريستند و او را آماده دريافتشهادت در راه خدا و براى دعوت يافتند. » (29)
از جمله اين ياران «عابس بن ابى شبيب شاكرى و ابوثمامه صيداوى... و جابربن عروه غفارى بودند. ابوثمامه شيرمردى است كه دخول وقت نماز ظهر را به امام يادآور شد و دعاى خير حضرت: «خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد» بدرقه راهش شد آنان در بحبوحه جنگ نيز به برگزارى نماز اول وقت مقيد بودند و جابربن عروه غفارى پيرمرد سالخوردهاى است كه در جنگ «بدر» و «صفين» شركت داشت. محضر مبارك پيغمبرصلى الله عليه وآله را درك كرده بود. كمر را با عمامه و ابروهاى آويخته خود را با دستمالى بست و به دشمن حملهور شد و شربت گواراى شهادت نوشيد و به نگاه و كلام محبتآميز «شكر الله سعيك يا شيخ» امام خود سرافراز گرديد. دگر عمروبن جناده انصارى فرزند شهيد جنادة بن كعب انصارى بود كه مادر، وى را با سخنان «پسرم از كنار مادر برخيز به ميدان برو و در برابر چشمان پسر پيغمبر بجنگ» به جنگ با كفار تشويق كرد. جوان در حالى كه دهانش به عبارت: «پيشواى من حسينعليهالسلام است. اين بهترين پيشواست... معطر شده بود جنگيد تا به درجه رفيع شهادت رسيد. رشادتهاى ديگر ياران امام و بنىهاشم فرزندان على و عقيل و امام حسن و امام حسين و مسلم و عبدالله جعفر... و دلاوريهاى عباس بن علىعليهالسلام نيز همينگونه بود.» (30) اين شيرمردان با بصيرت و اطمينان كامل قدم به صحنه نبرد گذاشتند و چنان شجاعانه جنگيدند و جان خود را در راه حق نثار كردند «كه ايمان به آنان آفرين گفت.» (31) در آن روز خونين از سپاه امام بجز حضرت سجادعليهالسلام و طفل شيرخوارش كسى زنده نماند. امام علىاصغرعليهالسلام را با خود به صحنه نبرد برد و او را نيز فدا كرد. و «بدين طريق عواطف جهانيان را بيدارى بخشيد و فهماند كه در اين قوم نه تنها ديانت نيست از انسانيت هم بويى نبردهاند.» (32)
ارزشهاى اخلاقى در حادثه كربلا
حادثه كربلا يك صحنه نمايش اخلاق اسلامى است كه به اختصار به توضيح ارزشهايى نظير مروت، ايثار و فداكارى كه برجستگى بيشترى دارند مىپردازيم.
مروت
حسينعليهالسلام با دشمنان به شيوه پدرش علىعليهالسلام رفتار مىكرد. سيراب كردن آنان به هنگام تشنگى و پرهيز از ترور و غافلگيرى، نمونههاى روشنى از مروت است. حسينعليهالسلام نيز با اين كه از فسق و فجور و خباثتشمربن ذىالجوشن، و اهانت وى به حريم ولايت آگاه است پيشنهاد حمله ناگهانى سپاه خود را رد مىكند و مىگويد: «ما هرگز شروع به جنگ نمىكنيم ولو به نفع ما باشد. (33) »
ايثار
ايثار عاطقهاى است اخلاقى، انسانى و اسلامى كه در حادثه كربلا به اوج خود رسيد. از خودگذشتگى ابوالفضل العباسعليهالسلام در ننوشيدن آب تجسمى از ايثار بود. وى پس از دفع مزاحمان به شريعه فرات رسيد هنگامى كه مشك را از آب پر كرد با اين كه خود نيز تشنه بود به ياد تشنگى مولايش از نوشيدن آب منصرف شد. آن را ريخت و آنچه بر دلش گذشت، بر زبان جارى كرد (رجز خواند) و چنين گفت «عباس! حسينعليهالسلام در خيمه تشنه است و تو مىخواهى آب گوارا بنوشى! به خدا قسم... رسم برادرى، رسم امام داشتن، رسم وفادارى چنين نيست؟ ابوالفضل مظهر وفا بود. نمونه ديگر عمربن قروى انصارى بود كه خود را به هنگام نماز در برابر پيكانهاى كفار سپر اباعبداللهعليهالسلام قرار داد و از پا درآمد... وى در عين حال ترديد داشت كه وظيفهاش را انجام داده و به عهدش وفا كرده است.» (34)
مساوات
اصحاب حسينعليهالسلام تركيبى از آزادگان و بردگان آزاد شده بود و شيوه رفتار امام هم نسبتبه نقش آفرينان و ايثارگران يكسان بود رنگ، قوميت، موقعيت و نژاد آنان در نظر و قضاوت وى تاثيرى نداشت و مساوات حاكم بود چنان كه دو نفر از عده معدودى كه امام خود را به بالين آنان رسانيد برده آزاد شده بودند. «جون» يكى از آنها بود كه وقتى به شهادت رسيد امام خود را به بالين وى رسانيد و حشر او را با «ابرار» كه مقامى برتر از متقين است از خدا درخواست كرد «خدايا در آن جهان او را با «ابرار» محشور كن. ديگر مردى رومى است كه وقتى از اسب بر زمين افتاد اباعبداللهعليهالسلام خون را از جلو چشمانش پاك كرد و صورتش را بر صورت وى گذاشت. اين صورت بر صورت نهادن منحصر به همين غلام و فرزندش علىاكبر بود «فوضع خده على خده... متبسم الى ربه...» صحنه خونين كربلا متضمن پيامهاى اخلاقى، اجتماعى، توحيدى، اعتقادى، عرفانى، اندرزى و پرخاشگرى است كه با جانبازيهاى كمسالترين (طفل شيرخوار اباعبداللهعليهالسلام) تا كهنسالترين مرد (جابربن عروه غفارى) و زن (زوجه عبدالله بن عمر كلبى) تجسم پيدا كرد و هر يك عهدهدار نقشى بودند.» (35) در آن روز هيچ كدام از اصحاب حسينعليهالسلام در برابر دشمن ضعفى از خود نشان ندادند، فرار نكردند و به سپاه دشمن نپيوستند.
انتخاب انقلابى حر
برعكس نيروى جاذبه، ايمان و شيوه رفتار امام در امر به معروف عملى سبب شد كه «حر» را كه نامزد امارت بود وادار به توبه كرد و در زمره «التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنكر» (توبه/112) قرار گرفت [و در بروز حال توبه و توجه تام به خدا و اولياى او و قطع علاقه دنيوى عاقبتبخير شد و سرمشق ديگران گرديد وى پس از توبه با اجازه امام در مقابل مردم ايستاد و گفت: شما همان كسانى هستيد كه وسيله نامه به وى وعده يارى داديد، پيمان شكنى آنان را زشت و ننگين شمرد و پس از اتمام حجتها جنگيد تا به شهادت رسيد و اين چنين مورد تفقد حضرت اباعبداللهعليهالسلام واقع شد] «ونعم الحر حر بنى رياح» «اين حر رياحى چه حر خوبى است.» (36) قدردانى و ارجنهادن به عمل شايسته مؤمنى كه براى حاكميت فرمان اساسى «امر به معروف و نهى از منكر» تا پاى جان مىايستد خودش امر به معروف است و موجب مىگردد كه ديگران نيز به انجام امور شايسته راغب گردند. از جمله كسانى كه حسينعليهالسلام خود را به بالين آنان رسانيد ابوالفضل العباس بود وى يادگار شجاعت اميرالمؤمنينعليهالسلام است و مورد علاقه شديد ابىعبداللهعليهالسلام كه عبارتهاى عباس جانم، بنفسى انت (اى جان من به قربان تو) نشانگر درجه محبت اوست.
عباسعليهالسلام در آن هنگام كه سرگرم پيكار است؛ برادر به حال انتظار ايستاده است كه ناگهان فرياد مردانه ابالفضل را شنيد. خود را به بالين او رسانيد از ديدن پيكر قطعهقطعه شده عباس و كشتار بىرحمانه يزيديان به قدرى منقلب گرديد كه «چهره حسينعليهالسلام شكسته شد (بان الانكسار فى وجه الحسين) از ميان كسانى كه حسين خود را به بالينشان رسانيد هيچكدام وضعى دلخراشتر و جانسوزتر از ابالفضل العباسعليهالسلام نداشت.» (37) هنگامى كه فرزندان و اصحاب امام وظيفه خود را انجام دادند و دعوت حق را پاسخ گفتند و به درجه والاى شهادت رسيدند. امام در حالى كه ارواح پاك آنان را مورد خطاب قرار داد پيروزى معنوى سپاه اسلام را به آنان نويد داد و نفرت و انزجار دايمى جهانيان را يادآور گرديد: «اى ارواح پاك برخيزيد، ستمگران و ناكسان را بنگريد كه چگونه در عين غلبه متلاشى و مغلوب گشتهاند و براى هميشه شكستخوردهاند و براى ابد منفور گشتهاند.» (38)
ظاهرا از اصحاب و فرزندان امام بجز حضرت سجادعليهالسلام كه در بيمارى به سر مىبرد، كسى باقى نماند لذا خود حسينعليهالسلام آماده رفتن به قربانگاه شد «حضرت اباعبداللهعليهالسلام در دقيقههاى آخر زندگانى خود آنان را از چنين پايانى بيم داد: «به خدا اگر مرا كشتيد به جان يكديگر مىافتيد و خون يكديگر را مىريزيد اما خدا به اين كيفر بر شما بسنده نخواهد كرد، عذابى سختبراى شما آماده خواهد ساخت.» (39) امام به خاطر پاسدارى از حريم مقدس اسلام و ارزشهاى گرانبهاى آن در هيچ شرايطى جزع و بىتابى نكرد و تسليم قدرتطلبان و زورگويان جائر نشد و كشته شدن و اسارت خاندان را به جان خريد و به عهد خود وفا كرد و شهادت را عاشقانه پذيرا شد و به سوى محبوب شتافت. حسينعليهالسلام با شهادت خود از يكسو راه مبارزه با بيدادگرى، فساد و ناجوانمردى ... را نشان داد و از سوى ديگر با خصلتهاى عاليه انسانى راه وصول به كمال و تقرب به حق را آموخت و پرچم حقانيت و عظمت تشيع را به خواهرش زينب كبرىعليهاالسلام سپرد.
بانوى كربلا زينب كبرىعليهاالسلام
زينبعليهاالسلام كاروانسالار است. وى نمونه اعلا و الگوى تمامعيارى از چگونگى حركت انسان به سوى كمال است و پس از برادر مسؤوليت ادامه نهضت پرخروش حسين را برعهده دارد، پرستارى از حجتخدا، امام زينالعابدينعليهالسلام نيز با اوست. هنگامى كه اهلبيت را در بدترين و نامناسبترين شرايط به كوفه مىآورند در مدخل كوفه زينبعليهاالسلام دختر با فضيلت على و فاطمه مىدرخشد. وى در حالى كه شجاعت و عفت و پاكى زنانگى درهم آميخته بود ضمن القاى خطابهاى براى اهل كوفه تلخكامى و غم و اندوه دايمى را مىطلبد (نفرين مىكند) و آنان را متوجه اين واقعيت مىكند كه چگونه تحتتاثير نفس پرفريب قرار گرفتند و بازيچه اميال جنايتكارى شدند و ننگ كشتن فرزند پيغمبر را بر دوش كشيدند و براى هميشه به عذاب الهى گرفتار شدند. زينبعليهاالسلام خطابه خود را بدينگونه آغاز مىكند:
«هرگز اشكهاى شما نايستد و شيونتان آرام نگيرد... ننگ كشتن نواده خاتم پيغمبران و سالار فرستادگان را چگونه مىتوانيد بشوييد؟» (40)
آرى اسراى دودمان رسول اكرمصلى الله عليه وآله با تبليغات سوء عمال يزيد به عنوان خارجى به كوفه وارد شدند اما «آنها هرگز به صورت يك جمعيتشكستخورده درنيامدند و دنبال همان هدف حسينى بودند.» (41) زينبعليهاالسلام بانوى خردمند بنىهاشم با تكيه به نيروى معنوى و عظمت روحىاش ترسى به خود راه نداد و با كمال شجاعت كوفيان عهدشكن و ابنزياد پليد بىرحم سركش و يزيد مقتدر مستبد تبهكار را رسوا كرد.
رسالت امام سجادعليه السلام
امام زينالعابدينعليهالسلام در نابسامانترين دوره امامت ائمه اطهارعليهمالسلام مىزيست. پس از واقعه عاشورا و آغاز خلافتش همراه اسرا به اسيرى برده شد. در مدخل كوفه زينبعليهاالسلام خطبهاى ايراد فرمود كه به بيدارى و آگاهى اهل كوفه و كارگزاران يزيد انجاميد و موجب تاثر، سرافكندگى و پشيمانى آنان گرديد و زمينه درخشش امام چهارمعليهالسلام را در مسجد شام فراهم ساخت وى در حضور يزيدبن معاويه با سخنرانى خود درباره تصحيح فرهنگ سياسى جامعه و تبيين اسلام و رهبر اسلامى و پيشواى قرآنى موضع خود را تشريح كرد. امام در مدت سىوچهار سال امامتخود مسائل مختلف مربوط به جامعه را در قالب صحيفه سجاديه نشر داد و خاطرات عاشورا را زنده كرد. امام از موضع حق حراست نمود و در مراقبتبر جريانهاى داخلى جامعه اسلامى همت گماشت و به پرورش فرزندى كه پس از وى به امر خدا امام خواهد بود توجه داشت و «از تربيت فرزند ديگر خويش زيدبن على بن الحسينعليهالسلام كه به عنوان پرچمدار انقلاب خونين ديگر زيرنظر امام خود بايد بپاخيزند تا تبلور عاشورا كاستن نگيرد غافل نبود.» (42) حادثه عاشورا و نهضت امام حسين بسان خورشيدى سرچشمه فيضبخشى در عرصهها و سطوح مختلف براى آزادگان بويژه شيعيان گرديد خون «مطهر حسينعليهالسلام و يارانش بر زمين ريخت، اما از آن خون درخت آزادى و آزادگى روييد... و اين نهضتسرچشمه صدها نهضت ديگر شد كه در تاريخ اسلام پديد آمد مانند نهضت توابين، مختار ثقفى، زيدبن حسن، شهداى فخ... و تا هم اكنون نيز هر نهضتى كه عليه ستم و تباهى و روشهاى بيدارگرانه در دنياى اسلام و شيعه پامىگيرد.» (43) و نهضتى كه از سال 42 به لطف و عنايات حق و زعامتحضرت آيتالعظمى امام خمينىقدس سره پىريزى شد و در سال1357 به انقلاب شكوهمند اسلامى پيوند خورد و هم اكنون حلاوت ثمرات آن را به جان مىچشيم نيز از بركات نهضت عاشوراى حسينى است. بر ما است كه از سيدالشهداعليهالسلام و اصحاب باوفايش الگو گيريم و در حفظ و حراست ارزشهاى معنوى و منشهاى آسمانى و حقايق بسيارى كه در عاشورا درخشيدند بكوشيم و اين راه را به پايان برسانيم.
