دسته
دوستان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 344280
تعداد نوشته ها : 228
تعداد نظرات : 183
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

سوره اسرا

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 111 آيه است
قبل از ورود در تفسير اين سوره توجه به چند نكته لازم است
نامهاى اين سوره


نـام مـشـهـور اين سوره ((بنى اسرائيل )) است و نامهاى ديگرى نيز از قبيل ((اسرا)) و ((سبحان )) دارد
اگر نام ((بنى اسرائيل )) بر آن گذارده شده به خاطر آن است كه بخش قابل ملاحظه اى در آغاز و پايان اين سوره پيرامون بنى اسرائيل است
و اگـر بـه آن ((اسـرا)) گـفـته مى شود به خاطر نخستين آيه آن است كه پيرامون اسرا (معراج ) پيامبر(ص ) سخن مى گويد, و ((سبحان )) نيز از نخستين كلمه اين سوره گرفته شده است
محتواى سوره

ايـن سـوره بنابر مشهور در مكه نازل شده و طبعا ويژگيهاى سوره هاى مكى درآن جمع است , و بطوركلى مى توان گفت آيات اين سوره بر چند محور زير دورمى زند

ـ دلائل نبوت مخصوصا قرآن و نيز معراج

ـ بحثهائى مربوط به معاد, مساله كيفر و پاداش و نامه اعمال و نتائج آن
ـ بخشى از تاريخ پرماجراى بنى اسرائيل
ـ مساله آزادى اراده و اختيار
ـ مساله حساب و كتاب در زندگى اين جهان

ـ حق شناسى در همه سطوح , مخصوصا درباره خويشاوندان , وبخصوص پدر و مادر
((
ـ تـحـريم ((اسراف و تبذير)) و ((بخل )) و ((فرزندكشى )) و ((زنا)) و ((خوردن مال يتيمان )) و ((كم فروشى )) و ((تكبر)) و ((خونريزى
ـ بحثهايى در زمينه توحيد و خداشناسى
ـ مبارزه با هرگونه لجاجت در برابر حق
ـ شخصيت انسان و فضيلت و برترى او بر مخلوقات ديگر
ـ تاثير قرآن براى درمان هرگونه بيمارى اخلاقى و اجتماعى
ـ اعجاز قرآن و عدم توانايى مقابله با آن
ـ وسوسه هاى شيطان و هشدار به همه مؤمنان
ـ بخشى از تعليمات مختلف اخلاقى
ـ و سـرانـجام فرازهايى از تاريخ پيامبران به عنوان درسهاى عبرتى براى همه انسانها و شاهدى براى مسائل مزبور

فضيلت تلاوت سوره

در روايـات اجـر و پـاداش فراوانى براى كسى كه اين سوره را بخواند نقل شده از جمله اين كه : در روايتى از امام صادق (ع ) چنين مى خوانيم : ((كسى كه سوره بنى اسرائيل را هر شب جمعه بخواند از دنيا نخواهد رفت تا اين كه قائم را درك كندو از يارانش خواهد بود
كرارا گفته ايم اين پاداشها و فضيلتها هرگز براى خواندن تنها نيست , بلكه خواندنى است كه توام با تفكر و انديشه و سپس الهام گرفتن براى عمل بوده باشد
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

معراج گاه پيامبر(ص)

