دسته
دوستان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 341109
تعداد نوشته ها : 228
تعداد نظرات : 183
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

متهم را بخاطر اینکه میگریست تنها گذاشتند

 

بعد از دقایقی چشم هایش را باز کرد

 

قلیان را در گوشه ای افکند

 

هنوز دود تنباکو در فضا محو نشده بود که باز گریست

 

تنها گذاشتن و رفتن اشک را در چشمانش جاری ساخت

 

او را دستبند زدند و به حکم دوست داشتن

 

سالها در قفس انتظار حبس کردند

 

و مدتها او را شکنجه دادند

 

هر چه می گفتند فراموشش کن

 

نمیگفت

 

باز با شلاق انتظار به جاده؛ او را شکنجه می دادند

 

نا گاه ناله ای سر داد

 

گوش دادیم در این لحظات آخر چه می گوید

 

زیر لب زمزمه میکردو می لرزید

 

حرفی شکسته زد

 

او را به پزشک قانونی رسانیدیم

 

پزشک با دل غمگین گفت

 

چگونه با شلاق انتظار او را شکنجه دادید؟

 

گفتیم چطور ؟

 

گریست و گفت

 

او قلبش شکسته بود و آخرین حرفش هم این بوده است

 

که من از شما بسختی گذشت خواهم کرد

 

زیرا زیر فشار انتظارها قلبم را شکستید

 

تا دیگر هیچکس در خانه ای که دیواره هایش شکسته است

 

زندگی نکند

 

دستش سرد بود و آرام اشکهایش در جسم بیجانش روانه بود

 

و او برای همیشه با قلبی شکسته در خاک رویاها

 

دفن شد...

دسته ها :
سه شنبه اول 5 1387
X