1- عبدالكريم عثمان، روانشناسى از ديدگاه غزالى، ترجمه و نگارش محمدباقر حجتى، تهران، نشر فرهنگ اسلامى، 1361، ص330.
2- محمدرضا حكيمى، دانش مسلمين، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، بىتا، ص 332.
3- محمدرضا حكيمى، شرفالدين، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1360، ص163.
4- همان، ص163.
5- سيد جعفر شهيدى، پس از پنجاه سال، پژوهشى تازه پيرامون قيام حسينعليهالسلام، تهران، اميركبير، 1358، ص149.
6- همان، ص136.
7- همان، ص 140-141.
8- همان، ص146.
9- همان، ص146.
10- ابوالحسن على بن حسين مسعودى، مروج الذهب و معادن الجواهر، ج2، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ص47، 64.
11- مرتضى مطهرى، حماسه حسينى، ج1، تهران، انتشارات صدرا، بىتا، ص178.
12- على شريعتى، شهادت، تهران، انتشارات حسينيه ارشاد، 1350، ص40، 41، 42، 60.
13- سيدجعفر شهيدى، پس از پنجاه سال، صص149، 150.
14- حماسه حسينى، ج1، ص238.
15- همان، ص238.
16- عباس محمود عقاد، ابوالشهدا الامام حسينعليهالسلام، ترجمه كاظم معزى، تهران، نشر كتابفروشى علميه اسلامية، بى تا، ص138.
17- حماسه حسينى، ج2، صص 122،123، 134.
18- همان، صص134 و 135.
19- حماسه حسينى، ج1، صص 238 و 239.
20- پس از پنجاه سال، ص172.
21- علامه محمدحسين طباطبائى، شيعه در اسلام، قم، مطبوعاتى دارالتبليغ،1346، ص135.
22- محمدرضا حكيمى، بعثت، غدير، عاشورا، مهدى، تهران، نشر فرهنگ اسلامى، بىتا، ص151.
23- حماسه حسينى، ج2، ص247.
24- پس از پنجاه سال...،صص 172 و173.
25- همان، ص173.
26- همان، ص181.
27- رجبعلى مظلومى، رهبر آزادگان، تهران، واحد تحقيقات اسلامى بنياد بعثت، 1362، ص41.
28- حماسه حسينى، ج3، ص159.
29- ابوالشهدا الامام حسينعليهالسلام، ص138.
30- بعثت، غدير، عاشورا، مهدى، ص155 تا 161.
31- همان، ص151.
32- رجبعلى مظلومى، رهبر آزادگان، ص42.
33- حماسه حسينى، ج2، ص262
34- همان، ص 261 تا ص267.
35- همان، ص268.
36- همان، ص112 تا116.
37- همان، ص118.
38- محمدباقر محقق، قرآن و امام حسين، تهران، انتشارات بعثت، 64، ص94.
39- پس از پنجاه سال،...، ص182.
40- حماسه حسينى، ج2، ص292.
41- بنت الشاطى، بانوى كربلا، ترجمه سيدرضا صدر، تهران، نشر چاپ جديد، ص61، ص167.
42- ابوالشهدا الامام حسين، ص222.
43- بعثت، غدير ،عاشورا، مهدى، ص162.
سخنى پيرامون مرقد سيدالشهدا (ع)
اگر چه قبر حقيقى سيدالشهدا (ع) در دلها و قلبهاست كه بناى آن از دوران كودكى در سرزمين دل شيعيان و عاشقانش گذارده شد؛ اما مرقد شريف آن حضرت همواره از آثار و بركات متعددى برخوردار بوده است .
ضريح مقدس و حرم مطهر امام حسين (ع) يادگارى از جان نثارى و فداكارى او و يارانش در راه خدا مىباشد. مرقدى كه جاى عترت آدميان براى ابد و دوام خواهد بود، و سزاوار است كه اين بارگاه شريف و غمانگيز و شور آفرين، همواره زيارتگاه مردم جهان شده و انسانها ، فداكارى و عشق و صفا را از خفتگان اين مرقدهاى شريف ، سرمشق گيرند.
حرم حسين كعبه دلهاست . و اين كعبه طوافگاه زائران و قبله اميدواران و دارالشفاى دردمندان و پناهگاه توبه كنندگان و گنهكاران است.
آرى، عاشقان كويش و دلباختگان رويش ، پروانهوار خود را در اطراف ضريح مطهرش گردانيده و به آتش عشق و محبت او، پر و بال خويش را مىسوزانند و اشك شوق و اشتياق بر چهره و رخسار مىافشانند، و بر مظلومى و مصيبتهاى او و خاندانش ناله سر مىدهند براستى «اين چه شمعى است كه جانها همه پروانه اوست».
برگرد حريم تو ، كه دست طلب ماست
چون دامن شمعى است، كه پروانه بگيرد
فضل و شرافت كربلا و مرقد مطهر سيدالشهدا (ع) چنان است كه امام صادق (ع) فرمود: «قبر ابى عبدالله الحسين (ع) از آن روزى كه در آنجا دفن شد، باغى از باغهاى بهشتى است» 65.
با ذكر اين مختصر ، شايسته است جهت آگاهى و آشنايى با چگونگى حرم و مرقد شريف امام حسين (ع) و تحولات عمارت شريف ، مطالبى به طور اجمال ذكر گردد.
محل دفن آن حضرت كه همان گودال قتلگاه است ، اكنون داراى سقفى است كه روى آن صندوق مبارك نهاده شده و روى صندوق ، ضريح در ميان روضه منوره ، و روضه نيز در بين مسجد (مسجد بالا سر و مسجد پشت سر) و در طرف پايين پا در زاويه روضه قبور شهدا مىباشد اين مجموعه هم اكنون حرم امام حسين (ع) را تشكيل مىدهد، و حرم نيز ميان رواق و رواق در وسط صحن و صحن محور آبادانى زمين كربلا بوده و مىباشد.
ضريح مقدس در وسط واقع است و از نقره خالص ساخته شده كه در پيش روى آن با طلا و به خط نسخ نوشته شده: «ولا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون»، و در بالاى سر، «آيه نور» نوشته شده است .
صحن مطهر حسين (ع) داراى هفت باب است كه عبارتنداز:
1- باب قبله كه ساعتى بر فراز آن نصب است ،
2- باب قاضى الحاجات
3- باب زينبيه كه در حدود تل زينبيه قرار دارد
4- باب سلطانى
5- باب بازار بزازها
6- باب سدره كه در شمال صحن بوده و به بازار و اطراف راه دارد
7- باب صافى كه به درب بين الحرمين نيز معروف است.
از اخبار چنين بر مىآيد كه بارگاه حسينى هفت مرتبه - به غير از عمارت موجود - بنا نهاده شده است .
عمارت اول: بارگاه سيدالشهدا (ع) پس از ساختن قبر شريف آن حضرت براى اولين بار در دوران بنى اميه بنا گرديد ، اخبار و روايات بسيارى آمده كه در زمان بنى اميه سقفى بر روى مزار امام و مسجدى (ظاهراً توسط بنى اسد) نزديك آن ساخته شد و تا زمان هارون الرشيد (سال 193 ) همچنان باقى بود.
عمارت دوم : بعد از تخريب مرقد شريف ، توسط هارون ، در زمان مأمون خليفه عباسى، عمارت دوم بنا شد، و تا سال 232 باقى بود .
اما از آن سال تا سال 247 متوكل چهار بار امر به خرابى و انهدام قبر كرد، و اوقاف حاير مبارك را برد و ذخاير آن را تاراج كرد.
عمارت سوم : سومين بار مرقد مطهر امام به دست «منتصر» تجديد بنا شد، و تا سال 273 باقى بود.
عمارت چهارم : تجديد بناى مرقد امام براى چهارمين بار به دست محمد بن زيد بن حسن بن محمد بن اسماعيل بن زيد بن على بن الحسين بن على بن ابيطالب ، ملقب به «داعى صغير» پادشاه طبرستان انجام گرفت.
عمارت پنجم : بناى عضد الدوله ديلمى بود، كه در سال 369 بنا شد، و در زمان او بود كه رواقى به دست عمران بن شاهين معروف به «رواق عمران» در حاير حسين ساخته شد.
عمارت ششم : ششمين بار بارگاه حسين به دست حسن بن مفضل بن سهلان ابومحمد رامهرمزى ، وزير سلطان الدوله ديلمى نوسازى شد.
عمارت هفتم : عمارت موجود است كه در سال 767 بعد از سرنگونى دولت آل بويه به سال 310 به دستور سلطان اويس ايلخانى ساخته شد، و در سال 786 فرزندش احمد بن اويس در تكميل آن كوشيد و تاريخ آن در بالاى محراب و نزديك سر شريف آن حضرت نگاشته شده است . 66
و اما آثار و بركات مرقد شريف و حرم مطهر سيدالشهدا (ع) عبارتنداز:
سخنى پيرامون زيارت سيدالشهدا (ع)
اى غمين ز اشتياق حضرت او
روز و شب مايل به زيارت او
تو از او دور نيستى بالله
«قبره فى قلوب من والاه »
در طول تاريخ انسانهايى بوده و هستند كه پس از مرگشان ، زندگى و حياتشان ادامه پيدا كرده و با مرگ بدنشان ، وجودشان و شخصيت و انديشهشان ادامه يافته است . مردان خدا و شخصيتهاى الهى، همانگونه كه در زمان حيات خويش استوانه دين و محور انسانيت و پشتوانه حق و عدالت هستند ، در زمان پس از مرگ نيز آرامگاه و زيارتگاهشان پشتوانه حق و عدالت و فضيلت است . و در اين ميان ، زيارت مشهد حسينى از ويژگيهاى برجستهاى برخوردار است . آنانكه توفيق پيدا مى كنند و به زيارت مرقد مطهرش مشرف مى شوند ، روى به آستان امام حسين (ع) آورده و به جانب اين مدرسه عشق و فضيلت و دانشگاه كمال و تربيت مىگرايند . اينگونه تربيت اجتماعى و يك چنين موسسه تهذيب اخلاق و ادب ، براى هيچ ملتى از ملل گيتى ميسر و مقدورنيست .
البته ملحدين و معاندين و مخالفين مكتب تشيع به خيال خود شبهات و اشكالهاى مى كنند و مى گويند: «زيارت قبور، بت پرستى است ؟!» در حالى كه هر كس كه به زيارت قبور ائمه (ع) مى رود هرگز به عنوان «بت» آنها را زيارت نمىكند . چه كسى است كه حسين بن على (ع) راخدا بداند؟!! شيعه، امام را مقرب درگاه خدا مىداند و با توسل به او قربى به خدا پيدا مى كند، همانطور كه خودش در قرآن مجيد فرمود:«به سوى او وسيله بگيريد» (1) امام را وسيله الهى مىداند. زيرا توسل و شفاعت، بعدى از ابعاد زيارت است كه زائر از اين طريق خود را به درگاه الهى نزديك مىكند، و پيشوايان ما وعده فرمودهاند كه از زائران خود دستگيرى كنند.
امام رضا (ع) مى فرمايد: «هر امامى بر گردن دوستان و پيروانش عهد و پيمانى دارد و وفاى به اين عهد، بإ؛،،ّّ زيارت قبر آنان ممكن مىباشد . و كسى كه به شوق زيارت آنها و با تصديق به فضيلت آنها به سوى قبور آنها برود مورد شفاعت ائمه در قيامت قرار مىگيرد.
پس هر زائرى بايد بكوشد تا از اين شفاخانه فيض، استشفاى دردهاى درونى و امراض قلبى و اندرونى خود را خواسته، خواستار آن شود كه صفاى دل و دوستى خاطر و پاكيزگى روح و قداست روان و سلامت تن ، از خدمت آفريدگار جهان به وى عطا گردد ، تا اينكه هم ظاهر او به جمال و كمال آراسته شود و هم باطن وى از آلودگىها پاك و مصفا گردد.
هر زائرى كه با معرفت و شناخت مقام صاحب اين مرقد و اهداف او به زيارت برود، از صاحب قبر الهام مىگيرد و اصول و تعاليم مكتب را به ياد مىآورد ، و هر زيارت و سلام او سرشار از اين آموزشها و الهامها است.
از طرفى زيارتنامههاى وارده، و خواندن هر كدام از آنها، خواننده و زائر را به دقت و تفكر واداشته ، متذكر تاريخ و احوال انبيا و اولياى معصوم مىگرداند. تأمل در زيارت عاشورا و ديگر زيارات ، اين مطلب را به خوبى روشن مى سازد كه امامان به اين وسيله در صدد ساختن انسانهاى مؤمن و متعهد بودهاند ، لذا به آنها تعليم دادهاند كه در زيارت امام حسين (ع) از خداوند بخواهند كه زندگى و مرگشان را «حسين گونه» قرار دهد، و آنها را در دينا و آخرت همراه آن حضرت بدارد: «اللهم اجعل محياى محيا محمد و آل محمد ، و مماتى ممات محمد و آل محمد ... و ان يجعلنى معحكم فى الدنيا و الاخرة».
به اميد به اينكه خداوند متعال توفيق زيارت حضرتش را در دنيا و شفاعتش را در روز قيامت نصيب ما گرداند، به آثار و بركاتى كه زيارت سيدالشهدا (ع) به دنبال دارد مىپردازيم:
1- آرامش بخشيدن به زائر
قبل از آنكه به آثار و بركاتى كه برگرفته از روايات اسلامى است اشاره كنيم ، اين نكته لازم به ذكر است كه زيارت مرقد شريف امام حسين (ع) مانند ساير ائمه ، به مردمان و زيارت كنندگانش ، نوعى آرامش و اطمينان مىبخشد . در اين عصر كه انسان را موجودى مضطرب مى نامند، و پيوسته دست به گريبان با پديدههايى چون ترديد، ناكامى، تشويش، ترس و ناسازگارى با محيط و زندگى ماشينى و محروميت و جنگ و حتى كنار نيامدن خود است، و هر روز شاهد كاهشها و فرسايشها است و نمى تواند از اضطراب در امان بماند ، اين زيارت مرقد مردان خدا و پيشوايان دين است كه به انسان آرامش خاطر مى دهد.
در زيارت يك نوع كشش و نياز الزام آورى انسان را وا مىدارد كه فشارها و فريادهاى درونى را از راهى خارج كند . زائر آن مرقد شريف در پرتو دعا و گفتگو با پاكان و استمداد از ارواح پاك مقربان درگاه الهى، نيرو گرفته و نابسامانيها را با توسل بدانها برخود هموار مى سازند ، و خستگىها و فشارهاى وارد بر روان ، و نيز اضطرابها و يأسها را از خودمى زدايند و به آرامش و اطمينانى براى ادامه زندگى دست مىيابند.