نـخـسـتـيـن آيـه اين سوره از مساله ((اسر)) يعنى , سفر شبانه پيامبر(ص ) از((مسجدالحرام )) به ((مسجداقصى )) (بيت المقدس ) كه مقدمه اى براى معراج بوده است سخن مى گويد, اين سفر كه در يـك شب و مدت كوتاهى صورت گرفت حداقل در شرايط آن زمان از طرق عادى به هيچ وجه امكان پذير نبود, و جنبه اعجازآميز و كاملا خارق العاده داشت
نـخـسـت مـى گـويـد: ((مـنـزه است آن خداوندى كه بنده اش را در يك شب ازمسجدالحرام به مـسـجداقصى ـكه گرداگردش را پربركت ساخته ايم ـ برد)) (سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجدالحرام الى المسجد الا قصا الذى باركنا حوله) )
اين سير شبانه خارق العاده ((به خاطر آن بود كه بخشى از آيات عظمت خودرا به او نشان دهيم )) (لنريه من آياتنا)
پـيـامـبـر(ص ) گرچه عظمت خدا را شناخته بود, اما سير در آسمانها به روح پرعظمت او در پرتو مشاهده آن آيات بينات عظمت بيشترى داد تا آمادگى فزونترى براى هدايت انسانها پيدا كند
و در پايان اضافه مى كند: ((خداوند شنوا و بيناست )) ((انه هو السميع البصير))
اشـاره بـه اين كه اگر خداوند پيامبرش را براى اين افتخار برگزيد بى دليل نبود,زيرا او گفتار و كـردارى آنـچـنـان پـاك و شـايسته داشت كه اين لباس بر قامتش كاملا زيبابود, خداوند گفتار پيامبرش را شنيده و كردار او را ديده و لياقتش را براى اين مقام پذيرفته بود
از آنجا كه نخستين آيه اين سوره از سير پيامبر(ص ) سخن مى گفت ,و اين گونه موضوعات غالبا از طرف مشركان و مخالفان مورد انكار واقع مى شد كه چگونه ممكن است پيامبرى از ميان ما برخيزد كه اين همه افتخار داشته باشد لذاقرآن در اينجا اشاره به دعوت موسى و كتاب آسمانى او مـى كـنـد تـا مـعـلوم شود اين برنامه رسالت چيز نوظهورى نيست , همچنين مخالفت لجوجانه و سرسختانه مشركان نيز در تاريخ گذشته مخصوصا تاريخ بنى اسرائيل , سابقه دارد.
آيه مى گويد: ((و ما به موسى كتاب (آسمانى ) داديم )) (وآتينا موسى الكتاب)
((
و آن را مايه هدايت بنى اسرائيل قرار داديم )) (وجعلناه هدى لبنى اسرائيل )
بـدون شـك منظور از ((كتاب )) در اينجا ((تورات )) است كه خداوند براى هدايت بنى اسرائيل در اختيار موسى (ع ) گذاشت
سـپـس به هدف اساسى بعثت پيامبران از جمله موسى اشاره مى كند كه به آنهاگفتيم : ((غير مرا وكيل و تكيه گاه خود قرار ندهيد)) (الا تتخذوا من دونى وكيلا)
اين يكى از شاخه هاى اصلى توحيد است , توحيد در عمل كه نشانه توحيددر عقيده است , كسى كه مؤثر واقعى را در جهان هستى تنها خدا مى داند به غير اوتكيه نخواهد كرد
در ايـن آيـه بـراى اين كه عواطف بنى اسرائيل را در رابطه باشكرگزارى از نعمتهاى الهى مـخصوصا نعمت معنوى و روحانى كتاب آسمانى برانگيزد آنها را مخاطب ساخته ,

مى گويد: ((اى فرزندان كسانى كه با نوح در كشتى حمل كرديم ))! (ذرية من حملنا مع نوح)

فراموش نكنيد كه : ((نوح بنده شكرگزارى بود)) (انه كان عبدا شكورا)
شـمـا كـه فرزندان ياران نوح هستيد چرا به همان برنامه نياكان با ايمانتان اقتدانكنيد؟ چرا در راه كفران گام بگذاريد؟
سپس به ذكر گوشه اى از تاريخ پرماجراى بنى اسرائيل پرداخته ,مى گويد: ((و ما در كتاب (تـورات ) بـه بـنـى اسرائيل اعلام كرديم كه شما در زمين , دوبار فساد خواهيد كرد, و راه طغيان بـزرگـى را در پـيـش خواهيد گرفت )) (وقضينا الى بنى اسرائيل فى الكتاب لتفسدن فى الا رض مرتين ولتعلن علوا كبيرا)

