دسته
دوستان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 327399
تعداد نوشته ها : 228
تعداد نظرات : 183
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

به نام خدایی که فرمود:

ای پیامبر دشمنان تو ابترند

 

خیلی پر واضح میشه این معجزه ی الهی رو اثبات کرد

***

و اما بعد

 

من گاهی مطالبمو حذف میکنم-گاهی ثبت میکنم

و گاهی به طور کلی و همیشه میرم و غیره

 

اول اینو بگم که من تو نوشتن یه متن زیبا خیلی ماهرم

همیشه انشاهایی که مینوشتم بیست بودش

بعضی از دوستان قبلنا میل میزدنو  میگفتن رسول این مطلبا رو از کجا کپی میگیری؟

 

ولی من بیشتر مطالبمو خودم ثبت میکنم-میشه راز نوشتن رو تو استعداد طرف -تو ذهن و فکر طرف

-تو چشمو تصمیم طرف-تو حرکات قلم و در آخر در اعتقاد طرف جستجو کرد

 

این متن زیبا تقدیم به قدوم مبارک مولای مظلومان

اباصالح المهدی-عجل الله تعالی فرجه الشریف-

 

_________________

 

«به نام آن کسی که مرا از خاک سرشت»

خدایا! چه زیبا گفتند: که هر کس از سیم خاردار نفس عبور کرد می تواند از سیم خاردار دشمن هم عبورکند

حتما به تو خواهد رسید.خدایا! نمی دانم که چگونه بنویسم ولی می دانم که خودت آگاهی واژه ی نماز نوشتنی

نیست بلکه درک کردنی است. وقتی تصمیم گرفتم انشای نماز را بنویسم قلم برای نوشتنش پیش نمی رفت و

افکارم نمی توانستند جملات زیبا بسازندو با کلمات عشق بازی کنند. اما به یاد اولین روزی افتادم که توانستم سر

سجاده ی عشقم دو رکعت نماز نور رابه پا دارم و همان لحظه بودکه الهه ی سرنوشتم مهر نماز و زیباییش را

در وجودم جای داد و پرنده ی اسیر بی صدای درونم کلبه نماز را درقلبم ساخت و هر روز فرمانده قلبم کلبه را

زیبا و زیباتر می کند. آنقدر زیباست که هر روز سر موقع وجود پروردگار را درکلبه ام حس می کنم . آنقدر این

لحطه را دوست دارم که دلم می خواهد فریاد بکشم و صدایم تا بی کران ها برسد. روی در و دیوار کلبه ام بامداد

قرمز قلبم نوشته ام نماز معجزه ی دین است. وقتی که خورسید در حال وداع گفتن با مردم است و وقتی که به امید

طلوع دیگر به پشت کوه های سربه فلک کشیده می رود و جای خود را به عروس آسمان هدیه می دهد و آسمانی

که افق تا افقش را با پارچه ی سیاه پوشانده اند شاید در آسمان هم مثل دل من غوغایی بر پاست. گوشهایم لحظه شماری

می کنند تا صدای (الله اکبر) اذان را به دلم مژده دهند و چقدر زیبا و دوست داشتنی است آن لحظه ای که وضوی

ایمان را می گیرم و برای نیایش پروردگا به دیدار او می روم و هنگامی که کلمه ی دلنشین خدا بزرگ(الله اکبر) است

را بر زبان می آورم و سیل بلور اشکهایم روی گونه هایم جاری می شوند و به پیک دلم می گویم همیشه خدا با من

است و هنگامی که دستانم را به سوی معبودم بالا می برمو به او می گویم من تو را می پرستم و آن لحظه احساس

می کنم قاصدک دلم در حال جان گرفتن است با دیدن مرواریدهایی که مانند تگرگ ازچشمانم خارج می شود. سقف

آرزوهایم لب به سخن می گشاید شاید او می داند که گریه هایم مرحم دردهایم است او پس از ستایش و نکوهش پروردگار

اولین و آخرین سخن خود را اینگونه بر زبان جاری می کند ای کاش روزی برسد که صدای( الله اکبر) را از خانه ی کعبه

با صدای مهدی (عج) بشنوم و پشت سر قائم آل محمد (عج) نماز را به پا دارم و در آخر سکوت را مهمان بین خود و خدا

قرار می دهم به راستی که سقف آرزوهایم بهترین و قشنگ ترین آرزوها را می کند زیرا اگر مهدیم بیاید عدالت را به

ارمغان می آورد ای خلق کننده ی جهان باخبرم که آگاهی ولی دوست دارم بگویم: که ای خدای من ،هر روز روزی سه

مرتبه با فرشته ی نمازم به دیدار تو می آییم و هر روز هم در خانه ات مقتطر گرفتن مجوز دیدن مهدی(عج) می نشینم

به امید روزی که دست پر برگردم.

 


دسته ها :
جمعه جهاردهم 10 1386
X