2- در امان خدا بودن
به امام صادق (ع) عرض كردند: كمترين اثرى كه براى زائر قبر امام حسين (ع) چيست؟ فرمود: «كمترين تأثيرش اين است كه خداوند متعال، او و خانواده و مالش را حفظ مى كند تا به سوى اهل خويش برگردد ،و چون روز قيامت فرا رسد، خداوند حافظ او خواهدبود ».(2)
3- زائر خدا محسوب شدن
زيد بن شحام گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم : براى زائر قبر امام حسين (ع) چه مىباشد؟ فرمود: «همانند كسى است كه خدا را در عرش ديدار نموده باشد». گفتم: براى كسى كه يكى از شما را زيارت كند چه مىباشد؟ فرمود:
«همانند كسى است كه رسول خدا (ص) را زيارت نموده است » . (3)
4- برآورده شدن حاجات و دفع پريشانى
امام صادق (ع) فرمود: «همانا نزد شما قبرى است كه هيچ فرد پريشانى نزد آن نمىآيد مگر آنكه خداوند از او دفع پريشانى نمايد و حاجتش را برآورد» . (4)
و نيز به ابوصباح كنانى فرمود: «همانا نزد شما قبرى است كه هيچ فرد پريشانى نزد آن نمىرود مگر آنكه خداوند از او پريشانى را دفع نموده و حاجتش را برآورده مى نمايد، و همانا نزد او چهار هزار فرشته هستند كه از هنگام شهادتش آشفته و غم آلود تا روز قيامت بر او مىگريند. هر كس او را زيارت كند، وى را تا خانهاش بدرقه مىكنند، و هر كه مريض شود به عيادتش مىروند، و هر كه بميرد جنازهاش را تشييع مىكنند». (5)
5- زيادتى در عمر و رزق
امام باقر (ع) فرموده است : «شيعيان ما را به زيارت قبر حسين (ع) امر كنيد ، زيرا زيارت او موجب فزونى در رزق و طول عمر و دفع بلايا و ناگواريها مىشود » . (6)
6- آمرزش گناهان
امام صادق (ع) فرمود: «هر كس حسين (ع) را زيارت كند در حاليكه عارف به حق او بوده و به امامتش اقرار داشته باشد خداى سبحان ،گناهان گذشته و آيندهاش را مىآمرزد». (7)
و جابر جعفى در ضمن يك حديث طولانى از امام صادق (ع) روايت كرده است كه فرمود: «چون از نزد قبر حسين (ع) بازگشتى ، ندا كنندهاى تو را ندا مىدهد كه اگر آن را مىشنيدى ، تمام عمر را نزد قبر شريف حسين (ع) اقامت مىگزيدى. آن منادى گويد:خوشا به حال تو اى بنده خدا كه سود فراوان بردى و به سلامت (در دين ) دست يافتى. عمل از سربگير كه گناهان گذشتهات آمورزيده شد» . (8)
7- محسوب نشدن ايام زيارت از عمر زائر
امام صادق (ع) فرمود: «همانا ايام زيارت زائران حسين بن على (ع) از عمرشان محسوب نگشته و جزء حياتشان به شمار مىآيد» . (9)
8- حفاظت زائر در دنيا و آخرت
عبدالله بن هلال به امام صادق (ع) عرض كرد: فدايت شوم، كمترين نصيبى كه زائر امام حسين (ع) دارد، چيست ؟ فرمود: «اى عبد الله، كمترين چيزى كه براى او مىباشد، اين است كه خداوند او و خانوادهاش را حفظ مى كند تا وى را به سوى خانوادهاش باز گرداند، و چون روز قيامت فرا رسد، خداوند حافظ او مىباشد» . (10)
9- عنايت و توجه سيدالشهدا (ع)
امام صادق (ع) فرمود: «حسين در نزد پروردگارش ... به زائرانش نظر مى كند . او نگاه مى كند كه چه كسى براى آن حضرت گريه مى كند، پس براى او طلب آمرزش كرده و پدرانش را مىخواند تا براى آن زائر دعا كرده و طلب آمرزش و مغفرت نمايند. سپس امام (حسين) مى فرمايد: اگر زائر من مىدانست كه خدا چه چيزى براى او عطا مى فرمايد شادى او بيشتر از جزع و بىتابى وى مىگرديد» . (11)
و امام حسين (ع) فرمود: «هر كس مرا در زندگانيش زيارت كند، پس از مرگش بازديدش خواهم كرد» . (12)
10- خير و بركت زياد
امام صادق (ع) فرمود: «اگر مردم مىدانستند كه چقدر خير و بركت در زيارت امام حسين (ع) وجود دارد ، براى زيارت كردنش با يكديگر مقاتله مىكردند، و هر آينه اموالشان را براى رفتن به زيارتش مىفروختند» (13)
و امام باقر (ع) فرمود: «اگر مردم مىدانستند كه زيارت قبر شريف حسين (ع) چه مقدار فضيلت و بركت دارد، از شوق زيارت جان مى سپردند و نفسهايشان از شدت حسرت بند مىآمد» (14).
11- برابرى زيارت قبر حسين (ع) با حج
عبدالله بن عبيد انبارى گويد: به امام صادق (ع) عرضه داشتم : فدايت شوم ، همه ساله وسايل تشرف به حج برايم فراهم نمىشود. فرمود: «چون قصد حج نمودى و اسباب برايت فراهم نگشت ، به زيارت قبر حسين (ع) برو، كه يك حج برايت نوشته مى شود و چون قصد عمره نمودى و وسايل مهيا نشد ، عزم زيارت قبر حسين (ع) نما، كه يك عمره برايت منظور مى شود»(15)
12- نام زائر در اعلى عليين ثبت مىشود
امام صادق (ع) فرمود: «هر كس به زيارت قبر حسين (ع) برود در حالى كه عارف به حق او باشد، خداوند نام او را در اعلى عليين مىنويسد» . (16)
13- غرق شدن در رحمت الهى
از امام صادق (ع) پرسيدند: ثواب كسى كه قبر امام حسين (ع) را زيارت كند، در حالى كه كبر و غرور نداشته باشد چيست ؟ فرمود: «برايش هزار عمره و حج مقبول نوشته مى شود . اگر شقى باشد، سعيد نوشته مىگردد، و پيوسته در رحمت الهى غوطهور خواهد بود» . (17)
14- دعاى معصومين براى زائر
معاوية بن وهب از امام صادق (ع) نقل نموده كه فرمود: «اى معاويه، زيارت قبر حسين (ع) را از روى ترس وامگذار ، زيرا هر كه آن را ترك كند ، چنان دچار حسرت مىشود كه آرزو نمايد قبرش نزد او باشد . آيا دوست ندارى كه خداوند تو را در زمره كسانى به حساب آورد كه رسول خدا (ص) و على و فاطمه و امامان معصوم (ع) برايش دعا مىكنند؟» (18)
و نيز فرمود: «همانا فاطمه (س) دختر محمد (ص) نزد زائران قبر فرزندش حسين (ع) حضور يافته و براى گناهانشان طلب آمرزش مىكند». (19)
15- تجلى خدا
امام صادق (ع) فرمود: «به درستى كه خداى تبارك و تعالى، قبل از اهل عرفات ، براى زائران قبر حسين (ع) تجلى مى نمايد، حوايج آنان را بر آورده مىكند ، گناهانشان را آمرزيده و درخواستهايشان را به اجابت مقرون مىسازد ، و سپس متوجه اهل عرفات شده و در مورد آنان نيز اينگونه عمل مىكند». (20)
16- سعادت
امام صادق (ع) به عبدالملك خثعمى فرمود: «زيارت حسين بن على (ع) را ترك مكن و دوستانت را نيز به آن فرمان بده، تا خداوند بر عمرت افزوده و روزيت را زياد گرداند. خداوند سبحان زندگانى تو را در سعادت قرار خواهد داد، و نمىميرى مگر سعادتمند ، و تو را در سلك سعادتمندان خواهند نوشت » . (21)
17- تأثير زيارت در روز عاشورا
امام صادق (ع) فرمود: «هر كس قبر حسين را در روز عاشورا زيارت كند ، همانند كسى است كه در برابر او به خون خود غلطيده باشد» .(22)
18- قرار گرفتن در جوار پيامبر و على و فاطمه (ع)
امام صادق (ع) فرمود: «هر كس مىخواهد در جوار پيامبر (ص) و على و فاطمه (ع) باشد، نبايد زيارت حسين بن على (ع) را ترك كند» (23).
19- تأثير زيارت در روز قيامت
امام صادق (ع) فرمود: «هيچ كس در روز قيامت نيست مگر آنكه آرزو مىكند كه اى كاش از زائرين امام حسين (ع) مىبود زيرا مشاهده مىنمايد كه با زائران حسين (ع) به واسطه مقامى كه در نزد پروردگار دارند، چگونه عمل مىشود» . (24)
و نيز فرمود: «هر كس دوست دارد در روز قيامت بر سر سفرههايى از نور بنشيند پس بايد از زائرين حسين بن على (ع) باشد» .(25)
و زرارة بن اعين گويد: «امام صادق (ع) فرمود: «زائرين حسين يك برترى نسبت به ساير مردم دارند» پرسيدم : برتريشان چيست ؟ فرمود: «چهل سال قبل از مردم وارد بهشت مىشوند در حالى كه ديگران هنوز در حال حساب هستند» . (26)
20- رهايى از شدايد قيامت
رسول گرامى اسلام (ص) فرمود: «من تعهد مىكنم كه در روز قيامت هنگامه رستاخيز ، ضمن ملاقات با زائر حسين (ع)، دستش را بگيرم و از مراحل هولانگيز و سختيهاى قيامت نجاتش بخشيده و او را به بهشت وارد كنم».(27)
21- نجات از آتش جهنم
امام صادق (ع) فرمود: «هر كس قبر حسين (ع) را به خاطر خداوند و در راه خدا زيارت نمايد، خداوند او را از آتش دوزخ آزاد مىسازد، و روز ترس بزرگ (قيامت) او را ايمن مىدارد . از خداوند نيز هيچ حاجتى از حوائج دنيا و آخرت را طلب نمىكند مگر آنكه به او عطا مىنمايد» (28).
اين آثار و آثار ديگرى كه به خاطر اجتناب از طولانى شدن مطلب ذكر نكرديم ، همگى به بركت وجود حضرت سيدالشهدا (ع) است كه اميدوارم هر چه زودتر توفيق زيارت مرقد مطهرش نصيب تمام عاشقان گردد.
1. سورهء مائده ، آيهء 39
2. ثواب الاعمال شيخ صدوق ، ص 116
3. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 281
4. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 337
5. همان مأخذ.
6. همان مأخذ ، ص 289
7. كافى ، مرحوم كلينى ، ج 4 ص 582
8. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 295
9. وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 322
10. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 247
11. امالى شيخ طوسى ، ص 55
12. بحارالانوار ، علامه مجلسى ، ج 101 ص 16
13. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 87
14. سفينة البحار، محدث قمى ، ج 1 ص 565
15. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 306
16. وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 324
17. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 328
18. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 199
19. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 204
20. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 346
21. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 292
22. وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 331
23. وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 230
24. وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 330
25. وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 331
26. بحارالانوار ، علامه مجلسى ، ج 44 ص 235
27. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 278
28. وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 324
1- ايجاد اخلاق جديد در جامعه مسلمين
اگر ديدى كه نابينا و چاه است
اگر خاموش بنشنيى گناه است
يكى از آثار و بركات سيدالشهدا (ع) در بعد اخلاقى - تربيتى اين است كه قيام او باعث گرديد در جامعه مسلمانان نوعى اخلاق جديد بلند نظرانه پديد آيد و نظر انسان را به
زندگى خود و ديگران، دگرگون سازد تا بتواند بدينوسيله جامعه را اصلاح نمايد . و به عبارت ديگر، با خودسازى به ديگر سازى نيز بپردازد.
آرى، در آن زمانى كه بنياد روانى و اخلاقى مردم در هم ريخته و ويران شده بود و اين ويرانى شامل رهبران مسلمين و بزرگان آنان نيز شده بود و با اخلاق و شيوهاى وحشتناك زندگى مىكردند ، امام حسين (ع) يگانه درمان آن حالت بيمار گونه را كه در مجتمع مسلمانان مورد قبول واقع شده بود، در قيام آشكار و فرياد درآن سكوت مرگبار ديد. لذا آن حضرت با خون پاك خود و فرزندان و يارانش و با همه اعتبارات احساسى و تاريخى ، حتى شمشير و عمامه جدش رسول خدا (ص) ، وارد مبارزه گرديد تا همه روزنهها و راههاى توجيه را فرو بندد.
سيدالشهدا (ع) نيك دريافته بود كه وجدان شكست خورده و اخلاق پست امت را نمىتوان به وسيله رويارويى ساده دگرگون ساخت، از اين رو با قيام و شهادت خويش ديرى نپاييد كه اخلاق هزيمت و فرار را به نيرويى عظيم درآورد و اخلاق جديدى به جاى آن جايگزين نمود. براستى شهادت حسين بن على (ع) تأثير ژرف و شگرفى بر شيعيان ساكن و ساكت بجاى گذاشت ، و سرنوشت غم انگيز نواده پيامبر اكرم (ص) عواطف اخلاقى و مذهبى مردم را بهم ريخت.
در اثر قيام و شهادت امام حسين (ع) موجى در روح مسلمين به وجود آمد، حميت و عزت، شجاعت و صلابت به وجود آمد،و احساسات بردگى و اسارتى كه از اواخر حكومت عثمان و تمام دوره معاويه بر روح جامعه اسلامى حكمفرما بود، تضعيف شد و ترس آنها را فرو ريخت ، خلاصه، ابا عبدالله (ع) به اجتماع اسلامى شخصيت داد.
كربلا و قيام سيدالشهدا (ع) نمايشگاه اخلاق عالى اسلامى و انسانى با همه صفات و طراوت آن بود و اين اخلاق را نه به زبان كه در عمل به خون پاك خويش بر صفحه ماندگار تاريخ به ثبت رسانيد.
از پا حسين افتاد و ما بر پاى بوديم
زينب اسيرى رفت و ما بر جاى بوديم
2- احساس گناه در بين مسلمين
يكى ديگر از آثار نهضت و شهادت سيدالشهدا (ع) اين بود كه مردم پس از مدت كوتاهى متوجه عدم توانايى و ضعف نفس خود شدند، لذا احساس عميق ندامت و گناه كرده و چنين انديشيدند كه براى جبران اين اهمال كارى و غفلت ، و نيز براى طلب بخشايش الهى، بايد جانبازيهاى مشابهى را انجام دهند. و از جمله كارهاى امام زينالعابدين (ع) اين بود كه كوشيد اين احساس گناه را شعلهور سازد. از اين رو به گروه انبوهى از مردم كوفه نهيب زده و فرمود:
«اى مردم، شما را به خدا سوگند مى دهم، آيا شما فراموش كرديد كه نامهها براى پدرم نوشتيد و چون به سوى شما آمد، به او خدعه و نيرنگ زديد؟! شما با پدرم عهد و پيمان بستيد و با وى بيعت كرديد، اما بيعت خود را شكستيد و او را به قتل رسانديد پس هلاكت بر شما باد و با اين توشهاى كه به آخرت فرستاديد هلاكت بر شما باد . چه رأى زشت و پليدى را كه براى خود پسنديديد! آنگاه كه به ديدار پيغمبر خدا (ص) مىشتابيد و به شما بگويد: «عترت مرا كشتيد ، هتك حرمت مرا كرديد.» با چه ديدهاى به او نظر خواهيد كرد؟ و سرانجام به شما خواهد گفت : «از امت من نخواهيد بود» 1
اين احساس گناه عامل هميشه شعلهورى بود كه مردم را براى شورش و انتقام جويى همواره به جلو مىراند.