مـنـظـور از كـلـمـه ((الا رض )) بـه قـريـنـه آيـات بـعـد سـرزمـيـن مقدس فلسطين است كه ((مسجدالاقصى )) در آن واقع شده است سـپـس به شرح اين دو فساد بزرگ و حوادثى كه بعد از آن به عنوان مجازات الهى واقع شد پرداخته , چنين مى گويد: ((هنگامى كه نخستين وعده فرارسد (و شما دست به فساد و خونريزى و ظـلـم و جـنايت بزنيد) ما گروهى از بندگان بسيار نيرومند (و رزمنده و جنگجوى ) خود را به سراغ شما مى فرستيم )) تا به كيفراعمالتان شما را درهم بكوبند (فاذا جا وعد اوليهما بعثنا عليكم عبادا لنا اولى باس شديد)
ايـن قوم جنگجو آن چنان بر شما هجوم مى برند كه حتى براى يافتن نفراتتان ((هر خانه و ديارى را جستجو مى كنند)) (فجاسوا خلا ل الديار)
((
و اين يك وعده قطعى و تخلف ناپذير خواهد بود)) (وكان وعدا مفعولا
(
((سـپـس (الـطـاف الـهى بار ديگر به سراغ شما مى آيد و) شما را بر آن (قوم مهاجم ) چيره مى كنيم )) (ثم رددنا لكم الكرة عليهم

((و شـمـا را بـه وسـيله اموال و ثروت سرشار و فرزندانى كمك خواهيم كرد))(وامددناكم باموال وبنين

((و نفرات شما را بيشتر (از دشمن ) قرار مى دهيم )) (وجعلناكم اكثر نفيرا

ايـن گـونـه الـطـاف الـهى شامل حال شما مى شود شايد به خود آييد وبه اصلاح خويشتن بـپـردازيـد دسـت از زشـتيها برداريد و به نيكيها روآريد, چرا كه :((اگر نيكى كنيد به خود نيكى كرده ايد و اگر بدى كنيد بازهم به خود مى كنيد)) (ان احسنتم احسنتم لا نفسكم وان اساتم فلها)
اين يك سنت هميشگى است نيكيها و بديها سرانجام به خود انسان بازمى گردد ولى مع الاسف نه آن مـجازات شما را بيدار مى كند ونه اين نعمت و رحمت مجدد الهى , باز هم به طغيان مى پرازيد و راه ظـلـم و سـتـم و تعدى و تجاوز را پيش مى گيريد و((فساد كبير)) در زمين ايجاد مى كنيد و برترى جويى را از حد مى گذرانيد
سـپـس وعـده دوم الـهى فرا مى رسد: ((و هنگامى كه وعده دوم فرا رسد (بازگروهى جنگجو و پـيـكـارگـر بـر شـمـا چـيـره مى شوند, آن چنان بلايى به سرتان مى آورندكه ) آثار غم و اندوه از صورتهايتان ظاهر مى شود)) (فاذا جا وعد الا خرة ليسـؤاوجوهكم)
آنـهـا حـتـى بـزرگ معبدتان بيت المقدس را از دست شما مى گيرند ((و داخل مسجد(الاقصى ) مى شوند همانگونه كه بار اول وارد شدند(( وليدخلوا المسجد كمادخلوه اول مرة
آنها به اين هم قناعت نمى كنند ((و آنچه را زير سلطه خود مى گيرند, درهم مى كوبند (وليتبروا ما علوا تتبيرا
(
آيـه ) بـا ايـن حـال بـاز درهاى توبه و بازگشت شما به سوى خدا بسته نيست بازهم ;Š ((اميد است پروردگارتان به شما رحم كند)) (عسى ربكم ان يرحمكم

و هـرگاه (به سوى ما) برگرديد ما هم بازمى گرديم (وان عدتم عدنا) و لطف و رحمت خود را بـه شـمـا بـاز مـى گـردانيم , و اگر به فساد وبرترى جويى گراييد بازهم شما را به كيفر شديد گرفتار خواهيم ساخت
و تـازه ايـن مـجازات دنياست ((و جهنم را براى كافران زندان سختى قرارداديم )) (وجعلنا جهنم للكافرين حصيرا)

دو فساد بزرگ تاريخى بنى اسرائيل

در آيات فوق , سخن از دو انحراف اجتماعى بنى اسرائيل كه منجر به فساد وبرترى جويى مى گردد بـه مـيـان آمـده اسـت , كه به دنبال هر يك از اين دو, خداوندمردانى نيرومند و پيكارجو را بر آنها مسلط ساخته تا آنها را سخت مجازات كنند و به كيفر اعمالشان برسانند.
آنـچـه از تـاريـخ بنى اسرائيل استفاده مى شود اين است كه نخستين كسى كه برآنها هجوم آورد و ((بيت المقدس )) را ويران كرد, بخت نصر پادشاه بابل بود, و هفتادسال بيت المقدس به همان حال باقى ماند, تا يهود قيام كردند و آن را نوسازى نمودند, دومين كسى كه بر آنها هجوم برد قيصر روم اسپيانوس بود كه وزيرش ((طرطوز)) را مامور اين كار كرد, او به تخريب بيت المقدس و تضعيف و قتل بنى اسرائيل كمر بست , و اين حدود يكصدسال قبل از ميلاد بود
بنابراين ممكن است دو حادثه اى كه قرآن به آن اشاره مى كند همان باشد كه در تاريخ بنى اسرائيل نيز آمده است