استاد «عادل اديب» در اين باره مىنويسد: شهادت فجيع امام حسين (ع) در كربلا موجى شديد از احساس گناه در وجدان هر مسلمانى برانگيخت . آنان پى بردند كه مىتوانستند او را يارى دهند. اما از آن پس كه با او براى قيام پيمان بستند، او را يارى نكردند . اين احساس گناه دو جنبه داشت: از يك طرف انسان را وادار مى ساخت كه گناهى را كه مرتكب شده با كفاره بشويد، و از طرف ديگر نسبت به كسانى كه او را به ارتكاب چنين گناهى واداشته بودند، احساس كينه و نفرت كند. به طورى كه انگيزه انقلابهاى متعددى كه در اثر قتل امام (ع) برپا شد، همان كفاره يارى نكردن به حضرت او، و انتقام گرفتن از امويان بود .
مقدر چنين بود كه آتش اين احساس گناه، پيوسته برافروخته بماند و انگيزه انتقام از بنى اميه در هر فرصت به انقلاب و قيام بر ضد ستمگران منتهى گردد. 2
بارى ، بر اثر شهادت امام حسين (ع) اين آيه شريفه مصداقى روشن يافت:
«و يوم يعض الظالم على يديه » 3
و روزى كه ستمكار دستهاى خود را از پشيمانى مىگزد.
3-ازدياد محبوبيت سيد الشهداء (ع) و خاندان وحى
سؤمين اثر مهم تربيتى قيام و شهادت سيدالشهداء (ع) ، بالا بردن محبوبيت خاندان حضرت على (ع) در اجتماع اسلامى و شناساندن بيشتر و بهتر آنان به مردم بوده است .
مسئله داشتن محبوبيت و قبضه كردن افكار اجتماع از مسائل حياتى و مهمى است كه همواره مورد نظر حكومتها بوده و هست . حكومتها هر چند به طور اكثر تكيه گاه بزرگى جز قدرت ندارند، اما به خوبى مى دانند كه نيرومندتر از قدرت نظامى ، جايگاهى است كه در دلهاى مردم مىباشد، وسعى دارند آن را براى خويش به دست آورند . معاويه نيز با همه تلاشهاى شيطانى خود به طور كلى مى خواست دو چيزرا به دست آورد: يكى محبوبيت بخشيدن به خاندان و شجره خبيثه بنى اميه ، و ديگرى سقوط خاندان و شجره طيبه حضرت على (ع) از محبوبيت . متأسفانه معاويه در اين تلاش خود موفقيت بسيارى هم كسب كرد. اما با ظهور حماسه حسينى و جانبازيهاى مردان راستين خدا، نفوذ معنوى و اعتبار روحانى عميقى براى سيدالشهدا و اهل بيت (ع) ايجاد نمود .
به طورى كه هر چه از آن واقعه مى گذشت مردم بيشترى به خاندان حضرت على (ع) جذب مىشدند اين محبوبيت رفته رفته چنان بالا گرفت كه عدهاى براى خونخواهى و به نام هوا داران از خاندان رسول خدا (ص) دست به قيام زدند.
آرى ، اگر حسين بن على (ع) پيش از نهضت مردانهاش به عنوان امام وقت و سبط پيغمبر و فرزند على و فاطمه، و بزرگترين شخصيت از خاندان وحى شناخته مىشد، پس از قيام با حفظ مقامات سابق، به نام عاليترين و كاملترين نمونه مردانگى و مجاهدت و فداكارى در راه خدا و حقيقت شناخته شد.
«مسيوماربين آلمانى» در اين خصوص مىنويسد: «مهمترين اثر اين نهضت اين بود كه رياست روحانى كه در عوالم سياست اهميت شايانى داشت، مجدداً به دست بنىهاشم افتاد، و به ويژه در بازماندگان حسين (ع) مسلم گرديد، و چندى طول نكشيد كه (حكومت) ظلم و جور معاويه و جانشيان او منهدم شد و در كمتر از يك قرن قدرت از بنى اميه سلب گرديد. منهدم شدن (قدرت) بنى اميه به قسمى شد كه امروز نام و نشانى از آنها نمودار نيست و اگر در متن كتب تاريخى نامى از اين قوم ذكر شده در تعقيب آن هزاران نفرين و ناسزا هم نوشته شده است، واين نيست مگر به واسطه قيام امام حسين (ع) و ياران با وفاى او » 4
1- سيرهء امامان ، سيد محسن امين ، ص 188
2- زندگانى تحليلى پيشوايان م، عادل اديب ، ص 149
3- سورهء فرقان ، آيه 27
4- نقل از كتاب درسى كه حسين به انسانها آموخت شهيد هاشمى نژاد، ص 445
سخنى پيرامون تربت سيدالشهدا (ع)
سجده بر خاك تو شايسته بود وقت نماز
اى كه از خون جبينت به جبين آب وضوست
فضيلت و آثار و بركاتى كه براى تربت حسينى است ، براى هيچ تربتى و قطعهاى از قطعات زمين نيست . خاك كربلا قطعهاى از بهشت است كه خداوند قادر متعال به واسطه قدردانى از يك فداكار در راه دين كه تمام هستى خود را فدا كرده ، در آن خاك، بركت و فضيلت و شفا قرار داده است .
كربلايش قطعهاى از جنت است
باب نور و باب لطف و رحمت است
اما در اينكه چرا تنها اين خاك داراى چنين ويژگيها و آثار و بركات است؟ بايد گفت : هر چيزى كه در اين عالم ، شرافت ظاهرى و يا معنوى پيدا مىكند، يا به خاطر انتساب آن به خداوند سبحان و شرافت ذاتى است، و يا به خاطر وقوع امر خارق العاده و مهمى است كه به آن شرافت و بركت داده است .
در تربت كربلاى سيدالشهدا (ع) هر دو امر محقق شده است ، زيرا خاك كربلا بنا بر رواياتى ، هم شرافت ذاتى و خدا دادى ، و هم امر عظيم و واقعهاى مهم در آنجا واقع گرديده كه آن شهادت حسين بن على (ع) و ياران وفادارش مىباشد ، لذا داراى فضيلت و آثارى خاص است .
آمده است كه چون بر قبر امام حسين (ع) آب بستند، پس از چهل روز آب فرو نشست و اثر قبر محو گرديد، يكى از اعراب بنى اسد آمد و از خاك قبضه قبضه برداشت و بوييد تا بر قبر حسين رسيد، و چون او را مىبوسيد گريه مىكرد و مىگفت : پدر و مادرم به فدايت ، چه اندازه خوشبويى كه قبر و تربت تو چنين خوشبو است ، سپس شروع كرد به سرودن :
خواهند نهان سازند قبرش ز حبيبش
خوشبويى خاك قبر گرديده دليلش
آرى خاك مزار حسين (ع) سرمه چشم عاشقان و شيفتگانش بوده و ايشان را مجنون وار به سوى خود مىكشاند.
از آنجايى كه هدف اين كتاب بر شمردن آثار و بركات سيدالشهدا (ع) است ، از تفصيل در مطلب پرهيز كرده و علاقهمندان به اين مقوله را به كتابهاى مربوط ارجاع مىدهد .
و اما آثار و بركاتى كه مى توان براى تربت پاك حسينى برشمرد عبارتنداز:
1- تأثير تماس اعضاى بدن با تربت
يكى از آثار و بركات تربت سيدالشهدا (ع) اين است كه متبرك نمودن بدن و صورت با آن تربت شريف تأثير معنوى زيادى بر انسان خواهد گذاشت ، از اين رو از بعضى بزرگان دين و امامان معصوم نقل شده كه بعد از نماز ، بدن و صورت خويش را با مهر كربلا متبرك مى كنند. و نيز دستور دادهاند كه قبل از خوردن تربت جهت شفا گرفتن، آن را بوسيده و با اعضاى بدن تماس داده شود.
امام صادق (ع) فرمود: «خداوند متعال تربت جدم حسين (ع) را شفاى هر درد، و ايمنى از هر خوفى قرار داده است؛ پس هرگاه يكى از شما خواست از آن خاك تناول كند، ببوسد و آن را به چشم گذارد و بر ساير اعضاى بدنش تماس دهد...» 1
2- سجده بر تربت
يكى ديگر از بركات و آثار خاك مزار امام حسين (ع) اين است كه سجده بر آن تربت پاك حجابهاى ظلمانى را كنار زده و در توجه حق تعالى به نمازگزار مؤثر است . امام صادق (ع) در اين باره مىفرمايد: «همانا سجود بر تربت حسين (ع) حجابهاى هفتگانه را پاره مى كند»2
لازم به ذكر است كه مراد از «حجاب» در كتاب و سنت ، همان حجابهايى است كه بين بنده و خالق حايل شده و او را از شهود خداوند محجوب مى سازد كه در مرحله اول، حجابهاى ظلمانى و در مرحله دوم ، حجابهاى نورانى بر طرف مىشود اما مراد از حجابهاى هفتگانه ، ظاهراً حجابهاى ظلمانى است . سجده بر تربت حضرت سيدالشهدا(ع) اين خاصيت را دارد كه در صورت معرفت به حق حضرت و ولايت او، حجابها را دريده و راهگشاى وصول به كمالات انسانى باشد.
سجده بر خاك سركوى تو آرند خلايق
جان فداى تو كه هم قبله و هم قبله نمايى
و اما در خصوص اينكه در ميان شيعه معمول است از خاك مقدس كربلا يعنى تربت كنار قبر سيدالشهدا (ع) خاك برداشته و با آن مهر درست كرده و غالباً در نماز، به آن سجده مىكنند بدين خاطر است كه از خاك زمين بوده و به تمامى خاكها مىتوان سجده كرد، و از طرفى خاك كربلا به لحاظ شهادت امام حسين (ع) و ياران باوفايش شرافت پيدا كرده است ، به طورى كه اهل بيت (ع) نيز به ما فرمودهاند در هر نمازى كه سجده بر تربت كربلا باشد خداوند آن نماز را به خاطر آن حضرت قبول مىكند. چنانكه حضرت صادق (ع) از خاك كربلا درون كيسهاى ريخته و در سجاده همراه داشت، در هنگام نماز آن كيسه را باز مىكرد و بر آن سجده مىنمود.
3- شفا يافتن
از جمله آثار و بركات قطعى تربت پاك سيدالشهدا (ع) شفا بودن آن براى دردهاو آلام انسان است . رواياتى كه دلالت بر اين امر دارند به سه دسته تقسيم مىشوند:
دسته اول : رواياتى است كه شفا بودن را براى تربتى كه از خود قبر شريف برداشته شود مخصوص كرده است ، چنانكه امام صادق (ع) فرمود: «به درستى كه نزد سر حسين (ع) تربت سرخى است كه شفاى هر دردى غير از مرگ مى باشد» 3
دسته دوم : رواياتى است كه با تعبيرات مختلف توسعهاى از بيست ذراع تا پنج فرسخ و يا ده ميل را براى آن قائل است . چنانكه امام صادق (ع) فرمود: «حريم مزار حسين (ع) پنج فرسخ از چهار جانب قبر است »4
دسته سوم : رواياتى است كه به طور مطلق جنبه شفا بودن تربت را مطرح نمودهاند . چنانكه امام صادق (ع) فرمود: «خاك مزار امام حسين (ع) براى هر دردى شفاست». 5
تا شفا بخشد روان و جسم هر بيمار را
در حريم وصل خود خاك شفا دارد حسين
و نيز امام رضا (ع) فرمود: «خوردن گل، مانند خوردن مردار و خون و گوشت خوك، حرام است مگر گل مزار حسين (ع) ، بدرستى كه در آن شفاى هر درد و امنيت از هر ترسى است» 6
حكايت: عالم زاهد پرهيزگار حجةالاسلام و المسلمين مرحوم آقاى حاج شيخ محمد حسن عالم نجف آبادى قدس سره نقل فرمودند: «من در زمان مرجعيت مرحوم آية الله آخوندى خراسانى (ره) كه در نجف اشرف مشغول تحصيل بودم مريض شدم و اين بيمارى مدتى طول كشيد و پرستارى مرا بعضى از طلاب در همان حجره مدرسه بر عهده داشتند . پس از چندى بيمارى من به قدرى شديد شد كه اطبا از شفا يافتنم مأيوس شدند و ديگر براى معالجهام نيامدند، و من در حال تب شديد گاهى بيهوش مىشدم و گاهى به هوش مى آمدم.
يكى از رفقا كه مرا پرستارى مىكرد شنيده بود كه عالم زاهد مرحوم آية الله آقاى حاج على محمد نجف آبادى قدس سره مقدارى از تربت اصلى حضرت سيدالشهدا (ع) را دارد. او به منزل معظم له رفته و از وى خواسته بود كه قدرى از آن تربت را بدهد كه به من بخورانند تا شفا يابم. ايشان فرموده بود : من به قدر يك عدس تربت دارم و آن را گذاشته ام كه بعد از مرگم در كفنم بگذارند . آن آقا ناراحت شده و گفته بود : حالا كه ما از همه جا مأيوس شده و به شما پناه آوردهايم شما هم از دادن تربت خوددارى مىكنيد؟ اين بيمار در حال احتضار است و مىميرد.
مرحوم آية الله آقاى حاج على محمد، دلش به حال بيمار سوخته و قدرى از آن تربت كه از جان خودش عزيزترش مى داشت به آن شخص داده بود . تربت را با آب مخصوصى كه وارد شده در آب حل كرده و به حلق من ريخته بودند . من كه در حال بيهوشى به سر مىبردم ، ناگهان چشمان خود را باز كرده و ديدم رفقا اطراف بسترم نشستهاند ، خوب دقيق شدم و آنان را شناختم و قصه تربت را كه به حلقم ريخته بودند برايم شرح دادند.
كم كم در خود احساس نيرو و نشاط كردم و حركتى به خود داده نشستم ، ديدم نشاط بيشترى دارم برخاستم و ايستادم ، و چون يقين كردم كه به بركت ترتبت مقدس امام حسين (ع) شفا يافتم حال خوشى پيدا كردم و به رفقا گفتم : از شما خواهش مى كنم كه از حجره بيرون برويد، چون مىخواهم زيارت عاشورا را بخوانم رفقا از حجره بيرون رفتند و من درب حجره را بستم و بدون احساس ضعف با آن حال خوشى كه قابل و صف كردن نيست مشغول خواندن زيارت حضرت سيدالشهدا (ع) شدم » 7
آرى ، شفاى بيماران به وسيله تربت آن حضرت يكى از بركاتى است كه خداوند متعال در عوض شهادت امام حسين (ع) به وى عطا فرموده است .
تربتت راز شفاى همه درد است حسين
تن و جان را نبود مثل تو آگاه طبيب
4- تأثير كام برداشتن اطفال با تربت
كام برداشتن اطفال با تربت امام حسين (ع) موجب ايمنى كودك مى شود چنانكه امام صادق (ع) فرمود:
«كام فرزندانتان را با تربت حسين (ع) باز كنيد كه آن امان است » 8
5- تأثير تربت حسين ، همراه جنازه
صاحب كتاب «مدارك الاحكام» مى نويسد: در زمان حضرت صادق (ع) زن زاينهاى بود، بچههايى كه از زنا بدنيا مى آورد در تنور مىانداخت و مىسوزانيد. وقتى كه مرد، پس از غسل و كفن او را به خاك سپردند ، اما زمين جنازهاش را بيرون انداخت .جاى ديگر او را دفن كردند باز زمين او را نپذيرفت تا سه مرتبه ، آنگاه مادرش به امام صادق (ع) متمسك شد: اى پسر پيغمبر به فريادم برس.
فرمود: كارش چه بود ؟ عرض كردند زنا و سوزاندن بچههاى حرامزاده . فرمود: هيچ مخلوقى حق ندارد مخلوقى را بسوزاند، سوزاندن به آتش مخصوص خالق است عرض كرد حالا چه كنم؟ فرمود: مقدارى از تربت حسين (ع) با او در قبر بگذاريد . تربت حسين (ع) امان است . همراهش گذاشتند زمين او را پذيرفت.
در توقيع مبارك حضرت حجة بن الحسن (عج) نيز اذن داده شده است . يكى از شيعيان به حضرت (در زمان غيبت صغرى توسط نايب خاص حضرت ) مىنويسد: آيا جايز است ما تربت حسين (ع) را با ميت در قبر بگذاريم ، يا با تربت حسين روى كفن بنويسيم؟
حضرت در پاسخ مرقوم مىفرمايند: هر دو كار پسنديده است . البته بايد رعايت احترام تربت بشود . مهر يا تربت، مقابل يا زير صورت ميت باشد ، بلكه به بركت خاك قبر حسين (ع) قبر ميت محل امنى از هر بلا و آفت و عذابى گردد 9
6- تسبيح تربت
از حضرت صاحب الزمان (عج) روايت شده كه فرمود: «هر كس تسبيح تربت امام حسين (ع) را در دست گيرد و ذكر را فراموش كند، ثواب ذكر براى او نوشته مىشود». 10
و امام صادق فرمود: «يك ذكر يا استغفار كه با تسبيح تربت حسين (ع) گفته شود برابر است با هفتاد ذكر كه با چيز ديگر گفته شود»11
74 وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 4 ص 1033
2- كافى ، مرحوم كلينى ، ج 4 ص 588
3- كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 272
4- مكارم الاخلاق ، طبرسى ، ج 1 ص 360
5- كافى ، مرحوم كلينى ، ج 1 ص 360
6- تهذيب الاحكام ، شيخ طوسى ، ج 6 ص 74
7- نقل از كتاب سيد الشهدا آيت الله شهيد دستغيب ، ص 166
8- وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 4 ص 1033
9- وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 4 ص 1033
10- بحارالانوار ، علامه مجلسى ، ج 44 ص 280
11- نقل از كتاب درسى كه حسين (ع ) به ما آموخت شهيد هاشمى نژاد، ص 451
قاسم فتاحيكيوان لؤلوئي
مقدمه
حادثهاي مانند رويداد خونين نينوا كه رهبر قهرمانش حسين بن علي (ع) است،بزرگترين ذخيرة انسانيت در گذرگاه قرنها است. رويداد عاشورا تنها يك جنگ نابرابر،يك داستان غمانگيز و يا فاجعه نبود، بلكه جلوهاي از كمال و جمال الهي بود كه در چهرهانسانهايي تجسم يافت و در منظر اهل نظر به نمايش گذارده شد. رخداد عاشورا چوناننهضتهاي عدالت خواهانه و اصلاح طلبانه انسانهاي مجاهد نبود، بلكه عصاره همهبعثتها، نهضتها، انقلابهاي مردان الهي بود كه در سرزمين تفتيده طف رخ نمود.تبلور دو انديشه، دو اعتقاد و دو جريان تاريخي كه در چهره دو گروه يا دو پيشوا ترسيمميشود. جنگ امام نور با امام نار، درگيري انسان صالح و مصلح با انسان فاسد و مفسد،رويارويي فضيلتها با رذيلتها .اين واقعه با آنكه بيش از نيم روز طول نكشيد، نقلمجالس گوناگون در همه روزگاران شد.
تاريخ، جنگهاي بزرگ، كشمكشهاي دراز وخونريزيهاي سهمگين،بسيار ديده است، اما هيچ كدام به اندازه اين رويداد كوتاه،بحثانگيز و عبرتآموز نبوده است. انديشه و رفتار امام حسين(ع) در همة ابعاد اسوهميباشد. و راهي كه حسين (ع) در تعريف زندگي نشان داد، راه حريت و عزت است وپرچمي كه برافراشت، فرا راه آزاديخواهان و عزت جويان تا قيام قيامت است. رسالتسياسي حسين (ع) در آن دوران تاريك اين بود كه سلطنت شوم امويان را رسوا سازد وسرزمينهاي اسلام و مرزهاي قرآن و مصالح اهل قبله را از آنان بستاند تا اسلام ومسلمانان از آن فتنه و تباهي خلاصي يابند.
در اين نوشتار برآنيم تا روز شمار حوادث زندگي امام حسين (ع) را با تكيه بربخش آخر زندگاني آن حضرت ؛ يعني دورة آغاز قيام تا شهادت حسين (ع) با بهرهگيرياز منابع و اطلاعات موجود مورد بررسي قرار دهيم.
ولادت امام حسين(ع)
سومين پيشواي شيعيان در روز سوم شعبان سال چهارم هجري در مدينه ديده بهجهان گشود. پس از ولادت آن حضرت، پيامبر (ص) از ديدار وي خرسند شد و او را«حسين» ناميد. حسين (ع) از نظر والائي نسب و حسب از چنان مقامي برخوردار استكه هيچكس به آن مقام نميرسد. چراكه آن حضرت از حيث نسب ممتازترين انسان استو جدش رسول خدا (ص)، مادرش حضرت فاطمه زهرا3، پدرش علي مرتضي، برادرشحسن مجتبي، خواهرش زينب كبري و همسرش ـ بنا بر برخي روايات ـ شهر بانودختربزرگ يزدگرد پادشاه ساساني است و اين نسب براي احدي نيست. رشيد ،طبيب،زكي ثار الله و سيد الشهداء از القاب ايشان است و كنيه آن امام ابي عبدالله است.
حسين (ع) در عصر پيامبر (ص) (11-4 ه)
امام حسين (ع) حدود هفت سال از عمر شريف خود را در زمان حيات پيامبرگرامي اسلام سپري كرد. روايتهاي بسياري در مورد مقام ارجمند حسن و حسين درپيشگاه پيامبر (ص) وجود دارد، كه منابع اهل سنت و شيعه به آن اشاره كردهاند.رسولخدا (ص) سخت به حسين و برادرش اظهار علاقه كرده و با جملاتي كه درباره آنهافرمودند، گوشهاي از فضايل آنها را براي اصحاب بازگو كردند. اكنون در آثار حديثي،شمار زيادي فضيلت براي امام حسين (ع) نقل شده است كه بسياري از آنها نظير«الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنه» متواتر بوده و يا فراوان نقل شده است.
حسين(ع) در عصر خلفا (ابو بكر ـ عمر ـ عثمان، 11 ـ 35 ه)
امام حسين (ع) پس از رحلت پيامبر (ص) با حوادث تلخ و ناگواري چون ماجرايسقيفه بني ساعده و غصب خلافت اسلامي، غصب فدك و شهادت مادرش حضرتزهرا(س) روبه رو گرديد. در عصر حكومت خلفا كه حدود بيست وپنج سال به طولانجاميد، همراه پدر بزرگوارش امام علي (ع) در ابعاد گوناگون و جبهههاي مختلف ازحريمحق و عدالت دفاع ميكرد و با استفاده از هر فرصتي به مبارزه با جناح باطل و افشايماهيت دشمن و مقابله با تبليغات انحرافي دشمنان ميپرداخت. بنا به اظهار منابع،حسين(ع) در دوره خلفا به سبب عنايات و عواطف مشهوري كه از رسول خدا(ص) نسبتبه او ديده بودند، بسيار مورد احترام بود.
از جمله وقايعي كه حسين (ع) در دورة خلافت ابوبكربن ابي قحافه (13-11 ه.ق)در آن مشاركت داشت، اين بود كه آن حضرت كه در آن هنگام دوران كودكي را ميگذراند،همراه برادرش حسن (ع) در معيت مادرشان حضرت زهرا3 براي مطالبه فدك، نزدابوبكر رفتند و به عنوان شاهد، گواهي دادند كه فدك از آن فاطمه3 است. به گونهاي كهخليفه پذيرفت ولي با مداخله عمر گواهي آنان مورد قبول واقع نشد. يكي ديگر از مواردفعاليت حسين(ع)، همراهي با اقدامات پدر براي گرفتن حق خود (خلافت و رهبري امت)بود. در دوران خلافت عمر بن خطاب (23-13 ه .ق) نيز روايتهاي بسياري در مورداعتراض حسين (ع) به خليفه در مورد غصب مقام خلافت آمده است.
در مورد شركت امام حسين (ع) در فتوحات دوران خلفا اتفاق نظر وجود دارد،برخي منابع معتقدند كه آن حضرت و برادرش امام حسن (ع) در فتح طبرستان و شمالآفريقا مشاركت فعال داشتهاند. نكته ديگري كه در دوران خلافت عمر در مورد امامحسين (ع) مطرح است، ازدواج آن حضرت با شهربانو ،يكي از دختران يزدگرد سوم،آخرين پادشاه ساساني است، كه در اين مورد هم نظرات مختلف و گاه متضادي ابرازشدهاست.
امام حسين (ع) كه در دوران خلافت عثمان بن عفان (35-23 ه .ق) دورانجواني را ميگذراند، در همراهي با پدر و برادرش ،هيچ گاه خلافت و روش عثمان رانپذيرفت، بنا به اظهار منابع، وقتي خليفه سوم، ابوذر غفاري ـ يكي از صحابه پيامبر (ص) ـرا به سبب اعتراض به روش وي از مدينه به ربذه تبعيد كرد، با وجود دستور خليفه مبني برعدم بدرقه ابوذر، علي (ع) همراه جمعي از ياران ،از جمله حسن و حسين به بدرقه ابوذرشتافتند و در همان هنگام امام حسين (ع) طي سخناني، آشكارا مخالفت خود را با روشعثمان اعلام كرد. در ماههاي پاياني خلافت عثمان و زماني كه شورشيان، خانة خليفه رامحاصره كردند و مانع رسيدن آب به خانه خليفه شدند، كساني كه قدرت داشتند تا راهياز ميان شورشيان باز كرده و به خانه عثمان آب برسانند، امام حسن و حسين 8 بودند.
حسين (ع) در دوره خلافت علي(ع) (40-36 ه)
پس از قتل عثمان مردم به خانة علي (ع) هجوم بردند و خواهان بيعت با آنحضرت شدند. امام ـ كه در ابتدا حاضر به پذيرش خلافت نبود، پس از اصرار فراوان مردمو قبول شرايط امام از سوي مردم ـ زمام امور خلافت را در دست گرفت و در طول چهارسال و نه ماه خلافت خويش، در دو بخش اقدامات اصلاحي (اجراي عدالت و از بين بردنفاصلههاي نارواي طبقاتي) و اقدامات سياسي و نظامي (جنگ با سه گروه ناكثين،قاسطين و مارقين) به فعاليت پرداخت. حسين (ع) در اين دوران در تمام فعاليتهايسياسي، اجتماعي، فرهنگي و نظامي مشاركت فعال داشت. به نوشتة منابع تاريخي درجريان جنگ جمل (با گروه پيمان شكن يا ناكثين) كه در سال سي و ششم هجري قمريدر نزديكي بصره رخ داد، امام حسين (ع) نقش مهمي داشت، چنان كه فرماندهي جناحراست سپاه امير المومنين را برعهده داشت و رشادتهاي زيادي از خود نشان داد.
در جنگ امام علي (ع) با گروه قاسطين يا ظالمين (جنگ صفين) كه از ماه رجبسال 36 هجري قمري آغاز و در صفر سال 37 هجري قمري با ماجراي حكميت پايانيافت، حسين (ع) قبل از جنگ با خطبههاي آتشين خود، مردم كوفه را براي مقابله بامعاويه بسيج ميكرد و در جريان جنگ نيز شجاعتها و دلاوريهاي زيادي از خود نشانداد، چنان كه امام علي (ع) پيوسته مراقب بود تا آسيبي به آن حضرت وبرادرشحسن8 نرسد و هميشه ميفرمود: «براي حفظ نسل رسول خدا (ص) مراقب آنانباشيد.»
از آن حضرت خطبهاي در جنگ صفين نقل شده است كه ضمن آن مردم را بهجنگ ترغيب ميكردند. امام حسين (ع) در همان مراحل مقدماتي جنگ صفين، درگرفتن مسير آب از دست شاميان نقش داشت. امام علي (ع) پس از آن پيروزيفرمود:«هذا اول فتح ببركة الحسين.» بعد از پايان جنگ و ماجراي حكميت نيز امامحسين (ع) يكي از شاهداني بود كه امام علي (ع) براي نظارت بر روند مذاكرات او رابرگزيد.
امام حسين (ع) در جنگ نهروان با گروه مارقين (خوارج) كه در سال 38 هجريقمري صورت گرفت، نيز نقش فعال داشته و سمت فرماندهي بخشي از سپاه را به عهدهداشته است.
آن حضرت در دورة خلافت علي (ع) ضمن نقش پر تلاش در امور نظامي در امورديگر نيز مشاركت فعال داشت كه از آن جمله ميتوان به آموزش و تعليم قرآن، رسيدگيبه نيازمندان، حل وفصل امور سياسي، قضايي و اجتماعي اشاره كرد.
حسين (ع) در دوره خلافت و امامت برادرش (50-40 ه)
پس از شهادت حضرت علي (ع) در بيست و يكم ماه رمضان سال 40 هجريقمري، بنا به وصيت آن حضرت، مسلمانان با فرزند بزرگ ايشان حسن (ع) به عنوانخليفه بيعت كردند. حسين (ع) در طول دوران كوتاه خلافت پدرش و دوران ده سالهامامت برادر بزرگوارش، پيوسته در كنار آن حضرت قرار داشت؛ هنگام حركتامامحسن(ع) براي جمع آوري سپاه به منظور مقابله با معاويه، امام حسين (ع) همراهبرادر بود و پس از آنكه امام مجتبي مجبور به صلح با معاويه شد، با برادرش حسين (ع) دراين مورد به مشورت پرداخت.
امام حسين (ع) در عصر خلافت معاويه (60-40 ه .ق)
پس از صلح امام حسن (ع) با معاويه و بعد از آنكه حضرت به ناچار از خلافتكنارهگيري كرد، معاوية بن ابوسفيان نوزده سال و هشت ماه (60-40 ه .ق) بر مسندخلافت نشست. حدود ده سال از اين دوران مقارن با امامت امام حسن (ع) و حدود دهسال ديگر هم زمان با امامت امام حسين (ع) بود. امام حسين در دورة امامت برادرش، بهطور كامل از سياست وي دفاع كرد. آن حضرت در برابر در خواستهاي مكرر مردم عراق،براي آمدن آن حضرت به كوفه، حتي پس از شهادت برادرش، حاضر به قبول رأي آناننشده و فرمودند:«تا وقتي معاويه زنده است نبايد دست به اقدامي زد.» معناي اين سخنآن بود كه امام در فاصله ده سال به اجبار حكومت معاويه را تحمل كردند.