مستقيم ترين راه خوشبختى

در آيـات گـذشـته سخن از بنى اسرائيل و كتاب آسمانيشان تورات و تخلفشان ازاين برنامه الهى و كيفرهايشان در اين رابطه درميان بود
از ايـن بحث به ((قرآن مجيد)) كتاب آسمانى مسلمين كه آخرين حلقه كتب آسمانى است منتقل شـده , مـى گـويـد: ((ايـن قرآن مردم را به آيينى كه مستقيم ترين وپابرجاترين آيينهاست هدايت مى كند (ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم)
يعنى ((قرآن به طريقه اى كه مستقيم ترين و صافترين و پابرجاترين طرق است دعوت مى كند))
صـافـتـر و مـستقيم تر, از نظر عقائدى كه عرضه مى كند صافتر و مستقيم تر, ازاين نظر كه ميان ظـاهر و باطن , عقيده و عمل , تفكر و برنامه , همگونى ايجاد كرده وهمه را به سوى ((اللّه )) دعوت مى كند
صـافـتـر و مـستقيم تر, از نظر قوانين اجتماعى و اقتصادى و نظامات سياسى كه بر جامعه انسانى حكم فرما مى سازد
وبالاخره صافتر و مستقيم تر از نظر نظام حكومتى كه برپادارنده عدل است ودرهم كوبنده ستم و ستمگران

سپس از آن جا كه موضع گيريهاى مردم در برابر اين برنامه مستقيم الهى مختلف است , به دو نوع موضع گيرى مشخص و نتائج آن اشاره كرده , مى فرمايد: ((واين قرآن به مؤمنانى كه اعمال صالح انـجام مى دهند مژده مى دهد كه براى آنان پاداش بزرگى است ( ويبشر المؤمنين الذين يعملون الصالحات ان لهم اجرا كبيرا)

و (بـه ) آنها كه ايمان به آخرت و دادگاه بزرگش ندارند (و طبعا عمل صالحى نيز انجام نمى دهند نيز بشارت مى دهد كه ) عذاب دردناكى براى آنها آماده كرده ايم )) (وان الذين لا يؤمنون بالا خرة اعتدنا عذابا اليما)
تـعبير به ((بشارت )) در مورد مؤمنان دليلش روشن است , ولى در مورد افرادبى ايمان و طغيانگر در حقيقت يك نوع استهزا است

در ايـن آيه به تناسب بحث گذشته به يكى از علل مهم بى ايمانى كه عدم مطالعه كافى در امـور اسـت اشـاره كـرده , چنين مى فرمايد: و انسان همان گونه كه نيكيها را طلب مى كند به خـاطـر دسـتپاچگى و عدم مطالعه كافى به طلب بديهابرمى خيزد (ويدع الا نسان بالشر دعاه بالخير)
((
چرا كه انسان ذاتا عجول است ((وكان الا نسان عجولا
در حقيقت ((عجول )) بودن انسان براى كسب منافع بيشتر و شتابزدگى او درتحصيل ((خير)) و مـنـفـعـت سـبب مى شود كه تمام جوانب مسائل را مورد بررسى قرارندهد, و چه بسيار كه با اين عـجـله , نتواند خير واقعى خود را تشخيص دهد, بلكه هوى وهوسهاى سركش چهره حقيقت را در نظرش دگرگون سازد وبه دنبال شر برود

و در اين حال همان گونه كه انسان , از خدا تقاضاى نيكى مى كند, بر اثر سؤتشخيص خود, بديها را از او تـقـاضا مى كند, و همان گونه كه براى نيكى تلاش مى كند, به دنبال شر وبدى مى رود, و اين بـلاى بـزرگـى اسـت بـراى نوع انسانها و مانع عجيبى است در طريق سعادت , و موجب ندامت و خسران