اگر چه امام خود را متعهد به پيمان صلح با معاويه ميدانست و نميخواست پيمانشكني كند ولي در مواقع لازم به مبارزه با معاويه و عمالش ميپرداخت كه از آن جملهميتوان به پاسخ قاطع امام به نامة معاويه ـ كه به دنبال گزارش مروان بن حكم(حاكممدينه) در مورد فعاليتهاي امام براي آن حضرت فرستاده بود، و نيز سخنراني كوبندة امامحسين (ع) در مراسم حج سال 58 هجري قمري در جمع گروه كثيري از صحابه و تابعيندر افشاي حكومت بني اميه ومصادره اموال به منظور غيرمشروع جلوه دادن حكومتمعاويه و مخالفت شديد امام با انتصاب يزيد به ولايتعهدي ازسوي معاويه ـ اشاره كرد.
پانزدهم رجب سال 60 هجري (مرگ معاويه و آغاز خلافت يزيد)
معاويه بن ابوسفيان در نيمة ماه رجب سال 60 هجري قمري در شام از دنيا رفت.هنگام مرگ وي فرزندش يزيد در حوارين به سر ميبرد. معاويه وصيت نامهاي به اينمضمون خطاب به يزيد نوشت: «به اطلاع او برسانيد كه من بر او جز از چهار مرد بيم ندارمو آنان حسين بن علي و عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابوبكر و عبدالله بن زبيرهستند، اما حسين بن علي، خيال ميكنم مردم عراق او را رها نكنند و وادار به خروج كنند.اگر چنين كرد بر او در گذر...» يزيد چون به دمشق رسيد و زمام امور خلافت را در دستگرفت به نوشتة يعقوبي «به عامل مدينه، وليد بن عتبه بن ابي سفيان نوشت: هنگامي كهنامهام به تو رسيد، حسين بن علي و عبدالله بن زبير را احضار كن و از آن دو بيعت بگير،پس اگر زير بار نرفتند، آن دو را گردن بزن و سرهاي آن دو را نزد من بفرست، مردم را نيزبه بيعت فراخوان و اگر سرباز زدند، همان حكم را درباره آنان اجرا كن.»
بيست وهفتم رجب سال 60 هجري
(ملاقات امام حسين (ع) با وليد بن عتبه ولي مدينه)
چون نامة يزيد به وليد بن عتبه، فرماندار مدينه رسيد، وليد با مروان حكم (واليسابق مدينه) در اين مورد به مشورت پرداخت.«مروان گفت: از ناحية عبدالله بن عمروعبدالرحمن بن ابوبكر مترس كه آن دو خواستار خلافت نيستند، ولي سخت مواظبحسين بن علي و عبدالله بن زبير باش و هم اكنون كسي بفرست، اگر بيعت كردند كه چهبهتر و گرنه پيش از آنكه خبر آشكار شود و هر يك از ايشان جايي بگريزد و مخالفت خودرا ظاهر سازد گردن هر دو را بزن. » وليد، عبدالله بن عمر و بن عثمان را كه نوجواني بود،دنبال امام حسين (ع) و عبدالله بن زبير فرستاد. هنگامي كه پيام آور والي مدينه نزد امامآمد ،آن حضرت متوجه مرگ معاويه گرديد، لذا تني چند از دوستان و غلامان خويش راجمع كرد و همراه خود به دار الاماره برد تا در صورت وجود خطر آنان را به كمك بطلبد.
طبري مينويسد:«حسين بيامد و بنشست، وليد نامه را به او داد كه بخواند و خبرمرگ معاويه را داد و او را به بيعت خواند. حسين گفت :انالله انا اليه راجعون، خدا معاويه رارحمت كند و تو را پاداش بزرگ دهد، اينكه گفتي بيعت كنم، كسي همانند من به نهانيبيعت نميكند، گمان ندارم به بيعت نهاني من بس كني و بايد آن را ميان مردم علنيكنيم. گفت: آري. گفت: وقتي ميان مردم آيي و آنها را به بيعت خواني ما را نيز به بيعتبخوان كه كار يكجا شود. وليد كه سلامت دوست بود گفت: به نام خداي برو تا با جمع مردمبيايي.» امام پس از خارج شدن از فرماندهي مدينه تصميم به خروج از مدينه و حركتبهسوي مكه گرفت.
همان شب عبدالله بن زبير از مدينه خارج شد، فرداي آن روز ماموران حكومتيدنبال او رفتند و شب بعد نيز امام حسين (ع) تصميم به ترك مدينه گرفت و خواهرشزينب و ام كلثوم و برادر زادگانش و برادرانش، جعفر و عباس و عموم افراد خانوادهاش كه درمدينه بودند، همراه ايشان رفتند غير از محمد بن حنفيه كه در مدينه ماند. ابن عباس همچند روز پيش از آن به مكه رفته بود.
بيست وهشتم رجب سال 60 هجري (خروج امام از مدينه به سوي مكه )
امام حسين (ع) در شب يكشنبه دو روز مانده از ماه رجب سال 60 هجري بهاتفاق همراهان از مدينه عازم مكه شدند؛ حضرت هنگام خروج از مدينه وصيت نامهاينوشت و به برادرش محمد حنفيه داد وپس از حمد وثناي خداوند اهداف و انگيزههاي خودبراي خروج از مدينه را بيان فرمودند.
سوم شعبان سال 60 هجري (ورود امام حسين (ع) وهمراهانش به مكه)
امام و يارانش در شب جمعه سوم شعبان سال 60 هجري قمري وارد شهر مكهشدند. «هنگامي كه امام وارد مكه شد، مردم شهر بسيار خشنود شدند و حتي ابن زبير، كهخود داعية رهبري داشت در نماز امام و مجلس حديث او شركت ميكرد. مكه پايگاه دينياسلام بود و طبعا توجه بسياري را به خود جلب ميكرد. در آنجا امام با افراد وشخصيتهاي مختلف در تماس بود وعلل عدم بيعت خود با يزيد را بيان ميكرد. درهمين روزها كه دمشق نگران كساني بود كه بيعت نكرده و در حجاز بودند، در كوفه حوادثيميگذشت كه از طوفان سهمگين خبر ميداد.
شيعيان علي (ع) كه درمدت بيست سال حكومت معاويه صدها تن كشته دادهبودند و همين تعداد يا بيشتر از آنان در زندان به سر ميبردند، همين كه از مرگ معاويهآگاه شدند ، نفسي راحت كشيدند. ماجراجوياني هم كه ناجوان مردانه علي (ع) را كشتند وگِرد پسرش را خالي كردند تا دست معاويه در آنچه ميخواهد باز باشد، همين كه معاويه بهحكومت رسيد و خود را از آنان بي نياز ديد به آنان اعتنايي نكرد، از فرصت استفاده كردندو در پي انتقام برآمدند تا كينهاي كه از پدر در دل دارند از پسر بگيرند .دستهبنديشروعشد شيعيان علي در خانة علي سليمان بن صرد خزاعي گرد ميآمدند. سخنرانيهاآغازشد.
سرانجام تصميم گرفتند تا امام را به كوفه دعوت كنند. در مدت امامت سه ماههامام حسين (ع) نامههاي فراواني از كوفه براي آن حضرت رسيد كه مضمون نامهها اينبود: «كوفه و عراق آماده براي آمدن شماست. ما همه در انتظار تو هستيم و تو را ياريخواهيم كرد.» يعقوبي مينويسد:«حسين به مكه رفت و چند روزي بماند .مردم عراق به اونامه نوشتند و پي در پي فرستادگاني روانه كردند و آخرين نامهاي كه از ايشان بدو رسيد،نامههاي ابن هاني و سعيد بن عبدالله حنفي بود:«بنام خداي بخشاينده مهربان، بهحسين بن علي، از شيعيان با ايمان و مسلمانش، اما بعد، پس شتاب فرما كه مردم تو راانتظار ميبرند و جز تو پيشوايي ندارند، شتاب فرما والسلام.»
پانزدهم رمضان سال 60 هجري (اعزام مسلم بن عقيل به كوفه)
وقتي كه تعداد نامههاي كوفيان از حد متعارف گذشت، حسين (ع) لازم ديدعراقيان را بيش از اين منتظر نگذارد. بنابراين پاسخي بدين مضمون براي كوفهنوشت:«هاني وسعيد آخرين فرستادگاني بودند كه نامههاي شما را براي من آوردند. به مننوشتهايد نزد ما بيا كه رهبري نداريم. من برادر و پسر عمويم مسلم بن عقيل را نزد شماميفرستم تا مرا از حال شما و آنچه در شهر شما ميگذرد خبر دهد»
پنجم شوال سال 60 هجري (ورود مسلم به كوفه)
امام، مسلم بن عقيل را همراه تني چند به سوي كوفه روانه كرد. مسلم پس ازپيشامدهاي بسيار در پنجم شوال سال 60 هجري وارد شهر كوفه شد. چون مسلم به كوفهرسيد، مردم نزد وي آمدند و با او بيعت كردند .و پيمان بستند و قرار نهادند و اطمينان دادندكه او را ياري و پيروي و وفاداري كنند.
يازدهم ذي القعده سال 60 هجري (رسيدن نامه مسلم به امام حسين (ع))
مسلم پس از ورود به كوفه در خانة «مختار بن ابي عبيده ثقفي» ساكن شد .مردمكوفه دسته دسته به خانة مختار ميآمدند و مسلم نامه حسين را براي آنان ميخواند وآنان ميگريستند و بيعت ميكردند. درمورد تعداد افرادي كه درمدت اقامت مسلم در كوفهبا وي بيعت كردند ميان مورخان اتفاق نظر وجود ندارد. بيشترين رقم را حدود يك صدوبيست هزار نفر و كمترين رقم را دوازده هزار نفر نوشتهاند. مسلم وقتي استقبال مردم وآمادگي آنان را براي ياري امام مشاهده كرد نامهاي به اين مضمون به امام حسين (ع)نوشت:«براستي كه مردم اين شهر گوش به فرمان و در انتظار رسيدن تواند.» بنابراين امامتصميم گرفت تا از حجاز روانه عراق شود.
در آن روزها اوائل ذي الحجه امام از حادثه ديگري آگاه شد كه او را به بيرون رفتناز حجاز مصممتر ساخت او دانست كه فرستادگان يزيد خود را به مكه رساندهاند تا درمراسم حج بر وي حمله كنند و ناگهان او را بكشند.
هشتم ذي الحجه سال 60 هجري (حركت امام از مدينه به عراق )
امام حسين (ع) پس از دريافت نامة مسلم بن عقيل و احساس خطر از دژخيمانيزيد، احرام حج خود را به عمره تبديل كرد و پس از انجام مراسم عمره از احرام بيرون آمدو در روز سه شنبه روز ترويه (هشتم ذي الحجه سال 60 ه . ق) پس از شصت وپنج روزاقامت در مكه به اتفاق حدود هشتادو شش نفر مرد از شيعيان و دوستان و خانواده خود ازمكه بيرون آمده و به سوي عراق حركت كرد. از سوي ديگر خبر ارسال نامههاي مردمكوفه و دعوت از امام حسين (ع) براي آمدن به آن شهر يزيد را نگران ساخت و پس ازمشورت با مشاوران خود تصميم گرفت تا «نعمان بن بشير» را از حكومت كوفه معزول و«عبيدالله بن زياد» حاكم بصره را با حفظ سمت به حكومت كوفه منصوب نمايد.
عبيدالله پس از دريافت فرمان يزيد مبني بر انتصاب وي به حكومت كوفه بهاتفاق تعدادي از همراهانش به صورت مخفيانه وارد كوفه شد تا ضمن آزمايش واكنشمردم و ميزان علاقه آنان به امام حسين (ع)، رهبران مخالفان يزيد را شناسايي نمايد.مردم كوفه كه با استبداد شديد عبيدالله بن زياد مواجه شدند به تدريج مسلم را تنهاگذاشته و از بيعت خود عقب نشيني كردند.
مدتي بعد، پس از شناسايي محل استقرار مسلم، ايشان از خانة مختار به خانة«شريك بن اعور» رفت. شريك چند روز بعد درگذشت و مسلم به خانة «هاني بن عروه»رفت. اما عبيدالله كه به وسيله جاسوسان خود از مخفي گاه مسلم و ارتباط او با ياران وهوادارنش مطلع شده بود، هاني را احضار و پس از شكنجه زنداني نمود.
هشتم ذي الحجه سال 60 هجري (خروج مسلم بن عقيل با چهار هزار نفر ازهمراهانش از كوفه)
همين كه خبر دستگيري و زنداني شدني هاني در شهر منتشر شد، مسلم دانستكه ديگر درنگ جايز نيست و بايد از نهانگاه بيرون آيد و جنگ را آغاز كند. پس جارچيانخود را فرستاد تا مردم را آگاه سازند. نوشتهاند از هيجده هزار تن كه با او بيعت كرده بودندچهار هزار تن در خانه هاني و خانههاي اطراف گرد آمده بودند. مسلم آنان را به دستههايي تقسيم كرد و هر دستهاي را به يكي از بزرگان شيعه سپرد. دستهاي از اين جمعيتبه قصر ابن زياد روانه شدند، ولي ابن زياد موفق شد آن مردم بي تدبير را با ايجاد اختلافو استفاده از حربه تهديد متفرق سازد. نتيجه اين شد كه در شامگاه آن روز جز سي تن با اونماندند. چون نماز مغرب را خواند. يك تن از ياران خود را همراه نداشت.
مسلم چون نماز شام را خواند و خود را تنها ديد در كوچههاي كوفه سرگردان شد، درحالي كه گروه زيادي در جستجوي وي بودند، تا سرانجام زني به نام «طوعه» كه از شيعيانعلي (ع) بود او را درون خانه برد و پناه داد. اما شب هنگام پسر وي از وجود مسلم در خانهمطلع شد و به ماموران عبيدالله خبر داد. همين كه ابن زياد پناهگاه مسلم را دانست،«محمد اشعث» را با شصت يا هفتاد تن براي دستگيري وي فرستاد .مسلم پس ازدرگيري با ماموران ابن زياد ونشان دادن رشادتها و شجاعتهاي بسيار مجروح ودستگير شد و در روز نهم ذي الحجه سال 60 هجري قمري به همراه هاني به دستور ابنزياد به شهادت رسيد.
امام حسين (ع) در مسير خود از مدينه به كربلا ابتدابه منزل «ذات عرق »رسيد كهدر ذات عراق «بشر بن غالب اسدي» كه از عراق ميآمد با سيد الشهداء ملاقات كرد و ازاوضاع عراق باخبر شد. در همين منزل بود كه فرزدق رسيد وسئوال كرد: يابن رسول الله درموقع حج چرا عجله كردي ؟امام پاسخ داد: اگر من شتاب نميكردم در مكه مرا دستگيرميكردند و با ريختن خون من در خانه خدا احترام كعبه را از بين ميبردند. آن گاه حضرتاز اوضاع كوفه وعراق سوال كرد، فرزدق پاسخ داد: دلهايشان با تو و شمشيرهايشان عليهتوست.»