در حـديـثـى از رسول خدا(ص ) نقل شده كه فرمود: ((مردم را عجله هلاك مى كند, اگر مردم با تامل كارها را انجام مى دادند كسى هلاك نمى شد

البته در روايات اسلامى بابى در زمينه ((تعجيل (و سرعت ) در كار خيرداريم از جمله در حديثى از پيغمبر اكرم (ص ) مى خوانيم : خداوند كار نيكى رادوست دارد كه در آن شتاب شود
بـه هـر حـال عجله مذموم آن است كه به هنگام بررسى و مطالعه در جوانب كارو شناخت صورت گيرد, اما سرعت و عجله ممدوح آن است كه بعد از تصميم گيرى لازم , در اجرا درنگ نشود, و لذا در روايـات مـى خـوانيم : ((در كار خير, عجله كنيد))يعنىبعد از آن كه خير بودن كارى ثابت شد ديگر جاى مسامحه نيست
در ايـن آيـه از آفـرينش شب و روز و منافع و بركات اين دو و وجودحساب و كتاب در عالم سـخـن مى گويد تا هم دليلى باشد بر توحيد و شناخت خدا وبحث گذشته معاد را تكميل كند و هـم شـاهد باشد بر لزوم دقت در عواقب كارها وعدم شتابزدگى مى فرمايد: ((ما شب و روز را دو نشانه (توحيد و عظمت خود) قرارداديم )) (وجعلنا الليل والنهار آيتين)
((
سـپس نشانه شب را محو كرده , و نشانه روز را روشنى بخش (به جاى آن )قرار داديم (فمحونا آية الليل وجعلنا آية النهار مبصرة
و از ايـن كار دو هدف داشتيم , نخست اين كه (((در پرتو آن فضل پروردگارتان را بطلبيد و به تلاش زندگى برخيزيد (لتبتغوا فضلا من ربكم
هـدف ديـگـر اين كه : ((عدد سالها و حساب (كارهاى زمان بندى شده خود) رابدانيد)) (ولتعلموا عدد السنين والحساب)
تـمام جهان هستى بر محور حساب و اعداد مى گردد و هيج يك از نظامات اين عالم بدون حساب نـيـسـت , طبيعى است انسان كه جزئى از اين مجموعه است نمى تواند بى حساب و كتاب زندگى كند
((
و ما هرچيز را مشخص و روشن ساختيم ((وكل شى فصلناه تفصيلا
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مسائل مربوط به ((معاد)) و((حساب )) در ميان بود, در ايـنجا به مساله ((حساب اعمال انسانها)) و چگونگى آن درروز قيامت پرداخته , مى گويد

و هر انسانى اعمالش را به گردنش آويخته ايم ))!(وكل انسان الزمناه طائرة فى عنقه

طائر به معنى پرنده است , ولى در اينجا اشاره به چيزى است كه در ميان عرب معمول بوده كه بـه وسيله پرندگان , فال نيك و بد مى زدند مثلا اگر پرنده اى ازطرف راست آنها حركت مى كرد آن را به فال نيك مى گرفتند, و اگر از طرف چپ حركت مى كرد آن را به فال بد مى گرفتند
قرآن در حقيقت مى گويد: فال نيك و بد, و طالع سعد و نحس , چيزى جزاعمال شما نيست كه به گردنتان آويخته است و نتائج آن در دنيا و آخرت از شماجدا نمى شود

قـرآن سپس اضافه مى كند: ((و ما روز قيامت كتابى براى او بيرون مى آوريم كه آن را دربرابر خود گشوده مى بيند (فنخرج له يوم القيمة كتابا يلقيه منشورا)

روشـن است كه منظور از ((كتاب )) چيزى جز كارنامه عمل انسان نيست , همان كارنامه اى كه در ايـن دنيا وجود دارد و اعمال او در آن ثبت مى شود, منتها در اينجاپوشيده و مكتوم است و در آنجا گشوده و باز

( در اين هنگام به او گفته مى شود: ((نامه اعمالت را خودت بخوان ))!(اقرا كتابك

((كـافـى است كه خودت امروز حسابگر خويش باشى ((كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا) يعنى آنـقـدر مسائل روشن و آشكار است و شواهد و مدارك زنده كه جاى گفتگو نيست و به اين ترتيب چيزى نيست كه بتوان آن را حاشا كرد