سپس كاروان امام از ذات عراق به سمت «حاجز» (كه واديي است در مكه كه مردمكوفه وبصره براي رسيدن به مدينه از اين راه ميروند و منزل و فرودگاه حجاج است)حركت كرد. در اين منزل بود كه امام نامهاي به اهل كوفه نوشت (و آن در واقع پاسخ نامةمسلم بن عقيل بود) و خبر حركت امام و همراهانش ازمكه به سمت عراق به اهالي اطلاعداده شد.و سپس حسين (ع) نامه را به «قيس بن مسهر صيداوي» داد تا همراه عبداللهبن يقطر به كوفه برساند. قيس وهمراهش چون به قادسيه رسيدند، جاسوسان عبيداللهآنان را شناسايي كردند،و «حصين بن نمير تميمي» را دستگير كرد و چون قيس نامه راخورده بود و حاضر به افشاي متن نامه نشد، به دستور ابن زياد او را از بالاي ساختماندارالاماره كوفه به پايين پرتاب كردند و به شهادت رسيد. امام و همراهانش سپس از حاجزبه« عيون» آمدند (و آنجا فرودگاه زوار بصره بود كه در آن گودالهايي وجود داشت كه آبدر آنها جمع شده بود.) در اين محل «عبدالله بن مطيع عدوي» به حضور امام رسيد و امامرا از عزيمت به كوفه منع كرد. امام در پاسخ فرمود:«احترام به خدا و رسول (ص) و قريش وعرب به اين است كه من زير بار زور نروم» و حركت كرد.
سپس كاروان امام از عيون، به منزل «حزيمه» رسيد و يك شب در اين منزلاقامت گزيد وآن گاه راهي «زرود» از منازل معروف بين مكه و كو فه شدند. در اين محلامام با «زهير بن قين بجلي» كه عازم سفرحج بود، ملاقات كرده و زهير سرانجامبهحسين(ع) پيوست. بنا به نوشته پارهاي از منابع در همين منزل امام از شهادتمسلمبن عقيل و هاني بن عروه و تغيير كوفه مطلع شد. بسيار نگران و پريشان حال شد وبا صداي بلند گريست.
در هر حال حسين (ع) چون از كشته شدن مسلم و هاني و نيز قتل دو پيكي كه بهكوفه فرستاده بود، مطلع گشت، همراهان خود را فرا خواند و چون ميخواست ذمة مردمهمراهش را از تعهد، آزاد سازد به آنان گفت:«خبر جانگدازي به من رسيده است، مسلم وهاني كشته شدهاند. شيعيان ما را رها كردهاند. حالا خود ميدانيد، هر كه نميخواهد تاپايان با ما باشد، بهتر است راه خود را بگيرد و برود» گروهي رفتند اين گروه مردمي بودندكه دنيا را ميخواستند، گروهي هم ماندند و آنان مسلمانان راستين بودند.
پس از حركت از «زرود» امام و همراهانش هنگام غروب به سرزمين «ثعلبيه»رسيدند. به نوشتة برخي منابع «عبدالله بن سليمان» و «خدري بن مشعل» و احتمالا«عبدالله بن سليم» و «المنذري بن مشعل» كه پس از پايان مراسم حج قصد داشتند خودرا به امام برسانند در بين راه با مردي از قبيله بني اسد روبه رو شدند و از وي اوضاع كوفه راپرسيدند، گفت: من بيرون نيامدم، مگر شاهد قتل مسلم بن عقيل و هاني بن عروه بودم.ديدم كشته آنها را در بازار روي زمين ميكشيدند.
آنان پس از ملاقات خود را به كاروان امام رسانيده و از آن حضرت خواستند كه ازاين سفر منصرف شود، ولي امام نپذيرفت و فرمود: قضاي الهي جاري ميشود و منمامورم به اين سفر بروم. پارهاي از منابع هم برخورد امام حسين (ع) و فرزدق را در اينمحل ميدانند. درهر حال امام و همراهانش از ثعلبيه به طرف منزل «شقوق» حركتكردند. در اين محل هم امام با مردي كه از كوفه ميآمد، برخورد كرد و از وي خبر حوادثكوفه را گرفت .
در اين منزل امام جنايات بني اميه و كشتار اصحاب پيامبر (ص) و دوستانعلي(ع) را براي حاضران متذكر شد. سپس كاروان امام و همراهانش در منزلي به نام«زباله» وارد شد. در اين سرزمين مردي خبر قتل «قيس بن مسهر صيداوي» را داد و بازهم امام در حالي كه بسيار متاثر بود، در جلسهاي كه تشكيل داد، همراهان خود را درجريان حوادث قرار داد و از آنان خواست هر كه ميخواهد برگردد.سپس قافله از زبالهحركت كرد تا به منزل «بطن العقبه» پيش رفتند و پس از اقامت كوتاهي به طرف منزل«شراف» يا «اشراف» حركت كردند دراين منزل شب را ماندند كاروان پس از استراحتمقداري آب برداشتند و نزديك نيم روز راه پيمودند؛ كه با سپاه اعزامي عبيدالله بن زياد بهفرماندهي «حر بن يزيد رياحي» روبه رو شدند. امام و اصحابش به سمت «ذوحسم»حركت كردند.
در اينجا بود كه حر راه بر كاروان امام بست. امام فرمود: «اين مردم مرا به سرزمينخود خواندهاند تا با ياري آنان بدعتهايي را كه در دين خدا پديد آمده است ،بزدايم. ايننامههاي آنهاست و دستور داد تا دعوت نامههاي مردم كوفه را به حر نشان بدهند، حال اگرپشيمان اند بر ميگردم» حر گفت: «من از جمله نامه نگاران نيستم و از اين نامهها همخبري ندارم. امير من،مرا مامور كرده است، هرجا تو را ديدم، راه بر تو گيرم و تو را نزد اوببرم.» بديهي است كه امام حسين (ع) پيشنهاد وي را نميپذيرد و او هم امام را رهانميكند تا به حجاز برگردد و حتي به او اجازه نميدهد كه در منزلي آباد و پر آب و علففرودآيد.
سرانجام پس از مذاكرات بسيار موافقت شد تا كاروان امام به راهي برود كه نه بهسوي مكه باشد و نه به سوي كوفه، تا دستور جديد عبيدالله بن زياد برسد. در همين منزل(ذوحسم) بود كه امام خطبه بسيار مهمي ايراد كرد و به برخي اهداف خود از قيام اشارهكردند.در گرماي ظهر امام دستور داد تا يارانش سپاهيان حر را كه بسيار تشنه بود، سيرابسازند و در حالي كه سيدالشهداء و همراهانش به طرف قادسيه پيش ميرفتند،حر بالشكريانش به فاصله كوتاهي آنان را تعقيب ميكرد تا اينكه به سرزمين وسيعي به نام«بيضه» رسيدند. در اين منزل امام براي سپاه حر خطبهاي خواند وقايع را براي آنان بهروشني بيان كرد .سپس قافله مكه از بيضه وارد سرزميني به نام «الرهيمه» شد.در اينجا بامردي از اهل كوفه به نام «ابوهرم» ملاقات كرد، و در پاسخ به سوال وي در مورد علتخروج از مكه، انگيزة قيام و حركت خود را بيان فرمودند.
كاروان امام سپس به محلي به نام «عذيب» رسيدند و امام از اصحاب خود پرسيد:راه از كدام طرف است؟ بنا به اظهار برخي از منابع، «طرماح بن عدي الطائي» كه از كوفهآمده بود، راه را به امام نشان داد و از آن حضرت خواستند تا بازگردد. امام در پاسخ فرمود:خداوند تو را جزاي خير بدهد، اما من معاهدهاي با اين مردم و عهدي با خدا دارم كه بايدبدان عمل كنم» اين سخنها را گفتند و رفتند تا به منزل «قصر بني مقاتل» رسيدند. درمنزل قصر بني مقاتل امام با «عبدالله بن حر جعفي» ملاقات كردند و از وي خواست كهدر اين سفر همراه او باشد ولي او قبول نكرد و از امام خواست تا اسب و شمشير او را بپذيرد.حسين (ع) ديگر اعتنايي به او نكرد. پس از حادثه عاشورا وي پيوسته تأسف ميخورد كهچرا چنان توفيق بزرگي را از دست داده است.
حسين و همراهانش پس از برداشتن آب بسيار، شبانه از قصر بني مقاتل به طرف«نينوا» (از قراء كوفه) حركت كردند و صبحگاهان به اين محل رسيدند. اينجا بود كهقاصدي به نام «مالك بن نسر كندي» نامهاي از عبيدالله بن زياد به اين مضمون برايحر آورد: «چون اين نامه و فرستادة من رسيد بر حسين سخت بگير و او را جز در بيابان بيپناهگاه و بي آب فرود نياور، من فرستاده خود را مامور كردم كه با تو باشد و او تو را رهانخواهد كرد تا مرا از اجراي اوامر آگاهسازد».
دوم محرم سال 60 هجري (ورود امام حسين (ع) و يارانش به سرزمين كربلا)
پس از رسيدن نامه عبيدالله بن زياد، حر تغيير رويه داد و قصد داشت تا مانع ازحركت امام شود؛ زيرا نينوا نه آب داشت و نه آباداني و با دستور عبيدالله هماهنگي لازم راداشت . اما پس از گفتگوهاي بسيار امام و همراهانش به طرف سرزمين كربلا حركتكرده و روز چهارشنبه اول محرم يا پنج شنبه دوم محرم سال 60 هجري قمري، در اينسرزمين فرود آمدند. به نوشته منابع چون ابي عبدالله وارد سرزمين كربلا شدند، اسب آنحضرت قدم از قدم برنداشت. حضرت فرمودند: اين سرزمين را چه مينامند؟ گفتند:كربلا، امام ضمن خواندن اشعاري، دستور داد تا خيمهها را در آن محل سرپاكنند.
عبيدالله بن زياد پس از اطلاع از رسيدن امام حسين (ع) و يارانش، نامهاي به اينمضمون به امام نوشت: «اي حسين! به من خبر رسيده كه به كربلا وارد شدهاي، يزيد بنمعاويه براي من نوشته كه بر بستر نرم نخوابم و آرام نگيرم، و غذاي سير نخورم تا تو را بهخداي خبير ملحق سازم (بكشم)، يا آن كه تسليم من و حكم يزيد ميشوي. والسلام»حضرت نامه را خواند و همان دم آن را به دور افكند. پيك گفت: پاسخ نامه را بده. امامفرمودند: «اين نامه پاسخ ندارد» ابن زياد پس از آنكه از بي اعتنايي حسين (ع) به نامةخود مطلع شد، بسيار خشمگين شد و به جمع آوري سپاه براي جنگ با امام حسين (ع)پرداخت.
سوم محرم سال 61 هجري (ورود عمر بن سعد و سپاهيانش به كربلا)
عبيدالله بن زياد براي مقابله با امام حسين (ع) و مجبور كردن وي به پذيرفتنبيعت با يزيد«عمربن سعد ابن ابي وقاص» را در رأس چهار تا شش هزار نفر (به اختلافمنابع) به كربلا فرستاد و عمر در روز سوم محرم سال 60 هجري وارد كربلا شد و بلافاصلهمذاكرات خود را با امام آغاز كرد عمر، حسين (ع) را خوب ميشناخت و ميدانست كه اومرد سازش نيست، ولي بيشتر مايل بود تا كار بدون جنگ و با مصالحه به پايان برسد.بنابراين پس از آنكه نخستين گفتگو بين او و امام صورت گرفت، نامهاي به ابن زيادنوشت كه خدا را شكر كه فتنه آرام گرفت و جنگ برنخاست، چراكه من از حسين پرسيدمكه چرا به اينجا آمدهاي؟ گفت: مردم اين شهر از من دعوت كردهاند كه نزد آنها بيايم، حالاكه شما نميخواهيد برمي گردم» اما ابن زياد در پاسخ نامه ابن سعد نوشت: كار را برحسين سخت گير و آب را بر او و يارانش ببند، مگر اينكه حاضر شوند با شخص من به ناميزيد بيعت كند.
پنجم محرم سال 61 هجري (ورود شبث بن ربعي با چهار هزار نفر سپاه به كربلا)
عبيدالله بن زياد پس از اين كه احساس كرد عمر بن سعد در مقابله با امام مصممنيست، شبث بن ربعي را در رأس چهار هزار نفر نيروي جنگي به كربلا فرستاد، شبث روزپنجم محرم وارد كربلا شد و تحت فرمان عمر بن سعد قرار گرفت. به نوشتة منابع ابنزياد در فاصلة روزهاي سوم تا دهم محرم افراد ديگري را به همراه جنگجويان به كربلافرستاد. از جمله سنان ابن انس نخعي را با چهار هزار نفر، عروة بن قيس را با چهار هزارنفر شمر بن ذي الجوشن را با چهار هزار نفر و نصر مازني را با سه هزار نفر براي جنگ باامام به كربلا عازم نمود.
هفتم محرم سال 61 هجري (رسيدن دستور عبيدالله بن زياد مبني بر بستن آببرسپاه امام)
نامه عبيدالله بن زياد مبني بر بستن آب بر روي حسين و يارانش در صورت خودداري از بيعت در روز هفتم محرم سال 61 هجري قمري به عمر بن سعد رسيد و عمر«عمر بن حجاج» را با پانصد سوار مامور كرد تا با استقرار دركنار رودخانه فرات مانع ازدسترسي سپاه امام به آب شوند. بنابراين از روز هفتم محرم تشنگي نيز بر مشكلات امامو همراهانش اضافه شد.
نهم محرم سال 61 هجري (ورود شمر بن ذي الجوشن به كربلا)
در روز نهم محرم «شمر بن ذي الجوشن» در راس چهار هزار نفر سپاهي واردكربلا شد .شمر حامل نامهاي از ابن زياد براي عمر بن سعد بود. بدين مضمون كه بدونفوت وقت جنگ را با حسين شروع كند. شمر ضمن تلاش براي تحريك جنگ و قتلامام حسين (ع) امان نامهاي هم براي پسران ام البنين (عباس ،عبدالله، جعفر و عثمان)آورد، آنان نپذيرفتند. در عصر روز نهم محرم (تاسوعا) زمينه براي آغاز جنگ فراهم شد وعمر كه بيمناك بود مبادا رقيبش شمر سمت فرماندهي كل را از دست وي خارج كندشخصا تيري در كمان گذاشت و سوي خيمههاي امام حسين (ع) پرتاب كرد و ديگران رابه شهادت طلبيد كه اولين تير را وي پرتاب كرده است.
در اين هنگام امام حسين (ع) برادرش عباس را نزد عمر فرستاد و تقاضاي يكشب مهلت كرد، كه مورد موافقت قرار گرفت. شكي نيست كه امام مايل به جنگ نبود و تاآخرين لحظات كوشيد تا وجدان خفته اين مردم دنيا خواه را با سخناني كه سراسر خيرخواهي و دلسوزي و روشنگري بود، بيدار سازد. به آنان گفت: كه اين آخرين فرصتي استكه براي انتخاب زندگي آزاد به آنان داده ميشود. اگر اين فرصت را از دست بدهند ديگر،هيچگاه روي رستگاري را نخواهند ديد. اگر به اين عزت پشت پا زنند، به دنبال آن زندگيپر مذلتي در انتظار ايشان است .
براي همين بود كه نخستين ساعات روز دهم محرم نيز به پيغام بردن و سخنگفتن و خطبه خواندن گذشت. خطبههاي امام در ساعات آخر بيش از آنكه نشان دهندهروح آزادگي و شرف و پرهيزگاري باشد، نمايانگر اوج دلسوزي بر مردم گمراه و تلاشانساني براي نجات مردم است. جاي هيچ ترديدي نيست كه سخنان و اقدامات امامبراي رهايي از چنگ دشمن و يا بيم از كشته شدن، گفته نشده است، بلكه بويآشتيطلبي و خير خواهي و دوستي طلبي ميدهد.
با فرا رسيدن شب نهم محرم عمر بن سعد نمايندهاي را نزد امام حسين (ع)فرستاد و پيغام داد: يك امشب را من به شما مهلت ميدهم، اگر تا صبح تسليم شدي منبه ابن زياد خبر ميدهم، شايد تو را آزاد بگذارد و گرنه پس از گذشت شب نميتوانم ازجنگ خودداري كنم. حسين همان پاسخي را داد كه مكرر فرموده بود: «من مرگ با عزترا بهتر از زندگي با ذلت ميدانم». در آن شب (شب عاشوراي سال 61 هجري قمري)امام حسين بار ديگر يارانش را در رفتن و يا ماندن در كنار وي و شهادت مخير گذارد وساعاتي را به ذكر و عبادت حق تعالي گذراند تا اينكه فرداي آن روز يكي ازاستثناييترين روزهاي تاريخ دميد.
دهم محرم سال 61 هجري (آغاز درگيري سپاه امام حسين (ع) با لشكر ابن زياد)
با دميدن فجر روز دهم سال 61 هجري قمري سرانجام آنچه نبايد بشود، شد؛ ياآنچه بايد روي دهد، آغاز گرديد. عاشورا منشأ يك سلسله وقايع تاريخي و مظهرصحنهاي خونين است كه آن همه مقدمات براي اين روز است . اين همه موخرات كه درآينده اتفاق افتاد. اثر وقايع اين روز تاريخي است اصحاب اندك امام حسين (ع) در آنصحراي خشك در محاصره انبوهي از دشمنان قرار گرفته بودند، صفوف سپاهيان دوطرف براي آغاز جنگي نابرابر آراسته شد. در يك سوي ميدان حدود هفتاد و دو نفر سوار وپياده مهياي جانبازي بودند و در سوي ديگر حدود بيست ودو هزار نفر لشكر ماجراجويپست فطرت انتقام جوي كينه توز و منافق قرار داشتند كه هر آن انتظار ميكشيدند با قتلفرزند پيامبر (ص) اموال و داراييهاي او را به غنيمت بگيرند. قبل از شروع جنگ عمر بنسعد بار ديگر حسين (ع) را به بيعت با يزيد فرا خواند، پاسخ حسين همان بود كه بارهافرموده بود: «مرگ با عزت در نظر حسين بهتر است از زندگي با ذلت».
آرايش سپاه امام حسين (ع) در روز عاشورا چنين بود كه «زهير بن قين» را درميمنه سپاه قرار داد. «حبيب بن مظاهر اسدي» را به فرماندهي ميسره لشكر گماشت.پرچم را به دست حضرت ابوالفضل سپرد . به دستور امام در خندقي كه قبلا اطرافخيمهها كنده بودند، آتش روشن كردند. عمر بن سعد نيز صفوف سپاه خود را آراست، درحالي كه حدود بيست تا سي هزار قشون در اختيار داشت. فرماندهي ميمنه سپاه را به«عمربن حجاج بن زبيدي» داد و شمر بن ذي الجوشن عادي را به فرماندهي ميسره سپاهمنصوب كرد، بر پيادگان «عروه بن قيس الحمس» را امير كرد و بر رجالهها و كلوخ اندازها«شبث بن ربعي» را گماشت و پرچم را به دست «ذويد»، غلام خود داد.
پس از آرايش صفوف دو سپاه، امام حسين (ع)، زهير بن قين، برير بن خضير و حربن يزيد رياحي (كه به سپاه امام ملحق شده بود) هر كدام خطبهاي در حقانيت خانداناهل بيت و عدم مشروعيت بني اميه و يزيد ايراد كردند.
جنگ آغاز شد و در جنگي نابرابر ياران حسين (ع) به قلب سپاه دشمن حملهبردند و تا ظهر عاشورا تعدادي از آنان به شهادت رسيدند و افراد باقيمانده، نماز ظهر را بهامامت امام حسين (ع) خواندند. سپس به جنگ با دشمن پرداختند و تا حدود دو ساعتبعدازظهر همگي به شهادت رسيدند. بنا به اظهار منابع اولين كسي كه در جنگ با دشمنتن به تن كشته شد، حر بن يزيد رياحي بود و آخرين شهيد عباس (ع) بود .در اين روزحتي طفل شش ماهة امام نيز شربت شهادت نوشيد.
سرانجام امام حسين (ع) پس از آنكه اهل بيت را امر به صبر و بردباري كرد، خودبه ميدان جنگ شتافت و طي خطبه هايي ضمن دعوت لشكر عمر به تفكر و تدبر، برفضائل خود و اهل بيت و مقام خود و برادرش حسن (ع) در نزد پيامبر را برشمرد. سپسفرمود: «اي گروه دغا در ريختن خون پسر پيامبر شتاب مكنيد كه به زيان شما تمامخواهد شد، اي ناكس مردم زشت خو! سوگند به خداي بزرگ كه آن زنازاده ما را بر آنداشت كه بين لباس ذلت و شهادت يكي را انتخاب كنيم. اي مردم! ما هرگز دستخوشذلت نمي شويم....» سپس با شجاعت ودلاوري بي نظير به قلب سپاه دشمن حمله برد وپس از وارد شدن جراحات بسيار بر بدن مباركش و تحمل ضربات شمشير، نيزه و كمان بهشهادت رسيدند.
سر آن حضرت را «شمر بن ذي الجوشن »يا «سنان بن انس» از پيكر جدا كرد،خولي به كوفه نزد ابن زياد برد. جنگ در حدود ساعت چهار بعد از ظهر خاتمه يافت.
سپاهيان ابن زياد پس از شهادت امام حسين (ع) به خيمههاي خانوادة امام حملهبردند،آنها را غارت نمودند و به آتش كشيدند و زنان و كودكان را در بيابان آواره كردند.ساعتهاي آخر روز سپري ميشد. ديوانه هايي كه از خشم و شهوت و مال و جاه دنيا،جسم و روحشان را پر كرده بود،پس از آنكه كشتند و سوختند وبردند و در مقابل خودكوچكترين مقاومتي از زن و مرد نديدند، يكباره به خود آمدند و دانستند كه كاري زشتكردهاند و از خود پرسيدند: سيد جوانان بهشت را براي خشنودي مردي تبهكار به خاك وخون كشيديم. پشيمان شدند، اما ديگر دير شده بود.
كوفه يك بار ديگر خواري خود را به زشتترين صورت به تاريخ نشان داد.
يازدهم محرم سال 61 هجري (حركت كاروان اسراء از كربلا به كوفه)
فرداي روز عاشورا يعني در يازدهم محرم سال 61 هجري قمري، به دستورعمربن سعد زنان و كودكان اهل بيت را از اطراف جمع آوري كرده و به اسارت گرفتند وپس از آنكه عمر بن سعد بركشتههاي سپاه خود نماز خواند و آنان را دفن كرد، اسراي اهلبيت را حركت داده، همراه لشكريان خويش به كوفه و نزد عبيدالله بن زياد بردند.خطبههاي آتشين حضرت زينب (س) و امام سجاد (ع) رسواگر چهره زشت بني اميه دركوفه وشامبود.
اول صفر سال 61 هجري قمري (ورود اسراي اهلبيت (ع) به دمشق نزد يزيدبنمعاويه) بيستم صفر سال 61 هجري (بازگشت اهل بيت (ع) از شام به مدينه).
بررسي منابع و ماخذ تاريخي نشان ميدهد كه قيام امام حسين (ع) حركتيآگاهانه و با برنامه بوده است و زمينهها و انگيزههاي آن را ميتوان در موارد زير بر شمرد:
1 - زمينههاي قيام امام حسين (ع)، به دوران خلافت خليفة سوم (عثمان) وقدرتگيري بني اميه و تسلط آنان بر بخشهايي از جهان اسلام باز ميگردد.
2 - امام براي خودداري از بيعت با يزيد بن معاويه كه مردي فاسق، فاجر و نالايقبود، قيام كرد.
3 - حسين (ع) به منظور عمل به امر به معروف و نهي از منكر قيام كرد؛ زيراتسلط يزيد بر مسلمانان و ادعاي خلافت، منكري روشن بود كه امام نميتوانست درمقابل آن ساكت باشد.
4 - جواب مثبت امام به مردم كوفه، و تلاش براي تشكيل حكومت اسلامي وجمع آوري نيرو براي انجام يك قيام مسلحانه عليه يزيد از ديگر انگيزههاي قيام بود.
1 - رسوا ساختن ماهيت يزيد و حزب بني اميه.
2 - احياي فرهنگ شهادت و ايثار در ميان مسلمانان.
3 - قيام امام حسين (ع) الگويي براي قيامها و انقلابهاي جهان اسلام شد وحتي در قيام غير مسلمانان نيز آثار مثبتي بر جاي گذاشت .
4 - تغيير افكار و جايگزين نمودن اخلاق بلند نظرانه و عالي انساني به جاياخلاق جاهلي حاكم در آن روزگار.
1. ابن اثير، عزالدين بن الاثير: كامل (تاريخ بزرگ اسلام و ايران)، ترجمه عباس خليلي،به اهتمام دكتر سادات ناصري،به تصحيح دكتر مهيار خليلي، تهران، انتشارات علمي،1344، جلدهاي 7-3.
2. ابن العبري، غريغوريوس ابوالفرج اهرون، تاريخ مختصر الدول ،ترجمه دكتر محمدعلي تاج پور، دكتر حشمت الله رياضي، تهران، اطلاعات، 1364.
3. احمدي، حبيب الله: امام حسين (ع) الگوي زندگي، قم انتشارات فاطميا، 1381 .
4. اديب عادل: زندگاني تحليلي پيشوايان ما، ترجمه اسدالله مبشري، تهران، دفتر نشرفرهنگ اسلامي، ج پنجم، 1366.
5. ابن اعثم كوفي، ابو محمد احمد بن علي: الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفيهروي، به تصحيح غلامرضا طباطبائي مجد، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، چدوم، 1374.
6. اوليايي، مصطفي: امام حسين (ع) و پاكبازان راه عشق، همدان، شهر انديشه، 1379 .
7. پيشوايي، مهدي: سيماي پيشوايان در آينه تاريخ، قم، انتشارات دار العلم، 1375.
8. جعفريان، رسول: حيات فكري و سياسي امامان شيعه (ع)، قم ،انصاريان، 1379.
9. حسين خاني، نورالله: خورشيد بر نيزه، تهران، انتشارات مسعي: 1379.
10. خراساني، محمد هاشم بن محمد علي: منتخب التواريخ، تهران، كتابفروشياسلاميه، 1347 .
11. دستغيب، عبد الحسين: سيد الشهداء، تهران، اعلايي، چ چهارم، 1367.
12. دلشاد تهراني، مصطفي: مدرسه حسيني ،تهران، انتشارات دريا، 1379.
13. دينوري، ابو حنيفه احمد بن داود: اخبار الطوال، ترجمه دكتر محمود مهدوي دامغاني،تهران، نشر ني، چ سوم، 1368.
14. سپهر، ميرزا محمد تقي ا(لسان الملك): ناسخ التواريخ (در احوالات حضرتسيدالشهداء (ع))، تهران، كتابفروشي اسلاميه، 1351.
15. سحاب تفرشي، ابوالقاسم: زندگي خامس آل عبا ابا عبدالله حسين (ع)، تهران،ابنسينا، 1338.
16. شهيدي، سيد جعفر: پس از پنجاه سال، تهران، امير كبير، 1358.
17. شيخ مفيد: الارشاد، ترجمه سيد هاشم رسولي محلاتي، تهران، انتشارات علميهاسلاميه، بي تا، 2 ج.
18. صاحبي، محمد جواد، مقتل الشمس، قم، انتشارات هجرت، چ دوم ،1373.
19. صالحي كرماني، محمد رضا: الفباي فكري امام حسين (ع)، تهران، كانون انتشار،1351.
20. طبرسي، شيخ جليل ابومنصور احمد بن علي بن ابي طالب: احتجاج، ترجمه حسنمصطفوي، تهران، كتابخانه سنايي، چ سوم، مقدمه مترجم 1357 هـ.ق .
21. طبري، محمد بن جرير: تاريخ طبري (تاريخ الرسل و الملوك)، ترجمه ابوالقاسمپاينده، تهران، انتشارات اساطير، چ سوم، 1369، جلدهاي 7-3.
22. عمادزاده اصفهاني، حسين: زندگاني امام حسين (ع)، تهران، انتشارات علمي، چدوم، 1364، ج اول .
23. غفوري، علي: سرگذشت وشهادت امام حسين (ع)، تهران، انتشارات فجر، 1369.
24. فاضل، جواد: معصوم پنجم (حسين بن علي سيد الشهداء) تهران، انتشارات علمي،1337.
25. فياض، علي اكبر: تاريخ اسلام، دانشگاه تهران، چ سوم، 1367.
26. قمي، شيخ عباس: منتهي الامال، تهران، انتشارات هجرت، 1365، ج اول .
27. كمپاني، حسين: حسين (ع)كيست؟ تهران، انتشارات فروغي، 1344.
28. مجلسي، محمد تقي: بحار الانوار، ترجمه محمد جواد نجفي، تهران، كتابفروشياسلاميه، 1355.
29. مجلسي، علامه محمد باقر: جلاء العيون، تهران، انتشارات قائم، بي تا .
30. محمدي اشتهاردي ،محمد: نگاهي بر زندگاني امام حسين (ع) تهران، سازمانعقيدتي سياسي ارتش، تاريخ مقدمه 1373.
31. مستوفي، حمدالله: تاريخ گزيده، به كوشش ادوارد براون، تهران، دنياي كتاب ،1361.
32.مسعودي، علي بن حسين: مروج الذهب و معادل الجوهر، ترجمه ابوالقاسم، پاينده،تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360.
33. مطهري، مرتضي: فريادهاي شهيد مطهري بر تحريفهاي عاشورا، به كوششمحمد حسين حق جو، قم، نشر روح،1360.
34. مظاهري، حسين: زندگاني چهارده معصوم:، تهران، انتشارات پيام آزادي، 1373.
35. منشي، محمود: سلام بر حسين (ع) تهران، انتشارات نوين ،چ ششم ،1357.
36. وحيد قاسم ،اسعد: در جستجوي حقيقت ،ترجمه سيد محمد جواد مهري، قم، نشربنياد معارف اسلامي ،1372.
37.يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب (ابن واضع يعقوبي)، تاريخ يعقوبي ترجمه محمدابراهيمآيتي، انتشارات علمي و فرهنگي، چ ششم، 1371.