در حـديـثى از امام صادق (ع ) مى خوانيم : ((در آن روز انسان آن چه را انجام داده و در نامه عمل او ثـبـت است همه را به خاطر مى آورد گويى همان ساعت آن راانجام داده است ! لذا فرياد مجرمان بـلـنـد مـى شـود و مـى گويند: اين چه نامه اى است كه هيچ صغير و كبيره اى را فروگذار نكرده است
اين آيه , چهار حكم اساسى و اصولى را در رابطه با مساله حساب وجزاى اعمال بيان مى كند

(ـ نـخـسـت مى گويد: ((هر كسى هدايت شود براى خود هدايت يافته )) ونيتجه اش عائد خود او مى شود (من اهتدى فانما يهتدى لنفسه

(ـ ((و آن كس كه گمراه گردد, به زيان خود گمراه شده است )) و عواقب شومش دامن خودش را مى گيرد (ومن ضل فانما يضل عليها
(
ـ ((و هـيـچ كـس بـار گـنـاه ديـگرى را به دوش نمى كشد)) و كسى را به جرم ديگرى مجازات نمى كنند (ولا تزر وازرة وزر اخرى

الـبـته اين قانون كلى كه ((هيچ كس بار گناه ديگرى را به دوش نمى كشد))هيچ دونه منافاتى با آنـچـه در آيـه سـوره نحل گذشت كه مى گويد: ((گمراه كنندگان بارمسؤوليت كسانى را كه گـمراه كرده اند نيز بر دوش مى كشند))

ندارد زيرا آنها به خاطراقدام به گمراه ساختن ديگران , فاعل آن گناه محسوب مى شوند, و در حقيقت اين بار گناهان خودشان است كه بر دوش دارند.
سـرانـجـام چـهـارمين حكم را به اين صورت بيان مى كند كه :

و ما (هيچ شخص و قومى را) مجازات نخواهيم كرد مگر آنكه پيامبرى مبعوث كرده باشيم )) تاوظائفشان را كاملا تشريح و اتمام حجت كند (وما كنا معذبين حتى نبعث رسولا)

مراحل چهارگانه مجازات الهى

در تـعـقـيب آيه قبل كه خاطر نشان مى كرد ((هرگز فرد يا گروهى را بدون بعث رسولان و بيان دسـتورات خود مجازات نمى كنيم )) در اين آيه همين اصل اساسى به صورت ديگرى تعقيب شده اسـت , مى گويد: ((و هنگامى كه بخواهيم شهر و ديارى را هلاك كنيم , نخست اوامر خود را براى مترفين (و ثروتمندان مست شهوت ) آنجابيان مى داريم , سپس هنگامى كه به مخالفت برخاستند و اسـتحقاق مجازات يافتندآنها را به شدت درهم مى كوبيم )) و هلاك مى كنيم (واذا اردنا ان نهلك قرية امرنامترفيها ففسقوا فيها فحق عليها القول فدمرناها تدميرا)

بنابراين خداوند هرگز قبل از اتمام حجت و بيان دستوراتش كسى را مؤاخذه و مجازات نمى كند, بـلـكـه نـخـسـت به بيان فرمانهايش مى پردازد, اگر مردم از دراطاعت وارد شدند و آنها را پذيرا گـشـتـند چه بهتر كه سعادت دنيا و آخرتشان در آن است , و اگر به فسق و مخالفت برخاستند و هـمـه را زيـر پـا گـذاشـتند اينجاست كه فرمان عذاب درباره آنها تحقق مى پذيرد و به دنبال آن هلاكت است
از آيه استفاه مى شود كه سرچشمه غالب مفاسد اجتماعى ثروتمندان از خدابى خبرى هستند كه در ناز و نعمت و عيش و هوس غرقند

ايـن آيه به نمونه هايى از مساله فوق به صورت يك اصل كلى اشاره كرده , مى گويد: ((و چه بـسيار مردمى كه در قرون بعد از نوح زندگى مى كردند (و طبق همين سنت ) هلاك و نابودشان كرديم (وكم اهلكنا من القرون من بعد نوح)


دسته ها :
پنج شنبه یازدهم 11 1386
X